«پدر» انقلابی که در نتیجه حمایت او و همراهانش از اسلام سیاسی به بنیادگرایی خانمانسوز تبدیل شد، خود قربانی دستگاه ترور حکومت اسلامی شد
محمود طالقانی (راست) و روحالله خمینی (چپ)- عکس از خبرگزاریها
جمله معروف «انقلاب فرزندانش را میبلعد» روشنگر ابعاد حاکمیت ترور و سرکوب به نام رهایی، آزادی مردم، انقلاب و انقلابیگری است.
در مورد انقلاب اسلامی ایران اگر بخواهیم با توجه به عاقبت افرادی مانند محمود طالقانی و بسیاری از حامیان انقلاب در شروع و میانه کار، این جمله را از نو بنویسم شاید بتوان اینطور گفت که «انقلاب اسلامی در ایران پدران و فرزندان خود را با هم بلعید».
میان چهرههای شاخص و حلقه نخست انقلابیون و حامیان انقلاب اسلامی در ایران، یکی از چهرههایی که با فاصله کمی، به نتایج هولناک روی کار آمدن ارتجاع سیاه و بنیادگرایی به نام اسلام، رفاه و آزادی اشاره کرد، طالقانی بود.
طالقانی در سخنرانی مشهورش گفت: «این خطرناکترین تحمیلاته (است)، یعنی آنچه از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند و حق اعتراض به کسی ندهند. حق فعالیت آزاد به مردم، مسلمانها و مردم آزاده دنیا ندهند.»
نگاهی به خشونتهای انقلابی از ابتدای کار تا امروز، روشنگر ابعاد «تحمیل خطرناک» مدنظر محمود طالقانی است؛ تسویه گروههای سیاسی و اجتماعی، اقلیتهای قومی و مذهبی که با روحالله خمینی و حامیانش زاویه داشتند؛ اعدامهای مخالفان و در سالهای بعد، پالایش چندباره یاران انقلاب، تا آنجا که بهجز علی خامنهای، رهبر فعلی، تقریبا تمام همراهان خمینی که ابتدا در مقامهای عالی کشوری بودند و حتی فرزند او به خشنترین شکل ممکن از صحنه سیاسی کنار گذاشته شدند.
اما در این میان، عاقبت خود محمود طالقانی هم بسیار عبرتانگیز است. در این سالها، پیرامون مرگ مشکوک او (به گفته خانواده و برخی اطرافیان) که گفته شده است پس از علنی شدن اختلاف او با خمینی و همراهانش رخ داد، بسیار نوشتهاند.
طالقانی در حالی در ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ در سن ۶۸ سالگی درگذشت که با وجود نقش مهمی که در شکلگیری حکومت اسلامی در سال نخست پیروزی انقلاب اسلامی داشت، از مخالفان «ولایت فقیه» و اختیارات این نهاد بود و در این مورد، تا حدودی نقطه ثقل همه جریانهای سیاسی از جمله ملیـمذهبی، مجاهدین و چپها در ایران شد.
طالقانی همچنین جزو موسسان نهضت آزادی در کنار مهدی بازرگان و یدالله سحابی بود، یارانی که شاید نه مانند او ولی با همان خشونت، بهدست انقلابیون حامی ولایت مطلقه فقیه از صحنه سیاسی ایران کنار گذاشته شدند.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، طالقانی بهدلیل مخالفت با سلطنت پهلوی، بیش از ده سال را در زندان و تبعید گذراند. او در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و انقلاب اسلامی را زمینه رهایی و آزادی مردم ایران دانست.
اما در همان ابتدای کار، خمینی بهدلیل حضور طالقانی در جبهه ملی، با مسئولیتش در ساختار حکومت مخالفت کرد، ولی با اصرار اطرافیان و در حالی که طالقانی شورای انقلابی را که بر اساس کثرتگرایی سیاسی با حضور همه گروهها تشکیل داده بود منحل کرد، به عضویت شورای انقلاب گزینشی روحالله خمینی درآمد و بعد از مطهری، ریاست آن را بر عهده گرفت.
محمود طالقانی همزمان نخستین امامجمعه تهران شد و شخصیتی از سران انقلابی بود که اختلافهایش با رهبر کبیر و حامیانش در مورد مسائل مختلف بهسرعت علنی شد.
در حالی که حامیان خمینی در واکنش به اعتراض زنان به سخنان روحالله خمینی در مورد لزوم حجاب، شعار «یا روسری یا توسری» را در خیابانها سر دادند و با کمک کمیتههای انقلاب اسلامی، زنان را بهشکلی خشن سرکوب کردند، طالقانی جمله مشهور «در مورد حجاب اجبار در کار نیست» را بیان کرد که تیتر یک روزنامهها در آن زمان شد. اینها زمینه اختلاف سر موردی بود که نهتنها از نظر طالقانی که از دیدگاه بسیاری، زمینه شکلگیری استبدادی جدید شد که چهار دهه ایران را در خود بلعید.
همچنین، طالقانی که از پیشنهاددهندگان تشکیل مجلس خبرگان برای تصویب پیشنویس قانون اساسی بود، خود در همان مجلس که بیشتر کرسیهای آن به روحانیون سنتی حامی خمینی رسید، برای ابراز نمادین مخالفت با برخی تصمیمها، بر زمین نشست و از مخالفان آمدن اصل ولایت فقیه و اختیاراتش در قانون اساسی بود. او در همان ماههای نخست این عقیده را مطرح کرد که آنچه درون حاکمیت بهخصوص در حلقه یاران روحالله خمینی میگذشت بیش از آنکه راهبردی منطبق با آرمانهای آزادیخواهانه انقلاب باشد، راهبردی برای عبور از شرایط زمانی و بحرانی تاسیس حکومت و دولت بود.
تاکید طالقانی بر اینکه اداره مملکت باید به مردم واگذار شود، با مشاهده رویدادهایی بود که بهخوبی صدای پای استبداد را در گوش او طنینانداز کرد که در ابتدای کار، از حامیان اسلامی شدن انقلاب و رهبری روحانیون بود.
اما مهمترین تقابل طالقانی با رهبر انقلاب اسلامی ایران زمانی رقم خورد که نیروهای انقلابی دو فرزند او و همسر یکی از فرزندانش را بازداشت کردند. دستگیری مجتبی و ابوالحسن و تلاش پدر برای آزادی آنها در حالی که فکر میکرد این برنامه برای محدود کردن مخالفتهایش درون ساختار حکومت نوپای اسلامی است، در شرایطی بود که او به خودرایی و خودسری که جمهوریت را با خطر جدی مواجه کرده بود در سخنرانیهای متعدد علنی اشاره میکرد. طالقانی در این اوضاع، دفاترش را در تهران و شهرستانها بست و به حومه تنکابن رفت.
این حرکت طالقانی جنبشی در جامعه ایجاد کرد که باعث وحشت حامیان انقلابی روحالله خمینی شد. اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در خاطراتش به این موضوع اشاره کرده بود و آن را بهانهای در دست گروههای سیاسی مخالف برای برگزاری راهپیمایی و گردهمایی دانست. در ادامه، خمینی شخصا از طالقانی درخواست کرد که بازگردد و او ابتدا به قم و سپس، به تهران آمد، بازگشتی که در نهایت به مرگ مشکوک او در شهریور ۱۳۵۸ منجر شد.
مرگ محمود طالقانی را اگر آنطور که فرزندانش ادعا کردهاند، مشکوک و قتلی برنامهریزی شده بدانیم، در واقع آغازی بود بر تسویه بزرگ و خونبار انقلابیون که هزاران نفر را به کام مرگ کشاند.
مهدی طالقانی در مورد مشکوک بودن مرگ پدرش گفته است: «برخی فکر میکردند تا زمانی که طالقانی است، در مصدر امور قرار نمیگیرند. بنابراین، طالقانی نباشد به نفعشان است.» این همان نکتهای است که خود طالقانی نیز چند ماه پیش از مرگش و در زمان قهر و سفر به شمال ایران، ضمنی و بعدتر با بالاگرفتن انتقادها، علنی به آن اشاره کرد .
طالقانی اعتقاد داشت: «به همین منوال پیش برود، مستبدین و مستبدانی بر همه ما مسلط خواهند شد. در چنین محیطی است که یک انسان خودخواهی و در عین حال باهوش و زرنگی سر بیرون میآورد، از چه راه مردم را میفریبد؟ از طریق وعده آب و نان… وعده آب و نان، وعده مسکن، وعده آسایش.»
او در حالی بر این مسئله تاکید داشت که روحالله خمینی در نخستین سخنرانیاش پس از بازگشت به ایران وعده داده بود: «ما علاوه بر آنکه میخواهیم زندگی مادی شما مرفه شود، میخواهیم زندگی معنوی شما هم مرفه شود. دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم. دلخوش به این مقدار نباشید.»
تاریخ نشان داد طالقانی هرچند در ابتدای کار بخشی از دستگاه انقلابی بود که با وعده آزادی به مردم روی کار آمد، اما نخستین چهره از مقامهای عالی انقلاب بود که عاقبت کار جمهوری اسلامی را درست تشخیص داد و در مورد حامیان و عاملان بنیادگرایش درست گفت که «تا سوارکار نشده وعده میدهد و تا سوارکار شد، دیگر به هیچکس رحم نمیکند.»
محمود طالقانی، «پدر» انقلابی که در نتیجه حمایت او و همراهانش از اسلام سیاسی و رهبری اسلامی به بنیادگرایی خانمانسوز تبدیل شد، خود یکی از بانیان اصلی و حامی و مبلغ انقلاب اسلامی بود که قربانی دستگاه ترور و حذف حکومت اسلامی شد.
این مسئله حتی اگر آنطور که مورخان وابسته به حکومت جمهوری اسلامی میگویند در مرگ مشکوک طالقانی نمود روشنی نداشته باشد، با توجه به عاقبت مخالفان و حتی همراهان و حامیان روحالله خمینی در آن دوره، طالقانی در صورت زنده ماندن، ورقی روشنگر از حاصل انقلابیگری اسلامی میشد.
از: ایندیپندنت