انتقادهایی که اغلب به مرحوم دکتر شاپور بختیار می کنند و آن را از برخی اعضای موثر جبهه ملی ایران نیز شنیده ام سه آیتم قابل طبقه بندی است که سعی می شود در رد آنها پاسخ مستند و منطقی ارائه شود.
۱ – اول اینکه به موضوع ” تکروی” آن مرحوم بر خلاف اصول و دیسیپلین داخلی حزبی اشاره می کنند. در خصوص اتهام تکروی و رفتار خارج از اصول دکتر بختیار، اگر اندکی (حدود دو ماه ) به قبل از پذیرش مقام نخست وزیری توسط ایشان نظری بیافکنیم می بینیم که دکتر بختیار در جلسه ای در حضور دوستان جبهه ملی شفاف و صریح نظرش را در خصوص به صحنه آمدن ملیون برای جلوگیری از تحقق عملی این ضرب المثل ” بیرون آمدن از چاله و افتادن در چاه ” بیان نموده بود و مرحوم دکتر صدیقی هم ضمن تایید نظر ایشان گفته بود که اساسا” بختیار بر خلاف نظر دکتر سنجابی که در کمین بود تا ببیند اگر زور دولت مستقر رژیم پهلوی به انقلاب و آیت الله خمینی نمی رسد خودش را به آیت الله نزدیک نماید تا بلکه به نخست وزیری دولت فردای انقلاب منصوب شود (که اتفاقا” با دیدارش از خمینی و امضای آن بیانیه تحقیرآمیز صحت این ادعا ثابت شد.) نه تنها چشمداشتی به قدرت طلبی در حکومت اسلامی انقلابی نداشت که تمام قد در حفاظت از دولت مشروطه و ملی ایستادگی می کرد.در حالیکه مرحوم سنجابی غیر از چرخشش بسوی آستان قدس ولایت نیم نگاهی هم به اختمال ادامه رژیم پهلوی داشته و بدین خاطر دعوت محمدرضاشاه را برای نخست وزیری پذیرفت و تنها در شروط پذیرش به مذاق شاه خوش نیامد. که اگر خوش میامد همان کاری را میکرد که بختیار کرد با این تفاوت که بختیار از روی اعتقادی که قبلا” هم آنرا بیان نموده بود عمل میکرد ولی سنجابی که بهر دو کانون قدرت چشم دوخته بود صرفا” در یک مناقشه سیاسی بازی خودش را پیش می برد.دلیل دیگر ی که به این نظر صحه میگذارد رفتن دکتر سنجابی به نوفل لوشاتو پیش آیت الله خمینی بر خلاف برنامه مصوب جبهه ملی که او را بعنوان نماینده ، مامور به شرکت در جلسه بین المللی سوسیالیستها به سوئد فرستاده بود ، می باشد.حال چرا با اینهمه رفتار خطا سنجابی مرحوم بختیار را به تکروی متهم میکرد ، آدمی در حیرت می ماند.
۲ – امااین مسئله که پذیرش نخست وزیری از سوی بختیار به ” حیثیت جبهه خدشه وارد آورد” مغلطه ای بیش نیست. اگر مراد صرفا” پذیرش نخست وزیری ” شاه ” باشد بدیهی بود که برای اجرای اصول به اجرا در نیامده قانون اساسی مشروطه جبهه ملی معتقد به مبارزه پارلمانی در درون سیستم سلطنتی بود و مرحوم مصدق ضمن اینکه در زمان صدارتش این موضوع را ثابت نمود حتی در زمان زندانی شدن و یا حصر خود هیچگاه به انقلاب یا برخورد قهریه و با خشونت روی خوش نشان نداد و بهمین دلیل هست که بعنوان یک مشروطه خواه ملی و دموکرات نامش تا ابد در تاریخ ایران خواهد درخشید. دکتر بختیار هم بعنوان یک مصدقی خالص و باوفا درست در زمانی که پادشاه سیستم سلطنتی در ضعیفترین موضع خود قرار داشت توانست به این خواسته مصدق و انجام اصول آزادیهای سیاسی و رفع اختناق سیاسی اقدام نماید و در این خصوص هیچ رودربایستی با کسی نداشت که هیچ به آن افتخار هم می کرد. اما اگر منظور از ” مخدوش شدن حیثیت جبهه ” مربوط به تضاد خواسته اکثریت مردم انقلابی با نظر جبهه ملی باشد،نشانگر پایبندی مرحوم بختیار به اصول سکولاریسم (جدایی دین از حکومت) و نشانگر عمق شناخت ایشان از ذات پلید و فکر مریض خمینی داشت . او در طی بیش از پنجاه سال از عمرش را علیه انواع و اقسام دیکتاتوری ها و رژیم های فاشیستی گذرانده بود و بهتر از هر کسی از سیاستهای پوپولیستی و حیله گری های آنها برای جلب آرا مردم عوام جامعه که متاسفانه درصد بالایی از جوامع را بخود اختصاص می داد ، آگاهی داشت. قرار نبود یک سیاستمدار با سواد ، باتجربه و روشنفکر در همه امور بدنبال خواست اکثریت بیفتد حتی اگر به ضدیت با دموکراسی متهمش کنند چرا که با گذشت زمان همان هوچی گرها هم به حقانیت و فکر دوراندش او اذعان و اعتراف می کردند و او همه این کنش و واکنشها را قبلا دیده بود و در آن لحظه وقت نجات ایران و ایرانی از افتادن به بلای بزرگترین دین مستبد سیاسی قرن بود و نه دویدن بدنبال رای اکثریت مسحور یک آخوند شیعه رند و تقیه باز.
۳ – در مورد اینکه ” وقت از وقت گذشته بود و هیچ شانس پیروزی به بختیار متصور نبود” در عین حال که در نگاه اول این نظر را باید قابل قبول و منطبق با واقعیت آنزمان تحلیل نمود اما اگر این امر را از دید یک نخبه ضد فاشیستی که سالها در خصوص رزیمها و افراد مستبد تحقیق و تجربه داشت بنگریم آنوقت قبول می کنیم که از هر شانس ولو اندک می بایست استفاده نمود.برای درک بهتر مثال ساده ای می آورم:وقتی پدر و مادر بچه ای ببینند که اولادشان درون خانه آتش گرفته ای گرفتار شده اند آیا قادرند به این بهانه که فرصت زمانی یا شانس پیروزی کمی دارند دست روی دست گذاشته و فقط به سوختن خونه و بچه شان نظاره کنند؟ قطعا” نه . بلکه در آن لحظه تنها فکری که به مغزوالدین می رسد نجات فرزندشان از حریق آتش بهر قیمتی که باشد، هست.منطق بختیار هم همینطور بود. او می دانست که باید از فرصت پیدا شده حداکثر استفاده را برد تا از تحقق یک دولت مستبد به مراتب بدتر ( قیاس نعلین در برابر چکمه ) جلوگیری بعمل آورد. مثال دیگری می آورم: اگر همین روشنفکران و فعالان سیاسی همین زمان حال را که اپوزیسیون جمهوری ! اسلامی نامیده می شوند را با همین تجربه ۳۵ ساله از این رژیم را به همان دوران انقلاب ببریم و باز اکثریت مردم عوام در خیابانها معترض و در آسمانها بدنبال عکس خمینی باشند آیا باز بدنبال آن مردم راه میفتند یا بهر طریقی که هست در برابر بلایی که قراره برسر مردم بیاید دست به روشنگری زده و هر کمکی که از دستشان بر می آید انجام داده و پشت سر منجی شجاعی مثل بختیار می ایستند
با احترام – سعید از ایران