رمزگشایی گروگان‌گیری مرزی؛ عزای نوروزی در بهار اعتدال

دوشنبه, 11ام فروردین, 1393
اندازه قلم متن

mashaallah abbas zadeh

چنانچه هر یک از این پنج مرزبان وابستگی به یکی از ارکان حاکمیت می‌داشت، و فرزند و یا خویشان یکی‌ از کاست‌های موصوف همچون سپاهیان، روحانیون، ائمه جمعه و … می‌بود قبل از هر چیز راهی‌ مرزهای دور میهن نمی‌شد و در خیمه‌ای بی‌‌هیچ امکانات مرزی، سربازی نمی‌گذراند، و اگر هم چنین می‌شد، تا قبل از نوروز به هر قیمت به خانه بازمی‌گشت

گروگانگیری پنج مرزبان میهن ، و سپس قتل استوار یکم جمشید دانایی فر در نخستین روزهای نوروز جمشیدی، قلب بیشماری از ایرانیان را به درد آورد و اشک هایی‌ بر گونه ها جاری ساخت و نقد هایی‌ نیز بر هیمنه پوشالی نظام دینکاران حاکم بر انگیخت و تنها در این میانه رهبری نظام ،آزرده از بر کشی‌ هاشمی ، در اردوی راهیان نور در مناطق جنگی جنوب ایران ، مجددا تا حدودی مذبوحانه با اسم رمز دفاع از ارزش ها ، بر جانشین فرماندهی کل قوای ایام جنگ و شهادت ، شورید و با همین “کد”، سفر نوروزی کیش را بر هاشمی مات کرد، بی‌ آنکه از مهمترین موضوع این روزهای مردم ، – همانا جان عزیز مرزبانان و سربازان میهن – سخنی بگوید .

دمی دورتر از جدال های عیان و نهان نظام فقها و درشت گویی های خشم آلود و شرم آور همه ارکان نظام، علیه ملاقات متعارف‌‌ دو بانوی ستمدیده ایرانی با اشتون، وزارت کشور کابینه موسوم به تدبیر، عهده دار تدبیر و حل واقعه گروگانیری گردید و سخنگوی آن وزارت خانه از طبقه دهم ، وعده آزادی مرزبانان میداد و سوی دیگر سردارانی سودازده ، از آزادی آن پنج عزیز اسیر مان ، تا پیش از نوروز میدادند.

در این مقال میکوشم عواملی چند در چرایی بی‌ تفاوتی‌ نظام فقها نسبت به جان شهروندان ایرانی را در اشکال مختلف بکاوم .

مهمترین مولفه های مطروحه در کم شماری شهروندان ایرانی از سوی حاکمیت دینکاران

مولفه نخست: روابط الیگارشیک و رویکرد تناسلی
بروز وظهور واژگانی چون ” آقازاده ها ” که پس از آغازین روزهای تشلیل نظام ایدئولوژی پس از عصر پهلوی تا کنون ادامه یافته است و در ادواری همچون جنگ هشت ساله و سپس آغاز عصر موسوم به سازندگی عهد هاشمی نمود بیشتر یافته بود، طبقه جدید و نو پدیدی از پدیده خویشاوند سالاری را میان طبقه روحانیون حاکم ایجاد کرد ، و در این مسیر موجی از وابستگی های فامیلی و ازدواج های دختران و پسران آفتاب ندیدهِ پرده نشین را در میان لایه های بالای روحانیون حاکم محقق ساخت . درهمین راستا ، جغرافیای منطقه ای روابط الیگارشی و خویشآوند سالار ازخاص ” قم ” و کاست قومِ فقها ،خارج و به سایر قوم های دست اندرکار نظام در همه جای ایران گسترده گردید. خلقِ نسلی نو ، که عزیز تر از سایر ایرانیان که اینجانب این مدل نو را ، مبتنی‌ بر ” روابط تناسلی ” می‌ نامم ،باز خیزی ِ مدلی از سامانه های سیاسی ” موروثی ” دراِشل وسیع تر است . گروه هایی‌ بعضا نا همگرا و نیز همگرا ، که در فرایندی ” همسویانه ” و از همه مهمتر ” همسودی ” ملزم به حمایت همه جانبهِ خویشانند.

چنانچه هر یک از این پنج مرزبان وابستگی به یکی از ارکان حاکمیت می‌داشت، و فرزند و یا خویشان یکی‌ از کاست‌های موصوف همچون سپاهیان، روحانیون، ائمه جمعه و … می‌بود قبل از هر چیز راهی‌ مرزهای دور میهن نمی‌شد و در خیمه‌ای بی‌‌هیچ امکانات مرزی، سربازی نمی‌گذراند، و اگر هم چنین می‌شد، تا قبل از نوروز به هر قیمت به خانه بازمی‌گشت

مؤلفه دوم: ناتوانی‌ نهاد های مرتبط در مدیریت بحران و نقش وزارت کشور
وزارت کشور ، به عنوان کلیدی ترین نهاد مرتبط در تامین امنیت سرزمینی و اهتمام به جان و مال شهروندان و همچنین به عنوان دبیر خانه شورای امنیت کشور، از نخستین روزهای قائله گروگانگیری وارد گود گردید و با صدور یکی‌ دو بیانیه از سوی سخنگوی این وزارت خانه وعده آزادی این پنج عزیز اسیر میهن مان را تا قبل از نوروز داده بود که بر هر عاقلی مشهود بود ، که چینشِ گزاره ها ،از تحقق چنین وعده ای را دور از عمل مینمود .

اصولا کلید دار این کار در کابینه موسوم به تدبیر که خود از اصولگرایان پیشین در صدا و سیما بوده است ، هیچ رهیافت ، رویکرد و راهکار مطلوب سیاسی امنیتی جهت برون رفت از چنین معضلاتی ندارد و از همین روی بود که در مرحله ” وادادگی و یاس ” ، حتا در کنشی غیر کارشناسانه تهدید به تهاجم نظامی در عمق خاک پاکستان را با رویکردی ” تبلیغی ” مطرح ساخت و در پی ایندِ آن ،سردار خوشه گندم به دوشِ آستان بیت – سردار جزایری – در فردای آن وعده ، از آزادی زود هنگام سربازان سخن راند که نه تنها چنین نشدبلکه اولین عزیز میهن سربریده ، بر هفت سین سوگ میهن نشست .

حوزه امنیتی -انتظامی وزارت کشور که ترکیب اصلی‌ شورای امنیت کشور را بر عهده دارد مسول مستقیم مهار این بحران است . چه، که ، برای نشر یک یاداشت ناقدانه در روزنامه ای ، و توافق یک مفادی در صحنه بین المل ، دپارتمان ” مدیریت بحران” تشکیل میدهد ،اما هیچ اتاق فکر استراتژیکی برای تعیین راهکار های نجات آن “پنج تن آل بی‌ کسان” تشکیل نداد .

مولفه سوم: مسئولیت مستقیم فرقه “مصباحیه”
افکار عمومی‌ ایران به یاد می‌ آورند که گروه های افراطی و لایه های تندرو نظام فقها ، که هیچ گاه در یک شرایط آزاد و برابر نزد ملت بزرگ ایران جایی‌ ندارند و همواره در یک انتخابات نسبتا دمکراتیک و سالم ، بازنده بزرگ افکار عمومی‌ هستند ، همواره نفت نفرت بر آتش تنش های فرقه ای وایدئولوژی می‌ ریزند و گوییا با اهانت و توهین به سایر فِرَقِ مذهبی‌ و شاخه های دینی ، به اثبات خویش می‌ پردازند و بر ناهمگنان می‌ شورند و به زعم خود بر قصور خویش می‌ پوشند . مصباح یزدی تنها چند روز پیش از اسیر شدن سربازان عزیز کشور مان ، اهانتی عمیق و کم انتظار علیه غیر شیعان کرده بود که نویسنده جهت حفظ حریم حرمت از باز نشر آن می‌ پرهیم .

مصباح پس از گروگان گیری ، در گامی مشهود عقب نشست و گویا حسب دستور کارشناسان امنیتی به تعدیل موضع پرداخت تا در رهایی پنج اسیر فرجی حاصل آید .همانگونه که در قتل های زنجیره ای شانزده تن از ایرانیان در کرمان توسط شبه نظامیان افراطی، تعالیم ” ارهاب” این فقیه در تشکیل محافل مرگ و دخمه های کشتار ، نقش اساسی‌ داشته است ، اینبار نیز اضهارات غیر مسولانه شخص مصباح یزدی در سَبّ ثلاثه اصحاب پیامبر مسلمین (ابوبکر، عثمان و عمر ) نقش به سزا داشته است و در فردای ایران آزاد ، پاسخگویی برای خون های به ناحق ریخته شان از جمله “جمشید ” میهن مان از محمد تقی‌ مصباح ،امری است قابل انتظار .

مولفه چهارم: بیگانه گرایان ایران ستیز
اهتمام افراطی به آموزه های نو ظهوری همچون ” فدرالیسم ” ، آموزش به زبان مادری ، و مولفه های هم سنخ و همسنگ دیگر، از سوی برخی‌ از شهروندان ایرانی مهاجرت کرده مقیم برون مرز، با حضور در رسانه های پارسی زبان پر مخاطب ، از یکسو و ورود غیر کارشناسی‌ دولت موسوم به اعتدال به این عرصه،با انتصاب امنیتی ترین مرد سال های نظام با عنوان مشاور و دستیار ویژه رئیس جمهوری در امور اقوام از سوی دیگر ،-که با دو الویت ” منشور حقوق شهروندی ” و ” آموزش به زبان مادری ” ظاهر شد – به حساسیت زدایی از مفاهیم رُکنی و پارادیم های پایه ای همبستگی سرزمینی و نماد های ملی‌ میهنی منجر ، و در ادامه با خلق واژه های گمراه کننده و مبهمی همچون هویت طلب و استقلال خواه ، “هژمونی گفتمان تجزیه طلبی” ، بی ر عِرقی و بی علاقه گیِ ملی و سایشِ شناسه های ِ همبستهِ فراگیر ِ سرزمینی را در بخش هایی‌ از باشندگان مناطق کشور دامن می زنند و عملا پارامتر های اولی و أصلی ِ دموکراسی ، فرعِ بر سایر ملزومات می ماند و مدلی از واگراییِ همه گیر در اشکالِ واکنشی( همچون تجمع برای دفاع از لهجه و گویش در دهکده ای دور دست ) شکل میگیرد ، که نشانه هایی از پروژه ” موزاییکی” سازی مناطقِ ایران در بی تفاوت سازی باشندگان به مفاهیم رکنیِ دموکراسی خواهانه با مدیریت نهاد های امنیتی به چَشم می خورد .

در این میان یکی‌ از پر گستره ترین رسانه پارسی زبان برون مرز ، حتا از بکار گیری واژه توصیفی ” تروریست ” برای جییش العدل می‌ پرهیزد و مینویسد “…گروهی که جمهوری اسلامی آنرا تروریست می‌ نامد”. و یا کوشنده ای که تمایلات اشکارش به گروه جدایی خواه پژاک مشهود است در شبکه اجتماعی فیسبوک ، به ایرانیان میتازد که چرا اصلا با این پنج مرزبان اسیر همدردی میکنند و یا در رفتاری کم انتظار به لحاظ مدنی اسرای دربند میهن را شایسته سربریدن می خوانند.

همچنین است که کوشنده سیاسی مدنی دیگری که از قضا خود نیز اسیر و دربند زندان است ، سربازان عزیز و مجبور و تحت ستم میهن مان را ” سوی دیگر سربازان ظلم “، می نامید.

در این میا‌ن یکی‌ از وب گاه ها، رسما عمل گروگانگیری و حتا قتل سربازان را وظیفه‌ای در دوران دیکتاتوری برشمرد و بر ابراز همدلی و همدردی ساکنان کوی سایبری خرده میگرفت که چرا از عبارت ” سربازان صفرِ بی‌ گناه ” استفاده میکنند بلکه همه آنان شرکای دیکتاتور‌ها هستند

مولفه پنجم : پوشالی بودن اقتدار امنیتی نظام فقها
در اولین نماهای تصویری دریافتی از صحنه تهاجم گروه ربایندگان به چادر صحرایی سربازن نگون بخت میهن ، نخستین نکته ای که به مثابه نقد به چَشم میاید ، همانا امکانات اقامتی برای مرزبانان بوده است ، تا جاییکه حتا گردشگران نوروزی داخل شهر های کشور نیز مجهز تر از آن را برای ایمنی از مزاحمت های اهتمالی شهر ها در اختیار دارند و حیرت همگانی را سبب شده بود که چگونه است که در مرزی ترین نقطه و تا حدودی ناامن ترین سر حدات مرزی کشور، اینگونه تجهیزات ضعیف و ناچیز را برای ارتشیان و مرز بأنان میهن اختصاص می دهند ؟

در این راستا ، با واگذاری این وطیفه به سپاهیان پاس دار ، پرده ای تازه از لایه های نهان قدرت بر افتاد و ان بی اعتمادی دیرین و تاریخی نظام فقها به ارتشیان میهن بیش از پیش نمایان شد.

در این میان ، درشت گویی ها و تُرش خویی هاییکه از نهان خانه های نامرییِ امنیتی نظام دینکاران سر می زند و بیشینِِ شهروندان ایرانی را در ترسِ مستمر و هراسی مدام نگه میدارد ،جز إیجاد جو ارعاب و در خوف نگه داشتنِ مردمِ به جان أمده ، هیچ مصرف دیگری ندارد و شاخ و شانه کشی هایِ سنتیِ منسوخی است که نقش عوامل باز دارنده جهت جلوگیری از خیزش و رویش مطالبات مسالمت أمیز مدنی مردم را دارد .تا جاییکه بیشمارانی از خویش پرسیدند ؛این بود تبلیغات و هیاهویِ مدامِ مردانِ امنیتی موسوم به گمنامان امام زمان که هر جا بخواهیم دست می یازیم و خصم بسوزانیم و در أقصی نقاط گیتی دشمن و کنشگر را گونی پیچ کنیم و به تهران اوریم ؟ دریغ از ازاد سازی پنج تن که أسیر گروهی بیابانگرد و راه زن و بی چیز است.

در این راستا، بی شرح، آشکار است ، بازداشت و دستگیری عبد المالک ریگی با جلوه های ویژهِ نمایشی و شو های تکاوری و به زعم ذوب شدگان در جمهوری فقاهت، “از آسمان بر زمین کشاندنش” آن هم در بحبوحه جنبش اعتراضی سبز ایران از سوی مردان امنیتی حیدر مصلحی، حاصل تعامل امنیتی منطقه ای نهادهای امنیتی بوده است و نه اقتدار و اشراف مدیریت نظام.

در رمز گشاییِ رویداد گروگان گیری پنج مرزبانِ میهن و کشته شدن أستوار یکم جمشید دانایی فر، ناشی از عوامل ترکیبی مختلف و (حتی) ناهمسوی زیر است:
تبعیض ِ فزاینده ِ و روز افزونِ مذهبی و ایدئولوژیکی (و نه تبعیض قومی) از جمله نفرت پراکنی های طیفِ مشخصی از فرقه فقها همچون فرقه مصباحیه ، بروز ضعف ساختاری در نهاد های حمایتی و حفاظتی همچون شاخه های مرزبانی ارتش، با متدِ “سربازی اجباری” و عدم علاقه و آموزش های لازم حفاظتی-خواب بودن ِسربازانِ وظیفه همانندِ تورِ تفریحی و پیک نیک به هنگام گروگانگیری- برکشیدنِ مطالباتِ مجعول جغرافیایی و منطقه ای همسو با پروار شدن برخی از بیگانه گرایان (تجزیه طلبان) و اکتساب مشروعیت تدریجی از سوی رسانه های ناپایدار، همزمان با موزاییکی خواستن مطالباتِ دموکراسی کنشگران ایرانی از سوی حاکمیت دینکاران، اهمِ مولفه های بحران کنونی است.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.