ایران وایر
«امیربانو کریمی»، چهره ماندگار زبان و ادب فارسی و از مفاخر فرهنگی ایران درگذشت و جامعه ادبی و دانشگاهی کشور را سوگوار کرد.
امیربانو کریمی، نخستین فرزند «کریم امیری فیروزکوهی»، شاعر قصیدهسرا و ادیب نامدار قرن ۱۳ خورشیدی، ۹ دی ۱۳۱۰ در تهران و در خانه اجدادی خود در خیابان «قوامالسلطنه» به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در دبستانی واقع در خیابان «نادری» گذراند. پس از آن که خانه اجدادی او به حکم «رضاشاه» خریداری و تخریب شد، محل زندگیشان تغییر کرد و امیربانو برای گذراندن دبیرستان، به مدرسه دخترانه «شاهدخت» در میدان «بهارستان» رفت و با رتبه اول، دیپلم ادبی گرفت.
***
پس از پایان مدرسه، به تدریس در دبیرستانهایی از جمله «شهناز» و «پروین اعتصامی» روی آورد و بعد از قبول شدن در آزمون ورودی دانشکده ادبیات «دانشگاه تهران»، به ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی پرداخت و تا مقطع دکترا ادامه داد. خودش در گفتوگو با سایت خبری «شعار سال» در اردیبهشت ۱۳۸۹ گفته است: «چون خیلی شاگرد زرنگی بودم، میخواستم طب بخوانم. آن زمان مُد بود که همه به رشته پزشکی بروند و دکتر شوند. پدرم -خدا رحمت کند- خیلی من را نصیحت کرد و گفت کسی پیش دکتر زن نمیآید، بیخودی طب نخوان، برو ادبیات بخوان! ببین پروین اعتصامی چه شأن و مقامی دارد و حرفهایی از این قبیل. پدرم آرزو داشت که من پروین اعتصامی بشوم ولی نشدم. به هر حال ما در سال ۱۳۳۰ به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران آمدیم… اتفاقا خیلی دوران پرهیجانی بود؛ یعنی دو ساعت کلاس میرفتیم، چهار ساعت در حیاط دانشگاه شاهد جنجال بین تودهایها و مصدقیها و نیروی سوم و نمیدانم طرفدار بقایی و خلیل ملکی و … بودیم. خیلی خیلی دوره باصفایی بود و ما بچههای شیطان در آن ساعتی که به علت جنجال و جدال کلاس تشکیل نمیشد، تفریح میکردیم…»
او که در محضر پدری شاعر و در محافل ادیبان و صاحبنظران بالیده و تربیت شده بود، در دهه ۳۰ در دانشگاه تهران نیز با شاگردی نزد اساتیدی همچون «ذبیحالله صفا»، «حسین خطیبی»، «پرویز ناتلخانلری»، «سعید نفیسی»، «میرزا عبدالله قریب»، «احسان یارشاطر»، «محمد معین»، «جلالالدین همایی» و «بدیعالزمان فروزانفر» پرورش یافت و پس از گذشت سالیان، به متخصص سبک هندی و صائبشناسی شناخته شد.
امیربانو کریمی پس از فارغالتحصیلی، تدریس در دانشگاه تهران را آغاز کرد. در همانجا با «مظاهر مصفا»، شاعر و ادیب، مصحح متون کهن و استاد دانشگاه آشنا شد و این آشنایی به ازدواج در سال ۱۳۴۲ انجامید. او در مراسم یادبود همسرش، درباره آشنایی و ازدواجشان گفت: «من و مصفا با هم وارد دانشکده ادبیات شدیم؛ من از تهران، او از قم. دو سال با هم همشاگردی بودیم تا این که من سال سوم جای یکی از دوستانم که شرایط سختی داشت، امتحان فلسفه دادم. آن زمان مصفا قیافه خوب و موجهی داشت و بین خانمها خواهان زیادی داشت. یکی از این خانمها که فکر میکرد مصفا به من گوشه چشمی دارد، گزارش داده بود که من جای فرد دیگری امتحان دادهام و همین باعث شد که من یک سال از تحصیل محروم شدم و یک سال از مصفا عقب ماندم. بنابراین دیگر همکلاسی نبودیم. بعد هم مصفا به قم برگشت و رییس فرهنگ قم شد. هر دو ما ازدواج کردیم، هر دو جدا شدیم و نهایتا بعد از حدود ۱۵ سال، دوباره آقای مصفا سراغ من آمد و با هم ازدواج کردیم…. من مصفا را دوست داشتم اما در برخی اخلاقها با هم تضاد و اختلاف هم داشتیم؛ مثلا من آدمی نبودم که بخواهم زیر تسلط شوهر باشم اما او آدمی سنتی بود و همیشه میخواست بر من تسلط داشته باشد. در طی زندگی افتوخیز و قهر و آشتی زیاد داشتیم اما اشتراکات زیادی هم داشتیم؛ مثلا سلیقه شعریمان دقیقا همخوان بود…. او به نظرم بهترین پدر دنیا بود و نسبت به بچهها بسیار مهربان بود. من او را تحسین میکردم و اصلا یکی از دلایلی که پای مرا در این زندگی سفت میکرد، علاقه زیاد او به بچهها و مسوولیتپذیریاش نسبت به آنها بود…»
حاصل این وصلت، چهار فرزند، دو پسر و دو دختر بود؛ «علی مصفا» (مهندس عمران از دانشکده فنی دانشگاه تهران، بازیگر و کارگردان)، «کیمیا مصفا»، «گلزار مصفا» (دکترای ادبیات و زبان فارسی) و «امیراسماعیل مصفا» (دکترای فیزیک و استادیار «دانشگاه شریف»).
امیربانو کریمی در نقل خاطرهای از همسرش همچنین گفته است: «قرار بود در دانشگاه تهران مراسم بزرگداشتی برای من برگزار شود و از مصفا خواسته بودند که در آن مراسم صحبت کند. شب قبل از مراسم به من گفت اگر سخنرانی کنم، میگویم این خانم صبحها تا ساعت فلان خواب است و ۴۰ سال است که نه یک چایی و نه صبحانه به من نداده است. من هم گفتم اشکالی ندارد. یادم هست در آن مراسم مصفا گفت با همکارتان ازدواج نکنید، زیرا همیشه سرشان در کتاب و مقاله و اینها است و همین خانم کریمی در این ۴۰ سال به من یک چای هم نداده است. ما با هم این شوخیها را داشتیم اما برخی این را جدی میگرفتند.» (ایبنا، ۱۴آبان ۱۳۹۸)
امیربانو کریمی در کار تصحیح متون کلاسیک و اشعار ادبی از دقت بالایی برخوردار بود و از این رو گزیده کار میکرد. عاقبت در سال ۱۳۸۰ تصمیم گرفت با سمت استادی دانشگاه تهران، تقاضای بازنشستگی کند.
جمعآوری و حاشیهنویسی «دیوان امیری فیروزکوهی» (بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۵)، «تصحیح جوامعالحکایات و لوامعالروایات» اثر «محمد عوفی» در چندین جلد (۱۳۵۲ تا ۱۳۵۹)، «تصحیح دیوان حکیم فیاض لاهیجی» (انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲) ، «خلاصه حدیقهالحقیقه» اثر «حکیم سنایی غزنوی» (انتشارات زوار، ۱۳۹۶) و نگارش مقالات متعددی با موضوعات بازآفرینی اسطورهها، اشعار «سهراب سپهری»، «اخوان ثالث» و «احمد شاملو» از جمله فعالیتهای او هستند.
از دیگر آثارش میتوان کتاب «طرح دو بیت و دویستویک غزل از دیوان صائب تبریزی» (انتشارات زوار، ۱۳۶۸) را نام برد که در مقدمه آن چنین نوشته است: «این مجموعه، دستهگلی است از باغ رنگین اندیشههای شاعر آسمانی و چهارمین غزلسرای بزرگ ایرانی، صائب تبریزی اصفهانی، که گل هر غزلش در مشام جان، شمیم دلاویزی از آن بهشت گمشده دارد که غارتگر ایام به یغمایش برد و جز یاد همراه با دریغ چیزی بر جای نگذاشت.»
او دربارهٔ علاقهاش به صائب تبریزی میگفت شاید بیشتر به دلیل این که از کودکی در محیطی شعردوست و صائبدان بزرگ شده، اشعار صائب او را جذب کرده اند و در واقع پدرش مسبب آن بوده است که صائب را در دانشگاه برای تدریس انتخاب کند.
امیربانو کریمی همچنین در گفتوگویی با روزنامه «شرق» درباره جریان شعر معاصر، از علاقهاش به شعر قدما گفته و این که قبلا شعر نو را نوعی جریان تخریبی میدانسته و علاقهای به آن نداشته اما بعدها نگاهش تغییر کرده است: «امروز نگاهم به جریان شعر نو آنقدرها هم بد نیست بلکه آن را هم نوعی از شعر میدانم. البته به باور من، این شعرهای نویی که سروده میشوند و بعد خوانده شده و به صورت نوار و سیدی بیرون میآیند، مثل زنی هستند که بزک کرده است و زیبا به نظر میرسد ولی معلوم نیست زیر پوشش او و لباسهایش، آیا عضوی ناقص پنهان است یا خیر! من واقعا هنوز هم بعضی از این شعرهای نو را نمیتوانم بخوانم و از این جریان تنها فریدون مشیری و نادر نادرپور و تا حدودی فروغ را میپسندیدم… به باور من، مردم و نسل جدید ما آسانپسند شدهاند. آن زمان ما شعر که میخواندیم، بیت بیت آن را مثل ریاضی برای خودمان حل میکردیم اما الان مردم و حتی دانشجویان ادبیات دیگر آن اندوختهای را که باید در چنته داشته باشند، در اختیار ندارند و سواد حرفهای فروکش کرده است… اینگونه هم هست که ما با این آسانپذیری روبهرو شدهایم.» (روزنامه شرق، ۳۱مرداد ۱۳۹۲)
امیربانو کریمی در چهارمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۳ به عنوان «چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی» برگزیده شد و در سال ۱۳۹۵ از تلاشهای علمی و ادبی او در محل «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» تجلیل کردند.
امیربانو کریمی با داشتن صراحت لحن و طنازی در کلام، همیشه از حاشیهسازی پرهیز میکرد. اما در همدردی با مصیبتدیدگان فاجعه سرنگونی هواپیمای اوکراینی در دی ماه ۱۳۹۸، با انتشار یادداشتی اعلام کرد از شرکت در مراسم «جایزه کتاب سال» جمهوری اسلامی انصراف میدهد.
او یادداشت خود را به تاریخ ۲۳ دی با مصرع «کار مُلک از نابسامانی زمیزان درگذشت» آغاز و دلیل تصمیم بر این انصراف را ضمن همدردی با مصیبتدیدگان، تسکین شرمساری خود از سالها تدریس و پرهیز از نامردمی و دروغ گفتن به دانشجویان و نیز سالها تنفس در فضای مسموم دروغ و ریا در دانشگاه تهران اعلام کرد.
حضور امیربانو کریمی در صحنههایی از فیلمهای «سیمای زنی در دوردست» (به همراه مظاهر مصفا) و «پله آخر» به کارگردانی علی مصفا، نشانه علاقهاش به فرزند خود و حمایت از حوزه فعالیت او بود.
امیربانو کریمی که به علت آلودگی هوا و بیماری قلبی و ریوی از یک ماه پیش در خارج از تهران به سر میبرد، فردای زادروز ۹۲سالگی خود در منزل یکی از دوستانش در ساری بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت.