بهمناسبت زادروز عیسی بن مریم
صحنه را تجسم کنید: دو هزار سال پیش است. زنی جوان در جامعهای عمیقا سنتی پسری زاییده است و پدر او معلوم نیست. زن شوهر دارد ولی پسر از او نیست. زن از معرفی پدر ابا دارد. معلوم نیست که او نمیداند پدر فرزند کیست یا میداند ولی حاضر نیست نام او را ببرد. مردم جمع شدهاند و سر و صدا راه انداختهاند: این چه آبروریزی و لکه ننگی است که برای ما آوردهای؟ نه مادر تو بدکاره بوده و نه پدرت. زن پاسخی ندارد. خطر سنگسار و مرگ دردناکی زن را تهدید میکند و فرزندش اگر زنده بماند به عنوان یک حرامزاده مطرود جامعه خواهد بود. اما او نه تنها به طرز معجزه آسایی نجات پیدا میکند، بلکه خود و فرزندش مقام قدسی پیدا میکنند، میلیاردها انسان در طول بیش از دو هزار سال پیرو آنان میشوند و، از همه مهمتر، فرزندش تنها انسان شاخصی در جوامع ادیان ابراهیمی در طول تاریخ میشود که هویتش نه با هویت پدر که با هویت مادر تعریف شده است: عیسی بن مریم.
ولی مریم چگونه از این مخمصه هولناک نجات پیدا میکند؟ قران میگوید پسر نوزادش به زبان آمده و از مادرش دفاع کرده است. انجیلها روایات دیگری دارند. مثلا انجیل متا میگوید فرشتهای به خواب یوسف شوهر مریم آمده و او را قانع کرده که زنش نه از مرد دیگری و بلکه از روح القدس حامله شده است، و انجیل لوقا از فرشتهای در شب زایش عیسی سخن میگوید که بر شبانانی در آن حول و حوش ظاهر شده و آنان را از تولد عیسی مسیح (نجاتدهنده) آگاه ساخته است. واقعیت، اما، تنها پس از کنار زدن پیرایههای مذهبی و نقش فرشتگان از داستان به دست میآید.
جامعه مردسالار (و از جمله جامعه مردسالار یهودی ۲۰۰۰ سال پیش) به هیچوجه استقلال زن را در امر زایش بر نمیتابد و به دنبال هر زایشی دنبال مردی میگردد که نوزاد را به او نسبت دهد. علاوه بر این، این زایش باید در درون نهادی به نام ازدواج صورت گیرد تا نوزاد مشروعیت پیدا کند و به عنوان عضوی معمولی از جامعه پذیرفته شود. زن در این روند تنها حکم یک وسیله، و (به تعبیر قران) کشتزاری را پیدا میکند که در خدمت تولید نسل مرد قرار گرفته است. چنین است که در شجره خانوادگی سلسله نسب افراد از طریق نیاهای ذکور شناخته میشود و نیاهای اناث به فراموشی سپرده میشوند، و یا هویت شخص نه با هویت مادر و بلکه با هویت پدر تعریف میشود.
خوب به اطراف خود نگاه کنید: هرچه بخواهید علیزاده و تقیزاده و باقرزاده و بن علی و بن سلمان و جانسون و پیترسون و رحمانف میبینیم، ولی از معصومهزاده و شهینزاده و بن فاطمه و الیزابتسون و ویکتوریااف اثری نیست. علاوه بر این، در ایران و بسیاری از جوامع دیگر، مشخصات هویتی یک فرد این گونه ثبت میشود: نام، نام خانوادگی و نام پدر – و از نام مادر خبری نیست. در صورتی که نسبت یک فرد به مادر به مراتب از نسبت او به پدر مسلمتر است. زنی که فرزندی میزاید بدون تردید مادر او است ولی در باره پدر او نمیتوان با همان قاطعیت سخن گفت. من از کجا بدانم که مادرم رابطهای به جبر (تجاوز) یا اختیار (عشق و علاقه) با مرد دیگری جز پدر نداشته و من محصول آن رابطه نباشم – رابطهای که اسرار آن برای همیشه پنهان مانده باشد؟ از این رو، اگر در تعیین هویت یک فرد از هویت (فقط) یکی از والدین کمک میگیریم، منطقا باید نام مادر را که مسلمتر است ذکر کنیم.
ولی جامعه مردسالار سنتی و نرمهای آن بر اساس منطق و یا واقعیت بنا نشده است. در این جامه مرد موضوعیت دارد و زن تنها یک وسیله است. زن باید در چارچوبهای از پیش تعیین شده (از جمله، نهاد ازدواج) عمل کند و محصول خود را به نام مردی ثبت کند تا رسمیت یابد و در جامعه پذیرفته شود.
مریم (واقعی یا افسانهای) در جامهای به شدت سنتی از این نوع دست به عملی میزند که ۲۰۰۰ سال بعد هم شجاعت فوقالعادهای میطلبد. او مخفیانه حامله میشود و وضع حمل میکند. ولی جریان فاش میشود و او زیر فشار مردم قرار میگیرد. او نمیخواهد یا نمیتواند پاسخ آنان را بدهد. داستان در فلسطین تحت کنترل خاخامهای یهودی اتفاق افتاده است. میتوان تصور کرد که خاخام یا خاخامهایی به دادش رسیده باشند. چرا و با چه انگیزهای؟ نمیدانیم. ولی اگر مساله را زمینی نگاه کنیم، میتوان گمانه زد که پدر نوزاد یکی از آنان بوده و اکنون عاطفه پدری یا علاقه به معشوقه او را واداشته تا به داد آنان برسد، و این کار جز با قدسی کردن آنان میسر نبوده است.
قدسی کردن یک پدیده به شدت هنجارشکن در یک جامه عمیقا مردسالار یهودی ۲۰۰۰ سال پیش البته کار آسانی نبوده، و لازمهاش هنجار شکنیهای بزرگتری بوده است. باید زن خاطی (مریم) و فرزندش از سطح انسانها بالا میرفتند و در تعامل با فرشتگان الهی قرار میگرفتند تا این ترکیب فوقالعاده عجیب، حاملگی مریم از روحالقدس، پیامبر/فرزند خدا شدن مسیح، هویت گرفتن فرزند از مادر و جای گرفتن یک زن در بین قدیسان الاهی سراسر مرد قابل هضم باشد.
به عبارت دیگر، همان طور که از گوبلز نقل شده که دروغ هر چه بزرگتر باشد بهتر جا میافتد، خاخامها اندیشیده بودند که باید به گفته انگلیسها فول مانتی (full mounty) کرد و تا حد امکان این مادر و فرزند را بالا ببرند، که بردند: مسیح پسر خدا میشود، هویت او به هویت مادرش گره میخورد، و مریم مادر پسر خدا میشود – و بدین وسیله تابوهای بزرگی که پس از ۲۰۰۰ سال همچنان و به شدت در جوامع مردسالار امروز باقی است در هم میشکند.
از: ایران امروز