نخست‌وزیری که در زندان و قدرت یکسان زیست

جمعه, 3ام خرداد, 1398
اندازه قلم متن

چرا برنامه مصدق به نفت و انتخابات محدود شد؟

تاریخ ایرانی: همان جامه ساده‌ای را می‌پوشید که شبیه جامه راننده‌اش بود. با همان پیجامه‌ای که در دوران زندان بر تن داشت. نخست‌وزیری که حقوق ملت ایران را برگرداند اما خود حقوق نخست‌وزیری نگرفت. ارسلان پوریا این‌گونه دکتر محمد مصدق را توصیف می‌کند؛ از فعالان حزب توده که هنگام کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در گردهمایی «انجمن جهانی جوانان» در رومانی به سر می‌برد و در حالی که اغلب رهبران حزب توده فرار را بر ماندن ترجیح می‌دادند، به ایران برگشت و رهبری بخشی از مبارزات مخفیانه توده‌ای‌ها را برعهده گرفت و پس از دو سال مبارزه مخفیانه دستگیر و زندانی شد. پوریا در زندان از حزب توده جدا شد و پس از آزادی به دنیای فرهنگ و ادب فارسی روی آورد و نمایشنامه‌نویس شد. او در سال‌های پایانی عمر مصدق کتاب «کارنامه مصدق» را در پنج دفتر (بخش) نوشت. مصدق پس از خواندن دست‌نوشته کتاب آن را کاری سترگ، پاک و بی‌پیرایه خواند و توصیه کرد پوریا دفتر اول دست‌نوشته را حذف کند. سه بخش کتاب ابتدا با نام «کارنامه مصدق و حزب توده» در سال ۱۳۵۴ در فلورانس ایتالیا چاپ شد. سپس برای بار دوم دو بخش آن در زمستان ۱۳۵۷ در تهران به نام «کارنامه مصدق» با نام مستعار نویسنده (پارسا یمگانی) به چاپ رسید. این کتاب را برای بار سوم انتشارات ققنوس در زمستان ۱۳۹۶ در تهران چاپ کرد که عینا همان نسخه چاپ شده در فلورانس است (با تغییرات جزئی) و کتابی که اخیرا منتشر شده نسخه کامل آن است که دفتر چهارم (که تاکنون چاپ نشده بود) به آن اضافه شده و برای اولین بار به صورت کامل چاپ شده است.

در زادروز دکتر مصدق (۲۹ اردیبهشت) «تاریخ ایرانی» بخشی از کتاب «کارنامه مصدق» (متن کامل) را انتخاب کرده که گذری است بر ویژگی‌های اخلاقی او:

***

به فرمان رسیدن مصدق تنها آمدن نخست‌وزیری تازه به جای نخست‌وزیر پیشین – بدان‌سان که در نیم سده گذشته ایران هرچندگاه روی داده است – نبود، بلکه گامی بود در راه مادی شدن اندیشه تازه‌ای که از نگرش تضادهای زندگی مادی جامعه ایران پیدا شده بود. در هنگامی که جامعه ایران از تازش استعمارگران نفت دچار گره‌های بی‌شمار شده بود، اندیشه‌های مصدق همچون گشاینده این گره‌ها به پیدایی آمد. دورانی را تنها همچون اندیشه‌ای گذرانید، سپس در مغز مردم راه یافت و آنگاه به نیروی ایشان سررشته فرمانروایی را به دست آورد تا به یاری این اهرم راهگشایی‌های خود را در پیوندهای زندگی مادی جامعه ما به کار بندد. بدین‌سان حکومتی که اهرم به کار بستن چنین اندیشه‌ای شده بود پیش‌رونده و پیش‌برنده جامعه‌ای بود که با کهنگی پیکار می‌کرد و تا هنگام به کار بستن فرجامین راهگشایی‌های اندیشه خود همچنان به گونه ابزار کار اندیشه اجتماعی برجای می‌ماند و از این رو در تاریخ ایران همانند روی کار آمدن دولت یا سررشته‌داری مشروطه‌خواهان پس از پیروزی انقلاب مشروطه بود. و مردی که سررشته این حکومت را به دست می‌گرفت، در گردش روزگار پخته شده بود. نخست‌وزیر شدنش نه پیروزی فردی بود که به او شادباش گویند. این همه را پشیزی ارزش نمی‌نهاد. هستی او در هستی اندیشه‌های راست‌بینانه‌اش نیست شده بود. رفتار ساده و زندگی بی‌پیرایه‌ای که مصدق در سراسر زندگی‌اش داشت در نخست‌وزیری نیز به همان‌گونه پیرایه او بود. مصدق همان جامه ساده‌ای را که همانند جامه راننده‌اش بود می‌پوشید. حقوق نخست‌وزیری را به شیوه پیشین خود نمی‌گرفت. اتاق کار او در خانه‌اش یا در اشکوب دوم مجلس بی‌پیرایه بود. یک میز و یک دوات و کاغذ و قلم و یک تختخواب در آن بود. و خود بیشتر با پیجامه بلند خود همچون زندانی پیشین در آن نشسته بود و روزی چهارده ساعت کار می‌کرد. هیچ کس تاکنون مصدق را در جامه رسمی نخست‌وزیری ندیده است. هرگز مصدق نشانی به سینه خود نزده است. برای او نخست‌وزیری تنها سنگری بود که در آن می‌بایست از اندیشه‌های گران‌بهای ملت ایران دفاع می‌کرد. و او خود مردی بود همچون دیگر مردم که نه بیشی می‌جست و نه حقی بیش از دیگران برای خود می‌شناخت. تنها کاری به او سپرده شده بود که می‌بایست به درستی پیش می‌برد. رفتار سیاسی پنجاه ساله مصدق نشان می‌دهد که این مرد در زندان و در نخست‌وزیری یکسان زیسته و در کار سیاسی خود هرگز اندیشه پاک جنبش را با کامجویی‌ها و پستی‌های مرد نادان نیالوده است. پیروی از کامجویی‌های مرد نادان پایه رفتار فرماندهان جامعه طبقاتی است. زیرا اینان با اندیشه نابرابری مردم سرشته شده‌اند برازنده اینان است که در همان گنداب رفتار خودنمایانه بمانند و برای پنهان کردن نادانی خود، خویشتن را به جامه‌ای و نشانی و لقبی برتر از مردم نشان دهند. برای نشان دادن ویژگی‌های اخلاقی مصدق پیامی را که او در ۱۶ تیرماه از رادیو به ملت ایران فرستاد می‌آوریم. ارزش این پیام در فلسفه اخلاقی زیبایی است که به زبان ساده در آن بیان شده است که پاداش رنج‌های پیکارگران در چیست؟ این پاداش در آرامشی درونی است که از انجام دادن وظایف خود می‌برند. برای اندیشمند رسیدن به این آرامش بالاترین شادمانی است. او نیازی به شادباش‌های کودکانه ندارد. پرمغزترین جمله‌ای که در این پیام آمده این است: «بزرگترین پاداش خدمات ملی و اجتماعی آرامش وجدان است که هر خدمتگزاری در صورتی که درست به وظایف خود عمل کند و تکالیف خویش را به حسب طاقت بشری انجام دهد از آن برخوردار خواهد گشت.»

دوازدهم اردیبهشت یعنی پنج روز پس از نخست‌وزیری، مصدق با همراهان برای بازدید به زندان شهربانی تهران رفت و پس از دیدن حال زار زندانیان به سرلشکر حجازی رئیس شهربانی گفت: «اگر می‌خواهید زمام شهربانی در دست شما باشد باید دزدگیر باشید و مزاحم کسانی که نسبت به آن‌ها مظنون بوده نباشید.» آنگاه گفت: «اینجا مرا به یاد ایام زندانی بودن خودم افکنده. این قتلگاه بسیاری از صاحبان فکرهای روشن و آزاد بوده است.»

 پیرو این بازدید، روز ۱۵ اردیبهشت قانونی از سوی دولت مصدق به مجلس آمد که بسیاری از زندانیان را آزاد می‌کرد. مصدق در زمان نخست‌وزیری به شهربانی فرمان داد که به هیچ رو آزادی روزنامه‌ها را جلو نگیرند و به ویژه هیچ روزنامه‌ای را به شوند دشمنی با مصدق بازندارند. پس از نخست‌وزیری، در روز نهم اردیبهشت با روزنامه‌نگاران و کارگران سخن گفت. سندیکاهای کارگری در تهران و دیگر شهرستان‌ها بسیج جشن اول ماه مه یعنی روز همبستگی جهانی کارگران را می‌کردند. این کار با رهبری حزب توده انجام می‌شد. دولت پیشین جلوگیری از آن را به شهربانی فرمان داده بود و بیم خونریزی‌هایی می‌رفت. مصدق کارگران را در بیان اندیشه خود آزاد گذاشت و در پیام خود چنین گفت: «در اینجا از دو دسته از هموطنان عزیزم درخواستی دارم…تقاضای اول من از بعضی از آقایان ارباب قلم و روزنامه‌نگاران است که از آزادی سوءاستفاده نکنند و عفت قلم را همیشه رعایت نمایند زیرا هیچ وقت نمی‌خواهم ترتیبی پیش آید که آن‌ها نتوانند منویات خود را اظهار کنند. ولی اظهار منویات و استفاده از آزادی باید تا حدی باشد که به آزادی دیگران و حقوق مشروع آن‌ها و به امنیت مملکت خللی وارد نکند. تقاضای دوم من از هموطنان عزیزم کارگران است که من آن‌ها را مثل فرزند حقیقی خود دوست دارم و می‌دانم آن‌ها زحمت می‌کشند و نان می‌خورند و از کار دیگران سوءاستفاده نمی‌نمایند. امیدوارم فردا که به مناسبت روز اول ماه مه که عید کارگران دنیاست و آن‌ها هم بالطبع در آن جشن بزرگ شرکت می‌کنند طوری رفتار نمایند که نظم و ترتیب و آرامش آن‌ها برای دیگران سرمشق شود. کارگران ارجمند عزیز ما می‌دانند که جبهه ملی از ابتدای تشکیل خود برای بسط دموکراسی و تأمین آزادی و مخصوصا برای فراهم کردن موجبات رفاه و آسایش طبقات محروم مملکت مبارزه کرده و راه نجات ملت ستمدیده ایران و وصول به این مقاصد ملی را در استقلال اقتصادی و تسلط بر صنایع ثروت ملی تشخیص داده است. اینک که بزرگترین صنایع ثروت ملی به ملت بازگشته، همگی یقین داریم که اگر درست از آن استفاده شود ملت ما خواهد توانست در آینده با نهایت رفاه و آسایش به سر برد. ولی واضح است که اگر تفرقه در میان ما پیدا شود تمام زحمات ملت ایران نقش برآب خواهد شد…اطمینان دارم کارگران هوشیار ما با حفظ نظم و آرامش و جلوگیری از بروز اغتشاش این بهانه را هم از دست دشمنان خواهند گرفت و به دولتی که جز خدمت به آن‌ها هیچ‌گونه مقصودی ندارد مجال خواهند داد تا به وظیفه خطیر ملی خود که تقویت استقلال سیاسی و تأمین استقلال اقتصادی کشور است عمل نموده و عدالت اجتماعی و رفاه و آسایش عموم طبقات مملکت را فراهم کند.»

کارگران آزادانه جشن اول ماه مه را گذراندند و وزیر کار دولت مصدق این روز را همچون روز رسمی کارگری به شمار آورد. سرانجام در یازدهم اردیبهشت مصدق برنامه دولت خود را به مجلس داد که با گزارش آن می‌توانیم شناسایی خود را از ویژگی‌های آغاز حکومت مصدق پایان دهیم. برنامه کار دولت مصدق دو ماده کوتاه شده بود:

۱- اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور…و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت بنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی.

۲- اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداری‌ها.

 ماده نخستین همان برنامه جنبش ضد استعماری ایرانیان بود که اینک برنامه دولت می‌شد. معنی آن برکندن ریشه‌های استعمار و رهایی ملت ایران بود. راستی را این بنیادی‌ترین پرسش جامعه ایران و سزاوار آن بود که در سر برنامه مصدق جای گیرد. ماده دوم به معنی استوار کردن پایه‌های حکومت مردم بود، چه حکومت مصدق به فشار مردم و از راه مجلس به روی کار آمده بود. استوار کردن مجلس و گرداندن آن به ستاد استوار انقلاب، پشتوانه پیروزی‌های آینده مردم ایران می‌شد و می‌بایست با درست کردن قانون انتخابات راه کارشکنی طبقات استعماری را جلو می‌گرفت و مجلس را به دست ملت می‌داد تا بتواند پشتوانه حکومت انقلابی شود. مصدق به درستی این دو ماده را در برنامه کار دولت خود جای داد. لیک پرسشی پیش می‌آید: چرا مصدق برنامه کار خود را در آغاز تنها به این دو ماده کوتاه کرد و چرا نیازمندی‌های دیگر جامعه ایران را در کنار این دو ماده بنیادی جای نداد؟ ما این پرسش را بررسی می‌کنیم. مصدق در سخنرانی روز ۱۷ فروردین ۱۳۳۲ خود، یعنی دو سال پس از آغاز نخست‌وزیری، هنگام سخن گفتن در مورد رویدادهای سیاسی کشور درباره برنامه آغاز نخست‌وزیری خود نیز چنین گفت: «همان‌طوری که بارها متذکر شده‌ام، صلاح ندیدم که با وجود جنگ در جبهه خارجی دست به اصلاحات داخلی که موجب تشنجات بزرگی است بزنم و جنگ در دو جبهه را بر ملت ایران تحمیل نمایم. از این رو تا سرحد امکان کوشیدم که در امور داخلی وضع موجود را حفظ کنم.»

در روز ۱۶ دی‌ماه ۱۳۳۱ نیز مصدق در سخنرانی خود درباره این جستار چنین گفت: «در تمام مدت بیست ماه اینجانب بهتر از هر کس می‌دانم که اوضاع اداری کشور نیازمند تغییرات کلی و اساسی است و دستگاه‌های موجود توانایی انجام تعلیمات و توقعات یک ملت زنده و رشید را ندارد…همیشه فکر می‌کردم که عوامل اجنبی از کوچکترین جدایی و نفاق به منظور تشنج و تحریک، حد اعلای استفاده تبلیغاتی را می‌برند و چون قهرا هر اصلاحی با منافع خصوصی عده‌ای که سالیان دراز با هرج و مرج و عنان گسیختگی و سوءاستفاده خود گرفته‌اند تماس پیدا می‌کند، دشمن نیز مترصد است که از عدم رضایت‌ها حداکثر بهره‌برداری را بنمایند و آنچه با خون جگر ملت ما تحصیل کرده است به بدترین و زشت‌ترین تشبثات استعماری از چنگ ما برباید. ولی دو امر مرا وادار کرد که در این تصمیم خود تجدیدنظر کنم: یکی اینکه توطئه‌های انگلستان مانع بود از این که به زودی کار نفت یکسره شود و به این ترتیب شروع اصلاحات مدت مدیدی به تاخیر می‌افتاد. دیگر اینکه مکرر به دولت اظهار می‌شد که مردم چشم به راه اصلاح حال مردم زحمتکش از کارگر و دهقان و سایر افراد طبقه سوم که در وضع ناگواری زندگی می‌کنند پرداخت و در تمام شئون مملکت دست به اصلاحات زد. به خصوص که همین اصلاحات مملکت است موجب شود که حریف سرسخت خارجی از پیشرفت‌های خود مایوس شده و بیش از این در کار نفت کارشکنی ننمایند. بالاخره به این منطق تسلیم شدم و چون اقدام به اصلاحات مستلزم سرعت عمل و داشتن قدرت و اختیار بود از مجلس کسب اختیار کردم.»

بدین‌سان مصدق می‌خواست با گذشت کردن در برابر گروه‌های سودجو آن‌ها را در صف ملت نگه دارد و از این رو اصلاحات را در برنامه خود نگذاشت. آزمایش انقلاب ایران به مصدق نشان داد که این اندیشه آغازی وی نادرست بوده است. زیرا گروه‌های تباه برکندن استعمار را نمی‌خواستند و هرچه مصدق در برابر ایشان گذشت می‌کرد، به جای اینکه به ملت نزدیک شوند گستاخ‌تر می‌شدند و با دست بازتر به استعمار یاری می‌دادند. این آزمایش نشان داد که پشتیبان اندیشه‌های ضد استعماری توده‌های مردم ایران‌اند و پیکار در دو جبهه بیرونی و درونی وابسته به هم‌اند. برای گشودن کار نفت بایسته بود که در دیگر رشته‌ها نیز هماهنگ با آن دگرگونی‌هایی روی دهد. به ویژه پیش نهادن یک برنامه دهقانی برای بهبود زندگی دهقانان همراه جنبش نفت بایسته بود.

 بدین‌سان می‌بینیم که کوتاه کردن برنامه مصدق به دو ماده نفت و انتخابات نادرست بود. لیک مصدق جامعه‌شناسی بود که می‌توانست از آزمایش زندگی پند گیرد و اندیشه‌های خود را تازه کند. بدین شمار او پس از هفتاد سالگی هنوز اندیشه‌ای جوان داشت و چنین کرد. چنانکه از گفتارهای مصدق نیز برمی‌آید او تسلیم منطق زندگی شد و دانست که بی‌اصلاحات درونی پیروزی در کار نفت شدنی نیست. و از این رو، خیلی زود پس از نخستین سال نخست‌وزیری خود کارهای اصلاحی درونی را نیز در برنامه کار گذاشت.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.