راهکارهای امروزی توسعه ی پایدار و همگون

جمعه, 1ام فروردین, 1399
اندازه قلم متن

[۱]ر. رخشانی، زمستان ۱۳۹۸، سانتا مونیکا 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی[۲] پایدار و همگون[۳]

نقدی بر تفکر گذشته گرای بسیاری از اندیشمندان ایرانی،‌ و راهکارهایی برای پیدایشِ شرایطِ تاریخیِ مدرن (مدرنیته)

جدول زیر که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه ­ی من در رشته­ هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره­ ی پژوهش ­های علمی من در حوزه­ هایی کلیدی ­­ست[۴] ، به شش نیاز عمده برای گذار به توسعه پایدار می پردازد. در این مقاله کوتاه، سعی من بر آن خواهد بود تا به نیاز اول (۱ یک(  توسعه)در جدول زیر،( یعنی به بینشی استراتژیک و آینده نگر، بپردازم.

بدلیل آنکه مسائل توسعه و شکل گیری شرایط تاریخی مدرن (یعنی مدرنیته) به هم مرتبط، بهم پیوسته و بر هم متکی[۵] هستند، نتیجتا نقدی بسیار جدی و البته بسیار کوتاه بر برداشت ‌های بدآموزانه اندیشمندان ایرانی پیرامون مقوله “مدرنیت” یا “تجدد”  هم دارم . از همه خوانندگان خواهشمندم که به دقت زیرنویس‌ های این مقاله را بخوانند که بدون آنها در چنین مقاله ی کوتاهی، نقد من و توضیحات لازم پیرامون توسعه پایدار و همگون، برای من نویسنده و همچنین برای شما خواننده محترم،  بی ‌معنی است. 

این جدول که بر اساس پژوهش‌ های تطبیقی کشور‌های تازه توسعه ­یافته تهیه شده است[۶]، نشانگر آن است که در فقدانِ پاسخگویی به  حتی یکی از آن نیازها یا فاکتورهای نام­ برده یا در فقدانِ آن عوامل اساسیِ نام­ برده­ و بدونِ توجه هدف ­مند و تعمق و تاَمل پیرامون نقش حیاتی هریک­ از آن عوامل در آماده ­سازی اجتماع ما برایِ گذار، نتیجه­ ی نهایی تلاش ­های ما مسلما” توسعه­ ای پایدار و همگون و گذاری سالم به مدرنیته و قوام­ گیری آن­ نخواهد بود. اغلب چیز دیگری با مشکلات ریشه ­ای خود خواهد بود که در جدول درج شده است .

 

جدول نیاز‌های عمده ­ی توسعه ­ی پایدار[۷] و همگون، و قوام ­گیری مدرنیته[۸]


نتیجه­ی نهایی

نیاز۶ توسعه

نیاز۵ توسعه

نیاز۴ توسعه

نیاز۳ توسعه

نیاز۲ توسعه

نیاز۱ توسعه

توسعه­ ای پایدار و قوام ­گیریِ مدرنیته

و برنامه ­ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

 

گم­گشتگی[۹]­

و برنامه­ ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

با برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بدون بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

شک و بدبینی و بدگمانی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

با کارشناسی فنی و تخصص علمی

بدون برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

نگرانی و اضطراب  اجرایی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

با مشوق­

ها ­

بدون کارشناسی فنی و تخصص علمی

برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

تغییرات جزیی و تدریجی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

با تخصیصِ همگون منابع

بدون مشوق­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

عجز، استیصال و درماندگی

و برنامه ­ی آموزشی فنی و اجرایی

بدون تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

آغاز گذاری کاذب به مدرنیته

بدون برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

 

و ما نه تنها و فقط در یکی از آن فاکتورها در جدول توسعه ­ی پایدار و همگون بالا، یا در عوامل اساسی و نیاز‌های حیاتی‌ نامبرده، که شاید مورد به مورد، درهمه ­ی آن ­ها نیاز به کار و تلاش و زمان داریم[۱۰] و به قولِ قدیمی ­ها، ما اَغلب داریم[۱۱]سرِ قبری گریه می ­کنیم که مرده توش نیست.”[۱۲]

نکته­ ی دیگر اینکه متأسفانه در اغلب نوشته­ های جامعه­ ی اندیشمندان (چه سکولار و چه دینی) ایران گویی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم تبادل ­پذیر یا قابل ­مبادله ­اند[۱۳] و به­ جا­ و­بی­ جا در مقولاتی چون “تجدد” و “مدرنیت”) که به گفته­ ی قدما: “از سفیدی گچ تا سیاهی ذغال توش می ‌‌گنجد (“مورد استفاده­ ی نادرست و التقاطی قرار می­ گیرند. آن نوشته­ ها معمولا بدآموزی­ کرده و به مباحث جدی پیرامون توسعه­ ی پایدار و همگون[۱۴] کمکی ­نکرده و در مورد مدرنیته و مدرنیسم هم ایجاد سردرگمی می ­کنند[۱۵]

 

 

نیاز نخست برای توسعه پایدار[۱۶]  

تفکری سیستمی‌:  بینشی آینده نگر و استراتژیک با فهمی‌ تاریخی[۱۷]

 

در هر جامعه ­ای برای گذار به مدرنیته و برای توسعه ­ا­ی پایدار[۱۸] و همگون، نیاز اصلی‌ شناختِ علم و فن­ آوری است چون شرایطِ تاریخی مدرن بر پایه‌ های علم و فن و صنعت بناشده ­اند[۱۹] . همچنین هر جامعه ­ای را انسان‌ های آن جامعه می‌‌ سازند[۲۰]. مسلما اگر انسان‌ های جامعه ­ای آموزش درست علمی‌ ندیده باشند، روش علمی‌ را نیآموخته باشند و با پدیده­ ی اِجرا آشنایی لازم را نداشته باشند، سواد علمی‌ لازم برای توسعه ­ا­ی پایدار و همگون را هم ندارند. آن انسان ‌ها شناخت درستی‌ هم از ارتباطِ اجرایی علم و فن ­آوری برای بهبود زندگی‌ اجتماعی خود و برای حفظ جامعه­ ی خود نخواهند داشت. در نتیجه معمولا انسان ‌های آن جامعه برایِ بقا و برای صیانت اجتماع خود و به عنوانِ روشی‌ برای پرسش و پاسخ پیرامونِ جنبه‌ های ملموسِ دنیایِ فیزیکی‌ خویش، به راهکار‌های گوناگون دیگری برایِ شناخت رو می ‌‌آورند: به دین، به فلسفه، به عرفان، به سیاست، جامعه­ شناسی‌، به هنر، به منِش[۲۱] و غیره.

البته اِشکال عمده ­ی این روش‌ های شناخت در این است که متکی‌ بر شواهدی ­تجدیدپذیر و متکی‌ بر آزمون‌ هایِ مستقل و کنترل ­شده نیستند و در نتیجه آن روش‌ ها قابل اجرا نبوده و مستقلا اثبات ­ناپذیرند.[۲۲] این روش‌ ها معمولا مجبور و محکوم­ اند تا در گذشته سِیر کنند و البته روشی‌ که در گذشته سِیر کند نه می ­تواند ادای سهمی به مدرنیته و نه به توسعه ­ا­ی پایدار و  همگون داشته باشد و بنیادا نمی‌‌ تواند امروزی و آتیه ­نگر باشد.

حتی آن روش‌ ها، در برخی‌ موارد بجای پرداختن به مسایل اجرایی امروزی، در جستجوی “تجدد” در تاریخ بیهقی و تذکره ­الاولیا و رستم ­التواریخ‌،  گذشته­ گرا[۲۳] می‌‌ شوند. چرا که اندیشه ­ی انتقادی مدرن ندارند[۲۴]،‌ و معمولا هم روش ‌های علمی‌ امروزی و مدرن[۲۵] را نمی ‌­شناسند .[۲۶] با علم و فن ­آوری و نقش اجرایی آنها هم در به ­وجودآمدن مدرنیته و برای توسعه ­ا­ی پایدار و همگون معمولا آشنا نیستند، بینش استراتژیک هم ندارند و بدآموز هستند[۲۷] . چون راهکاری هم برای گذار به شرایط تاریخیِ مدرن علمی‌ و ارتباطاتی‌ و صنعتی ندارند، بجای چاره­ جویی و اندیشه ­ی انتقادی و نقد هم، معمولا به “نق”زدن و تقلیل­ گرایی “سیاسی” کشیده می ‌‌شوند.” آواز بلند و شهر ویران.”

بزرگترین مشکل آثار فراوانی که به زبان فارسی در چند دهه ­ی اخیر درباره­ ی مدرنیته یا به گفته­ ی برخی‌ از نویسندگان و نظر­پردازان “مدرنیت” یا “تجدد” منتشر شده، در عدم آشنایی اغلب نویسندگان با خود مقوله و مبحث مدرنیته و ارتباط تنگاتنگ و بهم پیوسته آن با توسعه پایدار و همگون  بوده است. این مشکل در بیشتر موارد به تقلیل “سیاسیِ “مباحث “تجدد” به دوره ­بندی تاریخ روشنفکری ایران یا به سیاست‌ هایِ حکومتی و یا به تاریخ ظهور یا افول علم در اسلام منجر شده ­است. این آثار بجای پرداختن به چگونگی‌ رویکرد برای ایجاد شرایط تاریخی مدرن (مدرنیته) و برای ایجاد توسعه ­ی پایدار و همگون در ایران و بجای ارائه ­ی راهکار‌هایِ اجرایی مدرن علمی‌ و فنی و ارتباطاتی، اغلب رو به گذشته دارند. و  “تجدد” آنها هم اغلب دیده به‌ سوی گذشته (به‌ سوی دوره­ ی انتقال به‌ جامعه ­ی مدرن) دارد .حتی هنگامی که گذشته شبیه زمان حال باشد (و مسأله­ ی مهم زمان حال، در حقیقت، چیز دیگری جز شناخت نیاز‌های امروزی نیست) باز هم برخوردها گذشته ­گرا هستند. خطر “آکادمی گرایی” هم “مدرنیت” و “تجدد”شان را تهدید می‌ کند. فکر می ‌‌کنم در مواردی “آکادمی گرایی” آنها مترادف با قشری ­بودن و جزم­ اندیشی‌ و نداشتن انعطاف است که اغلب ظاهری مدرن دارد . نخستین بن‌ بست هم برای چنین روشنفکرانی به ‌این علت پدید می ‌آید که اغلب فراموش می ‌کنند که موضوع “تجدد” آنها، باید بررسی چگونگی انتقال به‌ جوامع مدرن امروزی و به‌ توسعه ­ا­ی پایدار باشد نه غوطه ­وری در گذشته .

از آنجا که اکثر نویسندگانِ کتاب‌ های منتشرشده اغلب دانشمندان حوزه‌ های “علوم” انسانی‌ و سیاسی و اجتماعی هستند و کارشناسی لازم در علم و صنعت و فن­ آوری را نداشته ­اند مباحث را معمولا به مباحث عقب ­ماندگی ‌‌کشانده ­اند.

برای نمونه به جای تفکری سیستمی‌ و به جای پرداختن به سازوکار مورد نیاز امروزیِ ایران برای توسعه­ ی علمی،‌ ارتباطاتی و صنعتی پایدار[۲۸] و به جای مطرح ­کردن عوامل بنیادین و اساسی‌ رویکردی و راهبردی مورد نیاز امروزی این کشور برای توسعه ­ای همگون و پایدار و برای گذاری سالم به مدرنیته، این دانشمندان بلافاصله یا اذهان را به سوی نقش گذشته ­ی استعمارگران، توطئه ­ی امپریالیست‌ ها و مهره‌ ها و عوامل سرسپرده­ ی روس و انگلیس منحرف می‌‌ کنند و یا در رد تئوری توطئه‌،  سبب اصلی‌ را به مباحث عوامل تاریخی گذشته و مثلا بررسی‌ جریانات روشنفکری در عصر مشروطه یا کودتای ۲۸ مرداد یا به زمان انقلاب ۵۷ و یا به جغرافیای (گذشته­ ی) خاصِ ایران می ‌‌کشانند.[۲۹] به گفته­ ی قدما: “آیینه دست کور می ‌‌دهند.”

در هر دو برخورد، روش‌ ها گذشته ­گرا و غیرعلمی­ اند و پاسخگوی نیاز‌های اجرایی امروزی صنعتی و علمی‌ (که برای توسعه­ ی همگون و پایدار و برای گذار ایران به جامعه­ ای مدرن حیاتی ­ست) نمی ‌‌توانند باشند اگرچه در مواردی دانش “سیاسی” ما را افزون می‌‌ کنند. اما این کارهای ارائه شده در مورد “تجدد” به قول قدما همان حکایتِ “عروس بی­ جهاز، روزه­ ی بی ­نماز، دعای بی ­نیاز و قورمه ­ی بی­ پیاز” اند.

ما در امروز زندگی می­ کنیم نه در دیروز . مساله­ ی امروزی ما هم پاسخگویی به نیاز‌های توسعه ­ی پایدار امروزی و پاسخگویی به نیاز‌های جامعه­ ی جوان باسوادی­ ست که بیش از هرچیز به کار، به مسکن، به تفریح، به آزادی و به جامعه­ ی مدرن می ‌‌اندیشد[۳۰].  این مسایل ابدا هیچ ربطی‌ به بررسی‌ جریان‌ های عصر مشروطه و به انقلاب ۵۷ و غیره ندارند . نه  زنده­ یاد دکتر مصدق و  نه «مرحوم امام خمینی» پاسخی به نیاز‌های زیرساختی امروزی دارند و نه« مرحومین » مطهری و شریعتی و بازرگان و سنجابی و بهشتی و نه هیچ یک از گذشتگان و گذشته ­گرایان  . چنین پاسخ­ جویی ­ها‌ به گفته ­ی قدما: “از دور داد زدن است.”

بدین مفهوم تا حدودی زیاد، برخی‌ از دانشمندان) دینی و سکولار( مطرح “علوم” انسانی‌ و سیاسی و “علوم” اجتماعی ایران در چند دهه­ ی اخیر به کندوکاوهای جدی امروزی و به راه­ حل‌ های علمی‌ و عملیِ‌ گذار از سنت به مدرنیته لطمه زده ­اند . همچنین برخی‌ از آنها به کار پُرتعمق در مورد پیشرفت‌ هایِ علمی‌ توسعه ­ی پایدار امروزی (که نیاز به راهکارهای امروزی اجرایی دارند) کمکی‌ نکرده ­اند که هیچ، صدمه هم زده ­اند[۳۱]. اگرچه در مواردی جامعه­ ی “سیاست ­زده­ ی” ما هم خریدار چنین لطمه ­ای بوده و اغلب آن را پذیرفته است.[۳۲]

برخی از دانشمندان و روشنفکران ما اغلب بجای مطرح­ کردن راه ­حل ‌های اجرایی[۳۳] امروزی، مرتب بمصداق “گذشته چراغِ راه آینده است” در گذشته بدنبال دلایل ­اند[۳۴]. غالبا هم در محافل “خودی،[۳۵] “شیفته و مجذوب و مغلوب “آوازه” و شهرت یکدیگر بوده ­اند.[۳۶] البته آثارشان هم اغلب موضوع بحث محافل روشنفکری اینترنتی و محافل “خودی” آکادمیک ­اند و کاری به مسایل اجرایی ندارند[۳۷]. معمولا هم از تحقیق جدی و جدیدی که آزمون ­پذیر و قابلِ ­اجرا و تجدیدپذیر باشد خبری نیست. غالبا همان­ گویی ­ای[۳۸] پیرامون مباحثی تکراری داریم و بس. معمولا هم در مباحث گذشته ­گرای خود “مثل اسب عصاری” گامی‌ در راهِ شناختِ مسایل ترقی‌ و تعالی و پیشرفت و توسعه ­ی پایدار مدرن برنداشته ­اند. بیشتر تکرار اندر تکرار اندر تکرار داریم و بس . و به گفته ­ی قدیمی ­ها: “از منبر هم پایین نمی ‌‌آیند.”

اگرچه بهترین نمونه ­ی‌ آثار دانشمندان “علوم” انسانی‌ ایرانی،‌ مطالعاتی تطبیقی بین جامعه ­ی ایران و چند جامعه­ ی دیگر اسلامی یا منطقه ­ای است . اهمیت آن مطالعات تطبیقی هم در آن است که امروزی ­اند و می‌‌ توانند به برنامه ­ریزی‌ هایِ درازمدت اجتماعی و اقتصادی ما (و در نتیجه جلوگیری از اشتباهات مشابهی که آن جوامع مرتکب ­شده ­اند) یاری دهند. این مطالعات می‌‌ توانند روش ‌های آزمون شده­ ی چالش ‌هایی اجتماعی و خشونت­ پرهیز امروزی را هم بیآموزانند[۳۹].

بالاخره اینکه شاید ما در تفکرِ خود نیاز به تجدیدِ نظر و تجدید روش و نیاز به گذار به تفکر سیستمی‌ یعنی‌ به “بینشِ استراتژیکِ آینده­ نگر، چراغ راهکار‌هایِ اجرایی امروز” داریم تا از این تفکرِ “گذشته چراغِ راه آینده است”  بگریزیم . شناخت گذشته تنها برای مرتکب ­نشدنِ مجدد اشتباهات و خطاها و برای آشنایی با نیرو‌هایی­ ست که به توسعه ­ی پایدار و همگونِ کشور صدمه زدند و نه برای “چراغِ راه آینده بودن. ” البته اگر کمبود‌های گذشته بصورت علمی‌ مطالعه و شناسایی شوند معمولا می ‌‌توانند برای جلوگیری از اشتباهات امروز و فردا مفید باشند اما نه برای پاسخ­ یابی و یا نه برای پیدا کردن راه­ حل مشکلات و مسایل امروز[۴۰]‌.

استفاده از پند‌ها و اندرز‌های گذشتگان) همانگونه که در این مقاله بکار گرفته شده( نکته­ ی دیگری است که ربطی‌ به راه­ حل­ جویی‌ از گذشته و به گذشته ­گرایی[۴۱] ندارد، بلکه دریافت حکمت و خِرد کهن است.

تفکر سیستمی‌ و آینده­ نگری پاسخ و راه ­حل از گذشته نمی ­جوید[۴۲].

مساله ­ی اصلی‌ این است که ایران تنها کشوری نبوده که حتی تا اواخر قرنِ نوزدهم نسبت به علوم بیگانه و عقب­ مانده بوده باشد. بسیاری دیگر از مناطق غیرغربی دنیا (مانند چین و هند[۴۳] و سنگاپور و کره و مالزی[۴۴] و غیره) هم در چنین ­وضعیتی بسرمی ‌‌بردند. آن کشورها تلاش‌ ها و رویکرد‌های استراتژیک بومی خود را (متکی‌ بر فهمی‌ تاریخی از وضعیت و نیاز‌هایِ علمی‌ و صنعتی روزِ خود) برایِ گذار به شرایطی مدرن و توسعه­ ی پایدار امروزی داشته ­اند[۴۵]. هر یک از آن راهکار‌ها نیز آموزنده­ ­است[۴۶]. بلااستثنا هم رویکردهایی بر اساسِ نیاز‌های آن روز کشورشان و با دیدی استراتژیک و تفکری سیستمی‌ و آینده­ نگر بوده­اند[۴۷].

ایران هم در برهه‌ های متفاوت، برنامه­ ریزی و تلاشِ خود را برای گذار به شرایط تاریخی مدرن داشته است اما آن تلاش ‌ها و برنامه ­ریزی ­ها[۴۸] بندرت متکی‌ بر دیدی استراتژیک بوده ­اند[۴۹].

اغلب تفکرِ سیستمی،‌ با رویکرد و بینشِ استراتژیکِ متکی بر فهمی تاریخیِ[۵۰] آن کشورها با شناسایی رشته­ های کلیدی علمی، صنعتی و فنی ­ای) که متکی بر اسنادِ تاریخیِ چگونگی رشد آن رشته ­ها و متکی بر نیاز­های اجتماعی-اقتصادی آن کشورها بوده( شروع شده است[۵۱]. سپس آن کشور‌ها بلااستثنا با تخصیص هدف­ مند منابع در آن رشته­ ها، و معمولا در تعامل و برهم­ کنش[۵۲]  با عوامل مهم دیگری (از قبیل برنامه­ ریزی درازمدت، جذب کارشناس فنی‌ و متخصص علمی‌، برنامه‌ های آموزشی علوم‌ و فنون اجرایی[۵۳]، مشوق­ ها و تخصیص همگون منابع کافی‌( اغلب در درازمدت به مدرنیته ­ی علمی، صنعتی و فنی یاری و قوام داده ­اند تا بتوانند در آن رشته­ های کلیدی، اجتماع خود و اقتصاد کشورشان را توسعه ­ا­ی پایدار و همگون داده و خود را در مزیت بهینه­ ی رقابتی با منطقه و با دنیای مدرن قرار دهند[۵۴].

تفاوت عمده­ ی استراتژی و برنامه ­ریزی هم معمولا در این است که برنامه ­ریزی برحسب امکانات امروزی و زمان ­بندی ­ای مشخص از امروز آغاز می ‌‌شود و به آینده می ­رود[۵۵] . اما بینش استراتژیک و تفکری سیستمی‌ و آینده ­نگر برای توسعه ­ای پایدار، با توجه به منابع (انسانی‌، مالی‌، طبیعی، فَنی و غیره) و متکی‌ بر جریان تحولات قابلِ­ پیش ­بینی‌ تکنولوژیک و برحسب نیازهایِ اقتصادی و اجتماعی ­جمعیتی، اغلب تصویری از آینده می ‌‌سازد و از آینده به امروز می ‌‌نگرد[۵۶].

بینشِ استراتژیک و تفکری سیستمی‌ و دید آینده ­نگر[۵۷] بر اساسِ آن تصویر از آتیه (که نه خیال­ پرورانه که متکی‌ بر واقعیت ‌ها، اسناد و گوا­ه ­ها و امکانات است) می‌‌ پرسد که (با توجه به تحولات قابلِ­ پیش ­بینی‌ در رشته‌ هایِ کلیدی و سیرِ تکامل تکنولوژی و تغییرات جمعیتی و غیره) اگر می ‌‌خواهیم ۲۰ سال دیگر چنین و چنان باشیم، ۱۵ سال دیگر می‌‌ باید کجا باشیم؟ ۱۰ سال دیگر (بر اساسِ واقعیت ‌ها) به چه نیاز داریم؟ ۵ سال دیگر نیکوتر است چه امکاناتی را فراهم کرده باشیم؟ برنامه­ ریزی درازمدت ما امروز چه باید باشد؟ موفقیت برنامه­ ی (در خدمت استراتژیِ) درازمدت­ مان را بر اساس چه معیار‌هایی و چگونه سال­ پس ­ازسال بهتر است اندازه­ گیری کنیم؟

همین روش علمی‌ و راهکار و همین گام مشخص در مورد ژاپن[۵۸]، کره[۵۹]، چین[۶۰]، سنگاپور[۶۱] ، تایوان[۶۲] و غیره نیز آزمون شده و موفق بوده ­است. چنین بینشی استراتژیک (که معمولا متکی‌ بر پژوهش‌ های تطبیقی مسیر توسعه ­ی پایدار آن کشورهاست[۶۳] (تجدیدپذیر بوده است؛ اگرچه در هر مورد تفاوت‌ هایِ فرهنگی‌ (سازمان ­دهی[۶۴] (‌ خود را داشته است[۶۵] ؛ اما آن روش علمی‌ و راهکار توسعه پایدار[۶۶]، قابلیت اجراپذیریِ[۶۷] خود را به اثبات رسانده ­است[۶۸].

شناسایی رشته­ های کلیدی علمی، صنعتی و فنی ­ای )که متکی بر اسناد امروزیِ چگونگی ساختار آن علم و صنعت و فن؛ و ارتباط آن­ ها با نیاز­های اجتماعی-اقتصادی ماست  (می ­باید گام نخست[۶۹] رویکرد و بینش استراتژیک ما برای توسعه ­ای همگون و پایدار باشد.[۷۰]

 

پرسش‌ هایی برای شناسایی رشته­ های کلیدی

 

برای شناسایی رشته­ های کلیدی و استراتژیک علمی، صنعتی و فنی در ایران جهت توسعه ­ای همگون، پاسخگویی به پرسش‌ های زیر راهنما هستند:

الف) آن رشته‌ ها تا چه ­اندازه نقشی‌ کلیدی در دیگر رشته‌ های فنی و صنایع بومی دارند؟؛ ب) تا چه­ میزان برای توسعه­ ای همگون و پایدار و برحسب ترکیب سنی، جنسی‌ و تحصیلی‌‌ جمعیت ما کارآفرین هستند؟[۷۱]؛ ج) تا چه ­اندازه نوآورند؟ (یعنی تا چه ­اندازه فرآورده‌ های نوین می­ سازند؟؛) و د) چقدر به اشاعه­ ی علم و فن ­آوری یاری می ‌‌رسانند؟؛ ه) تا چه­ میزان در بهره­ وریِ کار موفق ­اند؟؛ و) چقدر سودآورند و نیاز به یارانه ندارند؟؛ ز) تا چه ­اندازه برای توسعه­ ای همگون و پایدار می‌‌ توانند در زنجیره­ ی تامین و عرضه[۷۲]، نقشی‌ کلیدی بازی کنند؟؛ ح) به چه­ میزانی‌ قادرند به کارگاه‌ های کمتر از ۵۰ نفر (که بیشترین میزان اشتغال صنعتی ایران در آنهاست) انتقال فن­ آوری کنند؟؛ ط) درآمدزایی شغلی آنها چه مقدار است؟؛ ی) به چه میزانی‌ نیروی انسانی‌ مورد نیاز چنین صنعتی، در سطح محلی (بومی) برآورده می‌‌ شود؟؛ ک) چگونه علوم و فنون مورد نیاز چنین رشته ­ای کلیدی، به نیروی انسانی‌ آنها کارآموزی داده می ‌‌شود؟؛ ل) منابع دیگر مورد نیاز چنین صنعتی برای توسعه ­ای همگون و پایدار تا چه اندازه بومی است؟؛ م)   تا چه ­اندازه پتانسیل جهانی ­شدن (یا حداقل منطقه ­ای ­شدن) دارند؟؛ ن‌) برای توسعه ­ای همگون و پایدار تا چه­ میزانی‌ اتلاف و ضایعات را از فرآیند‌های صنعتی خود محو کرده ­اند؟؛ س) برای توسعه ­ای پایدار تا چه ­اندازه از صدمات زیست ­محیطی‌ جلوگیری می‌‌ کنند؟؛ و اینکه ع) اصولاً آن رشته ­های صنعتی و فنی (با توجه به تحولات سریع و حیرت­ انگیز تکنولوژیک) در آینده چقدر امکان بقا خواهند داشت؟؛ ف‌‌‌)  میزانِ ریسک رقابتی برای آنها چه­ اندازه است؟؛ ص) چه منابع داخلی‌ به رشد سالم و به توسعه­ ی همگون و پایدار آنها کمک می‌‌ کند؟؛ ق) تا چه اندازه به فرآیند‌های توسعه ­یافتگی مدنی و ایجاد نهاد‌های مدنی یاری می ‌‌رسانند یا مانع ایجاد می ­کنند[۷۳]؟ (برای مثال به اتحادیه­ ها، بنیاد‌های خیریه، سازمان‌ های خدمات محلی، نهاد‌های فرهنگی‌، رسانه‌ های محلی، انجمن ‌های خبری غیروابسته و غیره؛) و ر)  بالاخره اینکه توانایی‌‌ های رقابتی‌ یگانه ­ی[۷۴]  آنها چیست؟ و چندین پرسش کلیدی دیگر‌ ضروری هستند.

 

می ‌‌توان برخی‌ از پرسش ‌های بالا را با بکارگیری ارقام و پژوهش‌ های مندرج در سالنامه ­ی آماری کشور سریع­ تر و به شیوه­ ای کارشناسانه و گروهی مورد مداقه قرار داد. پاسخ به بعضی‌ دیگر از پرسش‌ ها نیاز به کار گروهی و زحمت و تلاشِ درازمدت ­تر و جمع ­آوری اطلاعاتی بیشتر دارد .

 

برای نمونه تنها با نگاهی‌ اجمالی و ‌با استناد به آمار‌ها می ‌‌توان نتیجه­ گرفت که مثلا امروز ۱ صنایع پتروشیمی؛ ۲صنایع محصولات کانی غیرفلزی بجز فرآورده‌ های نفت و ذغال ­سنگ؛ ۳صنایع نساجی، پوشاک و چرم؛ ۴صنایع مواد غذایی‌[۷۵]؛ ۵صنایع ماشین­ آلات، تجهیزات، ابزار و محصولات فلزی؛ و ۶صنایع خودروسازی (با همه ­ی اتلاف و علیرغم همه ­ی ضایعات آن) نقشی‌ عمده در کارآفرینی درآمدزا در زنجیره­ ی تامین و عرضه­ ی کشوری دارند. همچنین این صنایع نقشی‌ کلیدی در ثروت ­زایی شغلی و درآمدزایی و ارزش ­آفرینی صنعتی برای دیگر رشته‌ ها و صنایع دارند. صنایعِ نامبرده در حوزه‌ های فنی نیز ‌(برای نمونه تولید فرآورده‌ های نوین) نقشی‌ اساسی بازی­ می ‌‌کنند. البته امکان بقا و کلیدی و حیاتی‌ بودن امروزی ‌شان برای توسعه ­ای همگون و پایدار و مسائل زیست محیطی این صنایع حتما می ‌‌باید دقیق ­تر مورد پژوهش­ های تخصصی قرار گیرد.

دیگر اینکه این بدان ­مفهوم نیست که همه ­ی واحد‌های تولیدی صنایع نامبرده کلیدی هستند، خیر، بسیاری از آنها پُراتلاف و زیان ­آور و باری سنگین بر دوش همان صنعت و زیان ­آور برای توسعه ­ای پایدار هستند. بنابراین می‌‌ باید هریک از واحد‌های تولیدی آنها را مورد به مورد بررسی‌ کرد.

 

برای درک و دریافت چگونگی‌ گذار به توسعه ­ا­ی پایدار و همگون و گذار به مدرنیته در ایران پَژوهشگرانِ راستین به عنوان گامی‌ زمینه ­ساز، اَغلب نیاز به رَوشی علمی برای توضیح شرایطی تاریخی[۷۶] دارند. یعنی‌ معمولا نیاز به این دارند که، با تکیه بر اسناد، سیر تکوینِ پیشرفت­ های گوناگون ابزاری، فنی و صنعتی در ایران معاصر را و تاثیری که تحولات این پیشرفت­ های گوناگون بر جامعه ­ی ایرانی و بر جان و روان و رفتار ما ایرانی­ ها داشته ­اند توضیح دهند. سپس می‌‌ توان با بینشی استراتژیک به شناسایی رشته ­های کلیدیِ علمی، صنعتی و فنی امروزیِ کشور برای توسعه ­ای همگون و پایدار پرداخت.

یعنی‌ اینکه ما اول باید سِیر تکوین تاریخی هریک از پیشرفت ‌های مختلف ابزاری، فنی‌ و صنعتی را در ایران معاصر بشناسیم، قبل از اینکه شناسایی کلیدی بودن امروزی ‌شان را تمیز دهیم. ما باید قادر باشیم، با اسناد و مدارک و به روش درست علمی، امکان بقا و نقشِ کلیدی آنها و حیاتی ­بودنِ امروزی‌ شان را اثبات کنیم.  شاید سپس بتوانیم با بینشی استراتژیک و تفکری سیستمی‌ و دیدی آینده ­نگر برای نقش (ثروت ­زا و کارآفرینِ) آینده­ ی آن رشته ‌ها در اقتصاد همگون و پایدار کشور برنامه ­ریزی درازمدت زیربنایی ‌کنیم[۷۷].

البته معمولا این نکته را هم باید زیر پرسش برد که اگر بتوانیم روش درست علمی را بیابیم در آن صورت با کاربرد درست روش خودبه­ خود حقیقت نقش کلیدی آنها را و یا ناگزیر حیاتی ­بودن امروزی‌شان را خواهیم یافت. روشِ درست علمی اَغلب ضمانت رسیدن به آن­ حقیقت هم نیست و کماکان نیاز به کار و زحمت و تلاش کارشناسانه و گروهی درازمدت دارد.

چنین باد. ر. رخشانی[۷۸] 

[۷۹]

[۸۰]ر. رخشانی، زمستان ۱۳۹۸، سانتا مونیکا 

 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی[۸۱] پایدار و همگون[۸۲]

نقدی بر تفکر گذشته گرای بسیاری از اندیشمندان ایرانی،‌ و راهکارهایی برای پیدایشِ شرایطِ تاریخیِ مدرن (مدرنیته)

نیاز دیگر و حیاتی توسعه،‌  یعنی کارشناسی علمی و تخصص فنی 

 

در مقاله نخستین که در مجله فلسفی “خرمگس” بچاپ رسید[۸۳] به نیاز نخستین توسعه ) یعنی بینش استراتژیک با فهمی تاریخی(  پرداختم[۸۴] و  نوشتم که  جدول زیر که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه ­ی من در رشته­ هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره­ ی پژوهش ­های علمی من در حوزه­ هایی کلیدی ­­ست[۸۵] ، به شش نیاز عمده برای گذار به توسعه پایدار می پردازد. در این مقاله کوتاه، سعی من بر آن خواهد بود تا به نیاز دیگری برای توسعه پایدار یعنی به کارشناسی علمی و تخصص فنی ، بپردازم. پژوهش‌های من نشان از آن دارند که در نبود یا فقدان این نیاز کارشناسانه علمی و تخصصی فنی (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم) نتیجه نهایی تلاش‌ها چیزی جز نگرانی‌ها و اضطراب‌های اجرایی نخواهد بود. 

بدلیل آنکه مسائل توسعه و شکل گیری شرایط تاریخی مدرن (یعنی مدرنیته) به هم مرتبط، بهم پیوسته و بر هم متکی[۸۶] هستند، نتیجتا نقدی بسیار جدی و البته بسیار کوتاه بر برداشت ‌های بدآموزانه اندیشمندان ایرانی پیرامون مقوله “مدرنیت” یا “تجدد”  هم دارم . مسلما چنین بینشی، نقدی فرهنگی بر منش گذشته گرای همه ما اندیشمندان ایرانی نیز هست.  از همه خوانندگان خواهشمندم که به دقت زیرنویس‌ های این مقاله را بخوانند که بدون آنها در چنین مقاله ی کوتاهی، نقد من بر گذشته گرایی اندیشمندان ایرانی و توضیحات لازم پیرامون توسعه پایدار و همگون، برای من نویسنده و همچنین برای شما خواننده محترم،  بی ‌معنی است. 

این جدول که بر اساس پژوهش‌ های تطبیقی کشور‌های تازه توسعه ­یافته[۸۷] تهیه شده است[۸۸]، نشانگر آن است که در فقدانِ پاسخگویی به  حتی یکی از آن نیازها یا حتی یکی از فاکتورهای نام­ برده[۸۹]، و یا در فقدانِ آن عوامل اساسی ، و بدونِ توجه هدف­مند و تعمق و تاَمل پیرامون نقش حیاتی هریک­ از آن عوامل[۹۰] در آماده ­سازی اجتماع ما برایِ گذار، نتیجه­ ی نهایی[۹۱] تلاش ­های ما مسلما” توسعه­ ای پایدار[۹۲] و همگون[۹۳] و گذاری سالم به مدرنیته و قوام­ گیری آن­ نخواهد بود[۹۴]. اغلب چیز دیگری با مشکلات ریشه ­ای خود خواهد بود که در جدول درج شده است .

جدول نیاز‌های عمده ­ی توسعه ­ی پایدار[۹۵] و همگون، و قوام ­گیری مدرنیته[۹۶]


نتیجه­ی نهایی

نیاز۶ توسعه

نیاز۵ توسعه

نیاز۴ توسعه

نیاز۳ توسعه

نیاز۲ توسعه

نیاز۱ توسعه

توسعه­ ای پایدار و قوام ­گیریِ مدرنیته

و برنامه ­ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

 

گم­گشتگی[۹۷]­

و برنامه­ ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

با برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بدون بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

شک و بدبینی و بدگمانی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

با کارشناسی فنی و تخصص علمی

بدون برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

نگرانی و اضطراب  اجرایی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

با مشوق­

ها ­

بدون کارشناسی فنی و تخصص علمی

برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

تغییرات جزیی و تدریجی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

با تخصیصِ همگون منابع

بدون مشوق­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

عجز، استیصال و درماندگی

و برنامه ­ی آموزشی فنی و اجرایی

بدون تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

آغاز گذاری کاذب به مدرنیته

بدون برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

 

و ما نه تنها و فقط در یکی از آن فاکتورها در جدول توسعه ­ی پایدار و همگون بالا، یا در عوامل اساسی و نیاز‌های حیاتی‌ نامبرده، که شاید مورد به مورد، درهمه ­ی آن ­ها نیاز به کار و تلاش و زمان داریم[۹۸] و به قولِ قدیمی ­ها، ما اَغلب داریم[۹۹]سرِ قبری گریه می ­کنیم که مرده توش نیست.”[۱۰۰]

نکته­ ی دیگر اینکه متأسفانه در اغلب نوشته­ های جامعه­ ی اندیشمندان (چه سکولار و چه دینی) ایران گویی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم تبادل ­پذیر یا قابل ­مبادله ­اند[۱۰۱] و به­ جا­ و­بی­ جا در مقولاتی چون “تجدد” و “مدرنیت”) که به گفته­ ی قدما: “از سفیدی گچ تا سیاهی ذغال توش می ‌‌گنجد (“مورد استفاده­ ی نادرست و التقاطی قرار می­ گیرند. آن نوشته­ ها معمولا بدآموزی­ کرده و به مباحث جدی پیرامون توسعه­ ی پایدار و همگون[۱۰۲] کمکی ­نکرده و در مورد مدرنیته و مدرنیسم[۱۰۳] هم ایجاد سردرگمی می ­کنند[۱۰۴]

نیازی دیگر برای توسعه همگون و پایدار[۱۰۵]

کارشناسی علمی[۱۰۶] و تخصص فنی [۱۰۷]

 

در مقاله نخست نقدی پیرامون نگرش گذشته گرای اکثر اندیشمندان ایرانی (دینی، سکولار، چپ، راست، ناسیونالیست، و غیره که کماکان استمرار دارد) نوشتم[۱۰۸]، و همچنین در مورد گم گشتگی اکثر آنها پیرامون دو مقوله مدرنیته و مدرنیسم[۱۰۹]، که در آش شله قلمکار مقوله تجددشان بوضوح آشکار بوده است[۱۱۰].  از آن گذشته اینکه فضایِ ایران در مقام برخورد با مدرنیته­ی مشابه، فضایِ اوایل دوران مدرنیته­ی غرب نبوده است، که بلا استثنا همه نویسندگان کتاب‌های تجدد (بجز گم گشتگی تعریفی شان) در نادیده انگاری و ناآگاهی، به فراموشی سپرده ا‌ند.  به عبارت دیگر مظاهر مدرنیته­ی ما معمولا وارداتی بوده­اند.  به همین جهت در اغلب موارد باید نسبت خودمان را در ایران با مدرنیته، متکی بر اسناد تاریخی معرفی‌ صنایع و ابزار‌های مدرن، تعریف کنیم. اگر حرکتی باید صورت گیرد باید همه­ جانبه، جمعی و با تکیه بر اسناد و متکی بر فهمی تاریخی از مدرنیته باشد[۱۱۱].

وانگهی سنت ایران هم با سنت غرب متفاوت بوده است. تاریخ متفاوتی داشته است. حتی سنتی که در روسیه بوده با سنت اروپای غربی متفاوت بوده است.  بحث ­ها و پیشرفت­ هایی که در غرب پیرامون سیر تکوینِ فن و صنعت و تاثیر تحولات این پیشرفت ­ها انجام گرفته متعلق به تاریخِ دیگری است.[۱۱۲] پیشرفت­ های غرب به تاریخ ویژه­ ی سوداگری، دلّالی و تجارت ویژه­ ی ایران ما و به سیر عدم تکوین همگون فن و صنعت[۱۱۳] ما معمولا ربطی‌ ندارند.

نمی­ توان پیشرفت ­های ابزاری، فنی و صنعتی در غرب را برداشت و به یک کشور شرقی برد و توقع داشت که آن کشور شرقی هم همان مسیر تکراری پیشرفت­ های غرب را طی کند و تاثیر تحولات آن پیشرفت­ ها هم یکسان باشد.

پیشرفت­ های ابزاری، فنی و صنعتی در غرب اَغلب همسان و همگون با آموزشِ پایه ­ای در غرب[۱۱۴] و با برنامه ­ریزی درازمدت برای اجرا، تحول و برای ایجاد فرهنگ فن و صنعت، و همراه با برنامه­ ریزی برای آموزش کاربردهایِ درست ابزاری[۱۱۵] و علمی بوده است[۱۱۶].

از آن گذشته مشکل و مساله­ ی توسعه ­ی ناهمگون بویژه در کشور‌هایی‌ که اقتصاد بیشتر تک­ محصولی، مانند نفت در ایران، دارند مشهودتر بوده است. ساده ­ترین شیوه ­های رشد در این اقتصادها اغلب دولتی ­کردن است[۱۱۷]. به عبارت دیگر حکومت[۱۱۸] معمولا دسترسی به منابعی مستقل از مالیات، مانند درآمد نفتی داشته است. این موضوع در کشورهایی مثل ایران اغلب سبب شده است تا اقتدار تمرکزطلب[۱۱۹] حکومتی کشور) به دلیل کنترل انحصاری بر آن منبع مستقل (به شدت افزایش پیدا کند. در مقابل پاسخگویی آن حکومت کاهش پیدا می ­کند. به عبارت دیگر اینکه حکومت مالیاتی نگرفته است که پاسخگو باشد[۱۲۰]. در چنین شرایطی حکومت به عنوان توزیع­ کننده و دلال و ارباب معمولا وارد صحنه می­ شود و می ­گوید این منابع و پول­ ها برای من است و حالا این را توزیع خواهم کرد[۱۲۱]. یا اینکه سرمایه­ گذاری صورت حکومتی خواهد پذیرفت اما کشور توسعه­ ی همگون اقتصادی پیدا نخواهد کرد. همچنین عدالت هم اجرا نخواهد شد چرا که اقتدار تمرکزطلب حکومتی نیازی در عدالت نمی ‌بیند. بخش خصوصی هم در واقع برای اقتدارگرایان بخش “خصوصی” برای سوداگری، واردات و دلّالی “خودی”هاست. تمامی این ادعاهای عریض و طویل در مورد “تمدن بزرگ” و “پیشرفت”) یعنی غده‌ های سرطانی اقتصادی  – یعنی رشد در بخش ‌هایی‌ غیرکلیدی -که در بسیاری موارد نیاز به شیمی‌ درمانی دارند! ) و در عین ­حال تمامی شعارهای پوچ و توخالی دولتمردان) پیش و پس از انقلاب ۵۷، چه در رژیم پهلوی و چه در نظام نکبت ولایت فقیه ) اغلب ریشه در اقتصادی تک ­محصولی و حکومتی و اغلب در رفتار افرادی خودکامه، کوته ­بین[۱۲۲]، دولت ­گرا، دلّال ­مسلک و تمرکزطلب دارد. افرادی که هرگز بینش استراتژیک نداشتند و مساله­ ی توسعه را هم درک نکردند. نه تنها نیازی در توسعه ­ی پایدار و همگون نمی‌‌ دیدند که حتی شاید آن را نمی‌ خواستند چون توسعه­ ی پایدار و همگون، تخصیص درآمد نفتی‌ به رشته ‌های کلیدی را می‌‌ طلبد. نیاز به طرح ­ریزی و تدوین سیستم مالیاتی درست را می‌‌ طلبد. ریخت ­وپاش‌ های “خودی”های تمرکزطلب، خودکامه و اقتدارگرا را محدود می ‌‌کند. با چنان سیستمی، حکومت به تدریج مجبور به پاسخگویی به مالیات­ دهنده می ‌‌شود[۱۲۳].

اقتصاد ایران هم امروز نفتی ­تر از هر زمان دیگری است[۱۲۴]. تحریم‌ ها بدرستی این حقیقت را آشکار کرده ا‌ند.  بودجه­ ی کشور، حتی بر اساس نفت بشکه­ ای صد دلار، و حتی در فقدان تحریم ها،  با کسری سنگین روبرو بوده، هست و خواهد بود . رشد اقتصادی هم اغلب در بخش‌ هایی غیرکلیدی، “خودی” (وابسته به صنایع نظامی یا به دلال­ ها،) متکی‌ بر رانت نفتی و پر از اتلاف بوده است.

در چنین شرایطی مخالفان هم (چه درونی‌ و چه بیرونی، چه “خودی” و چه “غیرخودی”) اغلب به این نکته به نحوی ریشه­ ای برخورد نکرده ­اند. اپوزیسیون هم هرگز بینش استراتژیک نداشته است. در واقع در بیشتر موارد، مخالفان هم رقابت داشته ‌اند تا آن رانت نفتی را بگیرند. منتها دعوا اغلب سر این بوده است که یک طرف می­ گوید شما بد آن را هزینه می­ کنید و طرف دیگر بر این باور است که “اگر[۱۲۵]” آنها تصمیم گیرنده باشند، بهتر این درآمد را هزینه خواهند کرد! دعوا در بیشتر موارد سر این نبوده است که ما باید یک پروژه­ ی جامع توسعه­ ی اجتماعی با بینش استراتژیک توسعه­ ی همگون و پایدار  ملی داشته باشیم. یا این نبوده است که ما باید برنامه ­ریزی درازمدتی برای اجرا و تحول داشته باشیم که به لحاظ اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی ما را به توسعه­ ی اقتصادی و پیشرفت مدنی و تعالی اجتماعی برساند.

“الگوسازی­ های” تقلیل گرایانه­ ی “سیاسی،” دَرهَم بَرهَم و ساده­ انگارانه ­ی­­ “میرزا بنویس­ های تجددهم) پیش و پس از انقلاب ۵۷، چه در رژیم پهلوی و چه در نظام نکبت ولایت فقیه) در بیشتر موارد نظریه ­پردازی ­هایی بنیادین نبوده ­اند. اغلب “الاکلنگِ بهلول بوده ­­اند[۱۲۶].”  میرزا بنویس­ ها معمولا طرح اندیشه­ هایی تازه نداشته ­اند و کماکان ندارند. اغلب “الگوسازی ­ها” و نوشته‌ ها تکیه به اگر است، همراه حسرت، که اگر چنین می‌‌ شد، چنان می ‌‌شد[۱۲۷] و ….این نوع “الگوسازی­­ ها” اغلب ما را به هیچ جا نرسانده ­اند و نمی ­رسانند. با “الگوبرداری­ هایِ” تکراری، سَرسَری و غیرِمستند که اغلب “سیاسی،” گذشته­ گرا و تقلیل ­گرایانه بوده ­اند معمولا نمی ­توان نظریه­ پردازی کرد. نمی ­توان، با تکیه بر اسناد، تاثیر تحولات پیشرفت ­های ابزاری، فنی و صنعتی را در اقتصادی تک ­محصولی، و در روش­ هایی حکومتی[۱۲۸] و کوته ­بینانه بر جامعه­ ی ما و بر رفتار ما ایرانی­ ها توضیح داد. در این نوع “الگوسازی ­های” تقلیل­ گرایانه اغلب هیچ اعتقادی به اینکه یک برنامه­ ی درازمدت و یک پروژه­ ی واقعی که اقتصاد پیشرفته و مدرن را پی ­ریزی و دنبال کند وجود نداشته است. یا اینکه دست کم متکی‌ بر راه­ حلی‌ یا راهکاری باشد اغلب موجود نبوده است، بلکه معمولا “مثل بوجار لنجان” برنامه‌ هایی “سیاسی” را از هر طرف باد آمده، بادش داده ­ایم و از مبحث مدرنیته هم در بیشتر موارد شناختی نداشته­ ایم.

مساله­ ی امروز ما هم در ایران این است که نمی ­توانیم بدون شناخت ریشه­ ای از مبحث مدرنیته و توضیح شرایط تاریخی سیر تکوین پیشرفت­ های ابزاری، فنی و صنعتی و دیگر مظاهر مدرنیته در ایران ) یعنی‌ مسایل توسعه ­ی همگون و پایدار  ملی در اقتصادی تک­ محصولی و حکومتی (  به مباحث ریشه ­ای “تجدد”  بپردازیم. این امر غیرممکن است.

در واقع سخن اصلی‌ این است که نه فقط توسعه ­ی همگون و پایدار  باید با توجه به بستر هر فرهنگ و نیاز‌های اجتماعی ‌اقتصادی انجام پذیرد بلکه طراحی هرگونه راهبردی نیز با توجه به موقعیت تاریخی­ جغرافیایی، و اکنون به خصوص، باید متوجه شرایط مدنی کشور و بر بستر نیاز‌هایِ استراتژیک جامعه سامان داده­ شود.

جالب است که ما در اغلب موارد به نقد غربی ­ها از مدرنیته توجه داریم اما به خود مدرنیته به میزان کافی توجه نمی ­کنیم و در بیشتر موارد با مباحث آن آشنایی نداریم[۱۲۹]. غربی­ ها کاری که در بسیاری موارد می­ کنند این است که حافظه­ ی تاریخی خود را با تکیه بر اسناد بررسی و تحلیل می ­کنند. آنها نتایج تلاش ­های مستمر و زحمات مداوم خود را در به ­وجودآمدن یک شرایط تاریخی اَغلب به نقد می­ کشند و با مباحث تاریخ  پیشرفت­ های ابزاری خود کاملا” آشنایی دارند.

اما ما معمولا می ­خواهیم از روی دره بپریم و سرضرب به سراغ “پسامدرنیته” برویم. بیشتر کارهای ما ایرانی­ها اغلب ضربتی هستند. به گفته­ ی قدما: “می­ خواهیم غوره نشده مویز بشویم.[۱۳۰]” آنچه در غرب در اغلب موارد به صورت یک فرآیند استراتژیک توسعه­ی همگون و پایدار و در بیشتر موارد به صورت یک پروسه انجام شده، ما معمولا می­خواهیم به صورت یک پروژه­ی تکراری ضربتی) بدون بینش استراتژیک و با تقلید سرسری و اغلب در حوزه­ی “سیاسی” و حکومتی ( انجام دهیم و این امر غیرممکن است. به گفته­ی قدما: ” نردبان پله پله .”

مساله این است که، با تکیه بر اسناد  باید بفهمیم امروز در چه موقعیتی و در چه شرایطی تاریخی هستیم. بدانیم نسبت ما با جهانی که در بسیاری موارد با تکنولوژیِ پیشرفته دارد مفهوم انسان و خود انسان را دگرگون می­کند چیست؟ شایسته­تر است در این حوزه­ها )شرایط تاریخی­مان و نسبَت اقتصادی ما با جهان مدرن (با تکیه بر اسناد تاریخی­صنعتی )برای نمونه پژوهش در اسناد آماری در بخش‌های صنعتی سالنامه‌های مرکز آمار، و اسنادی دیگر( پژوهش کرد. بهتر است با تفکری سیستمی‌ و دیدی استراتژیک و آتیه­نگر، نیاز‌های امروزی را تعریف کرد و به ذهنیت جامعه و به مردم منتقل نمود.

وقتی می­گوییم ما باید شرایط تاریخی­مان[۱۳۱] را تعریف کنیم، شرایط تاریخی ما همین است که بفهمیم ما امروز چه نسبتی با دنیای صنعتی مدرن داریم و بفهمیم در مساله­ی اجرا ) که در بیشتر موارد برای پیدایش توسعه­ی اقتصادی همگون و پایدار و قوام­گیری مدرنیته فاکتوری حیاتی­ست( “دیروز دیروز بود، امروز امروزست.”[۱۳۲]

البته تا آنجا که به زمان و به مساله­ی اجرا مربوط است ما جز امروز و اکنونی ابدی هیچ­چیز دیگری نداریم. با مباحث زمان انقلاب ۵۷ یا با مطالعه­ی دوران مشروطیت پیاده­سازی امروزی نمی­توان کرد، نمی­توان جامعه­ی مدرنی‌ را  پرورش داد و نمی­توان کار و مسکن و بهداشت بوجود آورد. پرسش این است که امروز راهکارهای کاربردی توسعه­ی پایدار ما چیست­اند؟ هم­اکنون برنامه‌های اجرایی ما کدام­اند؟ اصلا با کدام چراغ گذشته می‌‌توان پاسخ‌های امروزی برای پیشرفت و توسعه­ داشت؟! اصلا این شیوه­ی تاریخ­محور و گذشته­گرا، امروزی و مدرن نیست، “متجدد” نیست، ارتجاعی است . پاسخ و راه­حل از گذشته می­جوید[۱۳۳] .مطالعه­ی گذشته در اغلب موارد تنها برای آن است که همان اشتباهات را مرتکب نشویم (نه برایِ ساختن واپسگرایانه­ی جامعه­ی کهن در دنیای امروز[۱۳۴].) تفکر سیستمی‌ و نگاه استراتژیک ما هم به آتیه معمولا برای آن است که زیرساخت  اجرایی امروزی را برای بوجودآمدن زیربنای ویژه­ی صنعتی خود برنامه­ریزی کنیم) نه برای خیال­پردازی و توهم. ([۱۳۵]

ما امروز شایسته­تر است بفهمیم که آیا مثل جوامع صنعتی مدرن خواهیم شد؟ یا اینکه آیا اساسا” امروز ساخت ناهمگون صنعت ما، اقتصاد تک­محصولی و دولتی ما،  ترکیب آموزش­های علمی‌ و اجتماعی ما، تاریخ پیشرفت­های کاربردیِ ابزاری و فنی ما و بافت فرهنگی ویژه­ی اجتماع ما متفاوت نیست؟ آیا با توجه به ترکیب نسبت سنی ما برای معرفی صنعت مدرن و نیاز‌های امروزی ما برای مشاغل ثروت­زا، برای مسکن و برای تفریح جامعه­­ی جوان ما و توان­مندی اجرایی ما برای ساختن پلاتفرم جامعه­ی مدرن صنعتی، اغلب با جوامع غربی متفاوت نبوده­است؟ آیا نیست؟ آیا تجربه­ی توسعه­ی پایدار و همگون[۱۳۶] ما عیناً نظیر تجربه­ی آن­ها در گذار به مدرنیته خواهد بود؟ آیا آنچه آن­ها در اغلب موارد به صورت یک فرآیند استراتژیک تاریخی از سر گذرانده­اند، ما می­توانیم امروز در ایران ضربتی و پروژه ­ای از سر بگذرانیم؟! آیا ما نیاز به سال­ ها آموزشِ پایه ­ای )از کودکستان[۱۳۷]( در فرهنگ علم و فن و صنعت و در آموزشِ کاربردهای درست ابزاری و علمی نداریم؟ آیا در بیشتر موارد ما نیاز به دهه­ ها برنامه ­ریزی درازمدت برای تحولات توسعه­ ی همگونِ صنعتی و فنی نداریم؟

اگر نتوانیم امروز با شهامت با خودمان برخورد کنیم و با تکیه بر اسناد تاریخی صنعتی و فَنی در ایران نشان دهیم که علت کاستی ­های ما در گذارهای کاذب و در پیدایش توسعه ­ای ناهمگون و ناپایدار و علت شکست­ های تکراری ما در گذار به مدرنیته چه بوده است به جایی نمی ­رسیم.

غرب نخست پیوستگی ­هایِ علمی خود را نسبتا” کامل شناخت[۱۳۸] و درون­ مایه­ ها، شاخصه­ ها و ویژگی­ های بنیادین آن را بدرستی تمیز داد. هر کشور غربی کلیدی و حیاتی‌ بودنِ صنایع­ اش‌ را برای توسعه ­ای همگون اثبات کرد و سپس به نقد جمعی آنها و به برنامه ­ریزی استراتژیک برای آموزش کاربردهای درست ابزاری و علمی آن­ صنایع پرداخت . هر کشور غربی) و جوامع تازه­توسعه­ یافته ­ی شرق( برای پیدایش تحولات توسعه ­ای پایدار و همگون، معمولا رشته‌ ها و صنایع حیاتی خود را نسبتا” کامل شناخت و براساس اسناد تاریخیِ صنعتی و نیاز‌های خود و با تفکری سیستمی‌ و دیدی استراتژیک و آتیه­ نگر برای آنها برنامه­ ریزی درازمدت همه­ جانبه و جمعی کرد[۱۳۹].

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در ساحت فنی، ابزاری و تکنولوژیک دنیای امروز قرار گرفته ­ایم و باید، برای نمونه برای ریشه­ یابی مقوله­ ی مدرنیته معمولا در بسیاری موارد با تکیه بر اسناد تاریخی صنعتی، تاٌثیر تحولات ناشی از پیشرفت­ های توسعه ­ای ناهمگون را بر جامعه­ ی خود و برجان و روان و رفتارمان توضیح دهیم.

وقتی که برق و رادیو و تلویزیون و سایر اختراعات به ایران آمدند چه تحولاتی در بافت اجتماعی و اقتصادی ایران صورت گرفت؟ آیا اقتصاد تک ­محصولی و دولتی ما دچار تغییرات شد[۱۴۰]؟ آیا ما تحمل سختی‌ ها به منظور سرمایه ­گذاری روی آینده و صنایع کلیدی ­مان را آموختیم؟ رفتار و روانِ ما و روابط اجتماعی ما دچار چه تغییراتی شدند؟ روابط حاکمِ کار چه تغییراتی کردند؟ قوانین کار چه طور[۱۴۱]؟ چه اشتباهاتی صورت گرفت؟ کمبود‌ها چه بودند؟ چگونه می‌‌ توانیم آن اشتباهات را (متکی‌ بر دیدی استراتژیک) تکرار نکنیم؟

وقتی سامانه ­ی اطلاع­ رسانی جدید یا مخابرات در ایران ایجاد شد آیا شهروندانِ ایرانی رفتارشان با یکدیگر آنچنان تغییر کرد که نوع روابط بین شهروندان یا رابطه­ ی شهروندان با یکدیگر و با نهادهای شهری دگرگون شود؟ آیا مساله­ ی مدنیت مطرح شد‌؟ آیا ما وارد جامعه­ ی مدنی شدیم و اخلاق مدنی را رعایت کردیم؟ آیا منش[۱۴۲] به عنوانِ اصلی‌ پایه­ ای پذیرفته شد؟ آیا روابط شغلی‌ زمان ­بندی شدند؟ آیا واقعا” بنیان­ های سنتیِ روابط کار ما آغاز به فروپاشی کردند و مثلا” مسئولیت­ پذیری مدرن نشات گرفت؟‌ آیا درآمد نفتی‌ برای آموزش سواد علمی‌ به کار گرفته شد؟ آیا میل به ارائه­ ی کار‌هایِ برتر و فوق ­العاده در محیط کار آموزش داده شد و تشویق شد؟ آیا شایسته ­سالاری کارشناسانه ­ی شغلیِ‌ مدرن جایگزین پارتی ­بازی شد؟ آیا ما پیشرفت‌ هایِ ناشی‌ از ورود ابزار‌های نوین را در فرآیند‌هایِ کاری و در پروژه­ های تولیدی اندازه­ گیری کردیم؟ آیا با ورود تکنولوژی نوین قوانین و مقررات و رفتارهای مدرنیته هم رعایت شدند؟ مثلا” آیا ما وقت ­شناس شدیم؟ آیا نظم ­پذیری را آموختیم؟ آیا احترام به قانون، به ضوابط، به مقررات و حقوقِ دیگران را یاد گرفتیم؟ آیا پیامد‌ها و تاثیرات زیست ­محیطی‌ معرفی‌ صنایع نوین را آموختیم؟ پاسخ به همه­ ی پرسش‌ های مطرح  شده در بالا نیاز به کاری گروهی، کارشناسانه و پژوهشی در تاریخ معرفی‌ فن و ابزار و صنعت در ایران دارد.

اگر در هریک از موارد بالا نیآموختیم و نگرفتیم و نکردیم و نشدیم، امروز شایسته ­تر است چه برنامه ­ی آتیه­ نگری بریزیم که آن اشتباهات را دیگربار مرتکب نشویم؟ با “نظرپراکنی­ هایِ” بی­سند در مورد “تجدد” و “مدرنیت “و با مباحث تحولات جریانات روشنفکریِ (مثلا دوران مشروطه و یا رضاشاه و محمدرضاشاه) راه بجایی نمی ­بریم. با جستجو در مورد “تجدد” در تاریخ بیهقی و تذکره ­الاولیا و رستم ­التواریخ جز گذشته­ گرایی هیچ چیزی برای گفتن نداریم[۱۴۳] . به گفته­ ی سعدی: “که دعوی خجالت بود بی­ گواه.”

پاسخ این پرسش­ ها را در ترجمه­ ی کارهای دیگران هم نمی ­توان پیدا کرد. بهتر است از پیشداوری در مورد این موضوع­ ها و مسایل دوری کنیم. شایسته تر است از “پاسخ­ های در آستین” تکراری و معمولا از “نقلِ ­قولیسم” دوری کنیم. نیکوتر است تا با تکیه بر پژوهش­ هایِ علمی و اسناد تاریخی برای پاسخگویی به این مسایل در تاریخ تحولات ناشی از تاٌثیرات پیشرفت ­های مدرن ابزاری و تکنولوژیک خودمان ژرف­ کاوی کنیم. یعنی کارهای ­مان به قول قدما نباید “مثلِ کارِ دیو وارونه باشد” که پاسخ پرسش ­های ­مان را در “نقل ­قول” نوشته‌ های دیگران[۱۴۴] و در ترجمه­ ی کارهای دیگران بجوییم که “مثلِ مرده­ یِ امانتی” بجایی نمی­ رسد[۱۴۵].

اگر می ­خواهیم در بسیاری موارد فقط مصرف ­کننده­ ی تولیدات غربی نباشیم بهتر است به مسایل خودمان با تفکری سیستمی‌ و دید جدید، آتیه­ نگر و جدی جهانی (با توجه به شرایط “مدرنِ” خودمان) بپردازیم و شایسته ­تر است از ترجمه ­های نادرست و از الگوبرداری و کلی ­گویی و همان ­گویی پیرامون مباحث تکراری “تجدد” دوری بگزینیم.

نقد “نقل­ قولیسم” و نقد روش ‌های متداول برخی‌ از روشنفکران “علوم” انسانی، سیاسی و اجتماعی و نقد ترجمه­ ها­ی تکراری بی ­ربط و نقد کارهای تکراریِ نادرست، اَغلب در همه­ ی جنبه­ ها، عاملِ مهمی برای بهتر دیدن و بهتر جلو رفتن و بهتر عمل کردن است. اَغلب این تقلید صِرف است که همیشه توام با پذیرش محض است. پذیرش مباحث کهنه و قبول ترجمه­ های تکراری و بریده­ بریده­ ی بدون ارتباط با یکدیگر ­و پذیرش متون تکراری گذشته ­گرا (که به مسایل امروزی و آینده ­ی پیشرفت­ هایِ مدرن ابزاری و تکنولوژیک نمی ­پردازند،)  اَغلب تن دادنِ صرف به شرایط است.[۱۴۶]

انسانی که از زمان خودش و متکی بر نگرشی نوین از فرهنگ خودش به قضایا نگاه می­ کند نباید اِبایی از نقد کارهایِ تکراری و نادرست هیچ روشنفکر و نویسنده و مترجم و “اتوریته­ ا­ی” داشته باشد. برداشت ­هایِ تاریخی مدرن بارها نشان داده چیزی که اَغلب نابود نمی ­شود اندیشه­ ی انسانی است. توان او برای اندیشیدن است و تاریخ جوامع انسانی بارها و بارها نشان داده است که هنگامی­ که اندیشه­ ی بشر از درون فرهنگ­ خود انتقادی می­ شود و گسترش می­ یابد هرگز به وضعیت نخستین برنمی ­گردد.[۱۴۷]

درعین حال شایسته ­تر است عزم­ مان این باشد که در سطح علوم جهانی و بقول گوته[۱۴۸] در سطح ذهنیت جهانی قرار بگیریم. یعنی شایسته­ تر است متفکران عالمگیر و جهانی داشته باشیم. نه اینکه معمولا در دنیای کنونی “داخلِ قاذورات هم حساب نشویم.”  [۱۴۹]

همانگونه که مطرح شد، می­ باید گام نخست رویکرد و بینشِ استراتژیک ما برای توسعه ­ا­ی همگون و برای موفقیت، شناسایی رشته ­های کلیدی علمی، صنعتی و فنی  )که متکی بر اسناد امروزیِ چگونگی رشد ساختار آن علم و صنعت و فن و ارتباط‌ آن­ ها با نیاز­هایِ اجتماعی-اقتصادی ماست[۱۵۰] یعنی‌ در ارتباط با چشم­ انداز روشن ما و نیاز‌های‌ امروزی ما از قبیل کارآفرینی، مسکن، بهداشت، درآمدزایی، تفریح و غیره است (باشد.[۱۵۱]

 

کارشناسی علمی[۱۵۲]‌ و تخصص فنی[۱۵۳]

مطرح کردن این مساله  مرا به گام دوم راهکار‌ امروزی مورد نیاز ایران برای توسعه ­ای همگون و برای گذاری سالم به مدرنیته سوق می ‌‌دهد و به مبحث نیروی انسانی‌ کارشناس و متخصص بازمی ‌‌گرداند.[۱۵۴]

عامل انسانی‌ مهم‌ ترین و پرارزش ­ترین عامل برای متحول­ کردن هر سیستمی‌ است. در واقع این بدین مفهوم است که در عرصه­ ی توسعه تنها داشتنِ تفکری سیستمی‌ با بینش استراتژیک کافی‌ نیست و داشتنِ اندیشه ‌های درست برای شکل ­گیریِ مدرنیته کفایت نمی‌‌ کند. بهتر است و باید در کنار طرح‌ های درست و برنامه ‌های خوب استراتژیک، انسان‌ ها یا مجموعه ­ای از انسان‌ هایی‌ کارشناس و لایق و متخصص[۱۵۵] را هم در اختیار داشت که قادر باشند آن برنامه‌ ها و طرح ‌ها را به اجرا بگذارند و به واقعیت در آورند.

انسان کارآزموده و متحول ­شده معمولا سیستم را بتدریج متحول می‌‌ کند. انسان کارشناس و متخصص بتدریج کارشناسی و تخصص را در هر سیستمی‌ جا می ‌‌اندازد. برعکس انسان نالایق و بی­ کفایت در هر سیستمی‌ اِتلاف و ضایعات تولید می‌‌ کند و به کارآیی‌ سیستم صدمه می ‌‌زند. معمولا اگر هم افرادی بی­ لیاقت در موقعیت رهبری بنگاه یا سازمان و یا در موقعیت رهبریِ اقتصادی قرار بگیرند[۱۵۶] آنها را به بیراهه و به سردرگمی می‌‌ کشانند. به گفته­ ی اینشتین: “آتوریته ­ای که متفکر نباشد، بزرگترین نکبت برای هر نهاد و جامعه و کشور است.”

تمام کشور‌هایی[۱۵۷]‌ که در حال گذاری سالم به مدرنیته و گذاری سالم­ تر به توسعه ­ای همگون هستند یا بوده ­اند[۱۵۸]  (ژاپن[۱۵۹]، کره[۱۶۰]، چین[۱۶۱]، سنگاپور[۱۶۲]، مالزی[۱۶۳]، تایوان[۱۶۴] و غیره[۱۶۵]) این مساله را عمیقا درک کردند و شرایط مطلوب ­تری را برای تحقیق و فعالیت‌ هایی علمی ‌ بوجود آورد‌ند تا شماری از کارشناسان، دانشمندان و متخصصان متفکر جهانی رهسپار آن دیار‌ها شوند. (در مورد نقش پروفسور دِمینگ[۱۶۶] و پروفسور جوران در برنامه ­ریزیِ اجرایی ژاپن بسیار نوشته شده است.) توجه کنیم که ژاپن در آن زمان خود کم کارشناس نداشت و کشوری صنعتی بود[۱۶۷]. علیرغم آن، ژاپن کارشناسان متفکر جهانی‌ را به خود جذب و استخدام کرد و نتیجه­ ی تفویض کار به کاردان را هم دید[۱۶۸]. آن کارشناسان استخدام­ شده هم نه توطئه­ ای در کارشان بود، نه در نقش استعمارگران بودند و نه مهره‌ های امپریالیسم بودند بلکه مطابق با بینش استراتژیک ژاپنی­ ها به آنها به نحوی کارشناسانه و اجرایی و تخصصی یاری دادند. حتی در جهان کهن یعنی‌ در عصر طلاییِ اسلام (تقریبا قرنِ نهم تا یازدهمِ میلادی) کم و بیش چنین وضعیتی را برای دانشمندان پیش آورد‌ند تا بسیاری از متخصصان جهانِ قدیم از مناطق دیگر دنیای آن روز راهی‌ مرکز یعنی‌ راهی بغداد شوند[۱۶۹] . برعکس در اروپای آن زمان، فشار و تضییقات و تفتیش و تفحص در خصوص اعتقادات شخصی‌ و مداخله ­ی کلیسا در امور خصوصی برای بیش از ۵۰۰ سال (حدودا قرن هفتم تا دوازدهم میلادی) دورانی را که “عصر تیرگی”  نامیده­ شده بوجود آورد.

در ایران امروز ما بیش از هر کشور دیگری (مطابق آمار و داده‌ های سازمان ملل) با پدیده­ ی فرار مغز‌ها [۱۷۰]روبه ­رو هستیم که به دلایل مختلف شروع به مهاجرت به مناطق دیگر کرده­ اند. البته کم ­اعتنایی یا بی­ اعتنایی به جایگاه علم و به دانشمندان بویژه صاحبان اندیشه­ های خلاق و نقاد در عرصه­ هایِ علمی کشور معمولا موجبات تشدید فرار مغزها و مهاجرت نخبگان را فراهم آورده ­است. این امر خسارت­ های مادی و معنوی فراوانی به روند توسعه ­ی همگون و تعالی جایگاه کشور در مناسبات بین ­المللی وارد خواهد کرد. این روند می ‌‌باید برای ایجاد تحول و توسعه ­ای همگون و برای گذاری سالم به شرایط تاریخی مدرن معکوس گردد.

از آن گذشته کم نیستند ایرانیانی که در اقصی نقاط این کره­ ی خاکی معمولا در بالاترین سطوح  فن­ آوری  و علوم و حتی در پهنه های  فلسفه و یا در حوزه ­های  هنر اَغلب تک­ افتاده و تنها مشغول کار و پژوهش ­اند. ما نیکوتر و شایسته ­تر است از دانش و تخصص[۱۷۱] آنان[۱۷۲]  نیز برای کار جمعی و گروهی بهره بگیریم[۱۷۳]. تاریخ معاصر ما حکایت از آن دارد که در بسیاری موارد انسان ­های ایرانی ­ای بس بزرگ (در پهنه­ های فن­ آوری و علوم) در دنیای ما می ­زیند و از خود می ­توانند یادگارهایِ بزرگ فکری بجای بگذارند. بر ماست که اینان را بشناسم و بدانیم میراث ­دار دانشی بزرگ هستند که سابقه ­ای طولانی در تاریخ علوم (و حتی در تاریخ فلسفه و هنر) دارد. لازم است تا بدانیم اگر بخواهیم از هیچ تمدنی چیزی کم نداشته باشیم؛ با معرفی این انسان­ های بزرگ از نکات برجسته­ ی دانش علمی و تخصصی آن­ ها آگاه شویم. متاسفانه معمولا این عالِمان و این انسان ­هایِ بزرگ امروز “مُشکِ پنهان ­شده در تلنبار انغوزه“ا‌ند.

نکته­ ی مهم این است که اگر ملتی عالِمان و پژوهشگران و متفکرانِ در سطح ذهنیت جهانی در پهنه­ های علم داشته باشد. اگر از دانش و تخصصِ آنان برایِ کار جمعی و گروهی بهره بگیرد در بسیاری موارد دیگر با آن دید جدید و جدیِ جهانی و با  فهمی امروزی از شرایط خود و اَغلب با سطح درکی نوین و با دریافتی مدرن، آن­ ملت کماکان به باور­های قرون وسطایی و به ترجمه ­های نادرست تولیدات غربی و به نوشته‌ های پیشِ­ پاافتاده­ ی اینترنتی گرایش نخواهد داشت[۱۷۴]. دیگر آن ملت دست کم نگرشی نوین و انتقادی به نوشته‌ های پوپولیستی و کلی­ گویانه خواهد داشت. به گفته­ ی حافظ:

“جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل       زین تغابن که خزف می­ شکند بازارش”

توسعه­ ی پایدار و همگون، استقلال و امنیتِ هر کشوری بیش از هرچیز در گرو توسعه ­یِ علمی آن است[۱۷۵] . آن توسعه­ هم تنها با تفکری سیستمی‌ و با بینشِ استراتژیک و با آتیه­ نگری و معمولا با برنامه ­ریزیِ درازمدتِ تربیتیِ نیرویِ انسانی‌ و با مدیریتِ توسعه ­ای دانایی­ محور دست ­یافتنی است.

 

ر. رخشانی[۱۷۶] 

 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی پایدار و همگون

بخش و مقاله دوم

نیاز دیگر و حیاتی توسعه،‌  یعنی کارشناسی علمی و تخصص فنی 

، سانتامونیکا، کالیفرنیا  بهار۱۳۹۹ 

 ر. رخشانی

بخش سوم  و مقاله سوم 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی[۱۷۷] پایدار و همگون[۱۷۸]

دو نیاز حیاتی دیگر توسعه:‌  

برنامه ­ریزی درازمدت زیربنایی، و برنامه ‌های آموزشی فنی‌ و اجرایی

 

در مقاله نخستین که در مجله فلسفی “خرمگس” بچاپ رسید[۱۷۹] به نیاز نخستین توسعه ) یعنی بینش استراتژیک[۱۸۰] با فهمی تاریخی(  و  در مقاله و بخش دوم )که در صفحه لینکدین منتشر شد (  به کارشناسی فنی و تخصص علمی  پرداختم[۱۸۱] و نوشتم که  مباحث توسعه­ ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم­ متکی (interdependent) و بهم پیوسته یا درهم­ بسته ­اند (interconnected).

در هر دو مقاله پیشین مرقوم شد که  جدول زیر که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه ­ی من در رشته­ هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره­ ی پژوهش ­های علمی من در حوزه­ هایی کلیدی ­­ست[۱۸۲] ، به شش نیاز عمده برای گذار به توسعه پایدار می پردازد. در این مقاله سوم، سعی من بر آن خواهد بود تا به دو نیاز دیگر حیاتی توسعه پایدار یعنی به برنامه­ ­ریزی درازمدت زیربنایی، و برنامه‌ ­های آموزشی فنی‌ و اجرایی بپردازم. پژوهش‌ ­های من نشان از آن دارند که در نبود یا فقدان این نیاز برنامه ­­ریزی درازمدت زیربنایی (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم) نتیجه نهایی تلاش‌ ­ها چیزی جز شک و بدبینی و بدگمانی  نخواهد بود. در نبود یا فقدان دیگر نیاز برنامه‌ ­های آموزشی فنی‌ و اجرایی هم (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم،) نتیجه نهایی تلاش‌ ­ها چیزی جز گذاری کاذب به مدرنیته، یعنی به شبه مدرنیته با همه ی مشکلات سنتی آن، نخواهد بود، کماکان که بدلیل چنین کمبودی در نظام آموزشی مان، دهه هاست با چنین مشکلی سیستمی، ساختاری و فرهنگی سر در گریبان هستیم. 

بدلیل آنکه مسائل توسعه و شکل گیری شرایط تاریخی مدرن (یعنی مدرنیته) به هم مرتبط، بهم پیوسته و بر هم متکی[۱۸۳] هستند، نتیجتا در دو بخش نخست نقدی بسیار جدی و البته بسیار کوتاه بر برداشت ‌های بدآموزانه اندیشمندان ایرانی پیرامون مقوله “مدرنیت” یا “تجدد”  هم داشتم . مسلما چنین بینشی، نقدی فرهنگی بر منش گذشته گرای همه ما اندیشمندان ایرانی را نیز می طلبید .

در اینجا و در مورد این مقاله نیز از همه خوانندگان خواهشمندم که به دقت زیرنویس‌ های این مقاله را بخوانند که بدون آنها در چنین مقاله ی کوتاهی، نقد من بر گذشته گرایی و توضیحات لازم پیرامون توسعه پایدار و همگون، برای من نویسنده و همچنین برای شما خواننده محترم،  بی ‌معنی است. 

جدول زیر که بر اساس پژوهش‌ های تطبیقی کشور‌های تازه توسعه ­یافته[۱۸۴] تهیه شده است[۱۸۵]، نشانگر آن است که در فقدانِ پاسخگویی به  حتی یکی از آن نیازها یا حتی یکی از فاکتورهای نام­ برده[۱۸۶]، و یا در فقدانِ آن عوامل اساسی ، و بدونِ توجه هدف ­مند و تعمق و تاَمل پیرامون نقش حیاتی هریک­ از آن عوامل[۱۸۷] در آماده ­سازی اجتماع ما برایِ گذار، نتیجه­ ی نهایی[۱۸۸] تلاش ­های ما مسلما” توسعه­ ای پایدار[۱۸۹] و همگون[۱۹۰] و گذاری سالم به مدرنیته و قوام­ گیری آن­ نخواهد بود[۱۹۱].

جدول نیاز‌های عمده ­ی توسعه ­ی پایدار[۱۹۲] و همگون، و قوام ­گیری مدرنیته[۱۹۳]


نتیجه­ ی نهایی

نیاز۶ توسعه

نیاز۵ توسعه

نیاز۴ توسعه

نیاز۳ توسعه

نیاز۲ توسعه

نیاز۱ توسعه

توسعه­ ای پایدار و قوام ­گیریِ مدرنیته

و برنامه ­ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق ­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

 

گم ­گشتگی[۱۹۴]­

و برنامه­ ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

با برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بدون بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

شک و بدبینی و بدگمانی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

با کارشناسی فنی و تخصص علمی

بدون برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

نگرانی و اضطراب  اجرایی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

با مشوق­

ها ­

بدون کارشناسی فنی و تخصص علمی

برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

تغییرات جزیی و تدریجی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

با تخصیصِ همگون منابع

بدون مشوق­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

عجز، استیصال و درماندگی

و برنامه ­ی آموزشی فنی و اجرایی

بدون تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

آغاز گذاری کاذب به مدرنیته

بدون برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

و ما نه تنها و فقط در یکی از آن فاکتورها در جدول توسعه ­ی پایدار[۱۹۵] و همگون بالا، یا در عوامل اساسی و نیاز‌های حیاتی‌ نامبرده، که شاید مورد به مورد، درهمه ­ی آن ­ها نیاز به کار و تلاش و زمان داریم[۱۹۶] و به قولِ قدیمی ­ها، ما اَغلب داریم[۱۹۷]سرِ قبری گریه می ­کنیم که مرده توش نیست.”[۱۹۸]

در دو بخش نخست نوشتم که  متأسفانه در اغلب نوشته­ های جامعه­ ی اندیشمندان (چه سکولار و چه دینی) ایران گویی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم تبادل ­پذیر یا قابل ­مبادله ­اند[۱۹۹] و به­ جا­ و­بی­ جا در مقولاتی چون “تجدد” و “مدرنیت”) که به گفته­ ی قدما: “از سفیدی گچ تا سیاهی ذغال توش می ‌‌گنجد (“مورد استفاده­ ی نادرست و التقاطی قرار می­ گیرند[۲۰۰]. آن نوشته­ ها معمولا بدآموزی­ کرده و به مباحث جدی پیرامون توسعه­ ی پایدار و همگون[۲۰۱] کمکی ­نکرده و در مورد مدرنیته و مدرنیسم[۲۰۲] هم ایجاد سردرگمی[۲۰۳] می ­کنند[۲۰۴].  در اینجا سعی می کنم[۲۰۵] تا به دو نیاز حیاتی دیگر توسعه پایدار بپردازم. 

دو نیاز حیاتی دیگر برای توسعه همگون و پایدار[۲۰۶]

برنامه ­ریزی درازمدت زیربنایی، و برنامه‌ های آموزشی فنی‌ و اجرایی

 

برنامه ­ریزی درازمدت زیربنایی

نکته­ ی مهم و سومی‌ که برای توسعه­ ای همگون و برای گذارِ سالم به شرایطِ تاریخیِ مدرن حائزِ اهمیت است برنامه­ ریزیِ درازمدتِ (۲۰، ۱۵، ۱۰، و ۵ ساله ­ی) اجرایی زیربنایی است[۲۰۷]. در کشورهای مدرن چنین برنامه‌ های استراتژیک هرساله اندازه گیری، ارزیابی و برحسب تحولات بنیادین جامعه تعدیل و به روز می شوند[۲۰۸]. چنین حکومت هایی مدرن کاملا واقف هستند که برنامه استراتژیک برای گذاشتن در ویترین دولتی نیست که سال از پس سال خاک بخورد و یا با تغییر حکومت بدست فراموشی سپرده شود. 

در مقاله نخست نوشتم که  تفاوت عمده­ ی استراتژی و برنامه ­ریزی معمولا در این است که برنامه ­ریزی برحسب امکانات امروزی و زمان ­بندی ­ای مشخص از امروز آغاز می ‌‌شود و به آینده می ­رود[۲۰۹] . اما بینش استراتژیک و تفکری سیستمی‌ و آینده ­نگر برای توسعه ­ای پایدار، با توجه به منابع (انسانی‌، مالی‌، طبیعی، فَنی و غیره) و متکی‌ بر جریان تحولات قابلِ­ پیش ­بینی‌ تکنولوژیک و برحسب نیازهایِ اقتصادی و اجتماعی ­جمعیتی، اغلب تصویری از آینده می ‌‌سازد و از آینده به امروز می ‌‌نگرد[۲۱۰].

مهم‌ ترین نکته­ ها در مورد مسایل پیچیده­ ی توسعه­ ی پایدار و پیرامون چگونگی‌ قوام­ گیری مدرنیته، داشتن بینش مدرن استراتژیک و آینده­ نگر و مطرح کردن پرسش پیرامون برنامه­ ها و راهکار‌های‌ اجرایی تجدیدپذیر و مستندی هستند که بارها با موفقیت آزمون­ شده­ اند[۲۱۱].

یکی‌ از مهم‌­ ترین حوزه‌­ های علمی‌ دنیای مدرن در مورد زمان (که در کتاب “سرچشمه ‌های مدرنیته” بدان پرداختم،) مبحث “حالت سرنوشتی” (Destiny State ) نامیده شده است. این فرضیه مطرح می‌‌ کند که آنچه (در ابعاد زیر اتمی‌) در اکنون ذرات زیر اتمی‌ اتفاق می ‌‌افتد یا به وقوع می‌‌ پیوندد، بیشتر (به دلیل آنتروپی) متاثر از فضازمان آتیه است تا اینکه متاثر از گذشته باشد[۲۱۲]. شاید بهتر است در دنیای کلان مدرن هم این پرسش بنیادین را پیش گذاشت که شاید اکنون ما هم باید بتواند بیشتر تحت تاثیر بینش آینده­ نگر ما و نتیجتا تصمیم‌ های امروزی متکی بر آن بینش ما باشد تا اینکه متاثر و گرفتار در گذشته­ گرایی انسان امروز باشد[۲۱۳].

شاید با بینشی آینده­ نگر و طرح چنین پرسش­ هایی‌، برنامه­ ها و راهکار‌های ویژه ­ی اجرایی ما نیز شکل گیرند و یا بهتر شوند. شاید هم در این فرآیند، با کار و زحمت قادر شویم دست کم دو تا روشنفکر بومی پژوهشگر سطح جهانی‌ داشته باشیم. البته معیار روشنفکری دانش است. روشنفکر سطح جهانی‌ هم لازم است با دانش ­های (علمی‌، فلسفی‌ یا هنری) به­ روز سطح جهانی‌ عمیقا آشنا باشد . در طول ۳۰ یا ۴۰ سال گذشته حتی دو تا روشنفکر بومی و آتیه­ نگر ایرانی که پژوهشگران مطرح جهانی‌ در حوزه‌ های علمی‌، فلسفی‌ و یا هنری ) به کارهای پژوهشی نوین علمی‌ آنها، و یا به اندیشه ­های فلسفی‌ مدرن آنها، و یا به سبک­ ها یا روش ­های ویژه ­ی نوین هنری آنها استناد کنند، و نه به “نظرپراکنی‌ های” پرت ­وپلای “سیاسی” آنها، (یا حداقل اینکه پژوهشگران مطرح جهانی‌ در پژوهش‌ های خود به آنها رفرانس دهند، نداشته ­ایم. به گفته ­ی قدما: “حرف‌ های­ مان را کسی‌ به زین اسب حضرت عباس هم حساب نمی‌‌ کند.”

بینشِ استراتژیک و تفکری سیستمی‌ و دید آینده ­نگر[۲۱۴] بر اساسِ تصویری از آتیه (که نه خیال­ پرورانه که متکی‌ بر واقعیت ‌ها، اسناد و گوا­ه ­ها و امکانات است) می‌‌ پرسد که (با توجه به تحولات قابلِ­ پیش ­بینی‌ در رشته‌ هایِ کلیدی و سیرِ تکامل تکنولوژی و تغییرات جمعیتی و غیره[۲۱۵]) اگر می ‌‌خواهیم ۲۰ سال دیگر چنین و چنان باشیم، ۱۵ سال دیگر می‌‌ باید کجا باشیم؟ ۱۰ سال دیگر (بر اساسِ واقعیت ‌ها) به چه نیاز داریم؟ ۵ سال دیگر نیکوتر است چه امکاناتی را فراهم کرده باشیم؟ برنامه­ ریزی درازمدت ما امروز چه باید باشد؟ موفقیت برنامه­ ی (در خدمت استراتژیِ) درازمدت­ مان را بر اساس چه معیار‌هایی[۲۱۶] و چگونه سال­ پس ­ازسال بهتر است اندازه­ گیری کنیم[۲۱۷]؟

همین روش علمی‌ و راهکار و همین گام مشخص در مورد ژاپن[۲۱۸]، کره[۲۱۹]، چین[۲۲۰]، سنگاپور[۲۲۱] ، تایوان[۲۲۲] و غیره نیز آزمون شده و موفق بوده ­است. چنین بینشی استراتژیک (که معمولا متکی‌ بر پژوهش‌ های تطبیقی مسیر توسعه ­ی پایدار آن کشورهاست[۲۲۳] (تجدیدپذیر بوده است؛ اگرچه در هر مورد تفاوت‌ هایِ فرهنگی‌ (سازمان ­دهی[۲۲۴] (‌ خود را داشته است[۲۲۵] ؛ اما آن روش علمی‌ و راهکار توسعه پایدار[۲۲۶]، قابلیت اجراپذیریِ[۲۲۷] خود را به اثبات رسانده ­است[۲۲۸].

برنامه­ ریزیِ درازمدتِ بمفهوم یک سیاست پی­ گیر و جدی امروزی در حمایت از دانشمندان، متخصصان[۲۲۹] و کارشناسان[۲۳۰] برایِ کمک به برنامه­ ریزیِ اجرایی و در تشویق و ترغیب آنان در برنامه­ ریزی برایِ بسط و گسترش حوزه ‌های مختلف علمی‌ و صنعتی  (بر اساس بینش استراتژیک) ماست و اندیشمندان راستین ما می دانند که چنین برنامه ریزی ای تا چه حد به کار و زمان و پژوهش و انرژی نیازمند است، و میان بر نمی توان زد و با الگوهای سرسری نمی توان بدان دست یافت[۲۳۱] .

این درست است که در ایران عصر جدید رونق علمی‌ و صنعتی یک جریان طبیعی و خودجوش نبوده است بلکه اغلب پدیده­ ای بوده که از بیرون وارد شده است. این هم درست است که آنچه بدنه­ ی علوم و صنعت را تشکیل داده اغلب برگرفته از تمدن ‌های دیگر بوده است[۲۳۲] . در بیشتر موارد رشد علم و صنعت در میان ما رشدی تاریخی نبوده بلکه مقوله ­ای بوده که از بیرون وارد شده است. اما ما این علوم و صنایع را از تمدن‌ های دیگر گرفته­ ایم و در مواردی هم بر اساسِ نیاز‌های خود بر آنها افزوده­ ایم.

چون این پدیده از دل جامعه­ ی ایران نجوشیده بلکه معمولا مولود یا معلول یک سری عوامل جانبی (برای نمونه سرمایه ­گذاری دولتی) بوده، بنابراین اگر در آن عوامل (به دلیل بی ­برنامه­ گی و بی­ کفایتی) تزلزلی پیش ­آمده یا (به دلیل انقلاب، جنگ و غیره) دچار اختلال شده بناچار بر وضعیت علوم و صنایع هم اثر منفی‌ گذاشته است. امری که امروز بعنوان توسعه ­ای ناپایدار و ناهمگون با آن روبرو هستیم.

‌برای توسعه ­ای پایدار و همگون، اهمیت برنامه ­ریزی­ های اجرایی درازمدت (۲۰، ۱۵، ۱۰، و ۵ ساله ­ی) زیربنایی برایِ تخصیص بودجه و برایِ هزینه­ سازی پیشرفت[۲۳۳] و برای سنگین ­تر کردنِ امروزی وزنه ­ی مالی‌ علم و صنعت و فن­ آوری در اقتصاد کشور تا به حدی است (بدلیل سرمایه ­گذاری‌ های بالایِ درازمدت در آن فرآیند و هزینه ­هایِ بسیار بالایِ توسعه) که علیرغم تزلزل ‌ها و اختلالات احتمالی‌، کشور دچار صدمات زیربنایی نگردد. ‌برای آن ­است که کشور در درازمدت قادر باشد که اقتصاد را در سطح جهانی‌ (یا حداقل منطقه ­ای) گسترش دهد[۲۳۴] .

همانگونه که پیشتر اشاره کردم و دیگربار تکرار می کنم که همین روش علمی‌ و همینگونه برنامه­ ریزی­ های اجرایی درازمدت (۲۰، ۱۵، ۱۰، و ۵ ساله­ ی) زیربنایی و همانگونه تخصیص بودجه و هزینه­ سازی برایِ پیشرفت و همین راهکارها و گام­ های مشخص در مورد ژاپن[۲۳۵]، کره[۲۳۶]، چین[۲۳۷]، سنگاپور[۲۳۸] و غیره[۲۳۹] ‌برای توسعه ­ای همگون[۲۴۰] آزمون شده و موفق بوده ­است[۲۴۱].

اقتصاد هر اجتماعی بدون بینش استراتژیک[۲۴۲] محکوم به زوال است و اشاره کردم که  استراتژی هم از برنامه ­ریزیِ درازمدت زیربنایی متفاوت است. برنامه­ ریزیِ درازمدت زیربنایی اغلب در خدمت استراتژی است. برایِ گذار سالم به مدرنیته استراتژی و برنامه ­ریزی لازم و ملزوم ­اند.[۲۴۳]

ملتی که بخواهد تصمیمی عقلانی بگیرد باید با تکیه بر اسناد صنعتی و فن ­آوری و متکی بر نیاز­هایِ اجتماعی-اقتصادیِ ­خود برای دگرگون­ کردن یا تغییر اقتصاد سنتی تصویری از آینده داشته باشد و بر اساس آن تصویر و بینش، برنامه­ ریزی اجرایی درازمدت کند[۲۴۴]. اَغلب هم هر کوشش برای دگرگون­ کردن یا تغییر اقتصاد سنتی و گذار به مدرنیته ناگزیر هم­ زمان با آن که بخشی از آن اقتصاد را در رشته ­هایی بر اساس بینشی استراتژیک نقد و رد می ­کند، با شناخت امروزی از نیاز­هایِ رشته ­های کلیدیِ درآمدزا و کارآفرین، معمولا بخش هایی دیگر را نیز می ­پذیرد و برنامه ­ریزی ­ای “دیگر” می­ کند. یعنی با بینشی استراتژیک در رشته ­های کلیدی برنامه­ ریزی اجرایی درازمدت زیربنایی می ­کند[۲۴۵]. درحالیکه رشته ‌های غیر کلیدی را (برای دوره­ ی گذار) مورد به مورد ارزیابی می‌‌ کند. تنها راه زدودن فقر اجتماعی هم‌ برنامه ­ریزیِ درازمدت زیربنایی‌ در رشته­ ها و حوزه ‌های کلیدی درآمدزا و کارآفرین بر اساس تفکری سیستمی‌ و بینشی آینده­ نگر و بر اساس نیاز‌هایِ اقتصادی ‌اجتماعی ایرانِ امروز است[۲۴۶] .

برای نمونه[۲۴۷] تنها با نگاهی‌ ساده به شکل هِرمیِ‌ جمعیت کشور می ‌توان بر مبنای نتایجِ سرشماری و متکی بر نیاز‌هایِ اقتصادی ‌اجتماعی ایران امروز به سادگی نتیجه گرفت که هم اکنون و  طی سال ‌های نه ‌چندان دور آینده، بازار کار با هجوم نیروی کار جوانان تحصیلکرده و با درصد بالایی از زنان مواجه خواهد شد . اقتصاد ما یا باید خود را برای تبعات «فقر وسیعِ» ناشی از بیکاریِ گسترده و با درآمدزایی پایین شاغلین آماده کند یا آنکه با برنامه­ ریزی درازمدت زیربنایی‌ و ایجاد تغییراتی اساسی در اولویت‌ ها و با تغییر در سیستم مالیاتی و در سیاست‌ های جاری، محیط کسب ‌وکار را تا هنوز فرصت باقی است آماده ­ی ایجاد ظرفیت شغلی سالانه بیش از یک میلیون  تا یک میلیون و نیم شغل کند[۲۴۸].

اگر هم در برنامه ­ریزی اجرایی،  یارانه ­ا‌ی دولتی) و کوتاه مدت (مدنظر است می‌‌باید یارانه ‌ی دولتی متکی‌ بر تفکری سیستمی‌ و متکی‌ بر بینشی استراتژیک در بخش‌ های کلیدی کارآفرین و درآمدزا باشد[۲۴۹]. یارانه‌ ی دولتی می ‌‌باید بر اساسِ اسناد و مدارک و متکی‌ بر نیاز‌های آینده­ نگر اجتماعی ‌اقتصادی کشور (و متکی‌ بر سیستم اندازه­ گیری پیشرفت) باشد . [۲۵۰] تخصیص یارانه به بنگاه‌ هایی‌ که نه کارآفرین ­اند و نه درآمدزا و نه آینده ­ای دارند و نه پیشرفت برنامه­ هاشان اندازه ­گیری می ‌‌شود[۲۵۱] جز اِتلاف منابع کشور نتایجی نخواهد داشت.

بنگاه، نهاد و سازمانی که سرشت فرآیند‌های ­اش اتلاف ­آورست (اتلاف منابع مالی‌، انسانی‌، اتلاف مواد و غیره) اصولاً توانایی‌ آن را ندارد که یارانه‌ ها را ضایع نکند. اتلاف و ضایعات در سرشت فرآیند‌هایِ چنین بنگاه و ‌سازمانی است[۲۵۲].

از آن گذشته و متاسفانه حکومت‌ ها و دولت ‌های (از دیدگاه اقتصادی بی ‌سواد) ما در ایران، در اکثر موارد یارانه را به مفهوم توزیع پول (نفت) به جامعه معرفی کرده ا‌ند، و نه به مثابه کمک به سرمایه گذاری دراز مدت ملی، استانی یا شهری برای کار آفرینی ای درآمدزا و یا برای ارزش زایی ای بنیادین در حوزه ‌های کلیدی اقتصادی. چنین دیدی برای مردم ایران فاجعه بار بوده است که از سویی به دزدی و اختلاس توسط خودی ها دامن زده است و از دیگر سو ‌به گداپروری و فقر زایی، و البته در نهایت به اتلاف منابع مالی کشور . 

 

برنامه‌ های آموزشی[۲۵۳] فنی‌ و اجرایی

نکته­ ی بعدی و چهارمی که برای توسعه ­ای همگون حائز اهمیت است و مستقیماً با نکات بالا در ارتباط است مساله­ ی آموزش است. آموزش نقشی‌ کلیدی در ساختن انسان‌ هایی فرهیخته و مولد و نقشی‌ عمده در رونق امروزی علم و صنعت و فن ­آوری دارد. آموزش حق طبیعی هر انسانی‌ در هر جامعه ­ی مدنیِ سالم است تا فرصت بالندگی کامل و موفقیت و شکوفایی استعداد هر انسانِ نورسیده را صرفنظر از تمکنِ مالی‌ و تعلق‌ های طبقاتی و قشری و غیره فراهم آورد.

مطالعه ­ی تطبیقی چگونگی‌ شکل­ گیری آموزش علمی‌ در همه­ ی کشور‌های مدرن نشان از آن دارد که سیستم آموزشی آنها را و نیاز‌های درسی‌ آنها را، بلا استثنا، ابتدابساکن نهاد‌هایی‌ مدنی یعنی‌ غیردولتی یا غیر حکومتی و  غیرانتفاعی (متشکل از آموزگاران، والدین، دانشمندان حوزه‌ های علم، فلسفه و هنر، ادیبان و فرهنگیان و صنعتگران و کارشناسان و غیره) طراحی نخستین کرده ­اند[۲۵۴]. سپس آن طرح مدنی مورد حمایت سه قوه­ ی) مقننه، اجراییه و قضاییه (آن کشور‌ها قرار گرفته است[۲۵۵].

سیستم آموزشی ایران را برعکس همیشه دولت یا حکومت پدید آورده است . هر حکومت یا دولتی هم اغلب ادعای نوعی انقلاب فرهنگی‌ داشته است. پدیده ­ای را که حکومت بوجود آورده باشد طبیعتا خودش هم می‌‌ تواند از بین ببرد. یا دست کم آنچنان می‌‌ تواند تعدیل ­اش کند که از رونقِ مورد نیاز علمی‌ تهی ­اش گرداند. یعنی‌ اگر کارگردانان یک مجموعه ­ی حکومتی بهردلیلی‌ علاقه ­ای به علوم یا به صنعت نشان ندهند، سیستمِ آموزشی علمی از حرکت بازمی ‌‌ایستد و یا اغلب در آن سیستمِ آموزشی دروسِ علمی‌ بریده ­بریده، تکه ­تکه و یا شقّه ­شقّه (بدونِ هیچ ارتباطِ اجرایی آن­ دروس‌ با یکدیگر) تدریس می‌‌ شوند؛ این امری است که در عمل بوقوع پیوسته است و اتفاقا در سال ­های اخیر به ادامه و حتی تشدید آن در نظام نکبت و اهریمنی ولایت فقیه تاکید می ­شود[۲۵۶] .

نظام آموزشی امروزی ایران به جای بالا بردن سطح دانش علمی‌ و آماده کردن افراد برای ورود به جامعه با توانایی‌‌ هایی اجرایی، نقش تربیت دینی و سیاسی جامعه را بر عهده گرفته است، آموزش­ های مکتبی و ایدئولوژیک مورد توجه قرار گرفته ­اند و نهادهای دینی هم که می ­باید موظف می­ بودند به پالایش معنوی جامعه بپردازند، کارکردی سیاسی (برای نمونه جدا سازی جنسی‌ دانشجویان دختر و پسر) برای دفاع از حکومت یا دولت یافته ­اند[۲۵۷] .

محدودیت­ های کنونی حکومتی یا دولتی هم در عدم تدریس کلیه ­یِ نظریه ‌هایِ علمی که من سعی در معرفی آنها[۲۵۸] به جوانان دانش پژوه داشته ام[۲۵۹] یا نظریه ‌هایِ علمی مندرج در کتاب”سرچشمه ‌های مدرنیته[۲۶۰]” من  (در تمامیت خود؛ برای نمونه نظریه ‌­ی “بیگ­بنگ یا مهبانگ،” نظریه­ ‌ی تکامل و یا نظریه­ ‌ی سحابی یا میغ ‌­وارگی؛ و بویژه نمونه‌ ‌های کاربردی و فقدان جنبه‌ ‌های فنی ‌­اجرایی آنها در نظام آموزشی) به پرورش نیروی کار مدرن صدمه زده است[۲۶۱]. همچنین محدودیت ‌­ها در تضعیف نقش دانشگاه در عرصه­ ‌ی خلاقیت­ ‌هایِ علمی با کاربرد‌هایی‌ فنی‌ و صنعتی؛ و تضعیف دانشگاه در نقد علمیِ دیدگاه­ ‌ها و سیاست­ ‌هایِ حکومتی یا دولتی و در تبیینِ علمیِ مسایل آن؛ نهایتا به فقدانِ شرایط مناسب برای ایفایِ نقشِ کارشناسانه فنی و ­اجرایی و پشتیبانی عالمانه از برنامه­ های توسعه­ ی ملی منجر شده ­است[۲۶۲] .

از نیاز‌های اساسی‌ امروزی ما برنامه ­ریزیِ سیستم آموزشی با بکارگیری هیئت‌ هایِ غیرانتفاعی و غیردولتیِ کارشناس و متخصص برای طراحیِ استاندارد آموزش ‌های علمی با جنبه‌ های کاربردی آن است. هیچ کشوری در جهانِ امروز نمی ­تواند بدونِ چنین استانداردی به نحوی سالم گذار به شرایط تاریخی مدرن داشته باشد . حتی در کشور‌هایِ پیشرفته ­ای مانند آمریکا که بزرگترین سرمایه ­داری جهان است و مسایل انتفاعی در آن کشور حکم الهی دارد؛ برای طراحیِ استاندارد آموزشی از چنین روشی‌ غیرانتفاعی و غیردولتی استفاده شده­ است. برای نمونه در آمریکا برای تدوینِ استاندارد‌هایِ ملیِ‌ آموزشِ علمی؛ هزاران استاد و دانشمند در شورایِ ملیِ‌ پژوهش[۲۶۳] که سازمانی غیرحکومتی یا غیردولتی و غیرانتفاعی است نتیجه ­ی اتفاقِ نظراتِ خود را پیرامونِ محتوایِ لازم و شیوه­ ­ی تدریسِ شهروندان جهتِ دستیابی به سواد علمی‌ در کتابی ارائه کرده ­­اند.[۲۶۴] این سند، زیرساخت لازم برایِ برنامه­ ی آموزشِ علمی‌ را در مدارس و اجرایی در دانشگاه‌ ها فراهم کرده است و موردِ قبول سه قوه­ ی حکومتی یا دولتی واقع شده­ ­است و به عنوانِ استاندارد در همه­ ­جا بکارگرفته شده ­­است. علیرغم اینکه چه حزبی هم در قدرت باشد آن استاندارد آموزشی بهیچوجه دستخوشِ تغییر نمی ­‌‌شود. دهه­ ­ها هم هست که وظیفه ­­ی آموزشی هر حکومتی یا دولتی تنها تخصیص بودجه به آن سیستمِ آموزشی (بر اساسِ نیاز‌هایِ ملی‌) و به شورایِ ملیِ‌ پژوهش است تا بهینه سازی مستمر چنین سندی را فراهم سازد.

همه­ ی کشور‌هایِ غیرغربی مدرن هم از قبیل ژاپن[۲۶۵] و کره و سنگاپور از همین روش استفاده کرده ­اند. کشور‌های اسکاندیناوی هم چنین روشی‌ علمی‌ را بکار گرفته ­اند[۲۶۶]. حتی ویتنامِ پس از جنگ با آمریکا هم در دهه ­ی ۸۰ میلادی برای طراحی سیستم آموزشی خود از چنین روشِ علمی‌ غیردولتی استفاده کرد. نتایج آن روش را هم امروز در تحول صنایع خود و در بارقه‌ های مدرنیته در آن کشور مشاهده می ‌‌کنیم.[۲۶۷]

در نتیجه با چنین طراحی استاندارد آموزشی،‌ شهروندانِ آن جوامع با پایه و ­اساسِ نظریه‌ هایِ علمی امروزی و نمونه ‌های کاربردی و اجرایی ­شان که در کتاب من معرفی‌ شدند (و اصول ساده ­ی بنیادینِ ­شان در تمام دبستان‌ ها و دبیرستان‌ های مدرن و اصولِ پیچیده ­ی اجرایی­ شان درهمه­ ی دانشگاه­ های کشور‌های مدرن آموزش داده می­ شوند) آشنایی دارند. نسل پس از نسل آن جوامع هم معمولا بدون دخالت ‌هایِ حکومتی یا دولتی آموزش علمی و آموزش اجرایی و فنی‌ می‌‌ بینند. نتیجتاً آن شهروندان معمولا روشِ علمی‌ را می­ شناسند و آشنا با این نظریه ‌هایِ علمی‌ و نمونه‌ های اجرایی ­شان وارد نیروی کار می ‌‌شوند و اصولاً توانایی تفکر علمی‌ و مدرن دارند) چون این نظریه‌ ها الفبایِ زبانِ مدرنیته ­اند. (نیرویی انسانی‌ آشنا با این کاربرد­ها) از طریق آموزش صحیح (نیروی انسانی‌ متحول­ شده است، فرهیخته است، نگرشِ علمی‌ دارد، روشِ علمی‌ را هم می‌‌ شناسد و قابلیت اجرا، تغییرپذیری و مسئولیت ­پذیری دارد. چنین نیرویی انسانی‌ می‌‌ تواند در محیط کار خود تغییردهنده، مدرن و متحول ­کننده باشد.[۲۶۸] چنین انسانی‌ معمولا از اتلاف جلوگیری می ‌‌کند، مشکلات را ریشه­ یابی‌ می ‌‌کند، فرآیند‌ها را تمیز می ‌‌دهد، محیط کار را بهینه می‌‌ کند و کارآ و مولد است. در فرآیند تولید، او دیگر پیچ­ و مهره نیست بلکه انسانی مجری و متفکر است چون علم را می ‌‌شناسد. یک چنین انسانی‌ (آشنا با علوم امروزی و کاربردهای ­شان که در کتاب “سرچشمه‌ های مدرنیته”  معرفی‌ شده ­اند) نمی ‌‌تواند خرافاتی باشد زیرا او دیگر آموزشِ صحیح علمی‌ و اجرایی دیده است .

پیشتر اشاره شد که عامل انسانی‌ مهم‌ ترین و پرارزش­ ترین عامل برای متحول­ کردنِ هر سیستمی‌ است. انسانِ متحول ­شده، انسانِ آموزشِ صحیح ­دیده معمولا سیستم را بتدریج بهینه و متحول می‌‌ کند. انسان مجری کارشناس و متخصص بتدریج کارشناسی و تخصص را در هر سیستمی‌ جامی ‌‌اندازد. آنچه امروز انقلاب صنعتی ژاپن و کره[۲۶۹] می ‌‌شناسیم از طریق آموزش چنین انسانی‌ شکل گرفت. چنین تحول بزرگی‌ بدون تحول در استاندارد سیستم آموزشی ­ای مستقل، غیردولتی و غیرانتفاعی قابل ­اجرا نمی ‌‌بود[۲۷۰]. همه ­ی موارد علمی‌ و کاربردها و پیاده­ سازی ­شان که در کتاب “سرچشمه‌ های مدرنیته”[۲۷۱] اشاره و معرفی ‌شده­ اند اغلب در همه­ ی دبستان ‌ها و دبیرستان ­های کشور‌های درحال ­توسعه و توسعه ­یافته آموزش داده می‌‌ شوند[۲۷۲].

حتی در سیستم آموزشی کشور‌هایی‌ از قبیل ژاپن و کره[۲۷۳] و چین[۲۷۴] و سنگاپور[۲۷۵] و مالزی[۲۷۶] و چندی دیگر[۲۷۷]، معمولا در سطحِ دبستان و دبیرستان دروسی از قبیل “هنر شنیدن[۲۷۸]،” در سال‌ های دوم و سوم دبستانی،  “ریشه ­یابی‌ مسایل[۲۷۹]،” در سال ‌های چهارم و پنجم دبستانی، ” تصمیم ­گیریِ جمعی[۲۸۰]‌،” و “هنر همکاری[۲۸۱]،” در سال‌ های پنجم و ششم دبستانی،‌ و “مدیریت تعاملی یا همگانی[۲۸۲]” در کلاس ‌های هفتم دبیرستانی، و همچنین “پیاده ­سازی چیست؟[۲۸۳] ” در کلاس ‌های هشتم دبیرستانی، و بسیاری دروس مهمِ علمی‌ و فنی دیگر در سال‌ های آخر دبیرستانی  آموزش داده ­می ‌‌شوند. مسلما انسانی‌ که از چنین سیستمی آموزشی بیرون آمده و به نیروی کار می ‌‌پیوندد انسانی‌ فرهیخته، مدنی، مجری، مولد و متفکر خواهد بود. مسلما یک چنین سیستمی آموزشی می­ تواند اغلب موانع فرهنگی‌ توسعه را برطرف کرده و انسان هایی مدنی و درگیر مسائل کلیدی اجتماع خود تربیت کند[۲۸۴] .

اما در مورد سیستم آموزشی ایران، معمولا پژوهش پس از پژوهش گواه بر آن ­اند که دانش ­آموزان نخبه­ ی ایرانی‌ در المپیاد‌های علمی‌) اغلب بخاطر سطح بالای آموزش ریاضیات و علوم نظری و تئوریک و همچنین نظام آموزشی ای نخبه گرا  (در رده‌ های بالای جهانی‌ قرار می ‌‌گیرند. اما پژوهش‌ ها نشان می‌‌ دهند که میانگین دانش علمی و مهارت ­های اجرایی ‌فنی‌‌ کلیت دانش ­آموزان ایرانی‌ بدلیل کمبود امکانات کاربردی و فقدان آموزش­ های اجرایی از کلیت دانش ­آموزان کشورهای منطقه (هند، پاکستان، ترکیه و حتی بحرین و قطر) بالاتر نیست[۲۸۵]. بدلیل سیستم آموزش علمی‌ بریده ­بریده هم، دانشمندان ایرانی‌ اغلب جوان، در همکاری با دانشمندان علمی‌ کشور‌های دیگر، در رده‌ هایی بالا‌ از چاپ و انتشار مقالات علمی‌ هستند[۲۸۶]، اما بدلیل عدم امکانات اجرایی و کمبود مشاغل فنی‌، بیشتر آنها بالاخره جذب کشور‌های مدرن شده و ترک وطن می‌‌ کنند، یعنی‌ همان پدیده­ ی فرار مغز‌ها که بدان بارها اشاره کرده ام .

مشکل ما هم معمولا به مدیریت باز نمی ‌‌گردد بلکه در درجه نخست مشکلی سیستمی (نظام مند) و ساختاری است و سپس مشکلی دراز مدت و فرهنگی است که به سیستم آموزشی و به پیاده ­سازی و اجرا مربوط است.

یعنی‌ ما نخست باید طراحی سیستم درستی آموزشی با آموزگارانی عالم[۲۸۷] و فرهیخته و کارشناس و متخصص، و توانایی‌ آموزش اجرایی[۲۸۸] و توانایی‌ پیاده­ سازی[۲۸۹] داشته باشیم، تا سپس بتوانیم کاری فنی‌ و یا پروژه ­ای علمی یا شغلی و حرفه ای را راه بیاندازیم[۲۹۰]، و سپس آن پروژه­ ی فنی‌ و علمی یا آن شغل و حرفه را مدیریت کنیم. شناسائی چنین اندیشمندانی کارشناس و آموزگار ایرانی هم، چالشی دیگر برای جامعه مدنی است، تا فریب “روشنفکران موثر ساختگی” در اندیشکده‌ های قدرت ‌های حکومتی بزرگ را نخورد[۲۹۱]

بهترین و با تجربه‌ ترین مدیران تراز جهانی (برای نمونه زنده یاد استیو جابز (هم قادر به برنامه ریزی و مدیریت بی ‌نظمی ای سیستماتیک و ساختاری[۲۹۲]، ‌که ریشه در طراحی نظام نکبت و اهریمنی ولایت فقیه دارد، نخواهند بود. خانه از پای بست ویران است.

ما نیاز به طرحی نوین و سیستمی و ساختاری، در حوزه ‌های آموزشی و در رشته های صنعتی کلیدی خود داریم که (ابتدا بساکن) خود نیاز به همکاری جمعی کارشناسان ملی برای طراحی از سویی، و تعامل با صنایع دنیای مدرن از دیگر سو دارد. 

اندیشمندانی ایرانی (که چپ و راست در رسانه ها) صحبت از مشکلات مدیریتی در ایران می کنند هرگز از خود پرسیده ا‌ند که چگونه است که بسیاری مدیران ایرانی که در نهاد‌های ایران گویی فلج بودند، ترک وطن کردند و امروز اغلب مدیرانی موفق در بسیاری نهاد‌های تراز جهانی هستند. مشکلی مدیریتی؟!!! یا مشکلی سیستمی و ساختاری و نظام مند و فرهنگی[۲۹۳]؟ چنین مدیرانی هرگز در ایران قادر نبودند که در چند جبهه سیستمی، ساختاری و فرهنگی برای تحول و توسعه مبارزه کنند، و نتیجتا ترک وطن کردند.

بسیار هم بوده ا‌ند مدیران موفقی که برای خدمت به ایران رفتند و دیگربار بدلیل همین مشکلات نظام مند، ساختاری و فرهنگی به خارج از ایران بازگشتند[۲۹۴].  مشکل مدیریتی؟!!! بهیچوجه، بلکه نیاز به طراحی نظام و ساختاری دیگر داریم. 

جالب اینکه نزدیک به سه دهه است که جناح‌ های نظام نکبت ولایت فقیه (باند‌هایی غارتگر) که مجیزه گویان آن نظام ا‌ند، همین بحث (مشکل ما مدیریتی است) را در برخی موارد برای بیرون راندن جناح رقیب و دست یازی به امکانات حکومتی (و دزدی و غارتگری بیشتر) و البته برای تحمیق مردم (برای حفظ نظام اهریمنی[۲۹۵]) مورد استفاده قرار می دهند[۲۹۶] و حتی در برخی دیگر موارد (برای جابجایی مهره‌ها و باند‌های غارتگر) از اشاره به مشکلات سیستمی، ساختاری و فرهنگی پرهیز می کنند . تاسف بار و خجالت آور اینکه اندیشمندان رسانه ای ما هم (آگاهانه یا ناخود آگاه) گرفتار همین دیسکورس ا‌ند! 

در پایان اینکه، علم هم تا زمانی‌ که پیاده ­سازی نشود[۲۹۷]، یعنی‌ تا به اجرا گذاشته نشود، معمولا کارآفرین نخواهد بود. تنها محدود به دانشمندان خواهد بود و ثروت ­زا و ارزش ­آفرین هم نخواهد بود و اغلب ادای سهمی هم به توسعه نخواهد داشت[۲۹۸].

در مقاله بعدی به دو نیاز حیاتی دیگر توسعه همگون و پایدار، یعنی به نقش مشوق‌ های مالی و غیر مالی و همچنین تخصیص همگون منابع به حوزه‌ های کلیدی، خواهم پرداخت.

دانا و توانا باشید.

ر. رخشانی 

بخش سوم  و مقاله سوم 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی پایدار و همگون

دو نیاز حیاتی دیگر توسعه:‌  

برنامه ­ریزی درازمدت زیربنایی، و برنامه ‌های آموزشی فنی‌ و اجرایی

 

، سانتامونیکا، کالیفرنیا  بهار۱۳۹۹

 ر. رخشانی

بخش چهارم و مقاله چهارم و پایانی 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی[۲۹۹] پایدار و همگون[۳۰۰]

دو نیاز حیاتی دیگر توسعه:‌  

تخصیص همگون منابع، و مشوق ها 

 

در مقاله نخستین که در مجله فلسفی “خرمگس” بچاپ رسید[۳۰۱] به نیاز نخستین توسعه ) یعنی بینش استراتژیک[۳۰۲] با فهمی تاریخی(  و  در مقاله و بخش دوم )که در صفحه لینکدین منتشر شد (  به نیاز کارشناسی فنی و تخصص علمی  پرداختم[۳۰۳] و در مقاله و بخش سوم) که در وبسایت ملیون[۳۰۴] منتشر شد(  به دو نیاز برنامه ریزی دراز مدت زیربنایی، و به برنامه‌ های آموزشی فنی و اجرایی پرداختم  و در هر سه مقاله نوشتم که  مباحث توسعه­ ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم­ متکی (interdependent) و بهم مرتبط (inter-related)  و بهم پیوسته یا درهم­ بسته ­اند (interconnected).

در هر سه مقاله پیشین مرقوم شد که  جدول زیر که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه ­ی من در رشته­ هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره­ ی پژوهش ­های علمی من در حوزه­ هایی کلیدی ­­ست[۳۰۵] ، به شش نیاز عمده برای گذار به توسعه پایدار می پردازد. در این مقاله چهارم ، سعی من بر آن خواهد بود تا به دو نیاز دیگر حیاتی توسعه­ ی پایدار یعنی به تخصیص همگون منابع ، و به مشوق ها  بپردازم. پژوهش‌ ­های من نشان از آن دارند که در نبود یا فقدان این نیاز تخصیص همگون منابع (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم) نتیجه نهایی تلاش‌ ­های مان چیزی جز عجز، استیصال و درماندگی  نخواهد بود.  در نبود یا فقدان دیگر نیاز مشوق ها هم (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم،) نتیجه نهایی تلاش‌ ­ها چیزی جز تغییراتی جزئی و تدریجی  نخواهد بود، کماکان که بدلیل چنین کمبودی در نظام تولیدی مان، دهه هاست با چنین مشکلی سیستمی سر در گریبان هستیم. 

بدلیل آنکه مسائل توسعه و شکل گیری شرایط تاریخی مدرن (یعنی مدرنیته) به هم مرتبط، بهم پیوسته و بر هم متکی[۳۰۶] هستند، نتیجتا در دو بخش نخست نقدی بسیار جدی،  و البته بسیار کوتاه،  بر برداشت ‌های بدآموزانه اندیشمندان ایرانی پیرامون مقوله “مدرنیت” یا “تجدد”  هم داشتم [۳۰۷]. مسلما چنین بینشی، نقدی فرهنگی بر منش گذشته گرای همه ما اندیشمندان ایرانی را نیز می طلبید .

در اینجا و در مورد این مقاله نیز از همه خوانندگان خواهشمندم که به دقت زیرنویس‌ های این مقاله را بخوانند که بدون آنها در چنین مقاله ی کوتاهی، نقد من بر گذشته گرایی و کوته بینی‌ ها از سویی و توضیحات لازم پیرامون توسعه پایدار و همگون از سویی دیگر، برای من نویسنده و همچنین برای شما خواننده محترم،  بی ‌معنی است. 

جدول زیر که بر اساس پژوهش‌ های تطبیقی کشور‌های تازه توسعه ­یافته[۳۰۸] تهیه شده است[۳۰۹]، نشانگر آن است که در فقدانِ پاسخگویی به  حتی یکی از آن نیازها یا حتی یکی از فاکتورهای نام­ برده[۳۱۰]، و یا در فقدانِ آن عوامل اساسی ، و بدونِ توجه هدف ­مند و تعمق و تاَمل پیرامون نقش حیاتی هریک­ از آن عوامل[۳۱۱] در آماده ­سازی اجتماع ما برایِ گذار، نتیجه­ ی نهایی[۳۱۲] تلاش ­های ما مسلما” توسعه­ ای پایدار[۳۱۳] و همگون[۳۱۴] و گذاری سالم به مدرنیته و قوام­ گیری آن­ نخواهد بود[۳۱۵].

 

 

جدول نیاز‌های عمده ­ی توسعه ­ی پایدار[۳۱۶] و همگون، و قوام ­گیری مدرنیته[۳۱۷]


نتیجه­ ی نهایی

نیاز۶ توسعه

نیاز۵ توسعه

نیاز۴ توسعه

نیاز۳ توسعه

نیاز۲ توسعه

نیاز۱ توسعه

توسعه­ ای پایدار و قوام ­گیریِ مدرنیته

و برنامه ­ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق ­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

 

گم ­گشتگی[۳۱۸]­

و برنامه­ ی آموزشی فنی و  اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

با برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بدون بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

شک و بدبینی و بدگمانی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

با کارشناسی فنی و تخصص علمی

بدون برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

نگرانی و اضطراب  اجرایی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

با مشوق­

ها ­

بدون کارشناسی فنی و تخصص علمی

برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

تغییرات جزیی و تدریجی

و برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

با تخصیصِ همگون منابع

بدون مشوق­ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

عجز، استیصال و درماندگی

و برنامه ­ی آموزشی فنی و اجرایی

بدون تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

آغاز گذاری کاذب به مدرنیته

بدون برنامه­ ی آموزشی فنی و اجرایی

و تخصیصِ همگون منابع

و مشوق­

ها ­

و کارشناسی فنی و تخصص علمی

و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی

بینش استراتژیک با فهمی تاریخی

و ما نه تنها و فقط در یکی از آن فاکتورها در جدول توسعه ­ی پایدار[۳۱۹] و همگون بالا، یا در عوامل اساسی و نیاز‌های حیاتی‌ نامبرده، که شاید مورد به مورد، درهمه ­ی آن ­ها نیاز به کار و تلاش و زمان داریم[۳۲۰] و به قولِ قدیمی ­ها، ما اَغلب داریم[۳۲۱]سرِ قبری گریه می ­کنیم که مرده توش نیست.”[۳۲۲]

در دو بخش نخست نوشتم که  متأسفانه در اغلب نوشته­ های جامعه­ ی اندیشمندان (چه سکولار و چه دینی) ایران گویی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم تبادل ­پذیر یا قابل ­مبادله ­اند[۳۲۳] و به­ جا­ و­بی­ جا در مقولاتی چون “تجدد” و “مدرنیت”) که به گفته­ ی قدما: “از سفیدی گچ تا سیاهی ذغال توش می ‌‌گنجد (“مورد استفاده­ ی نادرست و التقاطی قرار می­ گیرند[۳۲۴]. آن نوشته­ ها معمولا بدآموزی­ کرده و به مباحث جدی پیرامون توسعه­ ی پایدار و همگون[۳۲۵] کمکی ­نکرده و در مورد مدرنیته و مدرنیسم[۳۲۶] هم ایجاد سردرگمی[۳۲۷] می ­کنند.  در اینجا سعی می کنم[۳۲۸] تا به دو نیاز حیاتی دیگر توسعه پایدار بپردازم. [۳۲۹]

دو نیاز حیاتی دیگر برای توسعه همگون و پایدار[۳۳۰]

تخصیص همگون منابع، و مشوق ها 

 

تخصیص همگون منابع

در اختیار داشتن و تخصیص همگون منابع[۳۳۱]

نکته­ ی پنجمی که می ‌‌باید در مسایل توسعه­ ی پایدار[۳۳۲] امروزی مورد توجه باشد، در اختیار داشتن و تخصیص همگون منابع[۳۳۳] است[۳۳۴].

برای هرکار توسعه، نبود[۳۳۵] یا کمبود منابع کافی[۳۳۶] (انسانی‌، طبیعی، مالی و غیره­ (و نداشتن برنامه­ هایِ تخصصی اجرایی معمولا راهی‌ جز به استیصال و عجز و درماندگی نمی ‌‌برد[۳۳۷]. البته هیچ کشوری یا هیچ موسسه یا بنگاهی هم منابع لایتناهی ندارد[۳۳۸]. بنابراین مساله­ ی تخصیصِ همگون و برحسبِ نیازِ (هم استراتژیک[۳۳۹] و هم کوتاه­ مدت[۳۴۰]) منابع اهمیت بسیار زیادی دارد[۳۴۱].

اگر مطابق با نیازهایِ استراتژیک[۳۴۲] و برنامه­­ ی اجرایی­  کنترل­­ شده[۳۴۳] (که در خدمت توسعه­ ­ی پایدار و همگونِ اقتصادیِ کشور است) عمل کنیم[۳۴۴]. اگر فرآیند بازسنجی و همسنگی[۳۴۵] تخصیص منابع را داشته باشیم[۳۴۶]. اگر از باندبازی­ ‌ها و پارتی­ ­بازی‌­ ها دوری کنیم[۳۴۷] مسلما موفق خواهیم بود[۳۴۸]. در غیر اینصورت معمولا همان دور باطل استیصال و درماندگی و اتلاف نصیب­ ­مان خواهد بود. تخصیص بی­ ­رویه­­ ی منابع[۳۴۹] و دادنِ یارانه به خودی­ ­ها بدونِ درنظرگرفتنِ نیاز‌های استرتژیک ملی و بدونِ اندازه­­ گیریِ کاربرد[۳۵۰] یارانه­ ‌ها[۳۵۱] جز اتلاف منابع کشور نتیجه­ ­ای نخواهد داد.[۳۵۲] البته از یاد نبریم که هر موفقیت بزرگ و ماندگاری اغلب همراه با ریسکی) یا ریسک­ ­هایی‌) بزرگ هم هست[۳۵۳]. هر چقدر تلاش بیشتری برای پاسخگویی و پیاده­­ سازی و اجرای چهار نیاز نخستین داشته باشیم، میزان ریسک­ ­مان هم در تخصیص منابع اغلب کمتر خواهد بود. هر چقدر شفافیت[۳۵۴] در فرآیند‌های تخصیص منابع مالی[۳۵۵] بیشتر، معمولا میزان اتلاف­ ­مان کمتر[۳۵۶] و میزان ریسک­ ­مان هم اغلب کمتر خواهد بود[۳۵۷].

 

مشوق­ ­ها[۳۵۸]

نکته­­ ی امروزی و کلیدیِ آخر برایِ توسعه­ ­ای همگون[۳۵۹] معمولا داشتنِ مشوق­ ­هایِ هدفمند[۳۶۰] لازمِ )مالی و غیرمالی و پاداش­­ های شایسته­­ سالارانه­­ ی اجرایی به کارمندان و کارگران و مدیران و غیره (برای پیشبرد و اجرای اهداف استراتژیک[۳۶۱] است[۳۶۲].

در تفکر سیستمی[۳۶۳]‌، برای هدفمند کردن و شایسته­ سالارانه کردنِ مشوق ‌ها و پاداش ‌ها[۳۶۴]، هم اغلب نیاز به سیستمِ اندازه­ گیری پیشرفت[۳۶۵] در هر پروژه و در هر برنامه را داریم[۳۶۶]، و هم نیاز به ارزیابی ) مشتری داخلی‌) از هر شغل و هر مقامی را داریم[۳۶۷].

در تفکر سیستمی‌، برای هر پروژه­ ای یا هر برنامه­ ی اجرایی، معمولا زنجیره ­ای از حلقه ‌هایِ مرتبط بهم وظایف[۳۶۸] وجود دارند[۳۶۹]. هر حلقه ­ی پایینی‌ این زنجیره­ ی وظایف، مشتری داخلی[۳۷۰]‌ حلقه­ ی بالایی‌ خود است.[۳۷۱] مسلما تعیینِ معیار‌های اندازه­ گیری وظایف و ارزیابی هر شغل باید آنچه برایِ مشتری داخلی‌ حائز اهمیت است در نظر داشته باشد[۳۷۲]. در تفکر سیستمی‌، دنیای مدرن امروزی دنیای تعامل است و بهتر است تا از تجربه‌ های موفق دیگر کشور‌ها و ملت‌ ها و سیستم‌ ها بیاموزیم [۳۷۳]. زمان نشستن در “برجِ عاج رهبری[۳۷۴]!  ” و زمانه ­ی “خبره ­سالاری سنتی[۳۷۵] “و زمان دانستنِ “همه­ چیز” گذشته است[۳۷۶]. همچنین در تفکر سیستمی‌، زمانه­ ی کارگردانیِ از بالای بنگاه ­ها و فرماندهی به نهادها و زمانه­ ی “خبره­ گرایی، “دهه­ هاست گذشته است[۳۷۷]. این دنیا بقدری تخصصی شده­ است که دیگر معمولا بدونِ تعامل هدفمند همگانی، امکانِ بقا هم نیست[۳۷۸]. فرم‌ های سنتیِ‌ رهبری[۳۷۹] هم دهه ­هاست مرده ­اند[۳۸۰]. ساخت مدرن دنیایِ کنونی نیاز به تعامل همگانی و به درگیرکردنِ کارمندان، مشارکت کارگران و مدیران[۳۸۱] در تصمیم ­گیری­ های اجرایی دارد[۳۸۲]. دنیایِ کنونی نیاز به درگیرکردنِ آحادِ جامعه برای پیشبرد برنامه‌ های هدفمند اجرایی دارد[۳۸۳]. چنین ساختِ مدرنی‌ همچنین احتیاج به دریافتِ پیشنهادات برایِ بهینه­ سازیِ فرآیندها[۳۸۴] و نیاز به همکاری ­های همگانی برای ازمیان ­برداشتنِ اتلاف و برای جلوگیری از ضایعات دارد. مشوق‌ هایِ هدفمند و شایسته ­سالارانه معمولا به فرآیند‌های پیاده­ سازی و اجرا و بهینه­ سازی یاری می‌‌ رسانند.

به همان­ اندازه که مشوق‌ هایِ اجرایی اندازه­ گیری­ شده­[۳۸۵] (که برآورنده­ ی نیاز‌هایِ مشتری و نیاز‌های اقتصادی هستند )  به تعامل و به بهینه ­سازیِ فرآیندها یاری می ‌‌دهند، یارانه‌ های اندازه­ گیری ­نشده­ ی بی ­رویه به “خودی­ ها” برای مسایل توسعه پایدار مخرب هستند[۳۸۶].

انسانی‌ که بخشی عمده­ از عمر خود را در بنگاه ‌ها و نهاد‌ها صرف می ‌‌کند و انسانی‌ که به نحوی مستمر می ‌‌آموزد، انسانی‌ که در فرآیندها درگیر[۳۸۷] است و برای پیاده­ سازی[۳۸۸] و بهینه­ سازی مستمر آنها معمولا تلاش می ‌‌کند، انسانی‌ که برایِ بهبود پیشنهاد[۳۸۹] می ‌‌دهد[۳۹۰]، انسانی‌ که به بلوغ فکری مدرن رسیده است، مسئولیت ­پذیر است و اخلاق مدنی، دیدی انتقادی و سازنده دارد، انسانی‌ که مشتری ­اش را می ‌‌شناسد و اهل همکاری و بهبود دادن است، انسانی‌ که برای ازمیان­ برداشتنِ اتلاف و برای جلوگیری از ضایعات تلاش[۳۹۱] می ‌‌کند، انسانی‌ که در اجرای برنامه درگیر می ‌‌شود و انسانی‌ که به فرآیند‌های اجرایی یاری می ‌‌رساند، می‌‌ باید مورد تشویق باشد[۳۹۲] و مسلما باید پاداش ‌های شایسته ­سالارانه[۳۹۳] بگیرد.[۳۹۴]

اگر در برنامه‌ های استراتژیک اجرایی خود به چنین نکته­ ی مهمی‌ توجه نداشته باشیم برنامه‌ های پیاده­ سازی ما معمولا نتیجه­ ای جز تغییرات جزیی و تدریجی‌ نخواهند داشت[۳۹۵]. تغییرات هم جزیی­ خواهند بود عمدتاً بدین دلیل که پاداش‌ ها و مشوق‌ های اندازه ­گیری ­شده برای مساله­ ی اجرا[۳۹۶] ضروری ­اند و به اجرا یاری می ‌‌دهند. دیگر اینکه اغلب مشوق ‌های اندازه­ گیری ­شده ضروری ­اند برای اینکه بفهمیم که در مساله ­ی اجرا) که برای پیدایش توسعه ­ی پایدار و همگون و قوام ­گیریِ مدرنیته فاکتوری حیاتی ­ست (تمام نکات برشمرده در بالا تنها در مرحله­ ی اجرایی قابل اندازه­ گیری و ارزیابی­ اند و نه بر روی کاغذ یا در مصاحبه و بوق و کرنا[۳۹۷] .

در تفکر سیستمی‌، پیاده ­سازی و اجرا[۳۹۸] معمولا تنها معیارهای موفقیت در گذاری سالم به مدرنیته و برای توسعه­ ای همگون هستند و اجرا مسلما نیاز به مشوق ‌های اندازه­ گیری ­شده دارد.

 

اگر با توجه به نکات برشمرده در بالا نتوانیم رویکرد و بینشی استراتژیک متکی بر فهمی امروزی از خود داشته باشیم، یعنی اگر نتوانیم رشته­ های کلیدی[۳۹۹] علمی، صنعتی و فنی ­ای) که متکی بر اسناد چگونگی رشد آنها و متکی بر نیاز­هایِ اجرایی امروزی اجتماعی-اقتصادی ­ست (شناسایی کنیم[۴۰۰]. اگر قادر نباشیم که با تفکری سیستمی‌، با تخصیصِ هدفمند منابع در آن رشته­ ها و در تعامل و درهم­ کنش با عوامل نام­ برده­ ی دیگر به پیاده­ سازی مدرنیته­ ی علمی، صنعتی و فنی قوام دهیم، هرگز نمی‌‌ توانیم اجتماع­ مان و اقتصاد کشور را در مزیت بهینه ­ی رقابتی[۴۰۱] با دنیایِ مدرن (یا دست کم در مزیت بهینه ­ی رقابت منطقه ­ای) قرار دهیم.

تجربه­ ی توسعه­ی پایدار و همگونِ هیچ دو کشوری در دنیای امروز و گذار آنها به مدرنیته[۴۰۲] کاملا یکسان نبوده است[۴۰۳]. هر توسعه ­ای پایدار معمولا ویژگی‌‌ های خود را داشته است. گذار ایران به توسعه­ ی پایدار و همگون هم ویژگی‌ خود را خواهد داشت. اما شکست ‌های[۴۰۴] گذاری کشورها (منجمله ایران) به توسعه ­ای پایدار و همگون (در اغلبِ موارد) نشان از فقدان یکی‌ یا همه ­ی فاکتور‌های نامبرده و یا به عدم سرمایه ­گذاریِ لازم درازمدت) عمدتاً به دلیل عدم ­امنیت و سیستم مالیاتی نادرست، ناتوانی ‌‌های اجرایی و نقش بی­ اندازه کوته ­بینانه­ ی دولتمردان اغلب بی‌ کفایت، بی ‌لیاقت و فاسد[۴۰۵] ) در رشته ­های کلیدی دارند.

همچنین شکست ‌ها اغلب نشان از فقدان بینشی استراتژیک دارند .[۴۰۶] پژوهش ‌هایِ تطبیقی و علمی‌-تخصصی در مورد راهکار‌هایِ همگی‌ کشور‌هایی‌ هم که با توسعه ­ای پایدار و همگون به مدرنیته[۴۰۷] گذاری سالم کرده و یا در حال گذار بوده­ اند معمولا نشان از حیاتی ­بودن نقش چشم ­انداز درازمدت اجرایی[۴۰۸] در متحول­ کردن انسان و جامعه و اقتصاد‌شان دارد[۴۰۹]. چشم ­اندازی که اغلب و در بیشتر موارد متکی‌ بر اسناد بومی آنها و نیاز‌های ویژه­ ی کشوری ­شان[۴۱۰] بوده و بر روی آن ­ها سرمایه ­گذاری درازمدت شده ­است[۴۱۱].

در همه ­ی نمونه‌ های موفق توسعه، طراحی یا انتقال یا اقتباس نظریه‌ ها و مدل‌ های توسعه­ ی پایدار و همگون اغلب مبتنی‌ بر موازینی علمی‌ و مبتنی‌ بر تفکری سیستمی‌، با زبان روزآمد مدیریت اجرایی صورت پذیرفته ­اند[۴۱۲].

متأسفانه در ایران (چه در رژیم مستبد  پهلوی و چه در نظام نکبتِ ولایت فقیه) تاکنون تقریبا هیچگونه اهتمام سازمان ­یافته­ ای معمولا مبتنی‌ بر هیچیک از این رهیافت‌ های مندرج (در جدول نیاز‌های توسعه) در این مقاله ها  صورت نگرفته است[۴۱۳]. همچنان تمام ابزار‌های اصلی‌ توسعه تا به امروز، اغلب ترکیبی‌ از یک نظام جدید ناقص یا ناروشن[۴۱۴]، و یا مخلوطی ناکارآمد از تجربیات گذشته­ گرا و یا سلیقه ­مدارانه­ ی مدیران بی ‌لیاقت و فاسد [۴۱۵] وقت بوده ­اند و می‌‌ باشند[۴۱۶].

اغلب نبود تفکری سیستمی[۴۱۷]‌ و نبود بینشی استراتژیک و آینده­ نگر[۴۱۸]، و کمبود تعریف و مدل‌ های اجرایی[۴۱۹] برای روابط استراتژیک نهاد‌هایی‌ (اغلب موازی با هم) در نظام کلان توسعه[۴۲۰]، و کمبود فرآیند‌های اصلی‌ برنامه ­ریزی و طرح­ ریزی ساختارها، و همچنین کمبود قانون ­گذاری هدفمند، اجرا و نظارت در تهیه و تصویب و اصلاح “برنامه­ ها،” معمولا باعث شده تغییر و حذف اضافه ‌های سلیقه ­ای مدیرانی فاسد ) و نه تغییراتی پایه ­ای و مورد نیاز (رواج یابد و حاصل آن ایجاد اغتشاش در نظام توسعه شود.

این فرآیند‌های اساسی‌ (چه گذشته در رژیم مستبد  پهلوی و چه حال در نظام نکبتِ ولایت فقیه) معمولا دارای فقدان سیستمی‌ پایدار و همگون و همچنین دارای نقص و نقض و عدم تبیین قانونمند روابط در نظام اجرایی توسعه ­ی پایدار و همگون بوده ­اند و می ‌‌باشند. همه­ ی دولتمردان بی ‌­لیاقت[۴۲۱] و مدیران سلیقه­ مدار و فاسد  در به­ وجودآمدن چنین اغتشاشی سهیم بوده­ اند و هستند.

و البته آنچه در این مقاله ها بدان اشاره شد راهکار‌هایی‌ اجرایی[۴۲۲] برایِ توسعه  ­ای پایدار و همگون و برای چگونگی‌ گذار به شرایط تاریخی  ­ای مدرن (از دیدگاه تجربی‌ و شغلی‌ و پژوهشی من) هستند و کارکرد و توفیق اجرایی آنها (چه در سطح بنگاه­  ها و چه در نهادها و چه در سطح اقتصادها و کشورها) بار‌ها و بار‌ها به اثبات رسیده  ­است[۴۲۳]. یک­  شبه هم عملی‌ نشده  ­اند. میلیون  ‌ها انسانِ آموزشِ صحیح  ­دیده در اجرای موفق برنامه‌  هایی استراتژیک و در پیاده­  سازی مدرن پروژه‌  های توسعه سهیم بوده  ­اند[۴۲۴]. برنامه‌  های استراتژیک توسعه­  ی پایدار کشور‌ها هم با میان­  بر  زدن به نتیجه نرسیده  ­اند. کار و زحمت و تلاش اجرایی برده­  اند. مورد به مورد اجرایی آنها هم از یکدیگر متفاوت و گوناگون بوده است[۴۲۵] (زیرا که نیاز‌ها و ساخت و منابع هر کشور و هر فرهنگ و اقتصاد و هر بنگاه و نهاد گوناگون بوده اند[۴۲۶]) اما روش اجرایی همگی کشور‌ها هدفمند، استراتژیک و علمی‌ بوده است[۴۲۷].

جدولِ بالا که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه  ­ی من و پژوهش در راهکار‌های توسعه­ یِ پایدار[۴۲۸] و در رشته­  هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره­ ی پژوهش ­هایِ علمی در حوزه­ هایِ کلیدی  ­­ست (و در دیباچه ­ی مقاله ها [۴۲۹] نیز آورده شد) نمایشگر خلاصه­ ی مطالبی‌ است که در این مقاله ها  به آنها به عنوانِ یکی از روش‌ ها برای توسعه ­ای پایدار و همگون در میان راهکار‌های‌ امروزی اجرایی و برای چگونگی‌ گذاری سالم به شرایط تاریخی ­ای مدرن در ایران پرداخته شد.

امیدوارم که معرفی‌ بسیار مختصر علوم پایه ­ای[۴۳۰] و شناسایی کاربرد‌های اجرایی ابزارها و معرفی‌ فنون اساسی‌ امروزی در مجموعه مقالات و فایل‌ های “سرشت علم” من نیز  مفید و آموزنده بوده باشد[۴۳۱]. همچنین امیدوارم که ارائه­  و مطرح  ­کردن مسایل کلیدی توسعه­ ی پایدار و همگون آغازی برای ایجاد “بحث و گفت  ­وشنود اندیشمندانه  ­ی راستین[۴۳۲] انتقادی[۴۳۳]” نوینی پیرامونِ مباحث چگونگی پیدایش و قوام ­گیریِ مدرنیته در ایران گردد.

در هَریک از مَباحثِ علمیِ‌ این مقالاتِ توسعه پایدار[۴۳۴] و برای تاییدِ مطالبی‌ که نوشته­ شد، خیلی‌ بیش از اینها ممکن بود اِستشهاد کرد. همچنین می‌‌ شد رفرانس ها و مثال‌ هایِ اجراییِ بیشتری[۴۳۵]، شاید منطبق­ تر و صریح­ تر در تاییدِ نظر و مدعا آورد[۴۳۶]. ولی‌ این کار مستلزمِ مطالعاتی تخصصی ­تر، دقیق ­تر و منظم ­تر می­ بود[۴۳۷]. نتیجه فراهم­ کردنِ مقالاتی پرحجم­ تر از این مقالات می ­بود که از روشِ آموزشیِ‌ هدفمندِ من و شاید از حوصله­ یِ خواننده هم  بیرون می­ بود.

تنها امیدوارم آنچه ارائه شد از نظرِ علمی‌ آموزنده بوده ­باشد، و امیدوارم که خواننده بتواند در هر حوزه­ ای از شش نیاز اصلی توسعه­ یِ پایدار که می­ خواهد، وارد شود و از این ساقه­ ی اصلی تا آخرین مویبرگ ها جلو رود و به پژوهش بپردازد، و خود اعتراف دارم که آنچه ارائه شد بَری از نقایص هم نیست ولی‌:

آب دریا را اگر نتوان کشید        هم به قدر تشنگی باید چشید.

راه دراز و پر زحمتی در پیش است.

ر. رخشانی

 

 

بخش چهارم و مقاله چهارم و پایانی 

راهکارهای امروزی توسعه ­ی پایدار و همگون

دو نیاز حیاتی دیگر توسعه:‌  

تخصیص همگون منابع، و مشوق ها 

 

با سپاس از آقایان، پرسش این است که نقش وفور و یا بر عکس کمبودی سیستمی در نظامِ پزشکی کشورهای متفاوت (از کمبود نیروی انسانی متخصص بهداشتی گرفته، تا پزشک و پرستار کارشناس و کادر‌های درمانی متخصص، تا دستگاه‌ هایِ آزمایشی، تا آمبولانس ها در سیستم ترابری پزشکی، تا بخش‌ های مراقبت ویژه و اورژانس، تا دستگاه‌ های تنفس مصنوعی، تا سرمایه گذاری پایه ای در سیستم بهداشتی، تا وسائل فنی شناختِ ویروس، تا سیستم جمع آوری پسمانده‌ های عفونتی،  تا داروهای موردی، تا همه ی سیستم‌ های پشتیبانی، و غیره) برای ورودی داده‌های جمع آوری شده) برای نمونه مرگ و میر  (  این دو مدل چیست و چگونه چنین مدل‌های تقلیل گرا را تحت تاثیر قرار می دهند؟ 

 

 

 

 

[۱][۱][۱][۱]

[۲]

توسعه و رشد دو پدیده و چیزِ متفاوت هستند، اگرچه به هم مرتبط اند. رشد، اغلب مقیاسی کمی‌ است که (چه در سیستم‌ هایِ طبیعی و چه در سیستم‌ هایِ برساخته­ ی آدمی‌) میزان و آهنگِ خود را داشته و اندازه­ گیری می‌‌ شود. توسعه (بویژه شکل همگون آن) آزاد کردنِ توانایی‌‌ هایِ خلاقِ کشور و در مقیاسی کیفی‌ است. همه­ ی سیستم‌ هایِ زنده (از تک­ سلولی تا پیچیده‌ ترینِ آنها) آهنگِ رشدِ (rate of growth) خود و هم محدودیتِ رشدِ (limits of growth) خود را (بدلیل رقابت برای منابعِ محدود) دارند. اغلب هنگامیکه سیستم‌ ها به محدوده­ ی میزانِ کمی‌ رشد خود می‌‌ رسند، در رقابت و تعامل (competition and cooperation = coopetition)  و در همزیستی،‌ به توسعه ­ی کیفی‌ همگون خویش می ‌‌پردازند. برای نمونه مغز انسان وقتی‌ به حداکثر رشد خود می ‌‌رسد شروع به توسعه می‌‌ کند. اقتصادِ برساخته­ ی انسان هم (با توجه به منابع) هنگامیکه به محدوده ­ی بالایِ رشدِ خود (در هر حوزه ­ای) می ‌رسد برای سالم­ ماندن نیاز به توسعه دارد. آن اقتصاد نیاز به آن دارد تا با آزاد کردنِ توانایی‌‌ هایِ خلاقِ خود، به نحوی هدفمند و آتیه­ نگر، به توسعه­ ی همگون خویش برای پاسخگویی به نیازهای مبرم اجتماعی بپردازد.

نکته­ ی مهم دیگر اینکه مفهوم توسعه، در هیچ جای دنیا مفهومی‌ ثابت، منجمد و غیرقابل تغییر نیست. اما در بیشتر موارد راهکار‌های متفاوت توسعه­ی همگون در کشور‌های مدرن و در کشور‌های تازه توسعه یافته، همه ­ی عوامل نامبرده­ ی مورد نیاز توسعه را که مندرج در جدول زیر هستند، به نحوی متوازن داشته ­اند. آن کشور‌ها علم و فن­آوری و صنعت را با توجه به عوامل مندرج در جدول زیر به کار بستند تا پاسخگوی نیاز‌های مهم کشور خود باشند. آنها اغلب تلاش داشته ­اند تا به جای رشد سرطانی در تنها یک یا دو بخش اقتصادی، توسعه­ ای همگون در رشته­هایِ اقتصادی کلیدی خود داشته باشند. در بخش نتیجه­ گیری پایانی کتاب  ” سرچشمه‌ های مدرنیته” ، همه­ ی نمونه‌ ها داده شده­ اند.

 

[۳]

A sustainable and even development

[۴]

Rakhshani, R. The Origins of Toyota Production System and the Kanban System. Proceedings of the International Conference on Productivity Improvement. Tokyo, 1984.

[۵]

Inter-related, interconnected and interdependent

[۶]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۷]

United Nations Publications. The Sustainable Development Goals Report, 2019. United Nations, 2019.

[۸]

توضیح نیاز‌های توسعه ­ی مندرج در جدول بالا، در بخش پایانی کتاب  ” سرچشمه‌ های مدرنیته” داده شده است.

[۹]

Rakhshani, Raymond. Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement. BookSurge Publishing, 2009.

ر. رخشانی. گم گشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی. بوک سرژ، ۲۰۰۹ 

[۱۰]

من فکر می‌ کنم ساختِ اقتصادی نکبت ­بار­ و حریصانه ­ی دنیایِ امروز، استمرار دهنده­ ی سه پدیده ­ی فقر، فروسایش محیط زیست  (environmental degradation) و نظامی ­گری است. شیوه‌ های مبارزه با این سه پدیده در هر کشوری  گوناگون ­اند . از نیازهای مبرمِ انسان آگاهِ امروزی، به­ کارگیری علم و صنعت و فن است تا پاسخگویی برای این سه پدیده باشد . وظیفه­ ی هر انسان آگاهِ مدرن است که با این سه پدیده­ ی نکبت ­بار­ (فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم) – که من “مِحورِ شرارتِ” دنیای اقتصادی امروز می‌‌ نامم – مبارزه کند.

برخی‌ راه ­حل‌ ها برای جلوگیری و تعدیل این سه پدیده در هر کشوری چنین ­اند: ۱- ایجاد کارآفرینی درآمدزا (برای مقابله با فقر و بیکاری،) و ایجاد شرایط ارزش ­زای وفور (به جای شرایط کمبود،) و نه ایجاد شرایطی مصرفی، و همچنین مبارزه با تفکر “فقرستا” ۲- تدوین و اجرای قوانین حفظِ محیطِ زیست (ضدّ فروسایش آن،) و همچنین مقابله با تفکر مخرب مصرف­ گرا و ۳- جلوگیری از وقوع جنگ و محدودکردن بودجه ­های نظامی (ضدّ نظامی­ گری،) و همچنین ایجاد سیستم شفافِ بازسنجی و همسنگی (برای مقابله با نهاد‌هایِ ناپاسخگو و خود‌سر و فراقانونی و خودکامه­ ی امنیتی.)

در هر کشوری‌ که فقر رو به افزایش باشد، محیطِ زیست رو به فروسایشی افزون، و سیستم‌ امنیتی ­ای خودکامه و همچنین نظامی­ گری ­ای بی ­رویه داشته باشد، کارگزارانِ اقتصادیِ دولتِ آن کشور، هم ­راستا و هم ­خوان با ساختِ نکبت ­بار دنیایِ اقتصادی امروز عمل می‌‌ کنند، حتی اگر ادعا‌ی مبارزه با آن ساختِ به اصطلاح” استکباری ” یا” امپریالیستی” را داشته باشند (چرا که سیستم اقتصادی آنها هم فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم – که من “مِحورِ شرارتِ” ساختِ اقتصادی نکبت­ بار­ و حریصانه­ ی امروز می‌‌نامم – را استمرار می ‌‌دهد).

[۱۱]

ناتوانی‌ پاسخگویی به حتی یکی‌ از عوامل و شاخص ‌های فوق، امکان توسعه پایدار یا همگون را دچار وقفه کرده و تلاش‌ های ما را به بیراهه می‌‌ کشاند و پیامد‌های اتلاف بسیار و ضایعات منابع را خواهد داشت، که بارها در طول ۵۰ سال گذشته ایران داشته ایم.

[۱۲]

در قسمتِ نتیجه­ گیری پایانی کتاب ” سرچشمه‌ های مدرنیته” ، با مروری بر پژوهش‌ ها و مطالعاتِ تطبیقی دو دهه ­ی اخیرِ جوامعِ رو به توسعه، بتفصیل به راهکار‌هایِ گوناگون آن جوامع باتوجه به ویژگی ‌‌هایِ بومی خودشان، برای اجرا و پیاده­ سازیِ هریک از فاکتور‌هایِ حیاتیِ‌ نام­ برده در جدولِ بالا پرداخته ام . در همه­ ی پژوهش­ ها، به اجرا گذاشتنِ و پیاده­ سازیِ درهم­ مرتبطِ آن عوامل از دلایلِ توفیقِ آن جوامع برای گذاری سالم از سنت به مدرنیته و به توسعه، برشمرده شده­ اند.

[۱۳]

interconvertible

[۱۴]

مباحث توسعه­ ی همگون و مدرنیته اغلب برهم­ متکی (interdependent) و درهم­ بسته ­اند (interconnected).

[۱۵]

ر.ک. به “مشروطه ایرانی‌، “ماشاالله آجودانی،

ر.ک. به “ما و مدرنیت،” و “زبان باز،” داریوش آشوری،

ر.ک. به “تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضا شاه،”  تورج  اتابکی، 

ر.ک. به “معمای مدرنیته”، و “مدرنیته و اندیشه ­ی انتقادی،” بابک احمدی،

ر.ک. به “ایرانیان و اندیشه تجدد” و “برلنی­ ها،” جمشید بهنام، و

ر.ک. به “عکس‌ های یادگاری با جامعه­ ی مدنی” و “ما چگونه، ما شدیم؟” صادق زیباکلام،

ر.ک. به مقاله­ ی ” زنده باد دولت استبداد سکولار، ” منوچهر صالحی،

ر.ک. به “تاملی در مدرنیته ایرانی، ” و “روشنفکران ایران: روایت‌ های یأس و امید،” علی میرسپاسی، و

ر.ک. به “تجدد و تجدد ستیزی در ایران،”  عباس میلانی

متأسفانه کتاب‌ هایِ برشمرده، علیرغم تلاش نویسندگان ­شان اغلب خصوصیتِ تبادل­ پذیر و قابل­ مبادله­ ی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم را در لابلایِ نوشته­ ها و همچنین در دو مقوله ­ی “تجدد” و “مدرنیت” بوفور در خود دارند و به گفته­ ی قدما: “آمدند زیر ابروی­ اش را بردارند چشم­ اش را کور کردند“.  و همچنین کتاب ‌هایِ برشمرده اغلب گذشته­ گرا هستند و علیرغم ادعای ­شان، به پاسخ­ گویی برای مسایل حیاتی‌ امروزی نمی ‌‌پردازند و مدرن محسوب نمی ­شوند . قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان“.

[۱۶]

Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.

[۱۷]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009.

[۱۸]

همانگونه که در جدول بالا ذکر کردم، در پژوهش‌ های دنیای مدرن، توسعه ی (اقتصادی)  پایدار یا همگون،  اغلب در پاسخگویی همزمان به شش نیاز تعریف می‌‌ شود که به قرار زیر هستند:

 ۱- تفکر آینده نگر سیستمی‌ با بینشی استراتژیک ( پیرامون آنچه در آینده، در حوزه‌ هایی کلیدی، می‌‌ خواهیم باشیم یا بشویم ،) ۲- برنامه ریزی درازمدت زیربنایی، ۳- تخصیص هدفمند و همگون منابع (انسانی‌، مالی‌، طبیعی، فنی‌ و غیره) در حوزه‌ های کلیدی، ۴- کارشناسی فنی‌ و تخصص علمی‌، ۵- برنامه‌ های آموزشی و کارآموزانه در همان حوزه‌ های کلیدی، و بالاخره ۶- مشوق‌ های مالی‌ و غیر مالی.

برای آشنایی بنیادین با پایه‌ های علم و تخصص‌ های فنی و ابزارهای آن، به مجموعه مقالات و فایل‌ های صوتی من مراجعه فرمائید: 

https://t.me/natureofscience

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۱۹]

Richli, Paul. L’Agriculture et les Exigences du’ Developpement Durable. Editions L’Harmattan, 2013.

[۲۰]

O’Connell, Brian. Civil Society: The Underpinnigs of American Democracy. University Press of New England, 1999.

[۲۱]

ethics

[۲۲]

علم (science)  تعریف ویژه و مختص خود را دارد و دو وجه مشخص از ارکان اصلی‌ علم ” اسناد، گواه‌ ها و شواهد تجدیدپذیر“‌ (reproducible evidence) و “آزمون­ پذیری مستقل ” (independent testability)  هستند که همه­ ی علوم‌ ) از قبیل فیزیک، شیمی‌، زیست ­شناسی‌ و علوم زمینی‌ earth sciences) دارند.

[۲۳]

به گفته­ ی قدما: “آدم هزارپیشه کم ­مایه می ‌‌شود.”

[۲۴]

روش علمی‌ اندیشه ­ی انتقادی اغلب متکی بر الف) شناختِ نسبتا” کامل و آشناییِ ریشه ­ای با موضوعِ موردِ پژوهش و با روشِ صحیحِ پژوهش در آن حوزه­ ی معین و ب) تعریفِ دقیقِ مشکلات و مسایل با تکیه بر اسناد بر بسترِ فهمی تاریخی از آن موضوع و ج) ریشه‌ یابیِ مشکلات و مسایل و د) تحلیل و نقدِ ریشه‌ ها و ه) توضیحِ علل و تفسیر مفاهیم و و) راهیابی و چاره­ جوییِ جمعی است.

 

[۲۵]

برای آشنایی با بنیان‌ های نیاز (۳) سوم توسعه، یعنی کارشناسی فنی و تخصص علمی، به سلسله مقالات علمی و فایل‌ های صوتی من در لینک‌ های زیر رجوع فرمائید: 

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

https://t.me/natureofscience

https://melliun.org/iran/216715

 

[۲۶]

ر.ک. به “تجدد و تجدد ستیزی در ایران.”  گذشته­ گرایی و “شخصیت­ سازی” یا “شخصیت­ پروری‌” سنتی‌ از ویژگی­ های‌ برجسته­ ی این روشنفکر بدآموز ماست که در اغلب کار‌های ایشان استمرار دارد . البته کتاب­ خوان ‌های سنتی “شخصیت ­پرست” ما هم ‌به چنین روشنفکرانی گذشته­ گرا پروبال می ‌‌دهند.

[۲۷]

ضرب ­المثلی از سعدی داریم که: “جو فروش گندم ­نماست.”

[۲۸]

Dodds, Felix, and Donoghue, Ambassador David, and Jimena, Leiva Roesch. Negotiating the Sustainable Development Goals. Routledge, 2016.

[۲۹]

نگرشِ گذشته­ گرای “تجدد”جویِ تاریخی در موردِ اینکه برای نمونه ما بدانیم که مثلا سلطان محمودِ غزنوی ۱۷ بار به هند لشکرکشی کرد، و یا برای مثال اینکه در جنبش مشروطیت، علی ­مسیو و حاج­ حسنِ دوا فروش اعضایِ “مرکز غیبی” بودند، ربطی‌ به مسایل توسعه و مباحث تجدد و مدرنیته ندارند. یا در موردِ اینکه برای مثال ما بدانیم که مدلِ روشنفکریِ عصرِ مشروطه، به مدلِ روشنفکریِ فرانسه نزدیک­ تر بود (چون در این مورد نقدِ قدرتِ سیاسی، نوعی نقدِ “ائتلافِ پادشاهی و سلسله مراتبِ مذهبی”‌ بود،) تا به مدلِ روشنفکریِ مثلا انگلیس نزدیک باشد، شاید دانشِ تاریخی ما را افزون کند، اما چه ربطی‌ به روشنفکریِ امروز، به مسایلِ امروزی، به پاسخگویی به مباحثِ توسعه و به مدرنیته و به آتیه­ نگری دارد؟ به گفته­ ی قدما “مبارک خیلی‌ خوشگل بود آبله هم درآورد.”

من بر این باورم که کلّ دیسکورسِ  discourse روشنفکریِ امروزی ما نیاز به تغییری بنیادین از دیسکورسی گذشته گرا به دیسکورسی با سویه­ ی آینده­ نگر دارد (دیسکورس، در اینجا، به مفهومِ گفت ­وشنودِ اندیشمندانه ­ی انتقادی است).

[۳۰]

 

[۳۱]

از طلا گشتن پشیمان گشته­ ایم                   مرحمت فرموده ما را مس کنید

[۳۲]

به گفته ­ی مولوی:

ز سالوس و قبول خلق بگذشتم به سرمستی                جدا از کعبه و مسجد ره خمار می ‌‌جویم

[۳۳]

به گفته ی قدما: “ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم 

[۳۴]

یعنی برخی از روشنفکران ما به گفته­ ی قدما: “آنقدر آش داغ خوردند که به پالوده هم فوت می ‌‌کنند.”

[۳۵]

شباهتِ رفتاری و کرداریِ برخی‌ از محافلِ روشنفکری، در تقسیم‌ هایِ «خودی»  و «غیرخودی»شان، با رفتار‌هایِ برخی‌ دولتمردانِ کنونی و گذشته، شگفت ­آور و باورنکردنی است. جالب است که در اغلب موارد هم هر دو طرف گفتگو پیرامون دو برداشت «منزه‌ طلب» کنونی و گذشته از «اسلام» یا از «ملت» و یا از «مارکسیسم» دارند و هنوز که هنوز است «دوزاری ‌شان نیفتاده» که رویکرد سیاسی بدون برنامه ­ی اجتماعی خشونت ‌پرهیز و بدون برنامه مشخص برای تقویت پیوند‌های مدنی و  بدون برنامه­ ی آینده­­ نگر اقتصادی پایدار، و بدون برنامه­ ی اجرایی علمی امروزی «یعنی‌ کشک».

از آن گذشته  تردیدی وجود ندارد که کنش آینده­­ نگر اجتماعی و مدنی، در هر گام خود، با آرمان‌ های کنش‌ گر «سیاسی» فاصله­ ی فراوانی دارد. حتی در شرایط دشواری همچون وضعیت کنونی جامعه ­ی ما، کنش اجتماعی و مدنی مدرن هم با هدف برون‌ رفت از بن‌ بست فعلی با عدول از بسیاری از مواضع همراه خواهد بود. اساسا هیچ توافقی در هیچ کجای جهان معنا ندارد، مگر اینکه طرفین بتوانند تنها بر روی نقاط اجتماعی و مدنی و اقتصادی حداقلی اشتراکشان تاکید کنند. مگر اینکه طرفین بتوانند اختلاف نظرها) و نه اصول دموکراتیک و آزادی ­خواهانه (را دست کم در کوتاه مدت نادیده بگیرند. اغلب «منزه ‌طلبان سیاسی» با برجسته کردن همین نقاط اختلاف و جنجال ‌سازی‌ های «سیاسی» رسانه ‌ای هویت پیدا می کنند. به باور من تنها درمان معضل «سیاست زدگی» و «منزه ‌طلبی،» توسعه­ یافتگی مدنی جامعه­ ی روشنفکری است تا به مرور بتواند مرز باریک میان انتقاد را از «منزه‌ طلبی  سیاسی» تشخیص دهد. لازمه­ ی چنین توسعه ­یافتگی مدنی، آموزش نقد و اندیشه­ ی انتقادی، و همچنین گسست از «شخصیت­ ستایی» است.

همانگونه که پیشتر اشاره کردم و تکرار در آموزش ایرادی ندارد

روش علمی‌ اندیشه­ ی انتقادی اغلب متکی بر الف) شناختِ نسبتا” کامل و آشناییِ ریشه­ ای با موضوعِ موردِ پژوهش و با روشِ صحیحِ پژوهش در آن حوزه­ ی معین و ب) تعریفِ دقیقِ مشکلات و مسایل با تکیه بر اسناد بر بسترِ فهمی تاریخی از آن موضوع و ج) ریشه ‌یابیِ مشکلات و مسایل و د) تحلیل و نقدِ ریشه‌ ها و ه) توضیحِ علل و تفسیر مفاهیم و و) راهیابی و چاره­ جوییِ جمعی است.

Kamau, Macharia, and Chasek, pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.

[۳۶]

بر نگین انگشتر خسرو انوشیروان نوشته شده بود: “بِه مِه‌، نه مِه‌ بِه ” (فوشه کور، شارل هانری، مفاهیم اخلاقی‌ در ادبیات فارسی از سده ­ی سوم تا سده­ ی هفتم . نشر دانشگاهی، تهران: ۱۳۷۷.) یعنی‌ “بهتر مهتر است، نه آنکه مهتر بهتر باشد.” به گفته­ ی سعدی: “نه هرکه به قامت مهتر به قیمت بهتر.”

[۳۷]

Monolith Press. The U.N. 2030 Agenda for Sustainable Development: A Critique. Monolith Press, 2015.

[۳۸]

tautology

[۳۹]

برای نمونه، ‌ای کاش دانشمندان “علوم” انسانی‌ ایرانی‌ از روش پژوهشی درست و امروزی دکتر آصف بیات می ‌‌آموختند.

[۴۰]

البته اگر پژوهش و شناسایی­ گذشته، مطالعه­ ای نقدگونه از گذشته ­ی خویش که نتیجه­ ی آن آشکار شدن تفاوت­ های دو قرائت دموکراتیک و تئوکراتیک از انقلاب و دولت از سویی، و از سویی دیگر از انسان و جامعه و جهان باشد، آموزنده است. اگر مطالعه ­ای باشد که آثار حقوقی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی و بین ‌المللی آن دو نوع نگاه و دو روش دموکراتیک و تئوکراتیک را در زندگی امروز نشان ­دهد مفید است. ولی‌ نه اینکه پژوهش گذشته باشد برای ماستمالی کردن رفتار گذشته­ ی خویش و یا برای استتار کردن تفکر پیشین خود و یا برای “من نبودم دست ‌ام بود“.

[۴۱]

من بارها در مقالات متفاوت نوشته ‌ام که ما اندیشمندان ایرانی در ۵۰-۶۰ سال اخیر از واپسگرا‌ترین و گذشته گراترین اندیشمندان امروزی بوده ایم، و ادای سهمی نزدیک به صفر به دنیای مدرن داشته ایم.  گذشته گرایی روشنفکران (چپ، راست، دینی، ناسیونالیست، میانه، سکولار، غیره) نسل من و نسل پیش از من مملو از اسناد و شواهد نفی مدرنیته است . پیش از انقلاب ۵۷،  جریان چپ شدیدا در مقابل توسعه­ ی پایدار ابزار تولید و روند مدرن شدن ایران می ­‌ایستاد. با اینکه خود را مارکسیست می ‌نامید عملا تکیه بر سنت‌ های دیرینه داشت و بدنبال شهر گمشده ‌اش در پس پشت تاریخ )و البته در مواردی در مسکو، پکن، هاوانا و تیرانا(  بود. “چگونه می ‌توان یک انقلابی خوب بود؟” اثر صفایی ‌فراهانی رهبر جریان سیاهکل را بخوانید و این تمایل به سنت‌ ها را ببینید. انگار خوش‌ نشین‌ های رانده ­شده از روستاها و حاشیه ‌نشین‌ های شهر، تمایلات و آرزوهای خود را جمع کرده‌ اند و تماما در این کتاب آورده‌ اند. کتابی علیه مدرنیته، علیه صنعت پایدار مدرن و علیه شهرنشینی و … . و با طرفداری از شهر‌گمشده ‌یا کاملا گم گشته  در آن سوی تاریخ گذشته.   چنین تمایلی ضد تولید پایدار صنعتی است . ضد تولید است و رشد ابزارهای صنعتی و تولیدی را نابودی خود می‌ داند . باوری به گذار به شرایطی مدرن و توسعه­ ی پایدار امروزی ندارد. باوری به دموکراسی و حقوق بشر ندارد.  یا برای نمونه ای دیگر، اکثر شعر‌های سهراب سپهری را بخوانید که در میانه شهر در حال مدرن شدن تهران، که نیاز به فعالیت و کار را از انسان نوین می طلبد، هوس دهات و روستا و کنار جوی آب نشستن دارد و بسیاری از شعر‌ها مملو از افکار پیشامدرن و با تمایلاتی روستایی  و گذشته گراست. 

اصلاحات ارضی، اشتباهات و ناتوانی‌ های آن، زمینه ‌های رویکرد به سنت را فراهم کرد. کتب روشنفکران ناسیونالیست و دینی، مهندس بازرگان، آثار علی شریعتی و “غرب ‌زدگی” آل ‌احمد همگی تاییدی بر این رویکرد است. هانری کربن و اطرافیان او همچون نصر و شایگان همگی مدرنیته را نفی می‌ کردند. “آسیا در برابر غرب” شایگان را بخوانید و خود، واپسگرایی منحط وی را  ببینید.
بندرت جریانی و اپوزیسیونی بود که از حقوق شهروندی مدنی امروزی  و توسعه­ پایدار و آزادی‌ های فردی بگوید و دفاع کند مگر که با ذره بین بدنبال چنین روشنفکرانی می گشتیم . چپ که با استفاده ابزاری و سطحی از واژه اندیویدوآلیسم،  فردیت و رشد فردی آن را تقبیح می ‌کرد و با مرامی دفورمه از مفهوم اشتراکی سوویتی(Soviet)  شوروی (تا گلو فرورفته در لجن استالینیسم ( به نوعی خود هم به دنبال جمع‌ گرایی ایلی و قبیله ‌ای بود، و هیچ کمکی هم به شکل‌ گیری نهادهای مدنی نکرد. طرف هر نهادی هم که می‌‌ رفت سعی در ایدئولوژیک کردن آن می‌‌ کرد.  جریانات مسلحانه هم از فدایی گرفته تا مجاهد واکنشی بودند به رشد و توسعه پایدار و عملا حامیان حاشیه ‌نشین ‌های ایجاد شده در اصلاحات ارضی. رشد عجولانه‌ ای که واکنش‌ های خود را ایجاد کرد. رشدی که به دلیل ضعف ‌های تاریخی شاه، توانایی ریشه ‌دار شدن در مردم را نیافت. پس به رشد بنیادهای فرهنگی متکی بر سنت ‌های دیرینه کمک کرد و چهار دهه­ ی آینده­ ی تاریخ معاصر نگون ‌بخت ‌مان را شکل داد. به گفته قدما، نظام پادشاهی محمد رضا پهلوی با کارگزاران اش و روشنفکران )موافق و مخالف(  تربیت و آموزش داده شده در آن نظام: سنگ را بستند و سگ را رها کردند

[۴۲]

پندنامه­ ی انوشیروان در خردنامه چنین آغاز می ‌‌شود: ” بدانید و آگاه باشید. و پند حکیمان را خوار مدارید و ناگفتنی مگویید و ناجستنی مجویید.” ر.ک. به خردنامه، به کوشش منصور ثروت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷.

[۴۳]

Dreze, J. and Sen, A. India: Development and Participation. Oxford: Oxford University Press, 2002.

[۴۴]

Mehm, Ozy. Development in Malaysia: Poverty, Wealth and Trusteeship. London: Routledge Revivals, 2010.

[۴۵]

Wheeler, Stephen, M. and Beatley, Timothy. Sustainable Urban Development Reader. Routledge, 2014.

[۴۶]

تمدن و فن ­آوری و علم از ملتی به ملتی و از عصری به عصری دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است. هر ملتی یا هر عصری هم رنگ فکر و فرهنگ خود را بر آنچه از دیگران اقتباس کرده است، بخشیده و در نتیجه تمدن‌ های گوناگون و متنوع پدید گردیده ­است. هیچوقت نقص ملتی نیست که از فکر و روش و تمدن ملتی دیگر استفاضه و اقتباس کند، به شرط اینکه با تفکری سیستمی‌ و ریشه ­ای معرفت و بینش ملی‌ را بکار بندد و به عناصر و فکر و روش مقتبسه، رنگ فکر و ذوق خود را ببخشد، یعنی‌ آنچه کسب کرده است در خود برده، هضم کند و بعد با فکر و خلاقیت ملی‌ و نیاز‌هایِ کلیدی علمی‌ و صنعتی روزِ خود ممزوج نموده، عناصر جدیدی را در تمدن ببارآورد و نه اینکه کاریکاتور تمدن دیگری شود. قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت.”

Kamau, Macharia, and Chasek, pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.

[۴۷]

استراتژی یا بینش و رویکرد استراتژیک از موضوعات کلیدی تفکر سیستمی‌ و اقتصاد مدرن و از دروس اصلی‌ رشته‌ های “علوم” انسانی‌ امروز است.

[۴۸]

به گفته ­ی قدما: “چندان سمن است که یاسمن پیدا نیست.”

[۴۹]

Gittinger, J. Price. Planning for Agricultural Development: The Iranian Experience (National planning Association. Center for Development Planning. Planning Experience Series.) National Planning Association, 1965.

[۵۰]

در اینجا و هرجا که اشاره به فهمِ تاریخی دارم، منظور درکِ تاریخِ مدرنِ چگونگیِ‌ معرفیِ‌ علم و فن ­آوری و صنعت است، و نه گذشته­ گرایی.

[۵۱]

Alibasic, Haris. Sustainability and Resilience Planning for Local Governments: The Quadruple Bottom Line Strategy. Springer, 2018.

[۵۲]

interaction

[۵۳]

برای آشنایی با بنیان‌ های نیاز (۳) سوم توسعه، یعنی کارشناسی فنی و تخصص علمی، به سلسله مقالات علمی و فایل‌ های صوتی من در لینک ‌های زیر رجوع فرمائید: 

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

https://t.me/natureofscience

https://melliun.org/iran/216715

[۵۴]

Cosslett, Tuyet, L. and Cosslett, Patrick, D. Sustainable Development of Rice and Water Resources in Mainland Southeast Asia and Mekong River Basin. Springer, 2017.

[۵۵]

Davis, Douglas. Creative Strategy and the Business of Design. HOW Books, 2016.

[۵۶]

Rasheed, Howard. Innovation Strategy: Seven Keys to Creative Leadership and a Sustainable Business Model. iUniverse, 2012.

[۵۷]

World Bank, East Asian Miracle, Washington, D.C.: Oxford University Press, 1993

 

[۵۸]

Kohama, Hirohisa. Industrial Development in Postwar Japan (Explorations in Economic History.) London: Routledge, Taylor & Francis Group, 2007.

[۵۹]

Kim, S-K. Class Struggle or Family Struggle? The Lives of Women Factory Workers in South Korea. Maryland: Cambridge University Press, 2009.

[۶۰]

Ning, L. China’s Rise in the World ICT Industry: Industrial Strategies and the Catch-Up Development Model. (China Policy Series) London: Routledge, 2009.

[۶۱]

Kwong, K.S. and Chau, L.C. and Francis, T.L. and Larry, D.Q. Industrial Development in Singapore, Taiwan and South Korea (World Scientific.) Singapore, Hong Kong and Bangalore: World Scientific Publishing Company, Pte. Ltd. 2001.

[۶۲]

Amsden, Alice, H. and Chu, Wan Wen. Beyond Late Development: Taiwan’s Upgrading Policies. The MIT Press, 2003.

[۶۳]

Yoo, Jungho, “Neoclassical versus Revisionist View of Korean Economic Growth,” Development Discussion Paper No.588, Harvard Institute for International Development, 1997

[۶۴]

Pekkanen, Robert. Japan’s Dual Civil Society: Members Without Advocates. Stanford University Press, 2006.

[۶۵]

این واضح و مبرهن است که راهکارهای توسعه ­ی پایدار آن کشورها، هریک ویژگی ‌‌های بومی خود را داشته ­اند. حتی دو خانواده هم کاملا شبیه هم نیستند، چه برسد به دو کشور و دو اقتصاد و دو اجتماع.

[۶۶]

World Bank. Atlas of Sustainable Development Goals 2018: From World Development Indicators. World Bank Publications, 2018.

[۶۷]

Yoo, Jungho,”The Industrial Policy of the 1970s and the Evolution of the Manufacturing Sector in Korea”, KDI Working Paper No. 9017, Oct. 1990

[۶۸]

Sachs, Jeffrey, and Ki-Moon, Ban. The Age of Sustainable Development. Columbia University Press, 2015.

[۶۹]

Bhagwati, “The ‘Miracle’ That Did Happen: Understanding East Asia in Comparative Perspective,” in Thorbecke and Wan (eds.), Taiwan’s Development Experience: Lessons on Roles of Government and Market, Boston: Kluwer, 1999

 

[۷۰]

در سیستم آموزشی‌ کشور‌های در حال توسعه ­ی پایدار مدرن (چین، کره، ویتنام، تایوان، سنگاپور و غیره)  به جوان‌ ها می ‌‌آموزند که چشم ­اندازی دور انتخاب کنند و ببینند چیز‌ها چگونه تغییر می‌‌ کنند، زیرا آینده متعلق به جوان­ هاست.

[۷۱]

“یکی از ویژگی ‌های بارز اداره جوامع عدم قطعیت در زمینه‌ های مختلف است. آنچه می‌ تواند از فشارهای ناشی از این عدم قطعیت‌ ها بکاهد، توجه جدی به «قطعیت ‌ها» و اجتناب از مواجه­ شدن منفعلانه با آنها است. چالش‌ هایی که اگر با بهره‌ گیری از زمان به تمهید چگونگی مواجهه با آنها نپردازیم مشکلاتی جدی در پیش ‌رو خواهیم داشت. برای نمونه بررسی وضعیت شغلی سرپرستان خانوارهای زیر خط فقر نشان ‌دهنده آن است که بر خلاف تصور اولیه، درصد کوچکی از خانوارهای زیر خط فقر دارای سرپرست بیکار هستند و بخش اصلی فقرا (در شهر ۶۷ درصد و در روستا ۵۲ درصد) شاغلند! اما شغلی که کفاف مخارج اولیه زندگی برای تامین حداقل‌ ها را هم نمی ‌‌دهد. پس این تلقی که ما تنها بر «تعداد» شغل مورد نیاز، مستقل از میزان «درآمدی» که ایجاد می ‌کند، تاکید کنیم، تلقی صحیحی نیست. بررسی ترکیب سنی فقرا در جامعه شهری و روستایی نشان می‌ دهد که فقر و جوانی، قرین یکدیگرند. بررسی ‌های دیگر که برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب از بیان تفصیلی آنها خودداری می ‌کنم نشان می‌ دهد که درصد بیکاران تحصیلکرده از یک طرف و زن از طرف دیگر نیز در حال افزایش بوده ­است”. (نگاه کنید به: دنیای اقتصاد – دکتر مسعود نیلی – پنج چالش آینده اقتصاد ایران)

البته ناگفته نماند که تمهید چگونگی مواجهه با آن مشکلات لازم است، اما کافی‌ نیست. بهتر است به نحوی هم ­زمان و بسیار جدی، جامعه ­ی ایران از طریق تغییر قوانین موجود به مشکلات جدی تبعیض به زنان و دیگران نیز بپردازد. مشکلات جدی قوانین تبعیض به زنان ) آپارتاید جنسی(‌  بدلیل ناخوانایی با و ناهم ­زمانی با نیاز‌های جامعه­ ی مدرن، خود بوجودآورنده ­ی یکی‌ از علل “عدم قطعیت”ها در ایران است. همچنین، در مواردی بسیار، باعث وضعیت شغلی سرپرستان خانوارهای زیر خط فقر می‌‌ باشد. فقر و کمبود) و آپارتاید اقتصادی (‌ دو عامل جدی بازدارنده­ ی توسعه­ ی پایدار و همگون و عامل جدی بازدارنده­ ی گذار به دموکراسی هستند. قوانین موجود جمهوری اسلامی هم در اشاعه ­ی فقر) کم درآمدی نیمی از جامعه – زنان(‌ و هم در به وجود آوردن کمبود موثر بوده­ اند. اهمیت تغییر قانون موجود در شرایط کنونی به قدری مهم است که ما در ایران با قوه قضاییه ­ای عقب مانده و ناهم ­زمان با دنیای مدرن روبرو هستیم که اخیرا طی حکمی به مراجع قضایی کشور اعلام کرده است: از ۱۶ خرداد ماه سال جاری میزان دیه کامل نفس را ۹۰ میلیون تومان معادل ۱۰۰ شتر محاسبه کنند !

امروزه هیچ مواجهه ­ی فعالانه­ ای از تغییر قوانین موجود جمهوری اسلامی مهم تر نیست. من بر این باورم که توسعه­ ی همگون و گذار به دمکراسی در چارچوب موجود قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ناممکن است.‌ اما فکر می‌‌کنم توسعه ­ی پایدار و همگون و گذار به قانونمندی و دمکراسی در ایران ناممکن نیست.

[۷۲]

Maddison, Angus, Monitoring the World Economy 1820~1992, Paris: OECD, 1995

 

[۷۳]

 

[۷۴]

core competence

[۷۵]

صنایع مواد غذایی ایران، هم اکنون، می توانند به راحتی با دیگر کشورها رقابت کنند و موفق هم باشند. البته مطالعه پیرامون مسائل زیست محیطی این صنایع می بایست هرچه سریع تر موضوع پژوهش باشد. 

[۷۶]

هرجا اشاره به فهم و درک تاریخی شده است، منظور شناخت تاریخ شرایط معرفی‌ ابزار‌های مدرن است، و نه تاریخ نظرات سیاسی، یا بازگشتن به گذشته، یا به جنبش روشنفکری یا جنبش مشروطه و یا به غیره.

[۷۷]

Moreira, M. M. Industrialization, Trade and Market Failures: The Role of Government Intervention in Brazil and South Korea. London: St. Martin’s Press, 1994.

همه­ ی کشور‌هایی‌ که گذاری سالم به مدرنیته و اصولاً توسعه­ ای پایدار و همگون داشته­ اند، با بینشی استراتژیک رشته‌ های کلیدی خود را شناختند و بر آن‌ ها سرمایه­ گذاری درازمدت کردند. آن کشور‌ها اولویت‌ هایی مالیاتی را فراهم آوردند تا امنیت سرمایه در آن رشته‌ های کلیدی عملی‌ شود. بدون چنین بینشی استراتژیک، تلاش‌ ها اغلب از سویی به گم­ گشتگی و به عدم سرمایه­ گذاری درازمدت در آن رشته‌ ها؛ و از سویی دیگر به عدم امنیت مالی و به سوداگری، دلالی و به تجارت و به گرفتاری در روابط مرکانتیلیستی منجر شده ­است. استفاده از اصطلاح «جهاد اقتصادی» برای نامگذاری از سال ۱۳۹۰ نشان می ­دهد که جمهوری اسلامی همچنان در پی آن بوده و هست که «مسیر طبیعی» و علمی توسعه­ ی اقتصادی را وابگذارد و به تکرار شعارهای مکتبی ادامه دهد. یعنی‌ بدون بینش استراتژیک در هیچ کجای دنیا نه امنیتی برای سرمایه­ گذاری بنیادین بوده است و نه گذاری سالم به مدرنیته بوقوع پیوسته است و نه پایه ­ریزی اقتصادی پلاتفرمی شکل گرفته است. بدون بینش استراتژیک، جمهوری اسلامی یا دقیق تر بگویم  نظام نکبت ولایت فقیه  هم به دشواری خواهد توانست به پیشروی در راه «اقتصاد جهادی و مقاومتی  » ادامه دهد. اقتصاد چیزی نیست که با «جهاد» دگرگون شود. «اسب را گم کرده ­اند دنبال نعل­ اش می ‌‌گردند. »

به گفته ­ی تحلیلگر‌های اقتصادی آقایان خاوند و علیشیری “: اقتصاد ایران در دهه­ ی دوم قرن بیست و یکم میلادی به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم شده و بخشی از کارآمدترین نیروها، که در اردوی غیرخودی­ ها جای گرفته ­اند، یا خانه­ نشین شده­ اند، یا ترک وطن گفته­ اند و یا برای انجام فعالیت از سر ناچاری به دروغ و ریاکاری و سوداگری و دلالی روی آورده­ اند و از دو چهره بودن خود رنج می­ کشند. برعکس نظامیان خودی در صحنه­ ی اقتصادی ایران به فعال مایشاء بدل شده ­اند، فضای اقتصاد ایران را غیر رقابتی ­تر کرده ­اند و به یاس و بی­ عملی نیروهای آینده­­ نگر کارآمد و کارآفرینان ایرانی دامن زده­ اند. تنش­ های پایان­ ناپذیر نظام نکبت ولایت فقیه  هم با بخش بسیار بزرگی از جامعه­ ی بین­المللی، کارفرمایان ایرانی را از لحاظ دریافت ویزا، دستیابی به تکنولوژی و منابع مالی و بازارهای جهانی در وضعیت دشواری قرار داده­ اند و بخش مهمی از انرژی آنها را در راه این کشمکش بی­ ثمر و ملالت­ بار بر باد می ­دهند. “

[۷۸]

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۷۹]

[۸۰][۸۰][۸۰][۸۰]

[۸۱]

توسعه و رشد دو پدیده متفاوت هستند، اگرچه به هم مرتبط اند. رشد، اغلب مقیاسی کمی‌ است که (چه در سیستم‌ هایِ طبیعی و چه در سیستم‌ هایِ برساخته­ ی آدمی‌) میزان و آهنگِ خود را داشته و اندازه­ گیری می‌‌ شود. توسعه (بویژه شکل همگون آن) آزاد کردنِ توانایی‌‌ هایِ خلاقِ کشور و در مقیاسی کیفی‌ است. همه­ ی سیستم‌ هایِ زنده (از تک­ سلولی تا پیچیده‌ ترینِ آنها) آهنگِ رشدِ (rate of growth) خود و هم محدودیتِ رشدِ (limits of growth) خود را (بدلیل رقابت برای منابعِ محدود) دارند. اغلب هنگامیکه سیستم‌ ها به محدوده­ ی میزانِ کمی‌ رشد خود می‌‌ رسند، در رقابت و تعامل (competition and cooperation = coopetition)  و در همزیستی،‌ به توسعه ­ی کیفی‌ همگون خویش می ‌‌پردازند. برای نمونه مغز انسان وقتی‌ به حداکثر رشد خود می ‌‌رسد شروع به توسعه می‌‌ کند. اقتصادِ برساخته­ ی انسان هم (با توجه به منابع) هنگامیکه به محدوده ­ی بالایِ رشدِ خود (در هر حوزه ­ای) می ‌رسد برای سالم­ ماندن نیاز به توسعه دارد. آن اقتصاد نیاز به آن دارد تا با آزاد کردنِ توانایی‌‌ هایِ خلاقِ خود، به نحوی هدفمند و آتیه­ نگر، به توسعه­ ی همگون خویش برای پاسخگویی به نیازهای مبرم اجتماعی بپردازد.

نکته­ ی مهم دیگر اینکه مفهوم توسعه، در هیچ جای دنیا مفهومی‌ ثابت، منجمد و غیرقابل تغییر نیست. اما در بیشتر موارد راهکار‌های متفاوت توسعه­ی همگون در کشور‌های مدرن و در کشور‌های تازه توسعه یافته، همه ­ی عوامل نامبرده­ی مورد نیاز توسعه را که مندرج در جدول زیر هستند، به نحوی متوازن داشته ­اند. آن کشور‌ها علم و فن­آوری و صنعت را با توجه به عوامل مندرج در جدول زیر به کار بستند تا پاسخگوی نیاز‌های مهم کشور خود باشند. آنها اغلب تلاش داشته ­اند تا به جای رشد سرطانی در تنها یک یا دو بخش اقتصادی، توسعه­ ای همگون در رشته­هایِ اقتصادی کلیدی خود داشته باشند. در بخش نتیجه­ گیری پایانی کتاب  ” سرچشمه‌ های مدرنیته” ، همه­ ی نمونه‌ ها داده شده­ اند.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۸۲]

A sustainable and even development

[۸۳]

http://falsafeh.com/kharmagas11/kharmagas_No11.pdf

[۸۴]

بسیاری از گٔل‌های سرسبد روشنفکری جامعه ­ی ما استراتژی را نمی‌‌ شناسند. البته من واژه اندیشمند را به روشنفکر ترجیح داده و پیشنهاد کرده ام. ترجمه صحیح واژه­ ی لاتین  “انتلکتویل،” اندیشمند است و نه روشنفکر. روشنفکر شکل مدرن شده همان واژه نادرست منورالفکر زمان انقلاب مشروطیت بوده که گرفتاری‌های بسیاری در دیسکورس اندیشمندی ما بوجود آورده است. این البته بحث مفصلی است و به یاد داشته باشیم که اندیشمند (به عنوان فردی که از نیروی اندیشه خود و نه کار یدی خویش استفاده می کند) هم می تواند روشنفکر باشد و یا هم اینکه تاریک ­اندیش.  

استراتژی یعنی‌ تصویری (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، و غیره) از آینده داشتن. استراتژی یعنی‌ آفرینش بینشی یگانه از آینده­ ی دلخواه­ مان در همه­ ی زمینه ‌های نامبرده. استراتژی یعنی‌ ایجاد دیسکورسی برای شفاف ­کردن چشم­ انداز آینده. اساس استراتژی هم به صورت واحد درآوردن همه­ ی این کوشش ­هاست، هم­ راستا و هم­ خوان­ کردن این چشم ­اندازهاست .

اگر استراتژی و چشم­انداز ایجاد شود، تدوین و فورموله کردن تاکتیک‌ ها و برنامه ­ریزی‌ ها برای رسیدن به چنان بینشی ساده­ تر خواهد بود. اگر جوانان ما، گام به گام، خواهان راهکار هستند، گناه از آنها نیست، گناه از بسیاری از گٔل ‌های سرسبد اندیشمندی ما و از رهبری اندیشمندی ماست که استراتژی را نمی‌‌ شناسد. گم­ گشتگی اغلب به آن دلیل است که بسیاری از گٔل‌ های سرسبد اندیشمندی ما تصویری از آینده ندارند.

آنچه مهم است آن است که یک تحول اجتماعی معقول یک استراتژی مشخص داشته باشد. اما آنچه که باید دقت کرد این است جنبش­ ها و شرایط هم بنا به تعریف ثابت نمی­ مانند و دائم در حرکت­ اند. اگر آن استراتژی، آن تصویر، آن بینش (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، و غیره) شکل بگیرد، جوانان ما با نیروی خلاقه­ ی خود راهکار‌ها و تاکتیک‌ های خود را (برای شرایط ویژه­ی خود) در خدمت آن استراتژی تدوین خواهند کرد.

هر تحول اجتماعی اگر بخواهد که منسجم باشد باید یک استراتژی و بینش مشخصی برای اهداف و روش­ های تحول داشته باشد. در غیراینصورت می­تواند در مسیر حرکت خود دچار گم­ گشتگی شود و به بیراهه برود.

برای هر جنبش دو امر معمولا مورد توجه قرار می ­گیرد: ابتدا اینکه چه می­ خواهد) چشم­انداز و بینش آینده­ ی اقتصادی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی و غیره­ ی جنبش چیست؟ (و دوم اینکه به چه شکلی می ­خواهد (با چه تاکتیک‌ هایی( به چنین چشم ­اندازی برسد؟ سپس نیاز به برنامه ­ریزی تحول داریم. خشونت ­پرهیزی و آگاه ­سازی استراتژی نیستند، شیوه‌ ها و شکل‌ های مبارزاتی و روش‌ های تاکتیکی (ولو درازمدت) هستند.

[۸۵]

Rakhshani, R. The Origins of Toyota Production System and the Kanban System. Proceedings of the International Conference on Productivity Improvement. Tokyo, 1984.

[۸۶]

Inter-related, interconnected and interdependent

[۸۷]

Wheeler, Stephen, M. and Beatley, Timothy. Sustainable Urban Development Reader. Routledge, 2014.

[۸۸]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۸۹]

World Bank. Atlas of Sustainable Development Goals 2018: From World Development Indicators. World Bank Publications, 2018.

[۹۰]

Lomborg, Bjorn. Prioritizing Development: A Cost Benefit Analysis of the United Nations’ Sustainable Development Goals. Cambridge University Press, 2018.

[۹۱]

Monolith Press. The U.N. 2030 Agenda for Sustainable Development: A Critique. ACSC, Monolith Press, 2015.

[۹۲]

Bacchus, James. The Willing World: Shaping and Sharing a Sustainable Global Prosperity. Cambridge University Press, 2018.

[۹۳]

Sachs, Jeffrey, D. and Ki-Moon, Ban. The Age of Sustainable Development. Columbia University Press, 2015.

[۹۴]

United Nations. The Sustainable Development Goal. United Nations, 2018.

[۹۵]

United Nations Publications. The Sustainable Development Goals Report, 2019. United Nations, 2019.

[۹۶]

توضیح نیاز‌های توسعه ­ی مندرج در جدول بالا، در بخش پایانی کتاب  ” سرچشمه‌ های مدرنیته” داده شده است.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۹۷]

Rakhshani, Raymond. Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement. BookSurge Publishing, 2009.

ر. رخشانی. گم گشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی. بوک سرژ، ۲۰۰۹ 

[۹۸]

من فکر می‌ کنم ساختِ اقتصادی نکبت ­بار­ و حریصانه ­ی دنیایِ امروز، استمرار دهنده­ ی سه پدیده ­ی فقر، فروسایش محیط زیست  (environmental degradation) و نظامی­گری است. شیوه‌های مبارزه با این سه پدیده در هر کشوری  گوناگون ­اند .

از نیازهای مبرمِ انسان آگاهِ امروزی، به­کارگیری علم و صنعت و فن است تا پاسخگویی برای این سه پدیده باشد . وظیفه­ ی هر انسان آگاهِ مدرن است که با این سه پدیده­ ی نکبت ­بار­ (فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم) – که من “مِحورِ شرارتِ” دنیای اقتصادی امروز می‌‌ نامم – مبارزه کند.

برخی‌ راه ­حل‌ ها برای جلوگیری و تعدیل این سه پدیده در هر کشوری چنین ­اند: ۱- ایجاد کارآفرینی درآمدزا (برای مقابله با فقر و بیکاری،) و ایجاد شرایط ارزش ­زای وفور (به جای شرایط کمبود،) و نه ایجاد شرایطی مصرفی، و همچنین مبارزه با تفکر “فقرستا” ۲- تدوین و اجرای قوانین حفظِ محیطِ زیست (ضدّ فروسایش آن،) و همچنین مقابله با تفکر مخرب مصرف­ گرا و ۳- جلوگیری از وقوع جنگ و محدودکردن بودجه ­های نظامی (ضدّ نظامی­ گری،) و همچنین ایجاد سیستم شفافِ بازسنجی و همسنگی (برای مقابله با نهاد‌هایِ ناپاسخگو و خود‌سر و فراقانونی و خودکامه­ ی امنیتی.)

در هر کشوری‌ که فقر رو به افزایش باشد، محیطِ زیست رو به فروسایشی افزون، و سیستم‌ امنیتی ­ای خودکامه و همچنین نظامی­ گری ­ای بی ­رویه داشته باشد، کارگزارانِ اقتصادیِ حکومت و دولتِ آن کشور، هم ­راستا و هم ­خوان با ساختِ نکبت ­بار دنیایِ اقتصادی امروز عمل می‌‌ کنند، حتی اگر ادعا‌ی مبارزه با آن ساختِ به اصطلاح” استکباری ” یا” امپریالیستی” را داشته باشند (چرا که سیستم اقتصادی حکومت و دولتِ آن کشور هم فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم – که من “مِحورِ شرارتِ” ساختِ اقتصادی نکبت­ بار­ و حریصانه­ ی امروز می‌‌نامم – را استمرار می ‌‌دهد).

[۹۹]

ناتوانی‌ پاسخگویی به حتی یکی‌ از عوامل و شاخص ‌های فوق، امکان توسعه پایدار یا همگون را دچار وقفه کرده و تلاش‌ های ما را به بیراهه می‌‌ کشاند و پیامد‌های اتلاف بسیار و ضایعات منابع را خواهد داشت، که بارها در طول ۵۰ سال گذشته ایران داشته ایم.

[۱۰۰]

در قسمتِ نتیجه­ گیری پایانی کتاب ” سرچشمه‌ های مدرنیته” ، با مروری بر پژوهش‌ ها و مطالعاتِ تطبیقی دو دهه ­ی اخیرِ جوامعِ رو به توسعه، بتفصیل به راهکار‌هایِ گوناگون آن جوامع باتوجه به ویژگی ‌‌هایِ بومی خودشان، برای اجرا و پیاده­ سازیِ هریک از فاکتور‌هایِ حیاتیِ‌ نام­ برده در جدولِ بالا پرداخته ام . در همه­ ی پژوهش­ ها، به اجرا گذاشتنِ و پیاده­ سازیِ درهم­ مرتبطِ آن عوامل از دلایلِ توفیقِ آن جوامع برای گذاری سالم از سنت به مدرنیته و گذار به توسعه پایدار، برشمرده شده­ اند.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009. Pages 566 through 615.

[۱۰۱]

interconvertible

[۱۰۲]

مباحث توسعه­ ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم­ متکی (interdependent) و درهم­ بسته ­اند (interconnected).

[۱۰۳]

درهم کردن مباحث مدرنیسم و مدرنیته (به وسیله میرزابنویس­ها) اغلب شدیدا به شناخت ما صدمه زده است. شاید یکی‌ از دلایل علاقه­ی سطحی برخی‌ اندیشمندان ما به مباحث “پسامدرن” در عدم شناخت و گمگشتگی ما در مورد مسایل مدرن است.

نگاه کنید به ر. رخشانی، “گمگشتگی‌ها در تلاش‌های جنبش مدنی

[۱۰۴]

ر.ک. به “مشروطه ایرانی‌، “ماشاالله آجودانی،

ر.ک. به “ما و مدرنیت،” و “زبان باز،” داریوش آشوری،

ر.ک. به “تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضا شاه،”  تورج  اتابکی، 

ر.ک. به “معمای مدرنیته”، و “مدرنیته و اندیشه ­ی انتقادی،” بابک احمدی،

ر.ک. به “مدرنیته و روشنفکران” ، “نقد عقل مدرن ” و “موج چهارم،”  رامین جهانبگلو،

ر.ک. به “ایرانیان و اندیشه تجدد” و “برلنی­ ها،” جمشید بهنام،

ر.ک. به “عکس‌ های یادگاری با جامعه­ ی مدنی” و “ما چگونه، ما شدیم؟” صادق زیباکلام،

ر.ک. به مقاله­ ی ” زنده باد دولت استبداد سکولار، ” منوچهر صالحی،

ر.ک. به “تاملی در مدرنیته ایرانی، ” و “روشنفکران ایران: روایت‌ های یأس و امید،” علی میرسپاسی، و

ر.ک. به “تجدد و تجدد ستیزی در ایران،”  عباس میلانی

متأسفانه کتاب‌ هایِ برشمرده، علیرغم تلاش نویسندگان ­شان اغلب خصوصیتِ تبادل­ پذیر و قابل­ مبادله­ ی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم را در لابلایِ نوشته­ ها و همچنین در دو مقوله ­ی “تجدد” و “مدرنیت” بوفور در خود دارند و به گفته­ ی قدما: “آمدند زیر ابروی­ اش را بردارند چشم­ اش را کور کردند“.  و همچنین کتاب ‌هایِ برشمرده اغلب گذشته­ گرا هستند و علیرغم ادعای ­شان، به پاسخ­ گویی برای مسایل حیاتی‌ امروزی نمی ‌‌پردازند و مدرن محسوب نمی ­شوند . قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان“.

[۱۰۵]

Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.

[۱۰۶]

Smith, B.M. The Role of Expertise. New York: Phi Delta Kappa Inc. Distributed by Thomas Gale, 2006.

[۱۰۷]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009.

[۱۰۸]

همچنین نگرش تقلیل ­گرای “سیاسی” جامعه­ ی اندیشمندی )چه دینی، چه سکولار (ما، در بیشتر موارد، پرسش‌ ها را به “چه باید کرد؟” و یا “چه می‌‌ توان کرد؟” متمرکز می‌‌ کند. مطرح کردن اینچنین پرسش ‌هایی نشانگر “قدرت ­شیفتگی‌، “کوته­ نگری، وارونه ­اندیشی‌، ذهنیتی اقتدارگرا و طرز فکر “از این ستون به آن ستون فرج است ” اندیشمندان )چه دینی، چه سکولار (تقلیل­گرای ماست. اغلب چنین نگرشی نمایشگر روزمره­گی و گرفتار ذهنیت تاکتیکی بودن هم هست .اما بینش آینده­ نگر نخست می‌‌ پرسد “ارزش انجام این کار چیست؟” و یا “تا چه اندازه اجرای چنین کاری ارزشمند است؟” دید استراتژیک نخست به ارزش آینده­ ی هر عملی‌ می ‌‌اندیشد و سپس با رده بندی ارزشی همه راهکارها و متکی بر امکانات موجود، به چگونگی‌ انجام و اجرای آن عمل ارزشمند می ­پردازد. بینش آتیه­ نگر نخست به اهمیت استراتژیک اجرا و سپس به چگونگی‌ انجام کار می ‌‌اندیشد و تنها در پایان چنین فرآیندی می‌‌ پرسد “چه باید کرد؟” و نه برعکس.

[۱۰۹]

اگرچه واژه ­ی مدرن کاربرد دوگانه دارد و هم در مورد مظاهر مدرنیته و هم برای مظاهر مدرنیسم به کار برده می ‌‌شود، اما انسان غربی تفاوت مدرنیسم و مدرنیته را به نحوی ریشه­ ای می ‌‌شناسد و آنها را نادرست و التقاطی استفاده نمی‌‌ کند. اگر امروز در هر کشور غربی مثلا بگوییم “این تلویزیون مدرنیست است!” یا “این تلفن مدرنیست است!” یعنی‌ اینکه تلفن یا تلویزیون مظهر مدرنیسم است به ما می‌‌ خندند. اما می ‌‌توانیم بگوییم “آن تلفن و تلویزیون مدرن هستند” یعنی‌ مظهر مدرنیته ­اند. همچنین می‌‌ توان گفت “این شعر یا نقاشی مدرنیست است،” یا “این نظریه­ ی فلسفی‌ مدرنیست است.”

بنابراین اگر کسی‌ برای نمونه بگوید “ماشین مدرنیست!” به وی می ‌‌خندند. یا اگر کسی‌ بنویسد “شعر مدرنیته”! او را مسخره می ‌‌کنند، مگر اینکه برای مثال منظور وی شعری ویژه باشد که محتوای معنوی آن شعر، صنعت یا فنون‌ جامعه­ ای را به نمایش می‌‌ گذارد یا بیان می‌‌ کند .یعنی‌ اغلب (و نه همیشه) انسان­ ها در غرب واژه­ ی مدرن را برای مظاهر مدرنیته (فن و ابزار و علم و صنعت) استفاده می­ کنند. اما اگر منظور سبک نوین هنری خاصی‌ و یا برداشت فلسفی تازه­ ی ویژه­ ای باشد، معمولا واژه­ ی مدرنیست را به کار می ­برند. اگرچه در مواردی واژه­ ی مدرن برای مظاهر مدرنیسم هم استفاده می‌‌ شود، اما برعکس آن هرگز نمی‌‌ شود، یعنی‌ واژه­ ی مدرنیست را هرگز برای مظاهر مدرن اَبزاری، فنی و صنعتی (یعنی‌ برای مظاهر مدرنیته) به کار نمی‌‌ گیرند. یعنی هرگز دیده یا شنیده نشده که بنویسند یا بگویند تلویزیون مدرنیست یا ابزار مدرنیست!! از سویی دیگر خزعبلاتی مانند “شعر پسامدرنیته!” که واقعا موجب مضحکه است.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009.

[۱۱۰]

مخرج مشترک ناآگاهی اکثر اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من(پیش از انقلاب ۱۳۵۷) ، در گرایش غالب و اغلب ضد ماشینیسم متبلور بوده است. این گرایش، در بیشتر موارد، از سویی در میان اندیشمندان (روشنفکران) ناآشنا با پدیده تولید و صنعت،  در تحقیر تولید ملی (مثلاً تحقیر پیکان و مونتاژ) و یا دشمنی با ابزار فنی (برای نمونه با مظاهر مدرنیته مثل دشمنی با تراکتور برای جلال آل احمد،) و از سویی دیگر در میان اندیشمندان سنتی (تاریک اندیشان) در دشمنی آشکار با مدرنیسم (منش مدرن و زندگی و رفتار نو) بود. چنین گرایش غالبی، در بسیاری موارد، به نادیده انگاری تخصص فنی و سهل انگاری اجرایی در کسب دانش علمی انجامید که چند دهه است که بهائ آن را می پردازیم. 

[۱۱۱]

کسانی هم که سوادِ اجرایی لازم را بویژه پیرامون عوامل (مالی‌، انسانی‌، تخصصی، فرهنگی‌ و غیره­ی) مختلفی‌  که در هر زمانه ­ای به انتقالِ فن ­آوری از سرزمینی به سرزمینی دیگر منجر می ‌‌شوند ندارند، یعنی کسانی که دچار چنان کوته­ اندیشی ­ا‌ی هستند که برای نمونه مدعی می‌‌ شوند که “راه ­آهن” را رضاشاه به ایران آورد‌ند! لابد حتما باید بر این باور هم باشند که “ماهواره” را هم مرحوم آیت ­الله خمینی و “اینترنت” را هم آیت ­الله خامنه­ ای به ایران آورده‌ اند! “آتوریته ­شیفتگی سنتی” و کوته­ اندیشی تا چه حد؟! بی­ سوادی اجرایی و علمی‌ تا چه اندازه؟ 

در اغلبِ موارد، انتقال دانش و فن ­آوری مدرن (معرفی‌، طراحی، برنامه ­ریزی مالی‌ و آموزش نیروی انسانی‌، پیاده­ سازی و اجرا و غیره) و توسعه­ ی مدنی و صنعتی ایران در عصر مدرن) برای مثال نقشه ­برداری شهری، نخستین کارخانه­ ی برق، چاپخانه، دایره ­المعارف، کتابخانه­ ی عمومی‌، بیمه‌ ی اجتماعی، دوربین فیلمبرداری و سینما و نخستین فیلم ‌های ایرانی، تئاتر، عکاس ­خانه، نخستین آبله­ کوبی، اولین کتب پزشکی‌، نخستین دانشکده ­ی پرستاری و مامایی، اولین عمل قلب باز و پیوند کلیه، کارخانه­ ی اسلحه و مهمات، رادیو و تلویزیون، کارخانه­ ی چینی ­سازی، ضرابخانه­ ی ماشینی و انتشار اسکناس، تلفن، اولین بلدیه و نظمیه، اولین انجمن زنان، نخستین مدرسه ­ی کرولال­ ها، اولین مدرسه­ ی نابینایان و نخستین مرکز لرزه­ نگاری و حتی راه ­آهن و و و (مدیون افرادی دل ­سوز و تحصیلکرده از خانواده‌ های قدیمی‌ ایران در همکاری با کارشناسان کشور‌های دیگری به ویژه از پروس) اتریش، چکسلواکی، مجارستان و آلمان ( و در همکاری با کارشناسانی از چند کشور دیگر بوده است و نه مدیون شخصیت‌ های دولتی ایران.

برای نمونه نگاه کنید به پژوهش دکتر اردشیر سوادکوهی گوران:

Guran, A. History of Modern Science and Technology in Iran. Cuvillier Verlag, Goettingen, Germany, 2011.

Guran, Ardešír. Príspevky česko-slovenských vedcov a inžinierov k modernizácií Iránu v rokoch 1851-1938: Historický prehľad a ocenenie.

[۱۱۲]

Stalk, G. Jr. & Hout, T. M. Competing Against Time. The Free Press, New York, 1990.

[۱۱۳]

وفور بنگاه‌ های زیان ­آور و (از دیدگاه استراتژیک و اقتصادی ‌اجتماعی) غیرکلیدی، که با دریافت یارانه‌ های حکومتی (پیش و پس از انقلاب) جز اتلاف منابع ملی و دلّالی نقشی‌ نداشته ­اند، از سویی گواهی بر سیر عدم تکوین همگون فن و صنعت ماست و از سویی دیگر گواهی بر حمایت اغلب دولت­ ها بر سیر تکوین سوداگری، دلّالی و تجارت ویژه ­ی ماست.

شواهد  بر آن هستند که اجرای اصل ۴۴ یا خصوصی­ سازی هم اغلب برای حمایت از بنگاه ‌های تجارتی بخش خصوصی که “خودی” بوده ­اند سویه داده شده است تا اینکه برای حمایت زیربنایی‌ از صنعت و فنآوری باشد. چنین بنگاه‌ های “خودی” در زنجیره­ ی تامین واحد‌های صنعتی هستند. اصل ۴۴ اغلب در مواردی پیاده ­سازی و انجام شده است که آن بنگاه‌ های “خودی” بتوانند با پول نفتی‌ واردات را “خصوصی” انجام دهند. در بیشتر موارد تنها چند نمونه­ ی نسبتا موفق صنعتی در برابر صد‌ها نمونه­ ی تجارتی و سوداگری یافت می‌‌ شوند.

مثلا  حتی سال‌ ها پیش )  امروز که بجای خود( آقای جهانگیری، وزیر سابق صنایع و معادن کابینه­ ی آقای خاتمی هم در سایت کلمه نوشتند  : “واردات را بخش خصوصی انجام می ­دهد، اما در پاسخ باید گفت که این عمل از طریق پول نفتی که در اختیار این بخش قرار گرفته، انجام می ­شود. لذا منابع نفتی به جای تبدیل شدن به زیربنای اقتصاد و پایه ­ی توسعه، تبدیل به واردات شده، به جای ایجاد اشتغال در داخل کشور در خارج اشتغال ایجاد شده و در نهایت «چینی سازی» اقتصاد انجام شد. “

ایشان همچنین در مورد اوضاع اقتصادی آن روز‌ها در نشست بنیاد تخصصی باران افزودند  که :   “متوسط واردات در برنامه­ی پنجم هم ۲۴ میلیارد دلار بود که در برنامه­ ی چهارم پیش ­بینی رشد ۴/۶ درصدی بود، اما متاسفانه رقم متوسط واردات اکنون به ۵۳ میلیارد دلار رسیده است که بدترین اتفاق در کشور است و تعجب می ­کنم که حساسیتی به آن وجود ندارد. مثلا تعرفه­ ی شکر در زمان دولت اصلاحات، ۱۰۰ درصد بود که اکنون به صفر درصد رسیده است. “

برای نمونه­ی صحت گفته­ ی ایشان حتی سال‌ ها پیش )  امروز که بجای خود( می‌‌ توان صدمه­ ی بسیار زیاد به صنایع قند و شکر و ایجاد بیکاری در آن بخش صنعت کشور را مشاهده کرد. صدمه ­ا­ی که به قیمت حمایت از واردکننده‌ های “خودی” قند و شکر  ) برای تنها یک نمونه، دفتر آیت­ الله مکارم شیرازی   (و دلال‌ های دیگر بوده است.

[۱۱۴]

همه­ ی کشور‌هایی‌ که گذاری سالم­ تر به مدرنیته کرده ­اند (چه در غرب و چه در شرق) اغلب در بطنِ مناسباتِ اجتماعیِ خود دیسکورسِ غالبی عمدتاً علمی‌ (دیسکورس بمفهوم گفت و شنودِ انتقادی اندیشمندانه) دارند. دیسکورسِ غالبِ آن جوامع بر اساسِ الهیات و فلسفه و “علوم” انسانی‌ نیست. اگرچه معمولا آنها را نیز در خود دارند چرا که برای هر جامعه­ ای لازم­ اند. آنها را درس هم می‌‌ دهند چون با یکدیگر و با علم‌ مرتبط هستند. اما در چنین جوامعی مدرن، اغلب بینشِ استراتژیک، برنامه­ ریزی‌ هایِ زیربنایی، سیستمِ آموزشی‌، تربیتِ کارشناس و تخصیصِ منابع، به­علاوه ­ی مشوق­ ها، اغلب همه و همه در خدمتِ شکل ­دهی‌ به دیسکورسی علمی (scientific discourse) ‌هستند. برعکس، اکثرِ کشور‌هایِ سنتی‌ اغلب در دیسکورسِ غالبِ روشنفکری و اجتماعیِ خود کماکان گرفتارِ مباحثِ تاریخی و الهیات و “معجزه” و “عرفان” و مباحثِ مذهبی،  و”سیاسی”‌ و فلسفی ­اند.

[۱۱۵]

Rakhshani, R. A Revolution in Manufacturing. Annual International Manufacturing Engineering Conference Proceedings. Hong Kong. 1986.

[۱۱۶]

امروزه می­ توان علوم (sciences) را به درختی تشبیه کرد که ریشه در جهانِ طبیعی و در زندگی‌ و هستی‌ دارد. تنه­ ی آن درخت را فیزیک، شیمی‌، علوم زمینی‌ (earth sciences) و زیست­شناسی ‌(biology) و فن ­آوری‌ هایِ درهم ­بسته با آنها می ‌‌سازند. همه ­ی شاخه­ ها، ساقه‌ ها و برگ‌ هایِ آن درخت، یعنی‌ همه ­ی دیگر علوم و فنون، اغلب از تنه­ ی چنین درختی بیرون­ زده­ اند و مجموعه­ ی ویژه ­ای از ترکیبِ آن چهار علم و فن ­آوری‌ های ­شان هستند. البته در چنین تمثیلی امروزی، دو درختِ دیگر هم داریم که تنه­ ی اصلی‌ آنها فلسفه (philosophy) و هنر (arts) است و هریک شاخ و برگِ خود را دارد. البته در مواردی شاخه­ ها و ساق و برگ‌ های این سه درخت درهم­ می‌‌ شوند و گاهی‌ نیز بهم پیوند زده ­می‌‌شوند (برای نمونه روان­ شناسی‌ که ترکیبِ پیوندیِ ویژه­ ای از شاخه‌ هایِ دو درختِ فلسفه و علم است.)

https://t.me/natureofscience

[۱۱۷]

به گفته ­ی قدما: “آب اینجا، نون اینجا، کجا بره بعض اینجا؟

[۱۱۸]

Government

[۱۱۹]

در پژوهش‌ های قدیمی ­تر چنین شاخصه ­ای ، یعنی‌ اقتدار دولتی تمرکزطلب با دسترسی به، برای مثال، منبعی مستقل مانند آب را ، “استبداد آسیایی”  Asiatic Despotism می ‌‌نامیدند.

[۱۲۰]

من در همه جا سعی می کنم که واژه حکومت را بدرستی برای Government  بکار بگیرم و از این استفاده نادرستی که حکومت را برای تشکیلات موازی یعنی برای حاکمیت “بیت رهبری نظام نکبت” استفاده می کنند  و دولت را برای قوه مجریه و کابینه بکار می گیرند،  پرهیز کنم. 

Government  حکومت است

State  دولت است

در دانش ‌ها و مطالعات سیاسی، حکومت بخشی از دولت محسوب می شود. برای نمونه انگلستان دولتی  a Stateاست که حکومتی محافظه کار  Conservative Governmentدارد. 

[۱۲۱]

عواقب فرهنگی چنین نگرشی، کوته­ بینی‌ و خودکامگی کارگزاران حکومتی است. برای نمونه کاندید ریاست جمهوری می‌‌ گفت به من رأی بدهید و من به هر نفر ۵۰۰۰۰ تومان پول می ‌‌دهم (گویی که منابع کشور و ثروت استراتژیک ملی کیسه­ ی خلیفه است) و یا خودکامه ­ای دیگر می‌‌ گفت پول نفت را سر سفره می ‌‌آورم! این به این مفهوم است که این “نخبه ­گان” تمرکزطلب اقتدارگرا هنوز حتی تفاوت پول و سرمایه را هم درک نکرده­ اند.

[۱۲۲]

ضرب ­المثلی داریم که: “چو فردا شود فکر فردا کنیم” که در مورد آنان مصداق دارد.

[۱۲۳]

در نظام­ های خودکامه و ناسالم، در اغلبِ موارد، بجایِ تفکیک و توازنِ سه قوه­ یِ مقننه، قضائیه، و مجریه،  که بازسنجی و همسنگی Checks and Balance) )  را تضمین می­ کند، بیشتر با تفوق و سلطه­ یِ یکی از سه قوه بر دو دیگر قوه، و یا با مداخله­ یِ نهادهای فراقانونی و یا موازی روبرو هستیم.

در دوره­ ی مشروطیت با زیاده­ روی‌ های قوه­ ی مقننه روبرو بودیم، در همه­ ی دوره­ ی پهلوی‌ ها با خودکامگی و ریخت ­وپاش‌ های قوه ­ی مجریه و دربار، و در دوره ­ی نکبت رژیم ولایت فقیه با ناپاسخگویی و تفوق قوه­ ی قضائیه روبرو هستیم که هیچ التزامی به رعایت قانون اساسی‌ ندارد و می‌‌ تواند با مانور بین شعبات فراقانونی‌ (دادگاه ویژه­ ی روحانیت، مطبوعات، دادگاه انقلاب و غیره) به سادگی‌ نهادی خودکامه و ناپاسخگو باشد.

Guattari, Felix. “Chaosophy. Everybody Wants to be a Fascist.” Pg. 154 – ۱۷۵٫ Semiotexte Publishers, Los Angeles, CA., 2007

[۱۲۴]

آقای حمید صاف دل‌، رئیس سازمان گسترش صادرات سال‌ ها پیش پس از تقلبات انتخاباتی،  در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۸۹ در مصاحبه ­ای گفتند که صادرات غیرنفتی‌ و گازی کشور (که البته شامل بسیاری مواد معدنی مانند طلا و مس و مواد کانی هم بوده، و نه اینکه کالاهای صنعتی تولید شده باشند) در نه ماهه­ ی اول سال ۱۳۸۹ برابر با ۱۹.۱۸ میلیارد دلار بوده است. اگر قیمت میانگین هر بشکه­ ی نفت آن سال را تا آن تاریخ ۷۴ دلار بدانیم و با تولیدی برابر با ۴.۲۵ میلیون بشکه نفت در روز (فروش گاز فعلأ بماند و بشکه ۱۰۰ دلار هم بجای خود) فرض کنیم، کًل این صادرات برابر با حدودا ۶۰ روز تولید نفتی‌ بوده است و حتی بدون صادرات گاز، ۷۸% صادرات نه ماهه ­ی اول آن سال از نفت بوده است.

[۱۲۵]

اگر را با مگر تزویج کردند         از او طفلی برون شد کاشکی‌ نام

[۱۲۶]

خودبینی و خودشیفتگی برخی‌ از قلم ­زنان “مدرن” و “پسامدرن” ما هم آنچنان کورشان کرده که جایگاه سخن گفتن از “تجدد” و “مدرنیت” را تنها فرصتی برای خودنمایی و خودستایی می ‌دانند.

[۱۲۷]

ضرب ­المثلی داریم که: “اگر پیه داشتم و پیاز، کماجدان همسایه را هم می‌‌ گرفتم، یک خورده آرد و نمک قرض می‌‌ کردم، یک اشکنه ­ی خوبی‌ می‌‌ پختم.”

[۱۲۸]

Governmental

[۱۲۹]

درهم کردن مباحث مدرنیسم و مدرنیته (به وسیله میرزابنویس­ ها) اغلب شدیدا به شناخت ما صدمه زده است. شاید یکی‌ از دلایل علاقه­ ی سطحی برخی‌ روشنفکران ما به مباحث “پسامدرن” در عدم شناخت و گمگشتگی ما در مورد مسایل مدرن است.

نگاه کنید به ر. رخشانی، “گمگشتگی ‌ها در تلاش ‌های جنبش مدنی

[۱۳۰]

من کاملا به این آگاه هستم که زبان فارسی در ادبیات از غنای بالایی‌ برخوردار است. واقف بر این هم هستم که کاربرد امثال و حکم، و یا استفاده از شعر در متنی علمی،‌ معمولا بار عاطفی متن را بالا می ‌‌برد. می­ دانم سلیقه­ ای هم هست و اغلب فاقد دقت و وسواس گزاره‌ های علمی‌ است. کاملا آگاه هم هستم که عواملی از این دست  در مواردی به پیام اصلی‌ متن اگر صدمه ­ای نزده باشد، به آن کمکی‌ نیز نکرده است. اما همانگونه که در “عدم بی­ طرفی‌” ذکر کردم، گاهی‌ بهترین روش بیان نارضایتی‌ من از کج ­آموزی‌ های بسیاری از روشنفکران (چه سکولار، چه دینی) نسل من و نسل پیش از من، و سختگیری من بر آنها در کاربرد امثال و حکم ادبیات ماست. مهم این است که این مساله آگاهانه و با کنترل صورت پذیرفته باشد. کاربرد امثال و حکم، استفاده­ ی هدفمند من از خرد و حکمت کهن است و کاملا با “نقل­قولیسم” متفاوت است، و به ‌‌گفته ­ی قدیمی ‌‌ها “در مثل مناقشه نیست“.

[۱۳۱]

منظور شناخت جایگاه مدرن فنی‌-صنعتی-اقتصادی رشته ‌های کلیدی ­مان در اقتصاد امروزی این دهکده­ ی جهانی‌ است.

[۱۳۲]

Bockerstette, J. A. & Shell, R. L. Time Based Manufacturing. McGraw-Hill, Inc. Tokyo, 1993.

[۱۳۳]

به گفته­ ی قدما: “آنقدر عقب رفت تا از آن طرف پشت بام افتاد.”

[۱۳۴]

فردی هم که فکر می ‌‌کند می‌‌ توان جامعه ­ی صدر اسلام را در ایران امروز پیاده کرد شاید بهتر باشد که (بدون دسترسی‌ به مظاهر مدرن برق، آب تصفیه شده، بهداشت، تلفن، وسایل پخت و پز، خودرو، و غیره) برای چند ماهی‌ در منطقه ­ای بیابانی بسر برد و یا فرستاده و نگهداری شود.

[۱۳۵]

Habermas, Juergen. Protestbewegungen und Hochschulreform. Suhrkamp: 1970.

[۱۳۶]

Laboy-Nieves, E.N. and Goosen, M.F.A. and Emmanuel, E. Environmental and Human Health: Risk Management in Developing Countries. New York: CRC Press, 2010.

[۱۳۷]

نگاه کنید به سه کتاب خانم توران خمارلو (میرهادی،) “دو گفتار،” “کتاب کار مربی‌،” و “جستجو در راه‌ ها و روش‌ های تربیت.” دفتر نشر چاپ آتلیه، ۱۳۶۲.

[۱۳۸]

اما شناخت، معنا بخشیدن و تفسیر اَغلب کارِ فرد است در مقامِ عضوِ جامعه و به این جهت ناگزیر دارای ویژگیِ پیوستگیِ تاریخی است. معناهایی که فرد می­ آفریند اَغلب تنها در بستر تداوم­ آن سنتِ فرهنگی- تاریخی ­ای ممکن است که فرد به آن تعلق دارد.

[۱۳۹]

در مقاله نخست که در نشریه فلسفی “خرمگس” بچاپ رسید، شش حوزه کلیدی صنعتی ایران را در حد امکان شناسائی کردم. ر.ک. به 

falsafeh.com/kharmagas11/kharmagas_No11.pdf

[۱۴۰]

نگاهی‌ به سالنامه‌ های آماری کشور (بین سال‌های ۴۷ تا ۸۸) نشانگر آن است که درآمد نفتی‌، سال پس از سال، ۷۰ تا ۸۴ درصد بودجه بوده است.

[۱۴۱]

کلی­ گویی‌ هایی‌ از قبیل آنچه آقای میلانی در کتاب ­های “هویدا” و “شاه” خود نوشته ­اند نمایشگر آن ­اند که ایشان به هیچ  وجه با مدرنیته آشنا نیستند. ایشان بینشی آینده ­نگر هم ندارند و چنین پرسش‌ ها و پژوهش‌ هایی ریشه ­ای را نمی ‌‌شناسند. همان گذشته ­گرایی و “شخصیت­ پروری”‌ سنتی‌ که جامعه­ ی ایران مدت ‌ها از آن رنج برده ­است، دستمایه­ ی کار ایشان است . “شخصیت پروری”‌ و پوشاندن هاله­ ی تقدس به افراد٬ تنها و تنها -ـ به طور ناخواسته ـ باعث رشد دیکتاتوری می ­شود؛ همان دیکتاتوری ­ای که امروز همه ­ی ما در مقابل آن قدعلم کرده‌ ایم. متأسفانه این روشنفکر ما هنوز سنتی‌ هستند و به بلوغ مدنی مدرن و گسست از “شخصیت­ پروری‌” نرسیده­ اند.

امروز برای ادامه­ ی راهی مدرن نیازست که همه­ ی ما روندی انتقادی را در پیش بگیریم. نگاهی انتقادی به مسیر”شخصیت پرورانه ­ای”‌  که تاکنون در پیش گرفته ‌ایم٬ و مشخص کردن نقشه ­ی راهی یعنی‌ پروراندن نوعی چشم ­انداز اجرایی برای آینده٬ نیازهای امروز ما هستند. فکر می‌‌ کنم نیچه در جایی‌ حرف خوبی‌ می ‌‌زند که “همه قدقد می‌‌ کنند اما کیست که ساکت تخم‌ ها را برای جوجه ­شدن بپروراند؟

[۱۴۲]

ethics

[۱۴۳]

اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من که اغلب همه ماشاالله! عالم و فیلسوف و هنرمند هستند و نیازی به دوباره ­آموزی در خود نمی‌‌ بینند” . این من ‌ام طاووس علیین‌ شده؟”!

واقعیت این است که رهیافت برای هیچ مشکل و مساله­ ای را نمی‌‌ توان در همان سطح آگاهی ­ای ‌ (که به ­وجودآورنده­ ی مساله بوده است،) و سطح دانشی ­ای (که مسبب مشکل بوده است) پیدا کرد. بنابراین از اهداف من ارتقای دانش علمی‌ و سطح آگاهی‌ جوانان ایران است. روشنفکران نسل من و نسل پیش از من (که اغلب به ­وجودآورنده­ ی مشکل بوده­ اند،) همه ماشاالله!  بر قله‌ های آگاهی علمی و فلسفی و هنری ایستاده­ اند و معمولا نیازی به ارتقای دانش خود نمی‌ بینند!

https://t.me/natureofscience

[۱۴۴]

قبایل سرخپوستان آمریکایی ضرب ‌المثلی دارند که “آدم‌ هایی‌ را که تظاهر به خواب می ‌‌کنند، نمی‌‌ شود بیدار کرد.” تو گویی فریبی که برخی‌ گٔل‌ های سرسبد اندیشمندی جامعه ­ی ما را ) چه سکولار، چه دینی) خشنود می ‌‌کند از صد حقیقت برای ‌شان ارزشمندتر است. بنابراین اغلب آگاهانه آن فریب را هرگز زیر پرسش نمی ‌‌برند یا که چشم خود را بر آن حقایق می‌‌ بندند. شاید هم برخی‌ از اندیشمندان (چه سکولار و چه دینی) ایرانی چند سالی‌ وقت لازم دارند تا اصولاً مباحثِ این مقالات توسعه من را و همچنین مباحث مطرح­ شده در کتاب من “گم­ گشتگی ­ها: در تلاش‌ های جنبش مدنی “را به نحوی عمیق درک کنند . یعنی‌ سطحی ­خوانی و مطالعه ­ی اینترنتی و ژورنالیستی مباحث، اغلب آنچنان تعریف و برداشت ‌هایِ برخی‌ از ما اندیشمندان را سطحی، مکتبی‌ و ایدئولوژیک کرده که دیگر توانایی‌ نو اندیشی‌ و نو نگری (یعنی‌ مدرنیسم) را نداریم. یعنی‌ دیگر ظرفیتِ برداشت ‌هایِ نوین نداریم. اغلب گذشته­ گرا و سنتی‌ شده­ ایم. اگرچه معمولا ادعای “تجدد” و “مدرنیت” می ­کنیم! به گفته­ ی قدما: “نه می ‌‌دانیم نه می‌‌ خواهیم بدانیم .” دور ریختن آموخته‌ های پوسیده و بازنگری به یادگرفته­ هامان و یادگیری مجدد علم، کار و زحمت و زجر دارد. اغلب ما اندیشمندان آنقدر به تکرار “نقل ­قول” خو گرفته ­ایم که ترجیح می ‌‌دهیم “تظاهر به خواب کنیم” تا زجر اندیشه­ ی انتقادی و دوباره­ آموزی علم را بکشیم  !

همچنین برخی‌ از اندیشمندان دینی ما تعریف من ­در آوردی، کوته ­بینانه و سلیقه ­مدارانه ­ای از مدرنیته دارند (مثلا مینی‌ ژوپ، و بدحجابی و غیره) و با مدرنیته دشمنی کور می ‌‌ورزند. اغلب آنها اصلا اهمیت گذار به مدرنیته را نفهمیده­ اند. برخی‌ از آنها با عبا و عمامه و نعلین، برق و موبایل و اتومبیل و رادیو و تلویزیون و آب تصفیه شده و هزار مظاهر دیگر مدرنیته را به کار می ­گیرند، اما باز صحبت از دشمنی با مدرنیته دارند! برای تفهیم مدرنیته به این اندیشمندان دینی، و پیامد‌های اجتناب از دست ­آوردها و مظاهر مدرنیته، لازم است که آنها برای چند ماهی‌، از چاه آب بکشند، با الاغ در کوره ­راه‌ ها تردد داشته باشند، از پیه­ سوز به جای چراغ برق، و برای آشپزی به جای فر گاز از کنده­ ی هیزم استفاده کنند، با کبوتر نامه ­بر تماس‌ های خود را بگیرند، از جعبه ­ی شهرفرنگ برای تفریح استفاده کنند و و و،  تا اهمیت گذار به مدرنیته و به­ کار­گیری دست­ آوردهای آن را درک کنند.

[۱۴۵]

کار‌های مارکس و نیچه و هگل و دیگران، شیوه‌ های گوناگون تفکر هستند و هیچ ربطی‌ به راهکارهای ویژه­ ی توسعه­ ی جامعه ­ی امروزی ایران ندارند. آن کارها متدولوژی ‌های متفاوت اندیشیدن هستند. دست کم شایسته­ تر است بجای برداشت تحت ­اللفظی و “نقل­ قولیسم،” روش آنها را بشناسیم.

[۱۴۶]

تناقض بین تکرار   (repetition) و نوآوری  (innovation)  در قلب و مرکزِ مباحثِ مدرنیته و مدرنیسم بوده است. والتر بنیامین  (Walter Benjamin)  در نقدِ کتابی‌ پیرامونِ اسباب­ بازی‌ هایِ کودکان بر این باور بود که تکرار یا درخواست برایِ “یک بار دیگر،” (one more time)   در قلب و در روح بازی‌ های کودکان است.

 (Kinderspielzeug aus alter Zeit by Karl Groeber, 1928) 

 تکرار، راهی‌ برایِ فرارِ از ترسِ تجربه­ ی نخستینِ کودک است که شوکِ چنین تجربه ­ای را در تکرار خود تبدیل به سنتی تجربی می ‌کند. بدین مفهوم و از این دیدگاه سنت را می ­توان فسیل نوعی ترسی‌ تکراری و کودکانه از نوآوری نامید. اگر یک کودک در تکرار بازی با اسباب بازی ­ای و یا در تکرار یا در درخواستِ خود برایِ “یک بار دیگر” شنیدنِ قصه ­ای جدی است، فردِ سنتی‌ در جدیتِ بینشی خود برایِ “یک بار و به طور قطع” دیدنِ مسائل، کودک است.

 تکرار ریشه در فقر تجربه (poverty of experience)  و در کمبودِ شناختِ پیوستگی ­ها دارد و به دلیل ترس، نشانی از عدم بلوغ است. نونگری ریشه در بلوغ و تجربه­ گرایی و در شناخت و در نقدِ سنت دارد.

در حوزه­ ی مدرنیته هم با چنین تناقضی روبرو هستیم که تکرار و تجدیدِ تولیدِ فنی‌ (technical reproducibility) که در حوزه ­ی عملیات (operations) حمایت می ­شود با نوآوری  (innovation)  که در حوزه­ ی تولیدِ فرآورده‌ های نوین  (new product development) حمایت می­ شود در تناقض است. در حوزه ­ی مدرنیسم هم ، تکرار مباحثِ کهنه و تکرار بازی‌ های زبانی،‌ با نونگری به مباحث همواره در  تناقض بوده و هست.

[۱۴۷]

Johnson-Roullier, C. E. Reading on the Edge: Exiles, Modernities, and Cultural Transformation in Proust, Joyce and Baldwin. New York: State University of New York Press, 2000.

[۱۴۸]

Reed, T. J. “Goethe”,  New York: Oxford University Press, 1984.

[۱۴۹]

برای نمونه شایسته­ تر آنست ببینیم و بیآموزیم که یک انسانِ مدرنِ بومیِ متخصص (مثلا آنتونیو گائودی Antonio Gaudi’ بارسلونایی و یا ساتیاجیت رای Satyajit Ray بنگالی) چگونه توانستند در عمرِ خود چنین شاهکارهای آرشیتکتیِ مدرن و یا سینمایی مدرن به جا­ی بگذارند. انسان‌ هایی‌ از قبیل اینشتین و پیکاسو و ادیسون که بجای خود. البته ما در اغلبِ موارد پیش از اینکه بومی شویم، یعنی پیش از اینکه از خود و از نیاز‌های اجرایی امروزی ­مان و از نیاز‌های علمی­ مان فهمی تاریخی )باری آتیه ­نگر( داشته باشیم، در بسیاری موارد سعی داشته ­ایم و داریم جهانی شویم یا شاید بیشتر سعی داشته ­ایم و داریم غربی شویم.

اما اغلب اگر کسی‌ از دنیای پیرامونی (غیر متروپل) در غرب مطرح شده است بدان دلیل بوده است که جهانِ غرب دنبالِ متفکرانِ غیرغربی و بومی می­ گردد و نه دنبالِ کاریکاتورِ تفکراتِ خودش. غربی ­ها خودشان به اندازه­ ی کافی کاریکاتوریست دارند. برای نمونه ببینیم در کانال­ هایِ تلویزیونی “صد تا یه غازِ” غربی روزی چندتا کاریکاتور-متفکر هست. نگاهی‌ بیندازیم به میان ­مایگانی زننده و کاریکاتور-متفکرهایِ تعفن ­آوری که هر روزه کانال‌ هایِ سی‌.ان.ان و بی‌.بی‌.سی‌ و فاکس و صدای آمریکا تولید می‌‌ کنند. تازه در داخلِ خود هم چنان رقابت‌ هایِ غیراخلاقی‌ و رفتار‌های غیرِمدنی با یکدیگر می ‌‌پرورانند که آدمی‌ شگفت ­زده می ‌‌شود.

البته این نکته را هم اضافه کنم که امروزه روز دیگر هیچ تفکری بومی و اقلیمیِ صِرف نیست و حتی نویسنده و شاعر نیز که بناگزیر گرفتارِ حِصارِ زبانِ خویش است و ابلاغِ پیام ­اش نیاز به واسطه دارد، باز به هر زبان که بنویسد شاعر و نویسنده­ یِ سراسرِ عالم است، اگر اندیشه­ ای جهانی برای مطرح­ کردن داشته باشد. متأسفانه در دنیای مدرن (یا دست کم در ۴۰-۵۰ سال گذشته) ما حتی دو تا اندیشمند و روشنفکر ایرانی‌ (در حوزه‌ های علم، فلسفه یا هنر) که اندیشمندان جهانی‌ به کارهای آنها استناد کنند یا رفرانس دهند نداشته ­ایم. شایسته­تر است ما وضعیت و جایگاه اندیشمندی خود را بشناسیم.

در کتاب “گمگشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی” به تفصیل به این مساله پرداخته شد. نگاه کنید به:

Rakhshani, R. “Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement.” Createspace, Charleston, South Carolina, 2009.

[۱۵۰]

همه­ ی سیستم‌ هایِ زنده (از تک­ سلولی تا پیچیده ‌ترینِ آنها) هم آهنگِ رشدِ (Rate of Growth)خود و هم محدودیتِ رشدِ (Limits of Growth)خود (بدلیل رقابت برای منابعِ محدود) را دارند. اغلب هنگامیکه سیستم ‌ها به محدوده­ ی میزانِ رشد خود می ‌‌رسند، در رقابت و تعامل(Competition and Cooperation = Coopetition)  و همزیستی‌، به توسعه­ ی همگون خویش می‌‌ پردازند. بدین ­مفهوم توسعه، فازی تکاملی پس از رشدِ هر سیستم زنده است. سیستم‌ هایِ سرطانی، برعکس، آنهایی هستند که بدونِ گذار به توسعه، رشدی بی ‌­رویه (Uncontrolled Growth) دارند. سیستم اقتصادیِ ساخته­ ی انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. هنگامیکه هر حوزه ­ی اقتصادی (با توجه به منابعِ خود) به حداکثر رشدِ سالم خود رسیده است، نیاز به توسعه دارد و نه رشدِ بیشتر (که اغلب سرطانی و مصنوعی است.) اغلب هم سرطان هنگامی اتفاق می ‌‌افتد که سیستم ژنتیک در بدن، باعث می ‌‌شود که سلول‌ ها دیگربار و دیگربار، بدون ارزیابی و وقفه رشد کرده، تقسیم شده و به غده(Tumor) تبدیل شوند. خط ­مشی‌ های حریصانه ­ی رشدِ اقتصاد جهانی‌ امروزی، مانند ژ‌ن‌ های غده ­زا (Oncogenes) نقش تسریع­کننده ­ی چرخه­ ی رشد سرطانی هستند، که سیستمِ ارزیابیِ توسعه­ ی همگون (بازسنجی و هم­سنگی  Checks and Balances) را دور می ‌‌زنند. نقد اینگونه خط ­مشی‌ ها، امروز اقتصادِ پابرهنگی (Barefoot Economics)  نامیده می ‌‌شود.

Max-Neuf, Manfred, A. From the Outside Looking in: Experiences in “Barefoot Economics.” London: Zed Books, 1992.

[۱۵۱]

دلیل پیروزی روحانیت در “استقرار” امروزی رژیم ولایت فقیه هم در داشتن چشم ­انداز “سیاسی” آنها بود. اما داشتن چشم ­انداز با پیاده­ سازی (به ویژه در شرایط انقلابی‌) متفاوت است. نمی‌‌ توان هیچ چشم ­اندازی را یک شبه به اجرا گذاشت. رژیم فعلی (در بسیاری موارد) دقیقا آینه­ ی همان چشم ­انداز ” سیاسی” است. کارگزاران امروزی را حدود ۲۵-۳۰ سال طول کشید تا آن چشم ­انداز را گام به گام (در تعامل با برخی از اندیشمندان و تاریک اندیشان جریانات گوناگون) پیاده­ سازی کنند.

اگر برخی از اندیشمندان (چه دینی و چه سکولار) هنوز این را درک نکرده­ اند، یا مشکل از آنهاست یا اینکه از عدم درک پیشین خویش و از رفتارهای خود که گام به گام با چشم­انداز کارگزاران امروزی رژیم همخوانی داشت خجول هستند و “تظاهر به خواب” می‌‌ کنند. کافی ‌ست اندیشمندان (چه دینی و چه سکولار) به گفته‌ ها و عملکرد‌های گام به گام کارگزاران رژیم فعلی از بدو انقلاب تاکنون و همچنین به رفتارهای آن­زمان خود نگاهی‌ بیاندازند.

نام جریانات (موافق و مخالف) و برخی از اندیشمندان “آتوریته ­پرور و تاریک اندیش” که در پندار و کردار گام به گام به شکل ­گیری شرایط اقتدارگرایانه ­ی فعلی‌ سویه داده­ اند مشخص است –  برخی‌ از آنان اکنون گوشه ­ی عزلت گزیده­ اند، تعدادی (موافق و مخالف) با مردم ایران همدردی می­ کنند و برخی نیز بر خر مراد سوار هستند. با دسته ­ی آخری کاری نیست اما هم­ دردان امروز ما، از پندار “شخصیت ­پرست ” و بسیاری از کردارها و رفتارهای “آتوریته­ پرور” نادرستی که بر آن صحه گذاشتند، می ­بایست استغفار کرده و رفتار خود را نقد کنند. مسلما نقد آنان از کردار پیشین خویشتن مورد قبول مردم قرار خواهد گرفت.

در عین حال دریایی از تجربیات مربوط به مبارزات آزادی ­خواهانه و تلاش­ های دموکراتیک و عدالت­ طلبانه نزد ماست. از انقلاب مشروطه تاکنون، راه زیادی پیموده­ ایم . اگرچه با ناکامی ­های بعضاً بزرگی نیز مواجه شده ­ایم اما به تدریج و سرانجام یاد گرفته ­ایم که تنها با نگرش انسانی، استقلال تفکر، پرهیز از “شخصیت ­پرستی، “احترام به فردیت آدمی‌، منشی درست، پرهیز از “توده”ستایی و پرهیز از فقرستایی، و با روشی اخلاقی در پی تحقق رویاهای خویش باشیم. چنین بینش و منشی، برای استقرار و همه­ جاگیر شدن، نیاز به زمان دارد. مهم آن است که روند امور به آن سمت باشد یعنی بینشی استراتژیک و چشم ­اندازی روشن داشته باشیم.

[۱۵۲]

علم (science)  تعریف ویژه و مختص خود را دارد و دو وجه مشخص از ارکان اصلی‌ علم ” اسناد، گواه‌ ها و شواهد تجدیدپذیر“‌ (reproducible evidence) و “آزمون­ پذیری مستقل ” (independent testability)  هستند که همه­ ی علوم‌ ) از قبیل فیزیک، شیمی‌، زیست ­شناسی‌ و علوم زمینی‌ earth sciences) دارند.

[۱۵۳]

همانگونه که در جدول بالا ذکر کردم، در پژوهش‌ های دنیای مدرن، توسعه ی (اقتصادی)  پایدار یا همگون،  اغلب در پاسخگویی همزمان به شش نیاز تعریف می‌‌ شود که به قرار زیر هستند:

 ۱- تفکر آینده نگر سیستمی‌ با بینشی استراتژیک ( پیرامون آنچه در آینده، در حوزه‌ هایی کلیدی، می‌‌ خواهیم باشیم یا بشویم ،) ۲- برنامه ریزی درازمدت زیربنایی، ۳- تخصیص هدفمند و همگون منابع (انسانی‌، مالی‌، طبیعی، فنی‌ و غیره) در حوزه‌ های کلیدی، ۴- کارشناسی فنی‌ و تخصص علمی‌، ۵- برنامه‌ های آموزشی و کارآموزانه در همان حوزه‌ های کلیدی، و بالاخره ۶- مشوق‌ های مالی‌ و غیر مالی.

برای آشنایی بنیادین با پایه‌ های علم و تخصص‌ های فنی و ابزارهای آن، به مجموعه مقالات و فایل‌ های صوتی من مراجعه فرمائید: 

https://t.me/natureofscience

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۱۵۴]

نگاه کنید به: “مدیریت منابع انسانی‌” دکتر اسفندیار سعادت، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی‌ دانشگاه­ ها، چاپ نهم، ۱۳۸۴.

[۱۵۵]

در این مجموعه مقالات ، هرجا که به تخصص اشاره دارم منظور تخصص اجرایی و علمی‌ است و اینگونه تخصص از تفکر “خبره­ سالارانه” و شیوه­ ی رفتار “خبره­ گرا” که ریشه در سنت افلاطونی دارد کاملا متفاوت است. در جامعه‌ های مدرن که بسیاری تصمیم‌ های همگانی با تکیه بر پژوهش‌ های علمی‌ گرفته می‌‌ شود، استفاده از متخصص به معنای‌ آن است که فرد یا سازمان یا هر بنیادی، با آگاهی‌ بر بی ­­دانشی خود در امور اجرایی، به حکم عقل، آتوریته ­ی کارشناسان را برای مسایل اجرایی می‌‌ پذیرد. به گفته ­ی قدما: “کاری که چشم می‌‌ کند ابرو نمی‌‌ کند.”

[۱۵۶]

به گفته ­ی سعدی  :   که سفله خداوند هستی‌ مباد              جوانمرد را تنگدستی مباد

[۱۵۷]

Akkemik, K.A. Industrial Development in East Asia: A Comparative Look at Japan, Korea, Taiwan and Singapore (Economic Development and Growth). Singapore: World Scientific Publishing Company Ltd., 2009.

[۱۵۸]

Dreze, J. and Sen, A. India: Development and Participation. Oxford: Oxford University Press, 2002.

[۱۵۹]

Kohama, Hirohisa. Industrial Development in Postwar Japan (Explorations in Economic History.) London: Routledge, Taylor & Francis Group, 2007.

[۱۶۰]

Yoo, Jungho, “Neoclassical versus Revisionist View of Korean Economic Growth,” Development Discussion Paper No.588, Harvard Institute for International Development, 1997

[۱۶۱]

Cummings, T.G. and Worley, C.G. Organization Development and Change. Mason, OH: South-Western Cengage Learning, 2009.

[۱۶۲]

Lee, S.K. and Goh, C.B., and Fredriksen, B. Toward a Better Future: Education and Training for Economic Development in Singapore since 1965. The International Bank for Reconstruction and Development, 2008.

[۱۶۳]

Yusuf, S. and Nabeshima, K. Tiger Economies Under Threat: A Comparative Analysis of Malaysia’s Industrial Prospects and Policy Options. Washington, DC: The World Bank, 2009.

[۱۶۴]

Shouse, R.C. Leadership in Taiwan Schools. London: Verso, 2010.

[۱۶۵]

Cosslett, Tuyet, L. and Cosslett, Patrick, D. Sustainable Development of Rice and Water Resources in Mainland Southeast Asia and Mekong River Basin. Springer, 2017.

[۱۶۶]

Professors Deming and Juron

[۱۶۷]

Pekkanen, Robert. Japan’s Dual Civil Society: Members Without Advocates. Stanford University Press, 2006.

[۱۶۸]

تمدن و فن ­آوری و علم از ملتی به ملتی و از عصری به عصری دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است. هر ملتی یا هر عصری هم رنگ فکر و فرهنگ خود را بر آنچه از دیگران اقتباس کرده است، بخشیده و در نتیجه تمدن‌ های گوناگون و متنوع پدید گردیده ­است. هیچوقت نقص ملتی نیست که از فکر و روش و تمدن ملتی دیگر استفاضه و اقتباس کند، به شرط اینکه با تفکری سیستمی‌ و ریشه ­ای معرفت و بینش ملی‌ را بکار بندد و به عناصر و فکر و روش مقتبسه، رنگ فکر و ذوق خود را ببخشد، یعنی‌ آنچه کسب کرده است در خود برده، هضم کند و بعد با فکر و خلاقیت ملی‌ و نیاز‌هایِ کلیدی علمی‌ و صنعتی روزِ خود ممزوج نموده، عناصر جدیدی را در تمدن ببارآورد و نه اینکه کاریکاتور تمدن دیگری شود. قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت.”

Kamau, Macharia, and Chasek, Pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.

[۱۶۹]

ضرب ­المثلی داریم که “نکرده کار، نبر به کار” یعنی‌ نباید کار را به کسی‌ که از آن بی­ اطلاع است سپرد. اسکندر را گفته ­اند پس از فتح ایران از ارسطو دستور نگهداری آن طلبید و ارسطو برای ­اش نوشت “کارهای بزرگ را به افراد پست بسپار و بزرگان را به کارهای حقیر بگمار، که چنان آشفته و بی ­سامان شود که کسی‌ قادر به طغیان نمی ‌‌گردد.

[۱۷۰]

brain drain

[۱۷۱]

Smith, B.M. The Role of Expertise. New York: Phi Delta Kappa Inc. Distributed by Thomas Gale, 2006.

[۱۷۲]

که به گفته ­ی خاقانی:  “مستان شبانه ­اند اما                          صاحب خبران صبحگاه ­اند.”

[۱۷۳]

البته این مسلم است که از دست ­آورد‌های نظری در چند دهه­ ی اخیر، برداشت و برخورد چندرشته ­ای  (multi & interdisciplinary approach)بوده­ است که مرزبندی‌ های کهنه­ ی دانشگاهی را تغییر داده است. اما هم ­زمان با این تحول، برای جلوگیری از پراکنده­ گویی و کلی ‌­گویی  (که اغلب به بهانه­ ی برخوردِ چندرشته­ ای اتفاق می‌‌ افتد،) ابتدا بساکن شناختِ متدولوژی و شناختِ روشِ علمی‌ و تخصصی در یکی‌ از حوزه‌ های (علمی‌، فلسفی‌، هنری، سیاسی و اجتماعی) ضروری تشخیص داده شده ­است.

این بدین معناست که نخست و حداقل شایسته ­تر است در یکی‌ از نحله‌ های اصلیِ‌ فکری تخصص داشت یعنی اول تعریفِ تخصصی موضوع را شناخت، سخنی‌ کارشناسانه برای گفتن داشت و روشِ صحیحِ علمی‌ پژوهش در آن حوزه­ ی تخصصی را دانست. سپس از درون آن حوزه­ ی تخصصی اغلب بحث را بسط و گسترش داد و با برخوردی چندرشته ­ای، هرچه دقیق­ تر و ریشه ­ای ­تر، تعریفی جامع ­تر از مبحثِ موردِ نظر را ارائه داد .

[۱۷۴]

من امروز بیش از هر زمانی نقد را میان و به همه­ ی نیروهای اندیشمندی ­مان ممکن می ­بینم. فکر می­ کنم جامعه ­ی ما آن قدر بالغ شده است که معمولا  با همه ­ی وجود درک می­ کند نقد مستقیم برخی از گٔل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان) چه سکولار، چه دینی (به معنای تخریب و تخطئه نیست. امروز بیش از هر زمانی می ­دانم که شایسته ­تر است ضمن نقد دیگری یا حتی پیش از نقد دیگران، خود را نقد کنیم. به این ترتیب به شعور عمومی احترام بگذاریم و بپذیریم که در نهایت این آحاد شهروندان ­اند که از مطالعه و ارزیابی نقدهای گوناگون راه مناسب ­تر را انتخاب می کنند.

اما کار پر زحمتی داریم، چون متأسفانه ما بدلیلِ دهه‌ ها تربیت و آموزشِ نادرست، و بدلیلِ بدآموزی ­های بسیاری از گٔل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان ، و همچنین بدلیلِ باور‌هایی‌ جزمی که سال‌ ها در ما ریشه داده است، معمولا روادار (tolerant)   نیستیم. تعریف و برداشتِ متفاوت را تحمل نمی ‌‌کنیم حتی اگر سخنی حق باشد، نقد که بماند. برداشت‌ هایِ سطحی و اینترنتی هم که در سال‌ های اخیر اغلب همه را “دانشمند” کرده، در این مورد بی ­تاثیر نبوده ­اند. ما معمولا حتی در سطحِ برخی‌ از گٔل ‌هایِ سرسبدِ  )چه سکولار، چه دینی (اندیشمندی ­مان ، فردی را که تحلیلِ متفاوتی از “وضعیتِ موجود” و “هر آنچه هست” دارد تحمل نمی­ کنیم. با دشنام و تهمت و ترورِ شخصیت اغلب حسابِ او را می­ رسیم. بسیاری از ما معمولا فردی را که نقدهای ­اش یا ارزیابی ­اش یا تعریف­ اش (اگر هم علمی‌ و حق ( با مذاقِ ما سازگار نباشد، تحمل نمی­ کنیم. معمولا سریع وصله­ ای به او می­ چسبانیم. برخی‌ از گٔل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان اغلب چنین کسانی‌ را در “محافلِ خودی” راه نمی ‌‌دهند چه برسد به بقیه. معمولا نخست آنها را نادیده می ‌‌گیرند، اگرهم قادر باشند سپس مسخره­ شان می‌‌ کنند. اغلب در محافل و رسانه‌ های حقیر خود هم آنها را “مطرح” نمی‌‌ کنند. قدیمی ‌‌ها می ‌‌گفتند: “زبان ‌شان درد می ‌‌آید“. برخی‌ از اندیشمندان معمولا کسانی که مطالباتِ متفاوتی را تعقیب کنند، اغلب تحمل نمی ­کنند. البته وای به روزگارِ افرادی که فکر می‌‌ کنند که شاید بسیاری از گل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان هم بهتر باشد که “در اکثر قریب به اتفاق یادگرفته ­هاشان بازنگری کنند و آنها را دوباره بیآموزند.”

برای نمونه­ی نیاز به دوباره­آموزی برای‌ برخی‌ از گٔل‌هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان ، مثلا آقای خاتمی، رئیس جمهور اسبق ایران اخیرا می‌‌نویسند که: “همه می­دانیم که اصطلاح “رفرم” و “اصلاح دینی” در غرب مدرن جایگاه مهمی دارد که به نظر بسیاری از جامعه­شناسان و فیلسوفان اجتماعی(!) منشاء اصلی دنیای جدید یا دست کم از مهم­ترین عوامل پیدایش(!) آن است. “( تاکید و شگفتی(!)از من است).

ابدا چنین نیست. در واقع این پیدایش علم و فن و ابزار جدید و صنعت و ظهور دنیای جدید بوده که لزوم “رفرم” و “اصلاح دینی” را موجب شده و نه برعکس! با قبول مشاهده و آزمون مستقل پدیده­هاست (نگرش علمی) که نگرش کهنه­ی دینی و فلسفی‌ (قیاس و ذهنی­گرایی و جزم­اندیشی‌) به چالش گرفته شد و نه برعکس! تحولات علمی‌ و صنعتی و فنی‌ و پیدایش دنیای جدید لزوم “رفرم” و “اصلاح دینی” را موجب شد و نه بر عکس ! ذهنی‌­گرایی تا چه اندازه؟ بدآموزی تا چند؟!

دیگر اینکه امروز بیش از هر زمانی فکر می‌‌کنم آنچه را که ما پیش چشمان خود می‌‌بینیم، اغلب برآیند و محصول فرآیندی) و نه مکانیکی ( تفکرات اقتدارگرا و بدآموزی­ها و رفتارهای نادرست و تمرکزطلب بسیاری از اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من است و مرا بر ایشان امیدی نیست. امید من به نسل جوانی­ست که هر روزه در پندار و کردار و در آموزش خویش، معمولا رابطه­ی خود با دیگری را و با یکدیگر را و اغلب رابطه­ی خود با جامعه و با اقتصاد را تغییر می‌‌دهد. نسلی که به نحوی ریشه­ای و درست، معمولا در عمل مفهوم قدرت سیاسی (دولت) را دگرگون می‌‌کند.

همانطور که اشاره شد اغلب بدلیلِ دهه‌ها تربیت نادرست و بدآموزی‌های بسیاری از اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من، گویی همه باید” یک چیز “بگویند “! وحدتِ کلمه؟”! و البته معمولا آن وحدت و چیز و کلمه را هم، در بدآموزی‌های برخی‌ از “گل‌های سرسبدمان، “”من/ما” مشخص می­کنیم که چیست؟!

[۱۷۵]

همانگونه که در جدول بالا ذکر کردم، در پژوهش‌ های دنیای مدرن، توسعه ی (اقتصادی)  پایدار یا همگون،  اغلب در پاسخگویی همزمان به شش نیاز تعریف می‌‌ شود که به قرار زیر هستند:

 ۱- تفکر آینده نگر سیستمی‌ با بینشی استراتژیک ( پیرامون آنچه در آینده، در حوزه‌ هایی کلیدی، می‌‌ خواهیم باشیم یا بشویم ،) ۲- برنامه ریزی درازمدت زیربنایی، ۳- تخصیص هدفمند و همگون منابع (انسانی‌، مالی‌، طبیعی، فنی‌ و غیره) در حوزه‌ های کلیدی، ۴- کارشناسی فنی‌ و تخصص علمی‌، ۵- برنامه‌ های آموزشی و کارآموزانه در همان حوزه‌ های کلیدی، و بالاخره ۶- مشوق‌ های مالی‌ و غیر مالی.

برای آشنایی بنیادین با پایه‌ های علم و تخصص‌ های فنی و ابزارهای آن، به مجموعه مقالات و فایل‌ های صوتی من مراجعه فرمائید: 

https://t.me/natureofscience

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۱۷۶]

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۱۷۷]

همه­ ی سیستم ‌هایِ زنده (از تک ­سلولی تا پیچیده ‌ترینِ آنها) هم آهنگِ رشدِ (Rate of Growth)خود و هم محدودیتِ رشدِ (Limits of Growth)خود (بدلیل رقابت برای منابعِ محدود) را دارند. اغلب هنگامیکه سیستم‌ ها به محدوده­ ی میزانِ رشد خود می ‌‌رسند، در رقابت و تعامل (Competition and Cooperation = Coopetition)  و همزیستی‌، به توسعه­ ی همگون خویش می‌‌ پردازند. بدین­ مفهوم توسعه، فازی تکاملی پس از رشدِ هر سیستم زنده است. سیستم‌ هایِ سرطانی، برعکس، آنهایی هستند که بدونِ گذار به توسعه، رشدی بی ‌­رویه (Uncontrolled Growth) دارند. سیستم اقتصادیِ ساخته­ ی انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. هنگامیکه هر حوزه­ ی اقتصادی (با توجه به منابعِ خود) به حداکثر رشدِ سالم خود رسیده است، نیاز به توسعه دارد و نه رشدِ بیشتر (که اغلب سرطانی و مصنوعی است.) اغلب هم سرطان هنگامی اتفاق می ‌‌افتد که سیستم ژنتیک در بدن، باعث می‌‌ شود که سلول‌ ها دیگربار و دیگربار، بدون ارزیابی و وقفه رشد کرده، تقسیم شده و به غده (Tumor) تبدیل شوند. خط­ مشی‌ های حریصانه­ ی رشدِ اقتصاد جهانی‌ امروزی، مانند ژ‌ن‌ های غده ­زا (Oncogenes) نقش تسریع­ کننده­ ی چرخه­ ی رشد سرطانی هستند، که سیستمِ ارزیابیِ توسعه­ ی همگون (بازسنجی و هم­سنگی  Checks and Balances) را دور می ‌‌زنند. نقد اینگونه خط­ مشی‌ ها، امروز اقتصادِ پابرهنگی (Barefoot Economics)  نامیده می ‌‌شود.

Max-Neuf, Manfred, A. From the Outside Looking in: Experiences in “Barefoot Economics.” London: Zed Books, 1992.

[۱۷۸]

A sustainable and even development

[۱۷۹]

http://falsafeh.com/kharmagas11/kharmagas_No11.pdf

[۱۸۰]

بسیاری از گٔل‌ های سرسبد روشنفکری جامعه­ ی ما استراتژی را نمی‌‌ شناسند. البته من واژه اندیشمند را به روشنفکر ترجیح داده و پیشنهاد کرده ام. ترجمه صحیح واژه­ ی لاتین  “انتلکتویل،” اندیشمند است و نه روشنفکر. روشنفکر شکل مدرن شده همان واژه نادرست منورالفکر زمان انقلاب مشروطیت بوده که گرفتاری‌های بسیاری در دیسکورس اندیشمندی ما بوجود آورده است. این البته بحث مفصلی است و به یاد داشته باشیم که اندیشمند (به عنوان فردی که از نیروی اندیشه خود و نه کار یدی خویش استفاده می کند) هم می تواند روشنفکر باشد و یا هم اینکه تاریک ­اندیش.  

استراتژی یعنی‌ تصویری (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، و غیره) از آینده داشتن. استراتژی یعنی‌ آفرینش بینشی یگانه از آینده­ ی دلخواه­ مان در همه­ ی زمینه‌ های نامبرده. استراتژی یعنی‌ ایجاد دیسکورسی برای شفاف­ کردن چشم­انداز آینده. اساس استراتژی هم به صورت واحد درآوردن همه­ ی این کوشش ­هاست، هم ­راستا و هم­ خوان ­کردن این چشم ­اندازهاست .

اگر استراتژی و چشم­انداز ایجاد شود، تدوین و فورموله کردن تاکتیک ‌ها و برنامه ­ریزی‌ ها برای رسیدن به چنان بینشی ساده ­تر خواهد بود. اگر جوانان ما، گام به گام، خواهان راهکار هستند، گناه از آنها نیست، گناه از بسیاری از گٔل‌ های سرسبد اندیشمندی ما و از رهبری اندیشمندی ماست که استراتژی را نمی‌‌ شناسد. گم­ گشتگی اغلب به آن دلیل است که بسیاری از گٔل‌ های سرسبد اندیشمندی ما تصویری از آینده ندارند.

آنچه مهم است آن است که یک تحول اجتماعی معقول یک استراتژی مشخص داشته باشد. اما آنچه که باید دقت کرد این است جنبش­ ها و شرایط هم بنا به تعریف ثابت نمی ­مانند و دائم در حرکت ­اند. اگر آن استراتژی، آن تصویر، آن بینش (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، و غیره) شکل بگیرد، جوانان ما با نیروی خلاقه­ ی خود راهکار‌ها و تاکتیک‌ های خود را (برای شرایط ویژه­ی خود) در خدمت آن استراتژی تدوین خواهند کرد.

هر تحول اجتماعی اگر بخواهد که منسجم باشد باید یک استراتژی و بینش مشخصی برای اهداف و روش ­های تحول داشته باشد. در غیراینصورت می­تواند در مسیر حرکت خود دچار گم­ گشتگی شود و به بیراهه برود.

[۱۸۱]

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۱۸۲]

Rakhshani, R. The Origins of Toyota Production System and the Kanban System. Proceedings of the International Conference on Productivity Improvement. Tokyo, 1984.

[۱۸۳]

Inter-related, interconnected and interdependent

[۱۸۴]

Wheeler, Stephen, M. and Beatley, Timothy. Sustainable Urban Development Reader. Routledge, 2014.

[۱۸۵]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۱۸۶]

World Bank. Atlas of Sustainable Development Goals 2018: From World Development Indicators. World Bank Publications, 2018.

[۱۸۷]

Lomborg, Bjorn. Prioritizing Development: A Cost Benefit Analysis of the United Nations’ Sustainable Development Goals. Cambridge University Press, 2018.

[۱۸۸]

Monolith Press. The U.N. 2030 Agenda for Sustainable Development: A Critique. ACSC, Monolith Press, 2015.

[۱۸۹]

Bacchus, James. The Willing World: Shaping and Sharing a Sustainable Global Prosperity. Cambridge University Press, 2018.

[۱۹۰]

Sachs, Jeffrey, D. and Ki-Moon, Ban. The Age of Sustainable Development. Columbia University Press, 2015.

[۱۹۱]

United Nations. The Sustainable Development Goal. United Nations, 2018.

[۱۹۲]

United Nations Publications. The Sustainable Development Goals Report, 2019. United Nations, 2019.

[۱۹۳]

توضیح نیاز‌های توسعه ­ی مندرج در جدول بالا، در بخش پایانی کتاب  ” سرچشمه‌ های مدرنیته” داده شده است.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۱۹۴]

Rakhshani, Raymond. Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement. BookSurge Publishing, 2009.

ر. رخشانی. گم گشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی. بوک سرژ، ۲۰۰۹ 

[۱۹۵]

Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.

[۱۹۶]

در هر دو مقاله نوشتم و باز هم تکرار می کنم که  من فکر می‌ کنم ساختِ اقتصادی نکبت ­بار­ و حریصانه ­ی دنیایِ امروز، استمرار دهنده­ ی سه پدیده ­ی فقر، فروسایش محیط زیست  (environmental degradation) و نظامی­ گری است. شیوه‌ های مبارزه با این سه پدیده در هر کشوری  گوناگون ­اند .

از نیازهای مبرمِ انسان آگاهِ امروزی، به ­کارگیری علم و صنعت و فن است تا پاسخگویی برای این سه پدیده باشد . وظیفه­ ی هر انسان آگاهِ مدرن است که با این سه پدیده­ ی نکبت ­بار­ (فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم) – که من “مِحورِ شرارتِ” دنیای اقتصادی امروز می‌‌ نامم – مبارزه کند.

برخی‌ راه ­حل‌ ها برای جلوگیری و تعدیل این سه پدیده در هر کشوری چنین ­اند: ۱- ایجاد کارآفرینی درآمدزا (برای مقابله با فقر و بیکاری،) و ایجاد شرایط ارزش ­زای وفور (به جای شرایط کمبود،) و نه ایجاد شرایطی مصرفی، و همچنین مبارزه با تفکر “فقرستا” ۲- تدوین و اجرای قوانین حفظِ محیطِ زیست (ضدّ فروسایش آن،) و همچنین مقابله با تفکر مخرب مصرف­ گرا و ۳- جلوگیری از وقوع جنگ و محدودکردن بودجه ­های نظامی (ضدّ نظامی­ گری،) و همچنین ایجاد سیستم شفافِ بازسنجی و همسنگی (برای مقابله با نهاد‌هایِ ناپاسخگو و خود‌سر و فراقانونی و خودکامه­ ی امنیتی.)

در هر کشوری‌ که فقر رو به افزایش باشد، محیطِ زیست رو به فروسایشی افزون، و سیستم‌ امنیتی ­ای خودکامه و همچنین نظامی­ گری ­ای بی ­رویه داشته باشد، کارگزارانِ اقتصادیِ حکومت و دولتِ آن کشور، هم ­راستا و هم ­خوان با ساختِ نکبت ­بار دنیایِ اقتصادی امروز عمل می‌‌ کنند، حتی اگر ادعا‌ی مبارزه با آن ساختِ به اصطلاح” استکباری ” یا” امپریالیستی” را داشته باشند (چرا که سیستم اقتصادی حکومت و دولتِ آن کشور هم فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم – که من “مِحورِ شرارتِ” ساختِ اقتصادی نکبت­ بار­ و حریصانه­ ی امروز می‌‌نامم – را استمرار می ‌‌دهد).

Smith, Philip, B. and Max-Neef, Manfred. Economics Unmasked. From Power and Greed to Compassion and the Common Good.Green Books, 2011.

[۱۹۷]

ناتوانی‌ پاسخگویی به حتی یکی‌ از عوامل و شاخص ‌های فوق، امکان توسعه پایدار یا همگون را دچار وقفه کرده و تلاش‌ های ما را به بیراهه می‌‌ کشاند و پیامد‌های اتلاف بسیار و ضایعات منابع را خواهد داشت، که بارها در طول ۵۰ سال گذشته ایران داشته ایم.

[۱۹۸]

در قسمتِ نتیجه­ گیری پایانی کتاب ” سرچشمه‌ های مدرنیته” ، با مروری بر پژوهش‌ ها و مطالعاتِ تطبیقی دو دهه ­ی اخیرِ جوامعِ رو به توسعه، بتفصیل به راهکار‌هایِ گوناگون آن جوامع باتوجه به ویژگی ‌‌هایِ بومی خودشان، برای اجرا و پیاده­ سازیِ هریک از فاکتور‌هایِ حیاتیِ‌ نام­ برده در جدولِ بالا پرداخته ام . در همه­ ی پژوهش­ ها، به اجرا گذاشتنِ و پیاده­ سازیِ درهم­ مرتبطِ آن عوامل از دلایلِ توفیقِ آن جوامع برای گذاری سالم از سنت به مدرنیته و گذار به توسعه پایدار، برشمرده شده­ اند.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009. Pages 566 through 615.

[۱۹۹]

interconvertible

[۲۰۰]

مساله اصلی‌ این است که این نویسندگان، مدرنیسم و مدرنیته را درهم کرده ­اند. آن نویسندگان اغلب از زاویه ­ی جامعه­ شناختی‌، تاریخی‌، فلسفی،‌ دینی‌، ادبی‌ و غیره (که مربوط به مباحث مدرنیسم هستند) به این مساله پرداخته ­اند، و نه از دیدگاه علمی‌ و فًن ­آوری که مرتبط با مدرنیته است.

[۲۰۱]

مباحث توسعه­ ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم­ متکی (interdependent) و بهم پیوسته یا درهم­ بسته ­اند (interconnected).

[۲۰۲]

درهم کردن مباحث مدرنیسم و مدرنیته (به وسیله میرزابنویس­ ها) اغلب شدیدا به شناخت ما صدمه زده است. شاید یکی‌ از دلایل علاقه ­ی سطحی برخی‌ اندیشمندان ما به مباحث “پسامدرن” در عدم شناخت و گم گشتگی ما در مورد مسایل مدرن است.

نگاه کنید به ر. رخشانی، “گم گشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی

[۲۰۳]

Hayward, Matthew, and Long, Maebh. New Oceania: Modernisms and Modernities in the Pacific. Routledge, 2019.

[۲۰۴]

ر.ک. به “مشروطه ایرانی‌، “ماشاالله آجودانی،

ر.ک. به “ما و مدرنیت،” و “زبان باز،” داریوش آشوری،

ر.ک. به “تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضا شاه،”  تورج  اتابکی، 

ر.ک. به “معمای مدرنیته”، و “مدرنیته و اندیشه ­ی انتقادی،” بابک احمدی،

ر.ک. به “مدرنیته و روشنفکران” ، “نقد عقل مدرن ” و “موج چهارم،”  رامین جهانبگلو،

ر.ک. به “ایرانیان و اندیشه تجدد” و “برلنی­ ها،” جمشید بهنام،

ر.ک. به “عکس‌ های یادگاری با جامعه­ ی مدنی” و “ما چگونه، ما شدیم؟” صادق زیباکلام،

ر.ک. به مقاله­ ی ” زنده باد دولت استبداد سکولار، ” منوچهر صالحی،

ر.ک. به “تاملی در مدرنیته ایرانی، ” و “روشنفکران ایران: روایت‌ های یأس و امید،” علی میرسپاسی، و

ر.ک. به “تجدد و تجدد ستیزی در ایران،”  عباس میلانی

متأسفانه کتاب‌ هایِ برشمرده، علیرغم تلاش نویسندگان ­شان اغلب خصوصیتِ تبادل­ پذیر و قابل­ مبادله­ ی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم را در لابلایِ نوشته­ ها و همچنین در دو مقوله ­ی “تجدد” و “مدرنیت” بوفور در خود دارند و به گفته­ ی قدما: “آمدند زیر ابروی­ اش را بردارند چشم­ اش را کور کردند“.  و همچنین کتاب ‌هایِ برشمرده اغلب گذشته­ گرا هستند و علیرغم ادعای ­شان، به پاسخ­ گویی برای مسایل حیاتی‌ امروزی نمی ‌‌پردازند و مدرن محسوب نمی ­شوند . قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان“.

[۲۰۵]

همچنین امیدوارم که در این تلاش قادر باشم مفهوم آن توازنی که گرامشی بدان اشاره داشت، یعنی‌ توازن بین بدبینی عقل (pessimism of the intellect) و خوش­ بینی‌ اراده (optimism of the will) را، برای خوانند­گان جوان و متفکر موجب شوم.

 

[۲۰۶]

Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.

[۲۰۷]

برنامه ­ریزیِ درازمدت از موضوعات کلیدی و مدیریتی اقتصاد مدرن و معمولا از دروس اصلی‌ رشته‌ های “علوم” انسانی‌ امروز است .

[۲۰۸]

Stalk, G. Jr. & Hout, T. M. Competing Against Time. The Free Press, New York, 1990.

[۲۰۹]

Davis, Douglas. Creative Strategy and the Business of Design. HOW Books, 2016.

[۲۱۰]

Rasheed, Howard. Innovation Strategy: Seven Keys to Creative Leadership and a Sustainable Business Model. iUniverse, 2012.

[۲۱۱]

Heath, Dan. Upstream: The Quest to Solve Problems Before They Happen. Avid Reader Press, Simon & Schuster, 2020.

[۲۱۲]

Nelson-Isaacs, Sky, and Jaworski, Joseph, and Bowman, John Mark. Living in Flow: The Science of Synchronicity and How Your Choices Shape Your World. North Atlantic Books, 2019.

[۲۱۳]

Pherson, Katherine, H. and Pherson, Randolph, H. Critical Thinking for Strategic Intelligence. CQ Press, 2016.

[۲۱۴]

World Bank, East Asian Miracle, Washington, D.C.: Oxford University Press, 1993

 

[۲۱۵]

در مقاله شماره یک پیرامون حوزه‌ های صنعتی کلیدی امروزی ایران نوشتم که برای نمونه تنها با نگاهی‌ اجمالی و ‌با استناد به آمار‌ها می ‌‌توان نتیجه­ گرفت که مثلا امروز ۱ صنایع پتروشیمی؛ ۲صنایع محصولات کانی غیرفلزی بجز فرآورده‌ های نفت و ذغال ­سنگ؛ ۳صنایع نساجی، پوشاک و چرم؛ ۴صنایع مواد غذایی‌ ۵صنایع ماشین­ آلات، تجهیزات، ابزار و محصولات فلزی؛ و ۶صنایع خودروسازی (با همه ­ی اتلاف و علیرغم همه ­ی ضایعات آن) نقشی‌ عمده در کارآفرینی درآمدزا در زنجیره­ ی تامین و عرضه­ ی کشوری دارند. همچنین اشاره داشتم که صنایع مواد غذایی ایران، هم اکنون، می توانند به راحتی با دیگر کشورها رقابت کنند و موفق هم باشند. البته مطالعه پیرامون مسائل زیست محیطی این صنایع می بایست هرچه سریع تر موضوع پژوهش باشد. 

[۲۱۶]

Dalio, Ray. Principles for Success. Simon & Schuster, 2019.

[۲۱۷]

Doerr, John, and Page, Larry. Measure What Matters: How Google, Bono, and the Gates Foundation Rock the World with OKRs.  Penguin Books and Audio, 2018.

[۲۱۸]

Kohama, Hirohisa. Industrial Development in Postwar Japan (Explorations in Economic History.) London: Routledge, Taylor & Francis Group, 2007.

[۲۱۹]

Kim, S-K. Class Struggle or Family Struggle? The Lives of Women Factory Workers in South Korea. Maryland: Cambridge University Press, 2009.

[۲۲۰]

Ning, L. China’s Rise in the World ICT Industry: Industrial Strategies and the Catch-Up Development Model. (China Policy Series) London: Routledge, 2009.

[۲۲۱]

Kwong, K.S. and Chau, L.C. and Francis, T.L. and Larry, D.Q. Industrial Development in Singapore, Taiwan and South Korea (World Scientific.) Singapore, Hong Kong and Bangalore: World Scientific Publishing Company, Pte. Ltd. 2001.

[۲۲۲]

Amsden, Alice, H. and Chu, Wan Wen. Beyond Late Development: Taiwan’s Upgrading Policies. The MIT Press, 2003.

[۲۲۳]

Yoo, Jungho, “Neoclassical versus Revisionist View of Korean Economic Growth,” Development Discussion Paper No.588, Harvard Institute for International Development, 1997

[۲۲۴]

Pekkanen, Robert. Japan’s Dual Civil Society: Members Without Advocates. Stanford University Press, 2006.

[۲۲۵]

این واضح و مبرهن است که راهکارهای توسعه ­ی پایدار آن کشورها، هریک ویژگی ‌‌های بومی خود را داشته ­اند. حتی دو خانواده هم کاملا شبیه هم نیستند، چه برسد به دو کشور و دو اقتصاد و دو اجتماع.

[۲۲۶]

World Bank. Atlas of Sustainable Development Goals 2018: From World Development Indicators. World Bank Publications, 2018.

[۲۲۷]

Yoo, Jungho,”The Industrial Policy of the 1970s and the Evolution of the Manufacturing Sector in Korea”, KDI Working Paper No. 9017, Oct. 1990

[۲۲۸]

Sachs, Jeffrey, and Ki-Moon, Ban. The Age of Sustainable Development. Columbia University Press, 2015.

[۲۲۹]

Ericsson, K. Anderson, and Hoffman, Robert, R. and Kozbelt, Aaron, and William, Mark, A. The Cambridge Handbook of Expertise and Expert Performance. Cambridge University Press, 2018.

[۲۳۰]

Smith, B.M. The Role of Expertise. New York: Phi Delta Kappa Inc. Distributed by Thomas Gale, 2006.

[۲۳۱]

راحت ­طلبی و خلق ­وخوی پیدا کردن میان ­بر و راه­ های بی ­دردسر و کم زحمت  حل مساله هم در میان عوام به این مساله دامن می ­زند. خیل عظیم کتاب­ های روانشناسی عوام Pop Psychology در پیش­ خوان کتابفروشی ­ها هم می ­تواند گواه همین ادعا باشد. در مقام مقایسه، چقدر کتاب ­های اصیل علمی طرفدار دارند؟ و چقدر کتاب ­های “چگونه در یک چشم به هم زدن”  خود را بشناسیم یا خوشبخت شویم یا کودک درون را بیابیم یا میلیاردر شویم یا کلّ هستی‌ را در ذره­ ی جان­ مان بیابیم! یا وزن خود را کم کنیم یا عرفان کوانتومی! را کشف کنیم! یا پوستی سالم و شاداب داشته باشیم یا …. ؟!

[۲۳۲]

Hockaday, Tom. University Technology Transfer: What It Is and How to Do It. Johns Hopkins University Press, 2020.

[۲۳۳]

Cowen, Tyler. Stubborn Attachments: A Vision for a Society of Free, Prosperous, and Responsible Individuals. Stripe Press, 2018.

[۲۳۴]

پس از انقلاب ۱۳۵۷ برنامه ریزی همواره چشم اسفندیار (پاشنه آشیل) نظام بوده است.  بی‌ کفایتی‌ ها و ضعف‌ های ذاتی نظام نکبت و اهریمنی  ولایت فقیه در برنامه ریزی هم که در دوران اولیه آن شکلی نطفه ای داشتند و در شکست‌ های پی در پی برنامه ریزی‌ های بی‌ پایه و بدون چشم انداز آن نمایان می شدند، با “توسعه یافتگی سستی ها” نیاز به جایگزین ساختن کلی برنامه با بسیج بوده است.

[۲۳۵]

Shaede, U. Choose and Focus: Japanese Business Strategies for the 21st  Century. Ithaca, NY: Cornell University Press, 2008.

[۲۳۶]

Akkemik, K.A. Industrial Development in East Asia: A Comparative Look at Japan, Korea, Taiwan and Singapore (Economic Development and Growth). Singapore: World Scientific Publishing Company Ltd., 2009.

[۲۳۷]

Whiteley, A. and Cheung, S. and Zhang, S.Q. Human Resource Strategies in China. River Edge, NJ: World Scientific Publishing Company, Inc., 2001.

[۲۳۸]

Lee, S.K. and Goh, C.B., and Fredriksen, B. Toward a Better Future: Education and Training for Economic Development in Singapore since 1965. The International Bank for Reconstruction and Development, 2008.

[۲۳۹]

Shouse, R.C. Leadership in Taiwan Schools. London: Verso, 2010.

[۲۴۰]

Kamau, Macharia, and Chasek, Pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.

[۲۴۱]

تمدن و فن ­آوری و علم از ملتی به ملتی و از عصری به عصری دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است. هر ملتی یا هر عصری هم رنگ فکر و فرهنگ خود را بر آنچه از دیگران اقتباس کرده است، بخشیده و در نتیجه تمدن‌ های گوناگون و متنوع پدید گردیده ­است. هیچوقت نقص ملتی نیست که از فکر و روش و تمدن ملتی دیگر استفاضه و اقتباس کند، به شرط اینکه با تفکری سیستمی‌ و ریشه ­ای معرفت و بینش ملی‌ را بکار بندد و به عناصر و فکر و روش مقتبسه، رنگ فکر و ذوق خود را ببخشد، یعنی‌ آنچه کسب کرده است در خود برده، هضم کند و بعد با فکر و خلاقیت ملی‌ و نیاز‌هایِ کلیدی علمی‌ و صنعتی روزِ خود ممزوج نموده، عناصر جدیدی را در تمدن ببارآورد و نه اینکه کاریکاتور تمدن دیگری شود. قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت.”

Kamau, Macharia, and Chasek, Pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.

[۲۴۲]

Stowell, S. and Mead, S. Ahead of the Curve: A Guide to Applied Strategic Thinking. Salt Lake City, UT: CMOE Press, 2005.

[۲۴۳]

ایران هم در برهه‌ های متفاوت تلاشِ خود را برای گذار به شرایطِ تاریخی مدرن و برنامه ­ریزی داشته است اما آن تلاش‌ ها بندرت متکی‌ بر دیدی استراتژیک بوده ­اند . برای نمونه دانشمندان و متخصصان سازمان برنامه­ ی ایران صد‌ها برنامه را در طول سال ‌ها نوشتند که هرگز به اجرا در نیامدند و برای آن برنامه‌ ها بسیار هم زحمت کشیده شد و بسیار هم بر روی آنها کار و پژوهش شد. مساله این است که بدون تفکر سیستمی‌ و بدون بینش استراتژیک و آتیه­ نگر اصلا اجرای هیچ برنامه­ ای عملی‌ نیست. یا در صورت اجرا هم با شکست روبرو می‌‌ شود چون متکی‌ بر تفکری سیستمی‌ و بینشی استراتژیک نیست. اگر نه‌ در این بحثی نیست که بر روی آن برنامه‌ ها کار نشده بود، خیر، کار هم بسیار شده بود اما بدلیل فقدان تفکری سیستمی‌ و بینشی استراتژیک، زیرساخت و شالوده­ ی درست و حسابی‌ نمی ­توانستند داشته باشند، اجراپذیر نبودند، و نهایتاً علیرغم نیت درست و زحمت بسیار و تخصیص منابع، در بایگانی‌ ها خاک خوردندو یا با شکست روبرو شدند و یا اینکه، در صورت اجرایی شدن،  هزینه‌ های اتلاف در آنها، سود آوری آنها را از بین برد .

برنامه­ ریزی بدون تفکری سیستمی‌ و بینش استراتژیک مثل این است که بجای جایگزینی یک ساختمان کلنگی با ساختمانی نوساز (که آرشیتکت و مهندس سازه و مهندس ساختمان با تفکری سیستمی‌ و بینشی دراز مدت آن را طراحی می ‌‌کنند،) برای زود علم کردن ­اش، آن را به دست “بساز و بفروش­ های بی­ انصاف” بسپاریم. خوب سپس ساختمان نوسازی را ، روکارشده با سنگ مرمرهای چشم نواز، تحویل ­مان می­ دهند که از بیرون زیباست و وقتی به داخل آن وارد می ­شویم می ­بینیم ای دل غافل که ساختمان تحویل­ داده ­شده­ مان نه پی ­ریزی و شالوده درست و حسابی دارد نه اساساً می ­توان به “ستون­ های سست” آن تکیه کرد و زیر سقف آن پناه گرفت.

[۲۴۴]

البته در همه ی کشورهای موفق چنین برنامه ریزی دراز مدتی متکی بر واقعیات علمی آن کشور و متکی بر تصمیم‌ های جمعی درست در زمانی درست بوده ا‌ند. 

[۲۴۵]

آیا در کشوری که فروسایشِ محیطِ زیست، خشکسالی و آلودگیِ منابعِ آب داریم، آیا نیاز فوری کشوری ما در حوزه‌ های علم و فن ­آوری و صنعت، “انرژی هسته ­ای،” “موشک” و یا “ماهواره” است؟! آیا در کشوری که علم و فن و صنعت می ‌‌توانند (با برنامه ­ای صحیح) پاسخگوی نیاز‌های جدی ما برای) تغییر اقتصاد، و کارآفرینی درآمدزا، و اصلاح سیستم تحصیلی و آموزش علمی‌ درست، و پایستگی محیط زیست، و فقرزدایی و بهبود منِش در جامعه) باشند، تخصیصِ منابعِ کشوری برای “انرژی هسته ­ای” یا برای فرستادنِ “ماهواره” و یا “موشک” جهت تقویتِ صنایع حوزه‌ های نظامی، رشدی سرطانی نیست؟ آیا این تخصیص بی ‌رویه­ ی منابع کشوری در حوزه‌ های اقتصادی غیرکلیدی نیست؟ آیا این سیاست اقتصادی ­ای پراتلاف و بی ­رویه­ نیست؟

[۲۴۶]

در هر کشوری، داشتن سازمانِ برنامه ­ای (مستقلِ از حکومت) که اهدافِ آن سازمانِ برنامه پژوهش­ های استراتژیک در حوزه­ ی نیاز‌های توسعه ­ی آینده­ ی کشور باشد ضروری است. وجودِ چنین سازمانی مستقل (که مجموعه ­ا­ی از کارشناسانِ علمی‌ و متخصصانِ فنی‌ و صنعتی را گِردِ هم­آورده) و بتواند همخوانی و همسانی برنامه‌ های حکومتی را با بینش استراتژیکِ نیاز‌هایِ توسعه­ ی همگونِ کشور مقایسه، ارزیابی و نقد کند بسیار مهم است.

[۲۴۷]

نگاه کنید به: دنیای اقتصاد – دکتر مسعود نیلی – پنج چالش آینده اقتصاد ایران –  شهریور  ۱۳۸۹

«علم “چارچوبی” فراهم می ‌کند که در محدوده ­ی آن، راه‌ حل‌ های “بومی” برای مسائل پیدا می ‌شود. این به معنی آنست که علم در حوزه ­ی اجتماعی، رقیبی برای راه ‌حل‌ های بومی نیست. »

دکتر نیلی بررسی علمی را در برابر اتکا به سلیقه­ ی فردی و روزمرگی قرار داده و می ­نویسند که علم، حاصل از انباشت تلاش چارچوب‌ دارِ دانشمندان در اقصی نقاط جهان است که جایگزینی ندارد و محروم شدن از بکارگیری آن، تنها راه سلیقه ­مداری و روزمرگی را برای مواجهه با مسائل باز می‌ کند.

[۲۴۸]

که البته در شرایط فعلی تحریم‌ ها (مجازات‌ های بازدارنده sanctions ) و فساد رانتی (حکومتی – دولتی ) به نظر ناممکن می رسد و چالشی ترسناک است. 

[۲۴۹]

من در همه جا سعی می کنم که واژه حکومت را بدرستی برای Government  بکار بگیرم و از این استفاده نادرستی که حکومت را برای تشکیلات موازی یعنی برای حاکمیت “بیت رهبری نظام نکبت” استفاده می کنند  و دولت را برای قوه مجریه و کابینه بکار می گیرند،  پرهیز کنم. 

Government  حکومت است.

State  دولت است.

در دانش ‌ها و مطالعات سیاسی، حکومت بخشی از دولت محسوب می شود. برای نمونه انگلستان دولتی  a Stateاست که حکومتی محافظه کار  Conservative Governmentدارد. 

[۲۵۰]

یارانه­ های دولتی یا حکومتی (پیش و پس از انقلاب) هرگز بر اساس الگویی با تفکری سیستمی‌ و متکی‌ بر بینشی آینده ­نگر برای توسعه­ ی همگون اقتصاد کشور نبوده­ اند. بلکه یارانه­ ها اَغلب الگویی دولتی یا حکومتی و برای “خواص “بوده ­اند. این الگو این است که قبلا رانت نفتی یک جور توزیع می ­­شد (به صورت یارانه یا سوبسید دولتی) در حال حاضر قصد بر این است که به گونه­ ­ای دیگر توزیع شود. مساله این نیست که از اقتصاد رانتی خارج شویم بلکه مساله این است که توزیع رانت به طور کامل طوری بود که بیشتر طبقه ­­ی بالای “خواص “از این یارانه­ ­های دولتی یا حکومتی یا انرژی استفاده می­ ­کردند و در حال حاضر قصد بر این است که این موضوع از آنها گرفته شود و به شکلی دیگر به طبقه­ ­ی دیگری از “خواص ” توزیع شود. به احتمال زیاد، اصرار برای وزیر نفت شدن به گونه ­­ای نشانگر کشمکش ­‌های “خواص” و “خودی­ها” بر سر چگونگی‌ توزیع رانت نفتی‌ بوده است.

[۲۵۱]

همه­ ی یارانه‌ ها هدفمند هستند و اصولاً یارانه­ ی بی ­هدف وجود ندارد. از لحظه ­ای که هر دولتی یا حکومتی تصمیم به اختصاص یارانه می ­گیرد، هدف مشخصی‌ دارد. بنابراین مبحث اصلی‌ هدفمند کردن یارانه ‌ها نباید باشد بلکه اندازه­ گیری چگونگی‌ کارکرد و کاربرد یارانه‌ ها، شفاف ­کردن آنها و ضایع و تلف نشدن آنهاست که حائز اهمیت است.

همه­ ی دولت‌ ها یا حکومت های جهان هم اغلب برای برقراری تعادل بین بخش‌ های مختلف اقتصاد خود و در بخش ‌های کلیدیِ کارآفرین و درآمدزای خود یارانه (سوبسیدی) می ‌‌دهند. اغلب هم کاربرد و تاثیر یارانه‌ ها را به دقت اندازه ­گیری می ‌‌کنند. اگر اندازه­ گیری ­ها نشانگر آن باشند که یارانه ‌ها ضایع می‌‌ شوند اغلب از تخصیص مجدد سوبسیدها جلوگیری می‌‌ کنند .

Sterling Education. Everything You Always Wanted to Know About American Government and Policies. 2018.

[۲۵۲]

Kariya Takehito, and Rappleye, Jeremy, and Steiner-Khamsi, Gita. Education, Equality, and Meritocracy in a Global Age: The Japanese Approach. Teachers College Press, 2020.

[۲۵۳]

Guo, Yugui. Asia’s Educational Edge, Current Achievements in Japan, Korea, Taiwan, China, and India. Lexington Books, 2005.

[۲۵۴]

U.S. Dept. of Education. The Educational System in Japan: Case Study Findings. 1998.

[۲۵۵]

البته از خاطر نبریم که جامعه مدنی، جامعه ای درگیر در مسائل اجتماعی خویش است. چنین جوامعی تنها چشم به حکومت یا دولت نداشته و در شکل گیری آینده و سرنوشت خود سهیم و شریک ا‌ند. چنین جوامعی به استقلال مدنی رسیده ا‌ند. 

تجربیات مدنی همه کشورهایی که در چهل سال گذشته (شیلی، آرژانتین، دیگر کشورهای امریکای لاتین، کشورهای متعدد در اروپای شرقی‌ منجمله روسیه، تونس و دیگر ملت ها) بدون جزم اندیشی‌ دوگانه گرای “اصلاحات یا انقلاب،” سرنوشت خود را در جنبش ‌های مدنی خود تغییر دادند، مشاهده و مطالعه کنیم و بیاموزیم. در نهادهای مدنی و محلی خود درگیر شویم و ترس و کاسبکاری را کنار بگذاریم. همکاری کنیم و آینده مان را بسازیم.

[۲۵۶]

همانگونه که در دیباچه ­ آورده شد، خاستگاه شکل ­گیری تدریجی و تثبیت‌ هر دولتی اقتدارگرا و دستگاه حکومتی آن در اغلب موارد از ۶ منبع سرچشمه گرفته است: ۱- کردار و رفتارهای روشنفکران (چه دینی، چه سکولار، چه موافق، چه مخالف) ” آتوریته پرور” که به دولتی یا حکومتی اقتدارگرا به مرور مشروعیت داده و می ‌‌دهند؛ ۲- منابع انسانی‌ روشنفکری که به شکل­ گیری و تثبیت‌ دولتی یا حکومتی اقتدارگرا یاری داده و می ‌‌دهند؛ ۳- توانایی ‌‌ها و دانش­ های روشنفکرانی که نیاز‌های تخصصی و مهارتی شکل ­گیری نهاد‌های دولتی یا حکومتی و اقتدارگرا را بر آورده کرده و می‌‌ کنند؛ ۴- نهاد‌هایی (دولتی یا حکومتی و غیره) که به عوامل نامحسوسِ روانشناختی و باورمند، و به عادات و رفتارها و دیدگاه ‌های جامعه برای مشروعیت بخشیدن به دولتی یا حکومتی اقتدارگرا به مرور سویه داده­ اند و می‌‌ دهند؛ ۵- منابع مادی (طبیعی، فیزیکی‌، مالی‌ و غیره) که اغلب در تثبیتِ قدرتی اقتدارگرا به خدمت گرفته شده و می‌‌ شوند؛ و بالاخره ۶- ابزارهای اجرای “اطاعت از قدرت” که ابزار تنبیه، تحمیق، شستشوی مغزی و سرکوب نیز خوانده شده و می ‌‌شوند.

هیچ روشنفکر باشخصیت و آگاه و درست و حسابی با توانایی‌‌ هایی تخصصی و دانش­ هایی مهارتی، بجای بکارگیری آنها برای خدمت به جامعه ­ی مدنی، هرگز گرفتار مشروعیت ­بخشی به هیچ قدرت سیاسی و هیچ دولتی یا حکومتی اقتدارگرا نمی ‌‌شود.

اگر برخی از اندیشمندان (چه دینی و چه سکولار) هنوز این را درک نکرده ­اند، یا مشکل از آنهاست یا اینکه از عدم درک پیشین خویش و از رفتارهای خود که گام به گام با چشم ­انداز کارگزاران امروزی نظام نکبت و اهریمنی ولایت فقیه همخوانی داشت خجول هستند و “تظاهر به خواب” می‌‌ کنند. کافی‌ ست اندیشمندان (چه دینی و چه سکولار) به گفته‌ ها و عملکرد‌های گام به گام کارگزاران رژیم فعلی نکبت از بدو انقلاب تاکنون و همچنین به رفتارهای آن ­زمان خود نگاهی‌ بیاندازند.

نام جریانات (موافق و مخالف) و برخی از اندیشمندان “آتوریته ­پرور و تاریک اندیش” که در پندار و کردار گام به گام به شکل ­گیری شرایط اقتدارگرایانه­ ی فعلی‌ سویه داده ­اند مشخص است –  برخی‌ از آنان اکنون گوشه­ ی عزلت گزیده ­اند، تعدادی (موافق و مخالف) با مردم ایران همدردی می ­کنند و برخی نیز بر خر مراد سوار هستند. با دسته­ ی آخری کاری نیست اما هم ­دردان امروز ما، از پندار “شخصیت­ پرست ” و بسیاری از کردارها و رفتارهای “آتوریته­ پرور” نادرستی که بر آن صحه گذاشتند، می ­بایست استغفار کرده و رفتار خود را نقد کنند. مسلما نقد آنان از کردار پیشین خویشتن مورد قبول مردم قرار خواهد گرفت.

در عین حال دریایی از تجربیات مربوط به مبارزات آزادی­ خواهانه و تلاش­ های دموکراتیک و عدالت ­طلبانه نزد ماست. از انقلاب مشروطه تاکنون، راه زیادی پیموده ­ایم . اگرچه با ناکامی­ های بعضاً بزرگی نیز مواجه شده­ ایم اما به تدریج و سرانجام یاد گرفته­ ایم که تنها با نگرش انسانی، استقلال تفکر، پرهیز از “شخصیت ­پرستی، “احترام به فردیت آدمی‌، منشی درست، پرهیز از “توده”ستایی و پرهیز از فقرستایی، و با روشی اخلاقی در پی تحقق رویاهای خویش باشیم. چنین بینش و منشی، برای استقرار و همه­ جاگیر شدن، نیاز به زمان دارد. مهم آن است که روند امور به آن سمت باشد یعنی بینشی استراتژیک و چشم­ اندازی روشن داشته باشیم.

 

[۲۵۷]

همه ­ی کشور‌هایِ غیرغربیِ مدرن و کشورهای پیشرفته­ ی مدرن جهان با سرمایه­ گذاری در تربیت نیروی انسانی و از مسیر آموزش و پرورش به مدارج بالای علمی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی رسیده ­اند .

به گفته ­ی ابوشکور بلخی : “هر که نآمخت از گذشت روزگار                     نیز نآموزد ز هیچ آموزگار” و متاسفانه نگاه سیاسی– امنیتی دولتمردان کشورمان به وزارت آموزش و پرورش، آن را به محل آزمون و خطا تبدیل نموده و نه تنها سرنوشت میلیون­ ها دانش ­آموز را دستخوش سیاست ­های مقطعی و غیرکارشناسانه­ و مکتبی خود قرار می ­دهد، بلکه علیرغم امضای دولت ایران در پای مصوبات کنوانسیون صنفی آموزش بین ­الملل، مانع اجرای این مصوبات، مبنی برفعالیت آزادانه­ ی معلمان در امور صنفی و داشتن نشریه ­ی مستقل علمی و تجمع آنان هم می­ گردد.

مطابق با آمار ۱۳۹۵ کشوری، چیزی بیشتر از ۱۲ درصد جمعیت ایران بی‌ سواد مطلق هستند، یعنی حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند.

اگر تعریف بی ‌سوادی یونیسف که شامل بی‌ سوادی عاطفی (برای نمونه شکنجه گران، لباس شخصی ها، کارگزاران امنیتی و غیره،) بی‌ سوادی مدیریتی (کسانی که از مدیریت امور معمولی زندگی خود عاجز هستند،) بی ‌سوادی رایانه ای، بی ‌سوادی ارتباطی (عجز در دوستی،) بی‌ سوادی علمی (برای نمونه همه ی آنها که در اشأعه خرافات سهیم ا‌ند)  را هم به آن ۱۲ درصد اضافه کنیم، می توان به جرات از بی‌ سوادی اجتماعی ای بالای ۱۵ درصد در ایران سخن گفت.

این در صد از بی‌ سواد ها، پایه‌ های نظام هستند. دلیل اصلی اصرار نظام نکبت ولایت فقیه بر آموزش‌ های مکتبی و ایدئولوژیک، بجای آموزش‌ های راستین و مدرن، در حفظ پایه‌ های بی ‌سواد `توده ای” و “امتی” خویش است. 

[۲۵۸]

همه ­ی کشورهایِ غربی و دیگر کشورها (در آسیایِ جنوبِ شرقی‌) که گذاری سالم به مدرنیته داشته ­اند بلااستثنا نظریه‌ های علمیِ‌ معرفی­ شده در کتاب “سرچشمه ‌های مدرنیته” را، در حوزه‌ های فیزیک، شیمی‌، زیست ­شناسی‌ و علوم زمینی‌ و فن­ آوری ‌های درهم­ بسته با آنها، معمولا به نحوی برهم­ متکی‌ (و نه بریده­ بریده) در دبستان­ ها، دبیرستان­ ها و دیگر نهاد‌های آموزشی‌ خود امروزه تدریس می‌‌ کنند. در نتیجه نیرویِ انسانی‌ خود را با چنین حوزه‌ هایِ علمیِ‌ مدرن آشنا می‌‌ کنند. در بخش پایانی کتاب”سرچشمه ‌های مدرنیته” ، نتیجه­ ی پژوهش ‌های تطبیقی خود در مورد کشور‌های آسیای جنوب شرقی‌ را) از دیدگاه پژوهشگران همان کشورها ( ارائه کرده ­ام.

 

[۲۵۹]

برای آشنایی بنیادین با پایه‌ های علم و تخصص‌ های فنی و ابزارهای آن، به مجموعه مقالات و فایل‌ های صوتی من مراجعه فرمائید: 

https://t.me/natureofscience

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۲۶۰]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۲۶۱]

در نظام­ های خودکامه و ناسالم، در اغلبِ موارد، بجایِ تفکیک و توازنِ سه قوه­ یِ مقننه، قضائیه، و مجریه،  که بازسنجی و همسنگی Checks and Balance) )  را تضمین می­ کند، بیشتر با تفوق و سلطه­ یِ یکی از سه قوه بر دو دیگر قوه، و یا با مداخله­ یِ نهادهای فراقانونی و یا موازی روبرو هستیم.

در دوره­ ی مشروطیت با زیاده­ روی ‌های قوه ­ی مقننه روبرو بودیم، در همه­ ی دوره­ ی پهلوی ‌ها با خودکامگی و ریخت ­وپاش‌ های قوه­ ی مجریه و دربار، و در دوره­ ی نکبت رژیم ولایت فقیه با ناپاسخگویی و تفوق قوه­ ی قضائیه روبرو هستیم که هیچ التزامی به رعایت قانون اساسی‌ ندارد و می ‌‌تواند با مانور بین شعبات فراقانونی‌ (دادگاه ویژه ­ی روحانیت، مطبوعات، دادگاه انقلاب و غیره) به سادگی‌ نهادی خودکامه و ناپاسخگو باشد.

Guattari, Felix. “Chaosophy. Everybody Wants to be a Fascist.” Pg. 154 – ۱۷۵٫ Semiotexte Publishers, Los Angeles, CA., 2007

[۲۶۲]

برای نمونه امروز “علومِ” انسانی‌ موردِ حمله ­ی حکومتی یا دولتی نظام نکبت و اهریمنی ولایت فقیه قرارگرفته ­اند . فلسفه، روان ­شناسی، جامعه ­شناسی، “علومِ” سیاسی، حقوق، اقتصاد، مدیریت و بعضی از رشته­ های دیگر از جمله متهمانی هستند که باید برای استمرارِ وجودِ خود از ناآشنایان به ظرایفِ این رشته­ ها کسبِ مجوز کنند . امروزه متاسفانه از زبانِ برخی مسئولین نظامِ آموزشِ عالیِ کشور هم اینگونه شنیده می­ شود که آنها این “علوم” را عناصرِ تهدیدآمیز برایِ کشور تلقی می ­کنند ! هم اکنون حذف رشته­ های روزنامه‌ نگاری، روابط عمومی، علوم اجتماعی، علوم تربیتی، مدیریت برنامه ‌ریزی آموزشی، دروس آموزش و پرورش کودکان با ناتوانی های  ذهنی در پیش‌ دبستان و دبستان، فلسفه، علوم اقتصادی، حسابداری و روانشناسی در دانشگاه علامه طباطبایی صورت گرفته است. این نشانگر این است که دخالت‌ هایِ حکومتی یا دولتی و حضور “خودی ­ها” در این دانشگاه از دیگر موسسات عالیِ آموزشی بیشتر است.

[۲۶۳]

National Research Council

[۲۶۴]

National Research Council. The National Science Education Standard. Washington, DC: National Academy Press, 2008.

[۲۶۵]

Cave, P. Primary School in Japan: Self, Individuality, and Learning in Elementary Education (Japan Anthropology Workshop Series.) London: Routledge, 2009.

[۲۶۶]

Tjeldvoll, A. Education & the Scandinavian Welfare State in the year 2000: Equality, Policy, and Reform. Garland Reference Library of Social Science, Volume 1129. Washington, DC: Garland Library, 2000.

[۲۶۷]

USA International Business Publication. Vietnam Clothing & Textile Industry Handbook. Washington, DC, 2009.

[۲۶۸]

Ong, A. Spirit of Resistance and Capitalist Discipline: Factory Women in Malaysia. New York, NY: State University of New York Press, 2010.

[۲۶۹]

Karpinski, M.C. Teaching in the Land of Kimchi: Discovering South Korea As a Working Ground. Pittsburgh, PA: Rose Dog Books, 2010.

[۲۷۰]

Prime Video TV Series. How the World Learns: Comparative Educational Systems. The Great Courses, 2013.

[۲۷۱]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009.

[۲۷۲]

http://www.nber.org/papers/w17231July 2011

[۲۷۳]

Park, Hyunjoon. Re-Evaluating Education in Japan and Korea: De-Mystifying Stereotypes. Routledge, 2013.

[۲۷۴]

Zhao, Yong. Who’s Afraid of the Big Bad Dragon? Why China Has the Best (and Worst) Education System in the World. Jossey-Bass, 2014.

[۲۷۵]

Talib, Nadira. Is It Time to Let Meritocracy Go? Examining the Case of Singapore. Routledge, 2020.

[۲۷۶]

Bakri Musa, M. An Education System Worthy of Malaysia. New York, NY: Writers Club Press, 2003.

[۲۷۷]

Khine Swe, Myint. Science Education in East Asia: Pedagogical Innovation and Research-Informed Practices. Springer, 2015.

[۲۷۸]

The art of listening in the 2nd and 3rd grades

[۲۷۹]

Root-cause identification; in the 4th and 5th grades

[۲۸۰]

Collective decision-making; in the 5th and 6th grades

[۲۸۱]

The art  of collaboration; in the 5th and 6th grades

[۲۸۲]

Participative management; in the 7th grade

[۲۸۳]

What is implementation? In the 8th grade

[۲۸۴]

موثر‌ترین شیوه قوام دهی به جامعه مدنی، طراحی سیستم درست آموزشی کشوری و سپس گسترش هرچه بیشتر و تقویت هرچه عمیق تر پیوندهای نهادهای موجود مدنی، و سپس ایجاد نهادهای نوین (از قبیل سازمان ‌های زنان، جوانان، سالمندان، اتحادیه ها، اصناف، شوراها، سازمان‌ های نویسندگان، هنرمندان، نهاد‌های زیست محیطی، محلی، قومی – فرهنگی، سازمان‌ های کارمندان و کارگران، کشاورزان، رانندگان، اموزگاران، اساتید و پژوهشگران، و هزاران هزار نهاد غیر دولتی، غیر انتفاعی و غیر خصوصی دیگر) هستند. این نهادها، نطفه‌ های جامعه قوام یافته مدنی آینده هستند. همه پژوهش‌ های من نشانگر آن ا‌ند که هرچه تعداد این نهاد‌ها در هر جامعه ای و پیوند‌های‌ شان بیشتر، آن جامعه دمکراتیک  تر است. درجه حیات دمکراتیک هر جامعه ای در هرجای جهان، نسبتی مستقیم با تعداد نهاد‌های پیوسته و درگیر مدنی همان جامعه دارد. هرچه نهادهای مدنی در جامعه فزون تر، و پیوندهای آن نهادها محکم تر، دمکراسی عمیق تر است، و روند‌های غالب آن جامعه قانونمندتر است. جامعه مدنی، جامعه ای درگیر مسایل مردمی خود، و جامعه ای قانون طلب است. اهمیت تقویت پیوندهای مدنی  دقیقا در چنین واقعیتی است. بویژه در دوران گذار، تعدد و فزونی نهاد‌های مدنی و پیوند‌های مستحکم آنها، محافظان و نگهدارنده‌ های آینده هر جامعه ای و همچنین گسترش دهندگان روند‌های دمکراتیک آینده آن جامعه هستند . کار داوطلبانه کردن در حوزه‌ های مورد علاقه یکی‌ از شاخصه‌ های مدنی بودن است. برای نمونه جوانانی از شهر خود به شهر دیگری برای ادامه تحصیل می ‌‌روند، می‌‌ توانند نهادهای مدنی شهر تحصیلی‌ خود را بشناسند، در آنها درگیر شوند و آن ‌ها را به نهادهای شهر خود معرفی‌ و متصل کنند.

 

[۲۸۵]

Abi-Mershed, Osama. Trajectories of Education in the Arab World: Legacies and Challenges. Routledge, 2009.

[۲۸۶]

رجوع کنید به:

http://www.newscientist.com/article/dn20291-iran-is-top-of-the-world-in-science-growth.html?DCMP=OTC-rss

[۲۸۷]

Scientific and modern science and technology teachers

[۲۸۸]

Sidhu, Ikhlaq. Innovation Engineering: A Practical Guide to Creating Anything New. Amazon Digital Services LLC, 2019.

[۲۸۹]

http://www.newscientist.com/article/dn20291-iran-is-top-of-the-world-in-science-growth.html?DCMP=OTC-rss

[۲۹۰]

Meyer, Heiko, and Fuchs, Franz, and Thiel, Klaus. Manufacturing Execution System (MES): Optimal Design, Planning, and Deployment. Mc-Graw- Hill, 2009.

[۲۹۱]

جامعه ­ای که بلوغ مدنی مدرن نداشته باشد، جامعه­ ای که سنتی‌ باشد اغلب مشکل فرهنگی‌ کیش‌ شخصیت و “شخصیت ­پرستی‌” دارد و قدرت‌ های حکومتی بزرگ نیز این مساله را به خوبی‌ می ‌‌دانند. آن قدرت‌ ها به نحوی مستمر (البته برای پیشبرد منافع خود) برای آن کشور‌ها شخصیت ­سازی می ‌‌کنند. در این فرآیند، موسساتی که مستقیم و غیرمستقیم از وزارت ­خانه‌ های امور خارجه ­ی خود پول (endowments) دریافت می ‌‌کنند (یا در برخی‌ موارد به حکومت ‌شان وابسته هستند) هرساله شخصیت‌ هایی‌ را استخدام می‌‌ کنند و می ‌‌پرورانند و یا لیست “روشنفکران موثر” می ‌‌سازند تا مردم آن کشور‌های سنتی‌ را در استمرار مشکل فرهنگی‌ “شخصیت­ پرستی‌” و کیش‌ شخصیت خود نگه ­دارند.

هیچ توطئه ­ای هم در کار نیست. بسادگی کیش‌ شخصیت و “شخصیت ­پرستی‌” اغلب می­ تواند مانعی فرهنگی‌ برای کار گروهی و دمکراتیک و مانعی برای قوام­ گیری آزادی در آن کشور‌های سنتی‌ شود .

نهاد‌ها و نشریاتی از قبیل مجله­ ی تایم (Time) در آمریکا، بنیاد اراسموس (Praemium Erasmianum Foundation) در هلند، موسسه ­ی میلتون فریدمن (Milton Friedman) در شیکاگو، مجله­ ی چشم­انداز (Prospect) در انگلستان  و مجله­ های  سیاست خارجی‌ (Foreign Policy) و روابط خارجی‌ (Foreign Affairs)، نشریه­ ی نیو ریپابلیک (New Republic) و موسسه­ ی تحقیقاتی‌ جورج بوش و انستیتو هوور (Hoover Institution) در دانشگاه استانفورد آمریکا از آن گونه ­اند. برخی‌ روشنفکران ایرانی‌ هم )برای نمونه آقای عبدالکریم سروش( در چند سال گذشته از کارمندان و همچنین از دریافت ­کنندگان جایزه‌ های ۱۵۰۰۰۰ یورویی و ۵۰۰۰۰۰ دلاری این مؤسسات بوده­ اند و اغلب دچار این شبهه ­اند که واقعا تاثیرگذار بوده­ اند.

این بدین مفهوم نیست که روشنفکران انتخاب ­شده، مامور حکومت های دیگر هستند. گواهی نیست. شاید آری، شاید خیر، اما رفتار و کردار و تفکر آنها با منافع کوتاه­ مدت، و با اهداف و برنامه‌ های بلندمدت قدرت‌ های بزرگ همخوانی دارد. اگرنه نیازی به استخدام و مطرح­ سازی و جایزه­ دهی‌ به آنان نمی ­بود .

جامعه ­ی جوان هم که سال‌ ها در معرض بدآموزی ‌هایی )که اغلب گوناگون ­اند و چنین نیستند که به قول قدما “سر و ته یک کرباس باشند (“بوده ­اند اغلب بسادگی ) بدلیل آن جوایز ساختگی و هدفمند به آن روشنفکران (شیفته­، یا به گفته ­ی قدما، “مرده­ ی” آن “روشنفکر موثر” ساختگی شده و دور باطل کیش‌ شخصیت و “شخصیت ­پرستی‌” در آن کشور‌های سنتی‌ ادامه می ‌‌یابد.

نکته این است که قدرت ‌های حکومتی بزرگ جرجیس را بعنوان “روشنفکر موثر” به جامعه معرفى می­ کنند و با شخصیت­ سازی ­ای که سر هم می ­کنند٬ می­ خواهند منافع کوتاه­ مدت و اهداف و برنامه‌ های بلندمدت خود را پیش ببرند و با یک تیر چند نشان را بزنند. به نظر می ­رسد جدیت و تاثیر این سناریو کم هم نبوده است.

برخی از این به اصطلاح “روشنفکران موثر” آنقدر امر بر آنها مشتبه شده که اخیرا به “نمایندگی از مردم ایران!” که “دوستان آمریکا!” هستند، نامه ای به دونالد ترامپ برای برداشتن تحریم‌ ها نوشته ا‌ند. چه تاثیر شگرفی؟!

تقارن و همزمانی ۲۴ ساعته ای و یگانگی مضمون نامه آقای روحانی به مردم آمریکا٬ با نامه “روشنفکران موثر ساختگی” به آقای ترامپ٬ بسیار تامل برانگیز بود! 

برای نقدی بر منش و رفتار و بینش و کردار آقای سروش، لطفا رجوع کنید به 

https://melliun.org/iran/215031

[۲۹۲]

Systemic and Structural Disorganization

[۲۹۳]

در کتاب “گم­ گشتگی­ ها” به تفصیل در مورد شاخص­ ها­ی موانع چهارگانه­ ی مشکلات فرهنگی‌ ایران برای گذار به شرایط تاریخی مدرن که ریشه در سیستم آموزشی ما نیز دارند سخن گفته ­ام. به اختصار این موانع عبارتند از:

۱- برای ما، وقت­ شناسی‌ اتلاف وقت است،

۲- آدم‌ ها سر جای خود نیستند. در بیشتر موارد، کار به کاردان یا کارشناس سپرده نمی‌‌ شود،

 ۳- اغلب کار‌ها ریشه­ یابی‌ نمی‌‌ شوند. به مسایل سرسری پرداخته می ‌‌شود، و آخر

 ۴- عدم تمایل بسیاری از روشنفکران، پژوهشگران، استادان و اندیشمندان ایرانی‌ به کار جمعی‌ و گروهی است.

رجوع کنید به:

Rakhshani, R. Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement. Charleston, SC: CreateSpace Publishers, 2009.

[۲۹۴]

برای نمونه ای اخیرتر، آقای کاوه مدنی.  متاسفانه آقای دکتر مدنی هم کماکان تا حدودی گرفتار همین توهم هستند که گویا با مدیران خوب می توان شرایط را بهبود بخشید و در اغلب موارد، علیرغم تجربه شخصی، موانع سیستمی و ساختاری نظام نکبت را نادیده می گیرند. طراحی نظام نکبت و ساختارهای موازی آن، بزرگ تر از هرگونه مدیریت است، و نیاز به طراحی مجدد و جایگزینی ساختاری نوین دارد. 

[۲۹۵]

آمریکائی‌ ها ضرب المثلی دارند که: جابجایی دوباره صندلی‌ ها بر روی عرشه تایتانیک. 

Re-arranging the deck chairs on the Titanic.

[۲۹۶]

تعداد این افراد جنایت‌ کار و خلاف‌ کار از بدو انقلاب تا کنون از ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر بیشتر نیست، و با آقازاده‌ ها و خودی‌ های ‌شان بیش از ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ نفر نیستند که مسئول تصمیم گیری در تمامی‌ جنایت‌ ها و زیادت طلبی‌ ها و خلاف ‌های قانونی هستند.  این افراد بر اساس اینکه در کجای “هرم قدرت نظام نکبت ولایت فقیه” هستند، بین ۱۰ نفر تا ۵۰ نفر مزدور و حقوق بگیر (مامور امنیتی، لباس شخصی‌، آدم کش، شکنجه گر، دزد و غیره) دارند. اگر میانگین ۳۰ نفر “حقوق بگیر” را میانگینی مناسب بدانیم، می ‌‌توان نتیجه گرفت که کلیت نظام ولایت فقیه زیر کنترل تعدادی بین ۷۵۰۰۰۰ تا ۹۰۰۰۰۰ نفر قرار گرفته است.  اینها یک درصدی هستند، و ترس و سرکوب آنها نیز از آنجا سرچشمه می‌‌ گیرد که یک درصدی هستند، و آن حقیقت اقلیّت مطلق بودن خود را می‌‌ دانند.

 https://melliun.org/iran/209523

البته همانطور که پیشتر نوشتم مطابق با آمار ۱۳۹۵ کشوری، چیزی بیشتر از ۱۲ درصد جمعیت ایران بی‌ سواد مطلق هستند، یعنی حتی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند و این ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر افراد جنایت کار حکومتی، با اشراف به اینکه این ۱۲ درصد جمعیت بی ‌سوادان مطلق کشور، در بیشتر موارد، از فقرا و مستمند‌ترین اقشار جامعه ما هستند، با استفاده از حقوق بگیران و مزدوران خود به بسیج آنها می پردازند و مدام سخن از “امت حاضر در صحنه” می کنند.

Boroujerdi, Mehrzad, and Rahimkhani, Kourosh. Postrevolutionary Iran: A Political Handbook. Syracuse University Press, 2018.

https://melliun.org/iran/224543

با ایجاد وبسایتی در خارج از کشور که زیر کنترل نهادی جهانی‌ و حقوق بشری باشد، مدارک و شواهد و اسناد (بر علیه آن۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر افراد جنایت کار حکومتی) می‌‌ توانند جمع آوری شده به مراجع قضائی جهانی‌ تحویل داده شوند. ‌

با شناسائی این جنایتکارها، محل سکونت و منزل آنها و ملک و املاک آنها نیز شناسائی خواهند شد و در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. حساب‌های بانکی و بنگاه‌های مالی آنها نیز شناسائی خواهند شد، و اگر مردم ما، چنین اسنادی را در مورد شاهرودی (پیش از مرگ وی) آماده کرده بودند، وی هرگز نمی توانست به خارج سفر کرده، و سپس به ایران بازگردد.

 https://melliun.org/iran/215117

مسلما پیشگامی خانم دکتر عبادی و آقای دکتر لاهیجی (که رئیس فدراسیون سازمان‌ های بین المللی حقوق بشر بوده اند) برای ایجاد چنین نهادی مدنی و چنین وبسایتی، می‌‌ تواند این مسیر را هموارتر ‌‌کند.

[۲۹۷]

ISACA. COBIT 2019 Implementation Guide: Implementing and Optimizing an Information and Technology Governance Solution. Isaca, 2018.

[۲۹۸]

همانگونه که در جدول بالا ذکر کردم، در پژوهش‌ های دنیای مدرن، توسعه ی (اقتصادی)  پایدار یا همگون،  اغلب در پاسخگویی همزمان به شش نیاز تعریف می‌‌ شود که به قرار زیر هستند:

 ۱- تفکر آینده نگر سیستمی‌ با بینشی استراتژیک ( پیرامون آنچه در آینده، در حوزه‌ هایی کلیدی، می‌‌ خواهیم باشیم یا بشویم ،) ۲- برنامه ریزی درازمدت زیربنایی، ۳- تخصیص هدفمند و همگون منابع (انسانی‌، مالی‌، طبیعی، فنی‌ و غیره) در حوزه‌ های کلیدی، ۴- کارشناسی فنی‌ و تخصص علمی‌، ۵- برنامه‌ های آموزشی و کارآموزانه در همان حوزه‌ های کلیدی، و بالاخره ۶- مشوق‌ های مالی‌ و غیر مالی.

برای آشنایی بنیادین با پایه‌ های علم و تخصص‌ های فنی و ابزارهای آن، به مجموعه مقالات و فایل‌ های صوتی من مراجعه فرمائید: 

https://t.me/natureofscience

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۲۹۹]

همه­ ی سیستم ‌هایِ زنده (از تک ­سلولی تا پیچیده ‌ترینِ آنها) هم آهنگِ رشدِ (Rate of Growth)خود و هم محدودیتِ رشدِ (Limits of Growth)خود (بدلیل رقابت برای منابعِ محدود) را دارند. اغلب هنگامیکه سیستم‌ ها به محدوده­ ی میزانِ رشد خود می ‌‌رسند، در رقابت و تعامل (Competition and Cooperation = Coopetition)  و همزیستی‌، به توسعه­ ی همگون خویش می‌‌ پردازند. بدین­ مفهوم توسعه، فازی تکاملی پس از رشدِ هر سیستم زنده است. سیستم‌ هایِ سرطانی، برعکس، آنهایی هستند که بدونِ گذار به توسعه، رشدی بی ‌­رویه (Uncontrolled Growth) دارند. سیستم اقتصادیِ ساخته­ ی انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. هنگامیکه هر حوزه­ ی اقتصادی (با توجه به منابعِ خود) به حداکثر رشدِ سالم خود رسیده است، نیاز به توسعه دارد و نه رشدِ بیشتر (که اغلب سرطانی و مصنوعی است.) اغلب هم سرطان هنگامی اتفاق می ‌‌افتد که سیستم ژنتیک در بدن، باعث می‌‌ شود که سلول‌ ها دیگربار و دیگربار، بدون ارزیابی و وقفه رشد کرده، تقسیم شده و به غده (Tumor) تبدیل شوند. خط­ مشی‌ های حریصانه­ ی رشدِ اقتصاد جهانی‌ امروزی، مانند ژ‌ن‌ های غده ­زا (Oncogenes) نقش تسریع­ کننده­ ی چرخه­ ی رشد سرطانی هستند، که سیستمِ ارزیابیِ توسعه­ ی همگون (بازسنجی و هم­سنگی  Checks and Balances) را دور می ‌‌زنند. نقد اینگونه خط­ مشی‌ ها، امروز اقتصادِ پابرهنگی (Barefoot Economics)  نامیده می ‌‌شود.

Max-Neuf, Manfred, A. From the Outside Looking in: Experiences in “Barefoot Economics.” London: Zed Books, 1992.

[۳۰۰]

A sustainable and even development

[۳۰۱]

http://falsafeh.com/kharmagas11/kharmagas_No11.pdf

[۳۰۲]

من واژه اندیشمند را به روشنفکر ترجیح داده و پیشنهاد کرده ام. ترجمه­ ی صحیح واژه­ ی لاتین  ” انتلکتوئل  ،” اندیشمند است و نه روشنفکر. روشنفکر شکل مدرن شد ه­ ی همان واژ ه­ ی نادرست منورالفکر زمان انقلابِ مشروطیت بوده که گرفتاری ‌های بسیاری در دیسکورس اندیشمندی ما بوجود آورده است. این البته بحثِ مفصلی است و به یاد داشته باشیم که اندیشمند (به عنوان فردی که از نیروی اندیشه­ ی خود و نه کار یدی خویش استفاده می کند) هم می تواند روشنفکر باشد و یا هم اینکه تاریک ­اندیش.  

زنده یاد بهار این واژه­ ی منورالفکر را مدرن کرده، واژه­ ی روشنفکر را ساختند. 

وقتی در انگلیسی گفته می شود Manual Labour یعنی کار یدی، یعنی دست ورزی، و هنگامی که نوشته می شود Intellectual Labour  یعنی کار اندیشه ای، یعنی اندیشه ورزی، یا کار اندیشمندی. بنابر این و برای نمونه، یک پزشک یا مهندس اندیشمند است، یعنی وی از نیروی اندیشه خویش استفاده می کند، در حالیکه یک کولبر یا نانوا، دست ورز می باشد و از کار یدی برای امرار معاش استفاده می کند.

اینکه واژه­ ی اشتباه روشنفکر در ایران بار سیاسی، ادبی و یا چپ و راست پیدا کرده، مشکل فرهنگی و بدآموزانه ماست، که من بارها بدان اشاره کرده و نوشته‌ ام که میراثِ غلط نسل‌ های “سیاست زده و سیاست باز”  پیش از ما، بویژه میراثی از رهبرانِ حزبِ منفور توده  (که اگر زبان خودشان را در مورد آن رهبران بکار بگیرم، میراثِ غلطِ تربچه‌ هایِ پوکِ حزبی) است.

انتلکتوئل Intellectual  یعنی اندیشمند، و نه روشنفکر. 

در مقالات پیشین هم در مورد تفکر استراتژیک اشاره داشتم که  استراتژی یعنی‌ تصویری (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، و غیره) از آینده داشتن. استراتژی یعنی‌ آفرینش بینشی یگانه از آینده­ ی دلخواه­ مان در همه­ ی زمینه‌ های نامبرده.

استراتژی یعنی‌ ایجاد دیسکورسی برای شفاف­ کردن چشم­انداز آینده. اساس استراتژی هم به صورت واحد درآوردن همه­ ی این کوشش ­هاست، هم ­راستا و هم­ خوان ­کردن این چشم ­اندازهاست .

اگر استراتژی و چشم­انداز ایجاد شود، تدوین و فورموله کردنِ تاکتیک ‌ها و برنامه ­ریزی‌ ها برای رسیدن به چنان بینشی ساده ­تر خواهد بود.

اگر جوانانِ ما، گام به گام، خواهان راهکار هستند، گناه از آنها نیست، گناه از بسیاری از گٔل‌ های سرسبدِ اندیشمندی ما و از رهبری اندیشمندی ماست که استراتژی را نمی‌‌ شناسد. گم­ گشتگی اغلب به آن دلیل است که بسیاری از گٔل‌ های سرسبدِ اندیشمندی ما تصویری از آینده ندارند.  به همه­ ی کتاب‌ های خود در منزل رجوع کنید، به هر کتابفروشی بروید، به هر کتابخانه در سرتاسر ایران بروید و درخواست کنید یا جستجو کنید که ۵ یا ۶ کتاب که چشم اندازی در مورد آینده ایران، متکی بر مطالعاتی موردی باشد، پیدا کنید. از چنین کمبودی شگفت زده خواهید شد. البته شگفت زده تر از سیلِ کتاب‌ های گذشته گرا. چنین پدیده ای، چه در موردِ ما اندیشمندان ایرانی می گوید؟ ما اندیشمندانی که، در اکثرِ موارد، حتی تصویری از آینده در حوزه ی کار خود! نداریم، به کجا می رویم؟ 

آنچه مهم است آن است که بپرسیم که آیا شایسته است که یک تحولِ اجتماعی معقول، استراتژی ای مشخص نداشته باشد؟  

اما آنچه باید دقت کرد این است که جنبش­ ها و شرایط هم بنا به تعریف ثابت نمی ­مانند و دائم در حرکت ­اند.

اگر آن استراتژی، آن تصویر، آن بینش (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، و غیره) شکل بگیرد، جوانان ما با نیروی خلاقه­ ی خود راهکار‌ها و تاکتیک‌ های خود را (برای شرایط ویژه­ ی خود) در خدمتِ آن استراتژی تدوین خواهند کرد.

هر تحولِ اجتماعی معقول اگر بخواهد که منسجم باشد باید استراتژی و بینش مشخصی برای اهداف و روش ­های تحول داشته باشد. در غیراینصورت می­ تواند در مسیر حرکتِ خود دچار گم­ گشتگی شود و به بیراهه برود.

[۳۰۳]

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۳۰۴]

https://melliun.org/iran/228072

[۳۰۵]

Rakhshani, R. The Origins of Toyota Production System and the Kanban System. Proceedings of the International Conference on Productivity Improvement. Tokyo, 1984.

[۳۰۶]

Inter-related, interconnected and interdependent

[۳۰۷]

ر.ک. به “مشروطه ایرانی‌، “ماشاالله آجودانی،

ر.ک. به “ما و مدرنیت،” و “زبان باز،” داریوش آشوری،

ر.ک. به “تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضا شاه،”  تورج  اتابکی، 

ر.ک. به “معمای مدرنیته”، و “مدرنیته و اندیشه ­ی انتقادی،” بابک احمدی،

ر.ک. به “مدرنیته و روشنفکران” ، “نقد عقل مدرن ” و “موج چهارم،”  رامین جهانبگلو،

ر.ک. به “ایرانیان و اندیشه تجدد” و “برلنی­ ها،” جمشید بهنام،

ر.ک. به “عکس‌ های یادگاری با جامعه­ ی مدنی” و “ما چگونه، ما شدیم؟” صادق زیباکلام،

ر.ک. به مقاله­ ی ” زنده باد دولت استبداد سکولار، ” منوچهر صالحی،

ر.ک. به “تاملی در مدرنیته ایرانی، ” و “روشنفکران ایران: روایت‌ های یأس و امید،” علی میرسپاسی، و

ر.ک. به “تجدد و تجدد ستیزی در ایران،”  عباس میلانی

متأسفانه کتاب‌ هایِ برشمرده، علیرغم تلاش نویسندگان ­شان اغلب خصوصیتِ تبادل­ پذیر و قابل­ مبادله­ ی دو مقوله­ ی مدرنیته و مدرنیسم را در لابلایِ نوشته­ ها و همچنین در دو مقوله ­ی “تجدد” و “مدرنیت” بوفور در خود دارند و به گفته­ ی قدما: “آمدند زیر ابروی­ اش را بردارند چشم­ اش را کور کردند“.  و همچنین کتاب ‌هایِ برشمرده اغلب گذشته­ گرا هستند و علیرغم ادعای ­شان، به پاسخ­ گویی برای مسایل حیاتی‌ امروزی نمی ‌‌پردازند و مدرن محسوب نمی ­شوند . قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان“.

[۳۰۸]

Wheeler, Stephen, M. and Beatley, Timothy. Sustainable Urban Development Reader. Routledge, 2014.

[۳۰۹]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۳۱۰]

World Bank. Atlas of Sustainable Development Goals 2018: From World Development Indicators. World Bank Publications, 2018.

[۳۱۱]

Lomborg, Bjorn. Prioritizing Development: A Cost Benefit Analysis of the United Nations’ Sustainable Development Goals. Cambridge University Press, 2018.

[۳۱۲]

Monolith Press. The U.N. 2030 Agenda for Sustainable Development: A Critique. ACSC, Monolith Press, 2015.

[۳۱۳]

Bacchus, James. The Willing World: Shaping and Sharing a Sustainable Global Prosperity. Cambridge University Press, 2018.

[۳۱۴]

Sachs, Jeffrey, D. and Ki-Moon, Ban. The Age of Sustainable Development. Columbia University Press, 2015.

[۳۱۵]

United Nations. The Sustainable Development Goal. United Nations, 2018.

[۳۱۶]

United Nations Publications. The Sustainable Development Goals Report, 2019. United Nations, 2019.

[۳۱۷]

توضیح نیاز‌های توسعه ­ی مندرج در جدول بالا، در بخش پایانی کتاب  ” سرچشمه‌ های مدرنیته” داده شده است.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۳۱۸]

Rakhshani, Raymond. Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement. BookSurge Publishing, 2009.

ر. رخشانی. گم گشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی. بوک سرژ، ۲۰۰۹ 

[۳۱۹]

Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.

[۳۲۰]

در هر سه مقاله نوشتم و باز هم تکرار می کنم که  من فکر می‌ کنم ساختِ اقتصادی نکبت ­بار­ و حریصانه ­ی دنیایِ امروز، استمرار دهنده­ ی سه پدیده ­ی فقر، فروسایش محیط زیست  (environmental degradation) و نظامی­ گری است. شیوه‌ های مبارزه با این سه پدیده­ ی نکبت در هر کشوری  گوناگون ­اند .

از نیازهای مبرمِ انسان آگاهِ امروزی، به ­کارگیری علم و صنعت و فن است تا پاسخگویی برای این سه پدیده باشد . وظیفه­ ی هر انسان آگاهِ مدرن است که با این سه پدیده­ ی نکبت ­بار­ (فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم) – که من “مِحورِ شرارتِ” دنیای اقتصادی امروز می‌‌ نامم – مبارزه کند.

برخی‌ راه ­حل‌ ها برای جلوگیری و تعدیل این سه پدیده در هر کشوری چنین ­اند: ۱- ایجاد کارآفرینی درآمدزا (برای مقابله با فقر و بیکاری،) و ایجاد شرایط ارزش ­زای وفور (به جای شرایط کمبود،) و نه ایجاد شرایطی مصرفی، و همچنین مبارزه با تفکر “فقرستا” ۲- تدوین و اجرای قوانین حفظِ محیطِ زیست (ضدّ فروسایش آن،) و همچنین مقابله با تفکر مخرب مصرف­ گرا و ۳- جلوگیری از وقوع جنگ و محدودکردن بودجه ­های نظامی (ضدّ نظامی­ گری،) و همچنین ایجاد سیستم شفافِ بازسنجی و همسنگی (برای مقابله با نهاد‌هایِ ناپاسخگو و خود‌سر و فراقانونی و خودکامه­ ی امنیتی.)

در هر کشوری‌ که فقر رو به افزایش باشد، محیطِ زیست رو به فروسایشی افزون، و سیستم‌ امنیتی ­ای خودکامه و همچنین نظامی­ گری ­ای بی ­رویه داشته باشد، کارگزارانِ اقتصادیِ حکومت و دولتِ آن کشور، هم ­راستا و هم ­خوان با ساختِ نکبت ­بار دنیایِ اقتصادی امروز عمل می‌‌ کنند، حتی اگر ادعا‌ی مبارزه با آن ساختِ به اصطلاح” استکباری ” یا” امپریالیستی” را داشته باشند (چرا که سیستم اقتصادی حکومت و دولتِ آن کشور هم فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم – که من “مِحورِ شرارتِ” ساختِ اقتصادی نکبت­ بار­ و حریصانه­ ی امروز می‌‌نامم – را استمرار می ‌‌دهد).

Smith, Philip, B. and Max-Neef, Manfred. Economics Unmasked. From Power and Greed to Compassion and the Common Good.Green Books, 2011.

[۳۲۱]

ناتوانی‌ پاسخگویی به حتی یکی‌ از عوامل و شاخص ‌های فوق، امکان توسعه پایدار یا همگون را دچار وقفه کرده و تلاش‌ های ما را به بیراهه می‌‌ کشاند و پیامد‌های اتلاف بسیار و ضایعات منابع را خواهد داشت، که بارها در طول ۵۰ سال گذشته ایران داشته ایم.

[۳۲۲]

در قسمتِ نتیجه­ گیری پایانی کتاب ” سرچشمه‌ های مدرنیته” ، با مروری بر پژوهش‌ ها و مطالعاتِ تطبیقی دو دهه ­ی اخیرِ جوامعِ رو به توسعه، بتفصیل به راهکار‌هایِ گوناگون آن جوامع باتوجه به ویژگی ‌‌هایِ بومی خودشان، برای اجرا و پیاده­ سازیِ هریک از فاکتور‌هایِ حیاتیِ‌ نام­ برده در جدولِ بالا پرداخته ام . در همه­ ی پژوهش­ ها، به اجرا گذاشتنِ و پیاده­ سازیِ درهم­ مرتبطِ آن عوامل از دلایلِ توفیقِ آن جوامع برای گذاری سالم از سنت به مدرنیته و گذار به توسعه پایدار، برشمرده شده­ اند.

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009. Pages 566 through 615.

[۳۲۳]

interconvertible

[۳۲۴]

مساله اصلی‌ این است که این نویسندگان، مدرنیسم و مدرنیته را درهم کرده ­اند. آن نویسندگان اغلب از زاویه ­ی جامعه­ شناختی‌، تاریخی‌، فلسفی،‌ دینی‌، ادبی‌ و غیره (که مربوط به مباحث مدرنیسم هستند) به این مساله پرداخته ­اند، و نه از دیدگاه علمی‌ و فًن ­آوری که مرتبط با مدرنیته است.

[۳۲۵]

مباحث توسعه­ ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم­ متکی (interdependent) و بهم پیوسته یا درهم­ بسته ­اند (interconnected).

[۳۲۶]

درهم کردن مباحث مدرنیسم و مدرنیته (به وسیله میرزابنویس­ ها) اغلب شدیدا به شناخت ما صدمه زده است. شاید یکی‌ از دلایل علاقه ­ی سطحی برخی‌ اندیشمندان ما به مباحث “پسامدرن” در عدم شناخت و گم گشتگی ما در مورد مسایل مدرن است.

نگاه کنید به ر. رخشانی، “گم گشتگی‌ ها در تلاش‌ های جنبش مدنی

[۳۲۷]

Hayward, Matthew, and Long, Maebh. New Oceania: Modernisms and Modernities in the Pacific. Routledge, 2019.

[۳۲۸]

همچنین امیدوارم که در این تلاش قادر باشم مفهوم آن توازنی که گرامشی بدان اشاره داشت، یعنی‌ توازن بین بدبینی عقل (pessimism of the intellect) و خوش­ بینی‌ اراده (optimism of the will) را، برای خوانند­گان جوان و متفکر موجب شوم.

 

[۳۲۹]

برخی‌ از مباحثِ علمیِ‌ این مقالات هنوز در مباحثِ اندیشمندیِ) چه دینی و چه سکولارِ (ایران مطرح نشده­ اند و برخی‌ دیگر نیز هنوز “تابو” هستند، اگرچه سال­ هاست که صد‌ها و شاید هزار‌ها بار در دیسکورسِ غالبِ روشنفکریِ جهانی‌ بحث شده ­اند. دیسکورس اینجا بمفهوم گفت و شنود اندیشمندانه­ ی انتقادی مطرح است. لطفا به پانویس های ۵۵ و۷۵  و  ۱۳۵ نیز حتما مراجعه فرمائید. 

 مهم این است که برای مدرن­ شدن، این مباحث علمی‌ بهتر است مطرح گردند و بخشی از دیسکورسِ غالبِ ما شوند.

دیگر اینکه همیشه می­ توان همه چیز را بهتر کرد. این قانون در مورد نوشته­ ها و کتاب­ ها هم صدق می ­کند. ولی به ایده­ آل نمی ­توان امید بست چون حتی با فرض دست­ یافتنی بودن، ایده­ آل­ ها برای آدم­ های مختلف متفاوت­ اند . باید دید حد بسیارخوب و قابل قبول برای ارایه ­ی یک مطلب در کجاست؟

 

[۳۳۰]

Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.

[۳۳۱]

Dawson, Marcelle, C. and Rosin, Christopher, and Wald, Nave. Global Resource Scarcity: Catalyst for Conflict or Cooperation? EarthScan Studies in Natural Resource Management. Routeledge, 2017.

[۳۳۲]

Richardson, Samantha. Ethical Profit: A Guide to Increasing Profit Using Sustainable Business Practices. Writing Pixels Publishing, 2020

[۳۳۳]

Tan, Celine, and Faundez, Julio. Natural Resources and Sustainable Development: International Economic Law Perspectives. Edward Edgar Publishing, 2017.

[۳۳۴]

Bower, J.L. and Clark, G.G. From Resource Allocation to Strategy. Oxford: Oxford University Press, 2005.

مساله­ ی چگونگی تخصیص همگون منابع از موضوعات کلیدی مدیریتی اقتصاد مدرن و از دروس اصلی‌ رشته‌ های “علوم” انسانی‌ امروز است .

[۳۳۵]

Cohn, Jessica. What is Scarcity of Resources? (Economics in Action.) Crabtree Publishing Company, 2008.

[۳۳۶]

McPherson, Cameron. The Next Giant Leap: How We Can Solve Resource Scarcity and Climate Change to Build a Better World. Independently Published, 2019.

[۳۳۷]

Barbier, Edward, B. Scarcity and Frontiers. Cambridge University Press, 2011.

[۳۳۸]

Clugston, Christopher, O. Scarcity: Humanity’s Final Chapter. Booklocker.com, Inc., 2012.

[۳۳۹]

Olsen, Edward, A. Japan: Economic Growth, Resource Scarcity, and Environmental Constraints. Routeledge, 2019.

[۳۴۰]

Lok, Johnny, CH. Satisfaction of Human Wants and How to Solve Sustainable Resource Scarcity after 2050. CreateSpace Independent Publishing Platform, 2017.

[۳۴۱]

Hippolyte, Fofack, and Bigman, David. Geographical Targeting for Poverty Alleviation: Methodology and Applications. World Bank Publications, 2000.

[۳۴۲]

Siegel, Eric, and Glaeser, Edward, L. and Kozyrkov, Cassie. Strategic Analytics: The Insights You Need from Harvard Business Review. (HBR Insights Series.) Harvard Business Review Press, 2020.

[۳۴۳]

Khaiter, Peter, A. and Erechtchoukova, Marina, G. Sustaiability Perspectives: Science, Policy and Practice. A Global View of Theories, Policies and Practice in Sustainable Developmen (Strategies for Sustainability.) Springer, 2019.

[۳۴۴]

Qestroem Moeller, Juergen. The Global Economy in Transition: Debt and Resource Scarcities. WSPC, 2013.

[۳۴۵]

Checks and balances

[۳۴۶]

Dinar, Shlomi, and Mendlesohn, Robert, and DeSombre, Elizabeth, R. Beyond Resource Wars: Scarcity, Environmental Degradation, and International Cooperation (Global Environmental Accord: Strategies for Sustainability and Institutional Innovation. The MIT Press, 2005.

[۳۴۷]

Reed, David. In Pursuit of Prosperity: U.S. Foreign Policy in an Era of Natural Resource Scarcity. Routeledge, 2014.

[۳۴۸]

Pirages, Dennis, and Cousins, Ken. From Resource Scarcity to Ecological Security: Exploring New Limits to Growth. (Global Environmental Accord: Strategies for Sustainability and Institutional Innovation. The MIT Press, 2011.

[۳۴۹]

Finley, Carmel. All the Boats on the Ocean: How Government Subsidies Led to Global Overfishing. University of Chicago Press, 2017.

[۳۵۰]

Haley, Usha, CV., and Haley, George, T. Subsidies to Chinese Industry: State Capitalism, Business Strategy, and Trade Policy. Oxford University Press, 2013.

[۳۵۱]

Benitah, Marc. The WTO Law of Subsidies, A Comprehensive Approach. Wolters Kluwer, New Edition, 2019.

[۳۵۲]

تقسیم جامعه به “خودی” و “غیرخودی” علاوه بر عوارضی که در حوزه ­ی سیاسی به همراه داشته حوزه­ های اقتصادی و اجتماعی را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داده است . به گونه ­ای که بسیاری از جامعه­ شناسان معتقدند طبقه­ ی متوسط جامعه ایران به دلیل قرارگرفتن در معرض تبعیض­ های حکومتی دچار ضعف­ های اساسی شده است . برای مثال با آن که طبق اصل سی ­ویکم قانون اساسی “داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ­ی‌ ایرانی است‌ و دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که ‌نیازمندترند بخصوص روستانشینان و کارگران زمینه­ ی اجرای این اصل‌ را فراهم کند” اما به دلیل شکست پیاپی سیاست­ های دولت­ ها در این زمینه، دستیابی به مسکن برای بسیاری از اقشار جامعه به آرزویی دور از ذهن تبدیل ­شده و شواهد و قراین حکایت از حاد شدن وضعیت اقتصادی در آینده نزدیک دارند .اعتقاد کارشناسان بر این است که با آغاز اجرای طرح موسوم به اصطلاح ‌ هدفمندکردن یارانه ­ها، رکودی عمیق در بخش مسکن به وقوع پیوست و پایین ­آمدن قدرت خرید مردم در اثر رشد تورم، بخش مسکن را تا مدت ­ها در رکود نگه داشته ­­است. این در حالی است که رشد مداوم تورم در سال­ های اخیر و گزارش­ های هشدار دهنده درباره ­ی بحران بیکاری و افت شاخص ­های کسب ­وکار چشم ­اندازی تیره و تار را روبروی  شهروندان قرار داده و در نتیجه سیلی از بحران­ های روحی و روانی در جامعه به راه افتاده ­است. افزایش هرساله­ ­ی آمار طلاق، رشد بزه و اعمال مجرمانه، پرخاشگری عمومی و اپیدمی افسردگی اجتماعی، به عنوان شاخص ­­های این وضعیت، مدام از جانب جامعه ­­شناسان و روان ­­شناسان اجتماعی گوشزد می ­­شود و تظاهرات و اعتراضات و شورش ­­های خیابانی نیز از مدتی پیش به حرکت درآمده ­­اند. می­گویم تظاهرات و اعتراضات و شورش­ ­های خیابانی و نه جنبش اجتماعی برای اینکه بار‌ها و بارها به تجربه دریافته ­‌ایم که متاسفانه بسیاری از دانشمندان “علوم” انسانی‌ ما هنوز تفاوت‌ ­های «تظاهرات و اعتراضات خیابانی» و یا «اعتراضات حاشیه­ ­نشینان» را با «جنبش­ ­های اجتماعی» درک نکرده ­‌اند.

[۳۵۳]

از دیدگاه امروزی و مدرن، تظاهرات و اعتراض‌ های آزادی ­طلبِ مدنی و جنبش‌ های دموکراتیکِ ملی‌ از شورش ‌هایِ خیابانی و اعتراض‌ هایِ بی­ هدفِ حاشیه­ نشینان شهری متفاوت ­اند . چنین تظاهرات و جنبش هایی مدنی اغلب چشم انداز دارند و کور و بی‌ هدف نیستند و زمینه‌ های پیوندهایی مدنی می سازند. 

مشروعیت بخشیدن به اعتراض‌ هایِ بی­ هدفِ حاشیه­ نشینانِ شهری و بزرگ جلوه­ دادن شورش‌ های بی­ هدفِ فقرا و الگوساختن از اعتراض‌ هایِ غیرِ آتیه ­نگرِ خیابانی بمثابه جنبشی آزادی­ طلب و یا حتی‌ به عنوانِ حرکتی‌ دموکراتیک، جنبه ­ی مهمی‌ از این جنبش‌ ها را به فراموشی می‌‌ سپرد. در دنیای مدرن، جریاناتِ حاشیه­ نشین شهری) بدلیل فقر و فقدان بینشی آتیه ­نگر، و با دریافتِ حقوقی اندک) اغلب بسادگی در حین یا پس از اعتراض‌ ها، در خدمتِ قدرت ‌های ضدّدمکراتیک قرار گرفته ­اند. هرگز بینشِ استراتژیکی مدرن، مترقی و پیشرفته از جریاناتِ حاشیه­ نشین شهری بیرون نیامده است، نه در ایتالیایِ موسولینی، نه در آلمانِ فاشیستی، نه در اندونزی، نه در اسپانیا، نه در شیلی یا آرژانتین، نه در ایران و نه در هیچ جای دیگر دنیا.

جالب است که پس از اعتراضاتِ اخیر ، در مصاحبه ­ی “روز­نامه­ ­ی شهیر” بتاریخ ۱۷  دی ماه ۹۸  با تعدادی از کسانی‌‌ که به گفته­ ­ی خودِ روزی ­نامه،­ “جان بر کف” )بخوانید خانواده‌ های لباس شخصی ها( هستند‌، ۱۷ نفر به حاشیه­ نشینی، مستضعف­ بودن و بزرگ ­شدن در حلبی ­آباد‌هایِ اطرافِ شهرِ تهران و درگیر بودن در اعتراضاتِ حاشیه ­نشین‌ هایِ زمانِ انقلاب، اقرار دارند .

دفاع از حقوقِ دموکراتیکِ انسان‌ ­های مستمند و دفاع از درخواست‌ ­هایِ آنها ) برای دستیابی به آب و برق و کار و مسکن و غیره (را بهتر است از بزرگ جلوه ­­دادن و دفاع از اعتراض‌ ­های جریاناتی‌ غیردموکراتیک و غیرآتیه­ ­نگر جدا دانست. بهتر است از حرکت‌ ­های‌ خیابانی و اعتراض‌ ­های مخرب ایجادِ شبهه­ ­ای بعنوان جنبش اجتماعی مترقی نکرد. حتی جنبش‌ ­های اعتراضی بی ­­برنامه و بی ­­هدفِ شهری را هم اغلب هیچ اعتباری در سازنده و آگاه­ ­بودن‌ ­شان نیست و از بزرگ جلوه­ ­دادن آنها نیز نیکوتر است خودداری کرد.

در اینکه این شورش‌ ­ها اغلب اعتراض به فقر، به بی­ ­عدالتی، و به بی ­­توجهی‌ به مسائل جوانان هستند بحثی‌ نیست. وظیفه ­­ی هر روشنفکر سطح جهانی مدرن است که دیسکورسی (دیسکورس بمفهوم گفت و شنودِ انتقادی اندیشمندانه) را در اجتماع خود آغاز کند که: “بی­ ­پولی‌ و تهیدستی و بیکاری در جامعه­ ­ای مصرفی یعنی‌ چه؟،” “جوان بودن در جامعه ­­ای سنتی‌ چه عواقبی دارد؟،” “بورس ­­بازی به جای توسعه­ ­ی همگون اقتصادی یعنی‌ چه؟،” “اقلیت بودن و تبعیض یعنی‌ چه؟،” “حرص بی ­­حد قدرتمندان چه پیامد‌هایی‌ دارد؟،” “محروم بودن یعنی‌ چه؟،”  “گرسنگی یعنی‌ چه؟،” “بیماری و نبود امکانات یعنی‌ چه؟،”  “نداشتن تفریح در جوانی یعنی‌ چه؟،” “ترس از سرکوب یعنی‌ چه؟،” “نظامی ­­گری و عدم پاسخگویی نهاد‌های امنیتی چه پیامد‌هایی‌ دارد؟،” “خفقان حکومتی یا دولتی یعنی‌ چه؟،” “خرافات و جهالت یعنی‌ چه؟” و بالأخره اینکه “بی‌ ­خانمانی و حاشیه ­­نشینی در جامعه ­­ای مصرفی چه عواقبی دارد؟”

اغلب ریشه­ ­ی شورش ­‌ها و اعتراض­ ­های خیابانی در بی­ ­توجهی‌ به این مسائل مدنی دنیای امروز هستند.

Le Bon, Gustave. The Crowd: A Study of the Popular Mind. A Good Research into “Mob Mentality.” Free Dover Social Science Catalog, 2002.

[۳۵۴]

Ellis, Jane. Corruption, Social Sciences and the Law: Exploration across the Disciplines (The Law of Financial Crime.) Routeledge, 2019.

[۳۵۵]

Sironi, Paolo. Financial Market Transparency: Essays on Financial Market Theory. Edizioni Accademiche Italiane, 2019.

[۳۵۶]

Heath, Dan. Upstream: The Quest to Solve Problems Before They Happen. Avid Reader Press, Simon & Schuster, 2020.

[۳۵۷]

Josephs, Adam, and Rubenstein, Brad. Risk Up Front: Managing Projects in a Complex World. Lioncrest Publishing, 2018.

[۳۵۸]

Bartik, Timothy, J. Making Sense of Incentives: Taming Business Incentives to Promote Prosperity. W. E. Upjohn Institute, 2019.

[۳۵۹]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009. Pages 566 through 615.

[۳۶۰]

Morley, Samuel, and Coady, David. From Social Assistance to Social Development: Targeted Education Subsidies in Developing Countries. Peterson Institute for International Economics, 2003.

[۳۶۱]

Vagliasindi, Maria. Implementing Energy Subsidy Reforms: Evidence from Developing Countries. World Bank Publications, 2012.

[۳۶۲]

مساله­ ی چگونگی طراحی مشوق ­هایِ هدفمند از موضوعات کلیدی مدیریتی اقتصاد مدرن و از دروس اصلی‌ رشته‌ های “علوم” انسانی‌ امروز است .

[۳۶۳]

همه ­ی کشور‌هایی‌ که گذاری سالم ­تر به مدرنیته کرده­ اند (چه در غرب و چه در شرق) اغلب در بطنِ مناسباتِ اجتماعیِ خود دیسکورسِ غالبی عمدتاً علمی‌ (دیسکورس بمفهوم گفت و شنودِ انتقادی اندیشمندانه) دارند. دیسکورسِ غالبِ آن جوامع بر اساسِ الهیات و فلسفه و “علوم” انسانی‌ نیست. اگرچه معمولا آنها را نیز در خود دارند چرا که برای هر جامعه­ ای لازم­ اند. آنها را درس هم می‌‌ دهند چون با یکدیگر و با علم‌ مرتبط هستند. اما در چنین جوامعی مدرن، اغلب بینشِ استراتژیک، برنامه­ ریزی‌ هایِ زیربنایی، سیستمِ آموزشی‌، تربیتِ کارشناس و تخصیصِ منابع، به­علاوه­ ی مشوق­ ها، اغلب همه و همه در خدمتِ شکل ­دهی‌ به دیسکورسی علمی (scientific discourse) ‌هستند. برعکس، اکثرِ کشور‌هایِ سنتی‌ اغلب در دیسکورسِ غالبِ روشنفکری و اجتماعیِ خود کماکان گرفتارِ مباحثِ تاریخی و الهیات و “معجزه” و “عرفان” و مباحثِ مذهبی،  و”سیاسی”‌ و فلسفی­ اند.

[۳۶۴]

DiFonzo, Sal. Designing Effective Incentive Compensation Plans: Create a Plan that Drive Strategy, Engages Employees, and Achieve Success. FMI. 2015.

[۳۶۵]

Mgemezulu, Overtoun. The Social Impact of Community-Based Targeting Mechanisms: A Qualitative Study of the Targeted Agricultural Input Subsidy Programme in Malawi. LAP Lambert Academic Publishing, 2010.

[۳۶۶]

Jensen, Nathan, M. and Malesky, Edmund, J. Incentives to Pander: How Politicians Use Corporate Welfare for Political Gain (Business and Public Policy.) Cambridge University Press, 2018.

[۳۶۷]

Panneman, Thijs. Lean Transformations: When and How to Use Lean Tools and Climb the Four Steps of Lean Maturity. Independently Published, 2019.

[۳۶۸]

Campos, Jose’, and Balland, Jean-Claud. The Voice of the Customer for Product Development. Rapid Innovation, LLC., 2012.

[۳۶۹]

Womack, James, P. Lean Thinking. Simon & Schuster, 2001.

[۳۷۰]

Blokdyk, Gerardus. Internal Customer Service, A Complete Guide. 5 Star Cooks Publishing, 2019.

[۳۷۱]

Womack, J.P. and Jones, D.I. Lean Thinking: Banish Waste and Create Wealth. New York, NY: Simon and Schuster, 2003.

[۳۷۲]

Blokdyk, Gerardus. Internal Customer Success, Second Edition. 5 Star Cooks Publishing, 2019.

[۳۷۳]

این هم واضح و مبرهن است که راهکارهای توسعه ­ی پایدار آن کشورها، هریک ویژگی ‌‌های بومی خود را داشته ­اند.

حتی دو خانواده هم کاملا شبیه هم نیستند، چه برسد به دو کشور و دو اقتصاد و دو اجتماع و نتیجتا دو رفتار فرهنگی .

بهمین دلیل هم، مقایسه ی دو اقتصاد و دو اجتماع و رفتار‌های‌ فرهنگی مردم شان چیزی جز بلاهت نیست.

اخیرا دوستی، صفحه ی فیس بوکِ یکی از اساتیدِ “اینشتین” ایرانی را  که بیش از ۴ دهه در آمریکا زندگی کرده است، به من نشان دادند. (من هرگز در این شبکه ی عوام گرا و پوپولیستیِ فیس بوک حضور نداشته ام.) این پروفسورِ “اینشتین،” در مقایسه ی هجوم آمریکائی ‌ها به فروشگاه‌ ها پس از شیوع ویروسِ کرونا برای خرید کالا در این کشور، با ما ایرانی‌ ها که چنین هجومی به مغازه‌ ها را تجربه نداشته اند، به مردم ما افتخار کرده ا‌ند! شاید در خیالاتِ جنابِ “اینشتین،” مقایسه ی رفتار‌ها، نمادِ “فرهنگ غنی” ما باشد! 

این جنابِ پروفسور “اینشتین” پس از ۴۰-۵۰ سال زندگی در آمریکا هنوز نمی دانند که مسائلِ سیستمی این کشور در اکثر موارد چالش‌ های وفور  Abundance هستند، در حالیکه ایران در اکثر موارد با مشکلاتِ کمبود  Scarcity روبرو بوده است.

چالش‌ های وفور در این نظام آمریکایی، به شکل گیری ابرفروشگاه‌ ها SuperStores  و بوجود آمدن فرهنگِ (چندین دهه ای) فتیشیسم کالایی Commodity Fetishism  که موجبِ بوجود آمدن واژه ­ی آمریکائی “معتاد به خرید” Shopoholics  شده است، و حتی موجبِ بازارسازی و بازاریابی عمده فروشی  WholeSale   (در سطحِ مصرف کننده Retail Consumer) شده و به شکل گیری جامعه ی ابرمصرفی  SuperConsumptive  با تمام گرفتاری ‌های فرهنگی و اقتصادی خود، انجامیده است.

کمبود‌های اخیر دستگاه‌ های تنفس مصنوعی و لوازمِ آزمایشی و ماسک هم در آمریکا پس از کرونا، نه کمبودی سیستمی، که بدلیل قطع بودجه ی بهداشتی و پزشکی توسط حکومتِ حریصِ ترامپ و کابینه ی فاسد وی در ۳ سال گذشته بوده است. 

در ایرانِ (در اکثرِ موارد گرفتار در کمبودی سیستمی) با میزانِ فقری (متکی بر آمار حکومتی) ۳۳ تا ۵۰ درصدی  که جامعه ی فقر زده ­ی ایرانِ ما را درگیر و گرفتار کرده، (در ایالات متحده، آمار فقر حدود ۱۲ درصد است،) با چه استطاعت مالی و در چه شرایط کالایی، فرصت‌ های خرید و فروش مشابه کالا وجود داشته است، یا دارد، که این پروفسورِ “اینشتین،” دو جامعه ی ایران و آمریکا و رفتار‌های مردم شان را با هم مقایسه کرده ا‌ند؟

باید به نحو غیرقابل علاجی، پس از ۴۰-۵۰ سال زندگی در آمریکا،  بی سوادِ) اجتماعی،( مکتبی،  دگماتیک و جزم اندیش  بود که چنین مقایسه ای داشت! 

البته یکی دو روز بعد شنیدم که رئیس جمهورِ “کلید بدست ” ما هم (منتهی بدون فرصت ۴۰ – ۵۰ سال زندگی در آمریکا) همین “افتخارزدگیِ” غیرقابل علاج را داشته ا‌ند!  بر ایشان فرجی نیست، بهر حال آخوند هستند، اما پروفسور “اینشتین”  در آمریکا! ؟

در این بازارِ شامِ کرونا، یکی از تریلیاردر‌هایِ اسلامِ جهادی و “غرقه در مقامِ ولایی” و “خودی” (بخوانید غارتگر) هم بنام آقای انصاری، که بزرگترین مرکزِ خرید (یعنی Iran Mall)  را ساخته ا‌ند، با “افتخارزدگی” و بلاهتی غیرقابلِ علاج، بخشی از مرکزِ خرید خود را دیوار کشیده و ۴۰-۵۰ تخت بیمارستانی در آن تعبیه کرده ا‌ند. البته اینکه شاید این بلاهت، کاری تبلیغاتی است، بحثِ دیگری ست.

این “اینشتینِ” مسلمانِ جهادیِ وطنی هم برداشتِ‌ شان از کمبود چنین است! برای آقای انصاری جهادی، نه کمبودی سیستمی در نظامِ پزشکی (از کمبود نیروی انسانی متخصص بهداشتی گرفته، تا پزشک و پرستار کارشناس و کادر‌های درمانی متخصص، تا دستگاه‌ هایِ آزمایشی، تا آمبولانس ها در سیستم ترابری پزشکی، تا بخش‌ های مراقبت ویژه و اورژانس، تا دستگاه‌ های تنفس مصنوعی، تا سرمایه گذاری پایه ای در سیستم بهداشتی، تا وسائل فنی شناختِ ویروس، تا سیستم جمع آوری پسمانده‌ های عفونتی،  تا داروهای موردی، تا همه ی سیستم‌ های پشتیبانی، و غیره،) که برای ایشان کمبود تخت (آن هم در درون چهار دیواری فروشگاه!) پاسخ به چالش‌ ما بوده است!

بدین ترتیب، همه ی تخت فروش‌ ها و مبلمان فروش‌ ها هم، پس از این ابتکار ابرخلاقانه! ایشان، می توانند برای متحول کردنِ نظام پزشکی ما و از بین بردنِ کمبود، نقشِ مسلمانِ جهادی داشته باشند و در هماهنگی با پروفسور “اینشتین” در آمریکا و آقای انصاری جهادی در Iran Mall  و رئیس جمهور “کلید بدست” ما، “افتخار آفرینی” کنند!

اگر هم این تیم “مبتکر و خلاق” در مسیر “افتخار آفرینی” و “متحول کردن” نظام پزشکی ایران برای مبارزه با کرونا، با مشکلاتی جزئی! روبرو شوند، می توانند از رهبر “همه چیز دانِ” نظامِ نکبت، مشورت‌ هایِ تحمیقیِ‌ لازم را از “توبره ی علمی” ایشان دریافت کنند. 

بنظر می رسد که برای برخی از ما ایرانی ها برای رفع کرونا، تنها فاصله گیری اجتماعی، در منزل ماندن و شستن دست‌ ها جواب نمی دهد. مغز‌ها را باید شست. 

در عین حال بارها نوشته ‌ام که  تا آنجا که به مسائل توسعه مربوط است، تمدن و فن ­آوری و علم از ملتی به ملتی و از عصری به عصری دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است. هر ملتی یا هر عصری هم رنگ فکر و فرهنگ خود را بر آنچه از دیگران اقتباس کرده است، بخشیده و در نتیجه تمدن‌ های گوناگون و متنوع پدید گردیده ­است.

هیچوقت نقص ملتی نیست که از فکر و روش و تمدنِ ملتی دیگر استفاضه و اقتباس کند، به شرط اینکه با تفکری سیستمی‌ و ریشه ­ای، معرفت و بینش ملی‌ را بکار بندد و به عناصر و فکر و روشِ مقتبسه، رنگِ فکر و ذوق خود را ببخشد، یعنی‌ آنچه کسب کرده است در خود برده، هضم کند و بعد با فکر و خلاقیت ملی‌ و نیاز‌هایِ کلیدی علمی‌ و صنعتی روزِ خود ممزوج نموده، عناصر جدیدی را در تمدن ببارآورد و نه اینکه کاریکاتور تمدن دیگری شود.

قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت.”

Kamau, Macharia, and Chasek, Pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.

[۳۷۴]

در ایران که رهبرِ نظامِ نکبتِ ولایتِ فقیه، از نقشِ انتگرال در آموزشِ ریاضیات گرفته، تا برنامه ریزیِ بودجه ­ی کشوری، تا توطئه‌ های “دژمن”، تا علوم فیزیکِ هسته ای، تا پیشرفته ‌ترین پژوهش‌ ها در علومِ ژنتیک و نقش اجنه در اشأعه ویروس کرونا، و و و “همه چیز دان” هستند! 

[۳۷۵]

Expertism

[۳۷۶]

من در همه جا سعی می کنم که واژه ­ی حکومت را بدرستی برای Government  بکار بگیرم و از این استفاده نادرستی که حکومت را برای تشکیلات موازی، یعنی برای حاکمیت “بیت رهبری نظامِ نکبت،” استفاده می کنند  و دولت را برای قوه مجریه و کابینه بکار می گیرند،  پرهیز کنم. 

Government  حکومت است.

State  دولت است.

در دانش ‌ها و مطالعاتِ سیاسی، حکومت بخشی از دولت محسوب می شود. برای نمونه انگلستان دولتی  a State است که حکومتی محافظه کار   Conservative Government دارد. 

[۳۷۷]

Benette, Jason, and Bowen, Jennifer. LEAN, Ultimate Collection – Lean Startup, Lean Analytics, Lean Enterprise, Kaizen, Six Sigma, Agile Project Management, Kanban, Scrum. Independently Published, 2018.

[۳۷۸]

Clifton, Jim. It’s the Manager: Gallup Finds the Quality of Managers and Team Leaders is the Single Biggest Factor in Your Organization’s Long-term Success. Gallup Press, 2019.

[۳۷۹]

Hirszowicz, Maria. Coercion & Control in Communist Society: The Visible Hand in a Command Economy. St. Martin’s Press, 1986.

[۳۸۰]

Old, Jeremy. Reinventing Management Thinking: Using Science to Liberate the Human Spirit. Team Business Development Publishing Ltd., 2015.

[۳۸۱]

Bloom, Paula Jorde. Circle of Influence: Implementing Shared Decision Making and Participative Management (The Director’s Toolbox.) New Horizons, 2011.

[۳۸۲]

Castellan, John, N. Individual and Group Decision Making: Current Issues. Psychology Press, 2013.

[۳۸۳]

Swearingen, Michael, H. Participative Management: An Analysis of its Effect on Productivity (Employee Ownership and Economic Democracy, Book 13.) Routledge, 2017.

[۳۸۴]

Process improvements

[۳۸۵]

Measured execution incentives

[۳۸۶]

Sowell, Thomas. Knowledge and Decisions. Basic Books, 1996.

[۳۸۷]

Engaged

[۳۸۸]

Implementation

[۳۸۹]

Improvement suggestions

[۳۹۰]

Bowen, R. B. Recognizing and Rewarding Employees. Washington, D.C.: McGraw Hill, 2005.

[۳۹۱]

Waste elimination

[۳۹۲]

Renwick, Douglas, W. S. Contemporary Developments in Green Human Resource Management Research: Towards Sustainability in Action. Routledge, 2018.

[۳۹۳]

Meritocracy rewards

[۳۹۴]

Hunger, S.G. Eliminating Waste: A Principal Agent Model with Respect to Human Capital. Hamburg, Diploma GmbH, 2005 (Zugl.: Ueniversitaet Wien Diplomarbeit, 2005)

[۳۹۵]

Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.

[۳۹۶]

Execution

[۳۹۷]

پیدایش توسعه­ ی همگون بیش از هرچیز نیاز به اجرا و پیاده ­سازی دارد نه به اِدعا و به حرف. به گفته ­ی سعدی:

 “به معنی توان کرد دعوی درست              دم بی ­قدم تکیه­ گاهی ­ست سست.”

[۳۹۸]

Implementation and Execution

[۳۹۹]

Jain, R. and Triandis, H.C. and Weick, C.W. Managing Research, Development and Innovation: Managing the Unmanageable. New York, NY: Amazon Publishing, Kindle Books, 2010.

[۴۰۰]

در مقاله شماره یک پیرامون حوزه‌ های صنعتی کلیدی امروزی ایران نوشتم که برای نمونه تنها با نگاهی‌ اجمالی و ‌با استناد به آمار‌ها می ‌‌توان نتیجه­ گرفت که مثلا امروز ۱ صنایع پتروشیمی؛ ۲صنایع محصولات کانی غیرفلزی بجز فرآورده‌ های نفت و ذغال ­سنگ؛ ۳صنایع نساجی، پوشاک و چرم؛ ۴صنایع مواد غذایی‌ ۵صنایع ماشین­ آلات، تجهیزات، ابزار و محصولات فلزی؛ و ۶صنایع خودروسازی (با همه ­ی اتلاف و علیرغم همه ­ی ضایعات آن) نقشی‌ عمده در کارآفرینی درآمدزا در زنجیره­ ی تامین و عرضه­ ی کشوری دارند. همچنین اشاره داشتم که صنایع مواد غذایی ایران، هم اکنون، می توانند به راحتی با دیگر کشورها رقابت کنند و موفق هم باشند. البته مطالعه پیرامون مسائل زیست محیطی این صنایع می بایست هرچه سریع تر موضوع پژوهش باشد. 

[۴۰۱]

Competitive advantage

[۴۰۲]

قبایل سرخپوستان آمریکایی ضرب‌ المثلی دارند که “آدم‌ هایی‌ را که تظاهر به خواب می ‌‌کنند، نمی‌‌ شود بیدار کرد.” تو گویی فریبی که برخی‌ گٔل‌ های سرسبد اندیشمندی جامعه­ ی ما را ) چه سکولار، چه دینی) خشنود می‌‌ کند از صد حقیقت برای‌ شان ارزشمندتر است. بنابراین اغلب آگاهانه آن فریب را هرگز زیر پرسش نمی ‌‌برند یا که چشم خود را بر آن حقایق می ‌‌بندند. شاید هم برخی‌ از اندیشمندانِ (چه سکولار و چه دینی) ایرانی چند سالی‌ وقت لازم دارند تا اصولاً مباحثِ کتاب سرچشمه‌ های مدرنیته  را و همچنین مباحث مطرح­ شده در کتاب “گم­ گشتگی­ ها: در تلاش‌ های جنبش مدنی “را به نحوی عمیق درک کنند . یعنی‌ سطحی­ خوانی و مطالعه­ ی اینترنتی و ژورنالیستی مباحث، اغلب آنچنان تعریف و برداشت ‌هایِ برخی‌ از ما اندیشمندان را سطحی، مکتبی‌ و ایدئولوژیک کرده که دیگر توانایی‌ نو اندیشی‌ و نو نگری (یعنی‌ مدرنیسم) را نداریم. یعنی‌ دیگر ظرفیتِ برداشت‌ هایِ نوین نداریم. اغلب گذشته­ گرا و سنتی‌ شده ­ایم. اگرچه معمولا ادعای “تجدد” و “مدرنیت” می­ کنیم! به گفته­ ی قدما: “نه می‌‌ دانیم نه می ‌‌خواهیم بدانیم .” دور ریختن آموخته‌ های پوسیده و بازنگری به یادگرفته ­هامان و یادگیری مجدد علم، کار و زحمت و زجر دارد. اغلب ما اندیشمندان آنقدر به تکرار “نقل ­قول” خو گرفته­ ایم که ترجیح می‌‌ دهیم “تظاهر به خواب کنیم” تا زجر اندیشه ­ی انتقادی و دوباره­ آموزی علم را بکشیم  !

همچنین برخی‌ از اندیشمندان دینی ما تعریفی من ­درآوردی، کوته­ بینانه و سلیقه ­مدارانه­ از مدرنیته دارند (مثلا مینی‌ ژوپ، و بدحجابی و غیره) و با مدرنیته دشمنی کور می‌‌ ورزند. اغلب آنها اصلا اهمیت گذار به مدرنیته را نفهمیده­ اند. برخی‌ از آنها با عبا و عمامه و نعلین، برق و موبایل و اتومبیل و رادیو و تلویزیون و آب تصفیه شده و هزار مظاهر دیگر مدرنیته را به کار می­ گیرند، اما باز صحبت از دشمنی با مدرنیته دارند! برای تفهیم مدرنیته به این روشنفکران دینی، و پیامد‌های اجتناب از دست ­آوردها و مظاهر مدرنیته، لازم است که آنها برای چند ماهی به منطقه ی دور افتاده ای بیابانی فرستاده و نگهداری شوند، از چاه آب بکشند، با الاغ در کوره ­راه‌ ها تردد داشته باشند، از پیه­ سوز به جای چراغ برق، و برای آشپزی به جای فر گاز از کنده ­ی هیزم استفاده کنند، با کبوتر نامه ­بر تماس‌ های خود را بگیرند، از جعبه­ ی شهرفرنگ برای تفریح استفاده کنند و و و،  تا اهمیت گذار به مدرنیته و به­ کار­گیری دست ­آوردهای آن را درک کنند.

[۴۰۳]

همانطور که در بالا اشاره کردم:  حتی دو خانواده هم کاملا شبیه هم نیستند، چه برسد به دو کشور و دو اقتصاد و دو اجتماع.

[۴۰۴]

Berger, Mark, T. The Battle for Asia: From Decolonization to Globalization. London: Routeledge Curzon, 2007.

[۴۰۵]

Rose-Ackerman, Susan and Palifka, Bonnie, J. Corruption and Government: Causes, Consequences, and Reform. Cambridge University Press, 2016.

[۴۰۶]

Pieterse, J. N. Development Theory: Deconstruction/ Reconstructions. Los­ Angeles, SAGE Publishers, 2010.

[۴۰۷]

Witoszek, Nina, and Midttun, Atle. Sustainable Modernity: The Nordic Model and Beyond (Routledge Studies in Sustainability.) Routledge, 2018.

[۴۰۸]

Goldsmith, Barton. Visualization for Success: 75 Psychological Empowerment Exercises to Get What You Want in Life. Rockridge Press, 2020.

[۴۰۹]

Broekstra, Gerrit. Building High-Performance, High-Trust Organizations: Decentralization 2.0. Palgrave McMillan, 2014.

[۴۱۰]

Guerra-Lopez, Ingrid, and Kaufman, Roger. Needs Assessment for Organizational Success. ASTD Press, 2013.

[۴۱۱]

Duara, Prasenjit. The Crisis of Global Modernity: Asian Traditions and a Sustainable Future (Asian Connections.) Cambridge University Press, 2014.

[۴۱۲]

Duggal, Jack. The DNA of Strategy Execution: Next Generation Project Management and PMO. Wiley, 2018.

[۴۱۳]

Schluter, William, E. Soft Corruption: How Unethical Conduct Undermines Good Government and What to Do About It. Rutgers University Press, 2017.

[۴۱۴]

Rothstein, Bo. The Quality of Government: Corruption, Social Trust, and Inequality in International Perspective. University of Chicago Press, 2011.

[۴۱۵]

Villarreal, Juan, D. Truth Decay: How Government Corruption Caused a Political Scandal Victimizing Texas Dentists and How It Could Happen to You. Texas Dentists for Medicaid Reform, 2017.

[۴۱۶]

و البته شایسته است که سخن پندمند ابوشکور بلخی در آفرین ­نامه را به خاطر بسپاریم که:

درختی که تلخ ­اش بود گوهرا                    اگر چرب و شیرین دهی‌ مر ورا

همان میوه­ ی تلخ آرد پدید                        ازو چرب و شیرین نخواهی مزید

[۴۱۷]

Stroh, David Peter, and Rider, Tia. Systems Thinking for Social Change: A Practical Guide for Solving Complex Problems, Avoiding Unintended Consequences, and Achieving Lasting Results. Chelsea Green Publishing Company, 2019.

[۴۱۸]

در مقاله پیشین نوشتم که: 

یکی‌ از مهم‌­ ترین حوزه‌­ های علمی‌ دنیای مدرن در مورد زمان (که در کتاب “سرچشمه ‌های مدرنیته” بدان پرداختم،) مبحث “حالت سرنوشتی” (Destiny State ) نامیده شده است. این فرضیه مطرح می‌‌ کند که آنچه (در ابعاد زیر اتمی‌) در اکنون ذرات زیر اتمی‌ اتفاق می ‌‌افتد یا به وقوع می‌‌ پیوندد، بیشتر (به دلیل آنتروپی) متاثر از فضازمان آتیه است تا اینکه متاثر از گذشته باشد.

شاید بهتر است در دنیای کلان مدرن هم این پرسش بنیادین را پیش گذاشت که شاید اکنون ما هم باید بتواند بیشتر تحت تاثیر بینش آینده­ نگر ما و نتیجتا تصمیم‌ های امروزی متکی بر آن بینش ما باشد تا اینکه متاثر و گرفتار در گذشته­ گرایی انسان امروز باشد.

Nelson-Isaacs, Sky, and Jaworski, Joseph, and Bowman, John Mark. Living in Flow: The Science of Synchronicity and How Your Choices Shape Your World. North Atlantic Books, 2019.

[۴۱۹]

Perell, Kim, and Crow, Anna. The Execution Factor: The One Skill that Drives Success. McGraw Hill Digital, 2018.

[۴۲۰]

Jackson, Michael, C. Critical Systems Thinking and the Management of Complexity. Wiley, 2019.

[۴۲۱]

عواقب نکبت­ بار کوته ­بینی­ ها‌ و بی ­لیاقتی ‌های بسیاری از دولتمردان فاسد  و اندیشمندان گذشته­ گرای ایران هم چنین بوده است که حکومت یا دولت در نقش یک دلال حرفه­ ای سودها را به جیب “خودی”ها می ­زند اما آنچه از این ماجرا به توسعه­ ی همگون ایران و به سرنوشت ایرانی برمی ­گردد: ۱- به هدر دادن منابع انسانی‌ و طبیعی  و دارایی­ های ارزی کشور، ۲- تسهیل خروج گسترده­ ی سرمایه از کشور برای “خودی”ها، ۳- عدم شفافیت، و گسترش روزافزون بی ­انضباطی­ های اقتصادی و مالی و عدم پاسخگویی و نظارت بر کارکردهای حکومت یا دولت، و ۴- گسترش نوعی تربیت غلط کوته­ بینا‌نه ­ی فرهنگی (به دست روشنفکران ما) بدین نحو که مردم به جای توجه به نیروی انسانی‌ ایران، و به جای توجه به تولید، و به جای توجه به سرمایه­ گذاری­ های صنعتی و همچنین به جای توجه به سوادآموزی­ های علمی،‌ از سویی به سمت سوداگری و دلالی جهت تامین هزینه­ های زندگی و از دیگر سو به جزم ­اندیشی‌ مکتبی‌ و به خرافات سوق داده شده ­اند و بالاخره ۵ – شکل­ گیری نوعی رژیم آپارتاید (جنسیتی­ و اقتصادی و مذهبی‌).

در واقع در دوره­ ی مدرن (پس از جنگ جهانی‌ دوم) ما سه رژیم آپارتاید را مشاهده کرده­ ایم: رژیم آپارتاید (نژادی و اقتصادی) آفریقای جنوبی، رژیم آپارتاید (مذهبی‌ و اقتصادی) نکبتِ اسرائیل، و رژیم آپارتاید (جنسیتی­ و اقتصادی و مذهبی‌) نکبتِ ولایت فقیه.

شاید هم بدلیل خصلت آپارتایدی چنین رژیمی‌، الگوی “راستی‌ و آشتی” (truth and reconciliation) آفریقای جنوبی برای دوره­ ی گذار” خشونت ­پرهیز” آینده­ ی ایران قابل اجرا و کارآ باشد، البته به شرطی که از هم اکنون مورد مطالعه ­ی (سیستمی‌، ساختاری و فرآیندی) قرار گیرد.

همچنین به شرطی که فرآیند شناسایی همه  ­ی خطاکاران و “خودی”ها (با گواه­ ها، شواهد و اسناد) از هم اکنون آغاز شود ) که البته چنین پژوهش و مطالعه ­ای، برای مطابقت با قوانین بین ­المللی مورد قبول دادگاه ‌لاهه، نیاز به یاری قضات و وکلا و حقوق­ دانان ایرانی دارد. (

در آفریقای جنوبی همبستگی ملی و آشتی ملی از طریق بده و بستانهای قدرت ­طلبانه در پشت درهای بسته و در دالان­ های تاریک اتفاق نیافتاد. یک  فرآیند معینی داشت که باید از هم ­اکنون مورد مطالعه ­ی (سیستمی‌، ساختاری و فرآیندی) قرار گیرد. ولی‌ آنچه می‌‌ دانیم این است که در آنجا بینش استراتژیک وجود داشت. قانون اعدام را لغو کردند، زندانیان را آزاد کردند، همه­ ی خطاکاران را شناسایی کردند، محاکمه‌ ها باز و شفاف بودند و در رسانه‌ ها به صورت زنده پخش می ­شدند، به جنایت­ های صورت گرفته رسیدگی کردند، فضای امنیتی و سرکوب موجود را تغییر دادند، به احزاب و مطبوعات اجازه­ ی فعالیت آزادانه دادند، انتخابات آزاد برنامه­ ریزی شد، و منشور جهانی‌ حقوق بشر و قوانین دادگاه لاهه تا تدوین نوین قانون اساسی‌ آن کشور پذیرفته شدند. بدین ­ترتیب به تدریج فضا آماده شد تا امکان خشونت­ پرهیزی و گفتگوی شفاف و سازنده وجود داشته باشد. اما در آفریقای جنوبی گام نخست راستی‌ بود نه آشتی.

هم امروز علیرغم گذشت قریب به بیست سال، شرکت ‌هایی‌ که به رژیم آپارتاید ابزار شنود یا شکنجه فروخته بودند، یا نهاد‌هایی‌ که شکنجه ­گران آن رژیم را کارآموزی داده بودند یا تربیت کرده بودند، در حال محاکمه هستند و از فعالیت‌ های کسب و کاری آنها در آفریقای جنوبی جلوگیری می‌‌ شود، یعنی‌ تحریم شده ­اند.

در آفریقای جنوبی برای همه­ ی اینها بینش استراتژیک وجود داشت، و یک شبه اتفاق نیافتادند. مانند قارچ هم رشد نکردند.

اینجا این سئوال پیش می ­آید که حتی با قبول کامل این موارد وقتی حکومت یا دولت تنها متولی آن در یک کشور است و همه این موارد حتی گاهی در تضاد با ارزش ­ها و سیاست­ های  ترویجی نظام حاکم است، چگونه می ­توان این موارد را عملی کرد یا به تحقق آن امید داشت ؟

به هر حال از جایی‌ باید شروع کرد. کاری جدی و پرزحمت برای ایجاد دیسکورسی با تفکری سیستمی‌ و با بینشی استراتژیک و آتیه­ نگر شاید آغازی امیدبخش باشد.

[۴۲۲]

Leinwand, Paul, and Mainardi, Cesare, R. Strategy that Works: How Winning Companies Close the Strategy-to-Execution Gap. Harvard Business Review Press, 2016.

[۴۲۳]

Neiman, R.A. Execution Plain and Simple: Twelve Steps to Achieving Any Goal on Time and on Budget. San Francisco, CA: McGraw Hill, 2004.

[۴۲۴]

Gomes, Alberto. G. Modernity and Malaysia: Settling the Menrag Forest Nomads. Amazon Kindle, 2010.

[۴۲۵]

Jomo, K.S. Industrial Technology Development in Malaysia. New York, NY: Amazon Publishing, Kindle Books, 2002.

[۴۲۶]

Gharajedaghi, Jamshid. Systems Thinking: Managing Chaos and Complexity. A Platform for Designing Business Architecture. Morgan Kaufman, 2011.

[۴۲۷]

Benson, Tracy, and Marlin, Sheri. The Habit-Forming Guide to Becoming a Systems Thinker. Waters Center for Systems Thinking, 2017.

[۴۲۸]

Hodgson, Anthony. Systems Thinking for a Turbulent World. Routledge, 2019.

[۴۲۹]

https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/

[۴۳۰]

https://melliun.org/iran/222981

[۴۳۱]

https://t.me/natureofscience

 

[۴۳۲]

Discourse

[۴۳۳]

من امروز بیش از هر زمانی نقد را میان و به همه­ ی نیروهای اندیشمندی­ مان ممکن می ­بینم. فکر می ­کنم جامعه ­ی ما آن قدر بالغ شده است که معمولا با همه­ ی وجود درک می­ کند که نقد مستقیم برخی از گٔل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی­ مان) چه سکولار، چه دینی (به معنای تخریب و تخطئه نیست. امروز بیش از هر زمانی می­ دانم که شایسته­ تر است ضمن نقدِ دیگری یا حتی پیش از نقدِ دیگران، خود را نقد کنیم. به این ترتیب به شعورِ عمومی احترام بگذاریم و بپذیریم که در نهایت این آحادِ شهروندان ­اند که از مطالعه و ارزیابی نقدهای گوناگون راه مناسب ­تر را انتخاب می کنند.

اما کار پر زحمتی داریم، چون متأسفانه ما بدلیلِ دهه‌ ها تربیت و آموزشِ نادرست، و بدلیلِ بدآموزی­ های بسیاری از گٔل‌هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان، و همچنین بدلیلِ باور‌هایی‌ جزمی که سال ‌ها در ما ریشه داده است، معمولا روادار (tolerant)   نیستیم. تعریف و برداشتِ متفاوت را تحمل نمی ‌‌کنیم حتی اگر سخنی حق باشد، نقد که بماند.

برداشت‌هایِ سطحی و اینترنتی هم که در سال ‌های اخیر همه را اغلب “دانشمند” کرده، در این مورد بی ­تاثیر نبوده­ اند.

ما معمولا حتی در سطحِ برخی‌ از گٔل‌ هایِ سرسبدِ  )چه سکولار، چه دینی (اندیشمندی­ مان، فردی را که تحلیلِ متفاوتی از “وضعیتِ موجود” و “هر آنچه هست” دارد تحمل نمی ­کنیم. با دشنام و تهمت و ترورِ شخصیت اغلب حسابِ او را می ­رسیم.

بسیاری از ما معمولا فردی را که نقد های ­اش یا ارزیابی ­اش یا تعریف ­اش (اگر هم علمی‌ و حق ( با مذاقِ ما سازگار نباشد، تحمل نمی­ کنیم. معمولا سریع وصله ­ای به او می ­چسبانیم. برخی‌ از گٔل ‌هایِ سرسبدِ اندیشمندی­ مان اغلب چنین کسانی‌ را در “محافلِ خودی” راه نمی ‌‌دهند چه برسد به بقیه. معمولا نخست آنها را نا دیده می‌‌ گیرند، و سپس چون اغلب توانایی نقد ندارند، اگر قادر باشند مسخره­ شان می ‌‌کنند. اغلب هم در محافل و رسانه ‌های حقیر خود آنها را “مطرح” نمی ‌‌کنند. قدیمی‌‌ ها می‌‌ گفتند: “زبان‌ شان درد می ‌‌آید“.

برای نمونه ی کردارِ “اندیشمندیِ”­ نکبتِ “نادیده انگاری” اینکه، نوشته‌ هایِ مرا بیش از هر بخش دیگر جامعه اندیشمندی ما، اساتید و پژوهشگران ایرانی ما، که در لینکدین آمارشان هست، می خوانند، اما دریغ از نقدی یا تاییدی یا گزاره ای (comments)  و یا نشانه ای. تنها اغلب بخلِ اندیشمندی سکوت است و نادیده انگاری و بس. در کمتر فرهنگی، این میزان از بخلِ اندیشمندی را می بینیم، و من در قریب به سه چهارم از زندگی ام در خارج از ایران، شانس و اقبالِ آشنایی با فرهنگ‌ هایِ اندیشمندی بسیاری را داشته ام. 

برخی‌ از اندیشمندانِ ایرانی ما معمولا کسانی که مطالباتِ متفاوتی را تعقیب کنند، اغلب تحمل نمی ­کنند. البته وای به روزگارِ افرادی ) مثلِ من(  که فکر می ‌‌کنند که شاید بسیاری از گل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی­ ایرانی مان هم بهتر باشد که “در اکثر قریب به اتفاقِ یادگرفته­ هاشان بازنگری کنند و آنها را دوباره بیآموزند.”

برای نمونه­ ی نیاز به دوباره ­آموزی برای‌ برخی‌ از گٔل‌ هایِ سرسبدِ اندیشمندی ­مان، مثلا رئیس جمهور اسبق محترم ایران، آقای خاتمی،  اخیرا می‌‌ نویسند که: “همه می­ دانیم که اصطلاح “رفرم” و “اصلاح دینی” در غرب مدرن جایگاه مهمی دارد که به نظر بسیاری از جامعه ­شناسان و فیلسوفان اجتماعی(!) منشاء اصلی دنیای جدید یا دست کم از مهم­ ترین عوامل پیدایش(!) آن است. “( تاکید و شگفتی(!)از من است).

ابدا چنین نیست. در واقع این پیدایش علم و فن و ابزار جدید و صنعت و ظهور دنیای جدید بوده که لزوم “رفرم” و “اصلاح دینی” را موجب شده و نه برعکس! با قبول مشاهده و آزمون مستقل پدیده­ هاست (نگرش علمی) که نگرش کهنه ­ی دینی و فلسفی‌ (قیاس و ذهنی ­گرایی و جزم­ اندیشی‌) به چالش گرفته شد و نه برعکس! تحولات علمی‌ و صنعتی و فنی‌ و پیدایش دنیای جدید لزوم “رفرم” و “اصلاح دینی” را موجب شد و نه بر عکس ! ذهنی ‌­گرایی تا چه اندازه؟ بدآموزی تا چند؟!

دیگر اینکه امروز بیش از هر زمانی فکر می ‌‌کنم آنچه را که ما پیش چشمان خود می‌‌ بینیم، اغلب برآیند و محصول فرآیندی) و نه مکانیکیِ ( تفکراتِ اقتدارگرا و بدآموزی­ ها و رفتارهای نادرست و تمرکزطلبِ بسیاری از اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من است و مرا بر ایشان امیدی نیست. امید من به نسلِ جوانی­ ست که هر روزه در پندار و کردار و در آموزشِ خویش، معمولا رابطه­ ی خود با دیگری را و با یکدیگر را و اغلب رابطه­ ی خود با جامعه و با اقتصاد را تغییر می ‌‌دهد. نسلی که به نحوی ریشه­ ای و درست، معمولا در عمل مفهومِ قدرتِ سیاسی (دولت) را دگرگون می ‌‌کند.

همانطور که اشاره شد اغلب بدلیلِ دهه ‌ها تربیتِ نادرست و بدآموزی‌ های بسیاری از اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من، گویی همه باید” یک چیز “بگویند “! وحدتِ کلمه؟”! و البته معمولا آن وحدت و چیز و کلمه را هم، در بدآموزی‌ های برخی‌ از “گل ‌هایِ سرسبدمان، “”من/ما” مشخص می­ کنیم که چیست!

 

[۴۳۴]

Dodds, Felix, and Klinger-Dering, Verena, and El Hilali, Meriem. Governance for Sustainable Development Volume 4: Challenges and Opportunities for Implementing the 2030 Agenda for Sustainable Development. Amazon Independent Publishing, 2020.

[۴۳۵]

Cooper, Phillip, J. and Vargas, Claudia Maria. Implementing Sustainable Development: From Global Policy to Local Action. Rowman & Littlefield Publishing Company, 2004.

[۴۳۶]

Mao, Jiansu, and Li, Chunhui, and Pei, Yuansheng. Circular Economy and Sustainable Development Enterprises. Springer, 2018.

[۴۳۷]

Nolon, John, and Salkin, Patricia, and Miller, Stephen, and Rosenbloom, Jonathan. Land Use and Sustainable Development Law, Cases, and Materials. West Academic Publishing, 2017.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. راهکارهای امروزی توسعه ی پایدار و همگون
    akedlijymi
    [url=http://www.g31439t0twl3qz3478y68w0hmvsw6c6rs.org/]ukedlijymi[/url]
    kedlijymi http://www.g31439t0twl3qz3478y68w0hmvsw6c6rs.org/