خوانندگانی که مرا می شناسند لابد گمان می کنند که عنوان این مطلب با طنز و مطایبه نوشته شده، در حالی که این تشکر و قدردانی جدی ست و من این مستند را مکمل کتاب «در دامگه حادثه» و روشنگر بخش مهمی از تاریخ معاصر و سازمان های امنیتی کشور می دانم.
محققان، دشوار بتوانند مامور عالی رتبه ای در سطح آقای ثابتی را پیدا کنند که خودخواسته و بدون الزام و اجبار تاریخچه یک سازمان امنیتی بسته و غیر قابل دسترس را با ظرافت و دقت تمام بیان کند و از این بابت باید از مسوولان تلویزیون من و تو نیز تشکر و قدردانی بسیار کرد.
در روان شناسی، برای دسترسی به مکنونات قلبی بیمار، نخستین کاری که پزشک انجام می دهد، دادن اجازه ی سخن گفتن آزادانه و به قول معروف از هر دری سخنی به بیمار است.
پزشک معمولا به بیمار که در حال حرف زدن است نگاه نمی کند و مثل یک انسان بی اعتنا سر به زیر می اندازد و مثلا روی کاغذی که زیر دست دارد علامت هایی می زند و شکل هایی می کشد، یا بیمار در جایی دراز می کشد که پزشک را نمی تواند ببیند. این آزادانه سخن گفتن که شاید با دو سه سوال خیلی خیلی کوتاه جهت داده شود آن قدر به نظر بیمار عجیب می آید که ممکن است تصور کند پزشک، کارش را بلد نیست یا اصلا اهمیتی به بیماری او نمی دهد.
اما اتفاقی که در جلسات متعدد «گفت» -و نه «گفت و شنود»- می افتد این است که بیمار به تدریج و ناخودآگاه درونیّات خود را در مقابل پزشک عیان می کند، و تمام ساخت و سازهای فکری از پیش طراحی شده اش ویران شده و تنها خود واقعی اش را عرضه می دارد.
حالا به روند بعدی درمان و نحوه ی عمل پزشک کاری نداریم و فقط تا اینجای کار برای ما مهم است که جناب ثابتی در «گفت»ی که با مصاحبه گر من و تو دارد، آرام آرام و سر فرصت چیزهایی را بیان می کند که اگر تحت فشار زمانی یا سوالات مصاحبه گر قرار می داشت به جای حقیقت درون، پیش ساخته های ذهن اش را به شکل برنامه ریزی شده بیان می کرد.
به همین خاطر آن چه ما در مستندهای پنج گانه و غیر قابل بازنگری و ادیت من و تو می بینیم، تقریبا خالص چیزی ست که در ذهن آقای ثابتی وجود داشته است. می گویم «تقریبا» چون به هر حال ایشان یک فرد امنیتی تراز اول و کار بلد است که هر چند از زمان تجربه های عملیاتی اش سال ها می گذرد ولی قطعا اثرات پنهان کارانه و نقش آفرینانه ی آن سال ها را همراه خود دارد و نمی توان گفت که صد در صد به قول روان شناسان، تخلیه ی درونی شده است.
یک نمونه ی کوچک ولی مهم از گفتار ایشان مربوط می شود به موضوع جالیز و هندوانه و مترسک که ایشان بعد از چهل و پنج سال آن را در ذهن دارد و این موضوع آن قدر برای اش مهم و با ارزش است که بعد از این همه سال آن را با لذت از بیان زیرکی دستگاه امنیتی اش بازگو می کند.
خلاصه داستان این است که عده ای جوان فیلمساز، چند حلقه فیلم آماتوری درست می کنند، که در آن حکایت جالیزی روایت می شود که کلاغ ها برای این که بتوانند مترسک را از پا بیندازند با نوک زدن آب را روانه ی پای آن می کنند و این فیلم ها به نظر ایشان این قدر خطرناک بوده و آن را ضد «دستگاه» ارزیابی می کرده که نظر مستقیم پادشاه فقید را جویا شده اند و دست آخر کمیسیونی برای بررسی این فیلم ها تشکیل شده است و در برخورد با پسر دایی شهبانو فرح پهلوی، کار تهدید لفظی به جایی می کشد که به او می گوید شما اگر پسر دایی ملکه نبودید شما را من دستگیر می کردم و در نهایت آقای قطبی به عنوان مسوول تلویزیون ناچار به عذرخواهی می شود.
یعنی قدرت آقای ثابتی تا این حد، و ممنوعیت و حساسیت روی مخالفت ها یا انتقادها یا حتی سمبل هایی مثل کلاغ و مترسک تا این اندازه بوده است.
از این نمونه ها در این مستند بسیار است. نمونه هایی که ما هر چه به هواداران صد در صدی دوران پیشین می گفتیم و می گوییم، گوشی حاضر به شنیدن آن ها نبود و اصرار داشتند و دارند که ساواک و آقای ثابتی فقط با تروریست های مسلسل به دست کار داشته و کسی کاری به کار اندیشه و قلم مخالفان و منتقدان نداشته است.
به همین خاطر توصیه می کنم اهل سیاست ما، این مجموعه ی ارزشمند را در جایی ذخیره کنند و سر فرصت و با دقت آن را تماشا کنند چرا که موارد بسیار بسیار زیادی دانسته یا ندانسته در آن بازگو می شود که ارزش تاریخی و حتی ارزش امروزی دارد.
از: گویا