کشتار تابستان ۶۷ داستان واقعی کشتار جمعی هزاران جوان ایرانی است که توسط حکومتی ضد بشری و بفرمان خمینی صورت گرفت. علیرغم گذشت بیش از سه دهه و این همه سال از این جنایت ضد انسانی، آن کشتار مبدل به طناب داری بر گردن سران و دولتمردان آن زمان و حال جمهوری اسلامی شده است. آنان به هیچ وجه تا ابد نمی توانند از این طناب دار رها شوند.
درست است که مسئولیت اصلی کشتار فجیع بر عهده شخص خمینی و آمران و عاملان آن کشتار می باشد. اما فراموش نکنیم که همه حکومتگران وقت هر کدام به نحوی از انحاء از آن کشتار وحشتناک با خبر بوده اند ولی در مقابل آن نسل کشی سکوت کردند. چون جان انسان و انسانها برایشان ارزشی نداشته است. چون اعتقادی به حقوق بشر نداشته اند و چون حق زندگی برای کسی بجز خودشان بویژه مخالفان فکریشان قائل نبودند. آنان با مصلحت اندیشی سکوتی مرگبار کردند. سکوتی مرگبار که تا به امروز ادامه دارد و موجب شده است که جنایت در آن حکومت نهادینه و به امری عادی و روزمره مبدل شود که هنوز هم ادامه دارد. آنان چشم بر کشتار هم میهنان خود بستند و با سرسپردگی به خمینی و حکومت اهریمنی او و با فریاد ” روح منی خمینی” گمان می کردند تاریخ به سر آمده و پایان یافته است و آینده ای نخواهد بود و دست به توجیه کشتاری مخوف زدند.
حالا بعد از ۳۲ سال برخی از دولتمردان سابق این جنایات دهشتناک را محکوم نموده اند که البته قدمی مثبتی و سزاوار تشویق است . اما در آن زمان چرا هیچ یک از وزرا و صاحب منصبان، نمایندگان مجلس و یا هیئت دولت سخنی نگفتند و سکوت اختیار کردند و آن نسل کشی را افشا ننمودند؟ چرا به تذکرات و هشدارها و افشاگری های سازمان عفو بین الملل وقعی نگذاشتند و به این آدمکشی ضد بشری اعتراض نکردند؟ حتی اگر بپذیریم که با اینکه عضوی از نظام جمهوری اسلامی و ارکان حکومتی بودند، در مرداد ماه و شهریور ماه سال ۱۳۶۷ از قتل عام زندانیان سیاسی در داخل زندانها بی خبر بوده اند، چرا وقتی که در پنجم فروردین ماه سال ۱۳۶۸، پس از هشت ماه از گذشت این جنایت، رادیو بی بی سی نامه مورخ نهم مرداد ماه سال ۱۳۶۷ منتظری را که در آن مشخصا به کشتار زندانیان سیاسی در زندانها اشاره می شود، پخش کرد، به این جنایت اعتراض نکردند؟ چرا وقتی که “احمد خمینی” در اعتراض به آیت الله منتظری و پخش نامه اش از “رادیو بی بی سی” رنجنامه نوشت ، هیچ نگفتند؟
چرا وقتی که آیت الله منتظری در مورد کشتار دست به افشاگری زد و بقول خودش آن جنابت تاریخی را محکوم کرد سکوت کردند و او را تنها گذاشتید. چرا و چرا؟؟ چون آنان ایران را کشوری اشغال شده می یافتند که هر اعتراضی علیه اشغالگران باید سرکوب ومنکوب می شد. مشتی اشغالگر جانی که قدرت و منصب و دستیابی به غنائم برایشان مهمتر و ارزشمندتر از جان آدمیان بود. چون حقی بنام حق حیات را برای ایرانیان قبول نداشتند. اکثر قریب به اتفاق دست اندرکاران حکومتی و همان اشغالگران امروز هم زنده می باشند. آنان امروز هم حاضر نیستند در باره آن فاجعه سحن گویند آنرا افشاء نمایند به هزاران مادر و پدری که نمی دانند آرامستان ابدی فرزندانشان کجاست، تا قبل از مرگ لااقل بفهمند فرزند یا فرزندان دلبندشان در کدام قطعه خاک ایران به خاک سپرده شده اند. آگاه شدن و دانستن این امر حق انسانی آنان است. اما یاران و شرکاء خمینی هنوز که هنوز است نمی خواهند لب به سخن گشایند.
تنها کسی که در مقابل آن جنایات سکوت نکرد و بر علیه آدم کشی قیام کرد و از حق حیات و کرامت انسانی زندانیان دربند دفاع نمود آیت الله منتظری بود.
آیت الله منتظری کاری کارستان و جاودانه در تاریخ ایران کرد. اگر او مدارک کشتار را توسط دوستی از طریق ترکیه برای ابوالحسن بنی صدر نمی فرستاد و بنی صدر آنها را در نشریه انقلاب اسلامی منتشر نمی نمود و به رسانه ها ایرانی و خارجی و ارگانهای بین المللی مثل سازمانهای حقوق بشری ارسال نمی کرد هیچگاه این کشتار مخوف و هولناک بدین گستردگی افشا و هویدا نمی شدند تا امروز طناب داری دور گردن یاوران و شرکاء خمینی باشد که با او شرکت سهامی جمهوری اسلامی را بنا نمودند.
آنموقع که او یک دست و یک تنه همچون لشگری در مقابل آن جنایات ایستاد و به عاملین کشتار خطاب می کند، شما جنایتکار تاریخی هستید و از شما بعنوان جنایتکاران تاریخ نام خواهند برد. همه حکومتگران وقت جمهوری اسلامی همچون عبد ذلیل و غلام حلقه به گوش دربار خودکامه ای بنام خمینی لب به سخن نگشودند و وقوع چنین کشتاری را افشا و نفی نکردند. تنها یک چیزی برای آنان معنی می داد، حفظ نظام ولایت مطلقه فقیه بود که حفظ آن اوجب واجبات می بود حتی به قیمت ریختن خون هزاران انسان بی گناه و ویرانی کشور ایران.
آز آیت الله منتظری سوال کردند چرا صبر ننمودید و زود ان کشتار را افشا و علنی کردید.
پاسخ می دهد عجله نکردم. باید به مسئولیت خود عمل می نمودم که نمودم. چون اگر نمی کردم و همان ایام میمردم آن دنیا چه میخواستم پاسخ خدا بدهم.
کشتار انسانها در هیچ کشوری شامل مرور زمان نمی شود و متهمان به قتل دستگیر و محاکمه خواهند شد. با آنان همان رفتاری خواهد شد که با آدمکشان هیتلری شد.
هنوز تا چند سال قبل جنایتکاران نازی را در هر گوشه جهان می یافتند دستگیر و محاکمه می کردند. زیرا اجرای عدالت نقطه پایانی بر دور باطل تکرار خشونت و آدمکشی خواهد بود.
زنده نگه داشتن یاد کسانی که در راه آزادی جان باخته اند، تنها برای دادخواهی نیست بلکه برای جلوگیری از تکرار جنایت و کشتار هم می باشد.
بیاد کشتار جمعی شهریور ۱۳۶۷
دهه عاشورا پایان می یابد. معتقدا به روضه خوانی و سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی هم هر کدام کار خودشان را انجام دادند و برای امامشان به روش خودشان عزاداری کردند.
بالاخره از قدیم گفته اند عیسی به دینش موسی به دینش.
هر کس توانست در این ایام سخنی گفت و مطلبی نوشت و شعری سرود برای امامش و راهش تا به آنی که بر حق ایستاد و تسلیم نشد ادای احترام کند. این هم بسیار عالی است.
اما سالهاست یک سوال برایم باقی مانده و ذهنم را مشغول به خود کرده است.
چگونه است بخش بزرگی از یک ملت برای کشتار ۷۲ تن که ناجوانمردانه و بطور سبعانه ای در ۱۳۴۰ سال قبل توسط سپاه یزید محاصره و سپس کشته شده اند این چنین عزاداری می کنند، نذری پخش می کنند، ولی برای کشتن هزاران هموطن خود و از آن جمله ۳۶۰۰ تن از هموطنان خودش در مدت سه شب در شهریور ۱۳۶۷ به دستور یک جانی و بدست حکمرانان جمهوری اسلامی نه اینکه عکس العملی نشان نمی دهد و آن جنایت دهشتناک را فراموش می نماید بلکه سالهای سال به قاتلین هموطنان خود رای می دهد و نهایتا و در بهترین حالت در عالم خوش باوری و خوش خیالی قصد دارد قاتلین تبهکار خون آشام را اصلاح کند. آنان شاید غافلند که اصلاح طلبان حکومتی پیرو اسلامی سیاسی می باشند و اولین قربانیان اسلام سیاسی خود مردم ایران هستند و خواهند بود که اکنون درگیر و گرفتارش می باشند.
کاشکی امام حسین هم بجای ایستادگی بر حق و عدم تسلیم به زورگویی یزیدیان به قوانین یزید از جمله قانون اساسی اش تن می داد و با ولی مطلقه فقیه زمان خودش یعنی یزید بن معاویه آن زمان بیعت می کرد و تلاش می نمود تا یزید و یزیدیان زمان خودش، از جمله فرماندهان لشکر یزید یعنی عمر بن سعد، شمر بن ذیالجوشن، عبیدالله بن زیاد، یزید بن رکاب کلبی، حسین بن نمیر تمیمی، مغایر بن رحیمه، کعب بن طلعه، شبث بن ربعی، حجاز بن ابجد، عمر بن حجاج زبیدی، یزید بن حرث، عرزه بن قیس و حرمله را اصلاح کند تا الگویی برای اصلاح طلبان حقیر و مفلوک وطن ما شود.
امام حسین هم می بایست مثل اصلاح طلبان وطنی با حکومت اسلامی سرکوبگر و تبهکار یزید همکاری می کرد و بیت المال را که ارث پدرشان بود را بین خودشان تقسیم می نمودند. ملت و مملکت را به ورشکستگی و انزوا و قهقرا می کشاند.
آیا می دانید خانواده بسیاری از کشته شدگان دهه ۶۰ همان دوران طلایی امام حتی نمی دانند عزیزانشان کجا دفن شده اند؟
بیش از ۵۰۰۰ کشته شدگان تابستان ۱۳۶۷ تسلیم جور و ظلم حکومت اسلامی فاسد زمان خود نشدند و ایستاده کشته شدند.
چگونه است واقعا؟؟!!
برای شهدای کربلا چنین عزاداری اما سکوت در مقابل این همه جنایت و جنایتکاران آنهم در زمان خود و از آن بدتر با چه نامی و عنوانی ممکن است همدستی مستقیم یا غیر مستقیم در جنایت را توجیه و ماستمالی نمود. آنهم برای ملنی کهن با فرهنگی غنی.
فکر نمی کنید آنانی که امروز برای امام حسین چنین گریه و زاری و در ماتم هستند اگر در زمان خود یزید بن معاویه بودند در رکاب یزید و فرمانده لشگرش عمر بن سعد و بر علیه امام حسین شمشیر می زدند. همانطور که بسیاری از عزاداران سیدالشهدا امروز در صف نظام ضد بشری و تا مغز استخوان خون آشام ایستاده اند و یا در نهایت مثل امروز در مقابل صحرای کربلا سکوت می کردند. همانطور که اهالی کربلا و کوفه در مقابل واقعه صحرای کربلا سکوت نمودند؟ متاسفانه اکثر آدمیان همواره و در همه زمان ها بین یزید و امام حسین در نوسان و غالبا به دنبال قدرت و قدرتمداران زورگو روان می باشند.
من فکر کنم خداوند متعال برای اینکه بندگان خودش را به راه راست هدایت کند و آنان را از همدستی با جنایتکاران منع نماید بجای ۱۲۴۰۰۰ پیامبر می بایست ۱۲۴۰۰۰۰ پیامبر ارسال می کرد که تا شاید بندگانش رستگار شوند.
یا بقول ان اقای یاسوجی که در نواری می گوید برخی از آدم ها شاید با بمب اتم هم بیدار نشوند.
به باور من آن چیزی که باید عوض شود و تغییر کند حکومت ها نیستند. بلکه اندیشه و تفکر است که باید عوض شوند و تغییر کنند. اول باید انقلابی فکری کرد تا انقلاب اجتماعی و سیاسی ما پیروز گردد و به ثمر برسد. بدون تغییر و انقلاب فکری و بیرون امدن انسان از منجلاب خرافات و فرهنگ استبدادی باز هم روز و روزگار ما ایرانیان جنین در دام بلا خواهد گذشت.
بقول فریدون مشیری
اینجا هزار صاعقه افتاده ست
اینجا هزار خورشید، ناگاه خاموش گشته است
اینجا هزار مرد، نه، صد ها هزار مرد از پا در آمده است.
از: گویا