۴۶ سال انحصار، ۴۶ سال آلودگی، ۴۶ سال فرسودگی؛ مازوت می‌سوزانند، مردم خفه می‌شوند، آن‌وقت حکومت متهم را در قیمت بنزین می‌جوید

یکشنبه, 2ام آذر, 1404
اندازه قلم متن

حمید آصفی

✍ مشکل ایران قیمت بنزین نیست؛ مشکل، اصرار سیاسی بر ندیدن ریشه فرسودگی است. پزشکیان روی عدد بنزین قفل کرده، انگار همه بحران انرژی در همین چند هزار تومان خلاصه شده، در حالی‌که خیابان‌ها زیر بار خودروهایی می‌نالیند که سال‌هاست بودجه، بنزین و ریه مردم را می‌بلعند. این مردم نبودند که پلتفرم‌های از رده خارج را دوباره بسته‌بندی کردند و به اسم مدل تازه فروختند، تقصیر جامعه نیست که مصرف یک خودروی داخلی برابر با دو خودرو خارجی است، اما هزینه خطاها همیشه از همان جایی کنده می‌شود که کمترین نقش را در ساخت این فاجعه داشته است.

✍ اتلاف ناشی از خودروهای فرسوده دو تا سه برابر یارانه پنهان بنزین است؛ یعنی یک اصلاح واقعی ده برابر بیشتر از گران کردن بنزین برای کشور منفعت دارد. اما جسارت اصلاح زمانی معنا دارد که مستقیم روبه‌روی انحصار بایستد؛ و ایستادن مقابل انحصار همیشه سخت‌تر از بالا بردن قیمت سوخت است. نتیجه، نسخه‌ای است که بارها شکست خورده و هر بار دوباره از کشوی میز بیرون کشیده می‌شود، بی‌آن‌که حتی وانمود کند قرار است این‌بار مشکلی حل کند.

✍ در جهان، شرکت‌های خودروسازی با نصف هزینه و چند برابر کیفیت خودرو می‌سازند، فناوری را منتقل می‌کنند، مصرف سوخت را پایین می‌آورند و آلودگی را مهار می‌کنند. اما ایران ۴۶ سال است در تحریم خودساخته زندگی می‌کند؛ تحریمی که اسم واقعی‌اش ترس از رقابت و قداست انحصار است. کشوری که می‌توانست قطب صنعتی منطقه باشد، عمداً خود را در قفسی بسته نگه داشته؛ قفسی که نه صنعت را نجات می‌دهد و نه هوا را. نتیجه همین است که خیابان‌ها پر شده از خودروهایی که مثل دودکش متحرک حرکت می‌کنند و زیر بار همین مصرف اضافی، نیروگاه‌ها به ۲۱ میلیون لیتر مازوت در روز رسیده‌اند؛ مازوتی که دودش از پنجره‌ها بالا می‌رود و مرگ خاموش را میان خانه‌ها پخش می‌کند. در این کشور مردم در آلودگی هوا زندگی نمی‌کنند؛ در آلودگی هوا کشته می‌شوند.

✍ و اتفاقاً همین‌جا باید آن اصل بدیهیِ حذف‌شده را گفت؛ حقیقتی که سال‌هاست از متن بحث‌ها کنار گذاشته شده تا قیمت‌گذاری غلط سایه‌ای بر سر واقعیت بیندازد: اگر تکنولوژی مدرن و خودروسازان جهانی در ایران حضور داشتند، اگر اقتصاد ایران مثل هر کشور توسعه‌یافته روی رقابت، شفافیت و استاندارد بنا شده بود، آن‌وقت قیمت بنزین هم می‌توانست جهانی باشد؛ چون هم خودرو کم می‌سوزد، هم هوا آلوده نمی‌شود، هم مردم قربانی تصمیمات بسته و انحصاری نمی‌شوند. جهانی شدن قیمت سوخت فقط در اقتصادی ممکن است که ابتدا کیفیت را جهانی کرده باشد، نه کشوری که هنوز با موتورهای سه‌ دهه قبل خیابان‌ها را سیاه می‌کند و بعد از مردم انتظار دارد هزینه استانداردهای نادیده‌گرفته‌شده را بپردازند.

✍ در کشوری که ۲۱ میلیون لیتر مازوت در روز می‌سوزد، در خیابانی که خودروهای پرمصرف چهل‌ساله هنوز تردد می‌کنند، و در هوایی که با هر نفس انگار یک مشت سم وارد ریه می‌شود، حرف از اصلاح بدون دیدن ریشه فقط یک شوخی تلخ است. مردم در این هوا زندگی نمی‌کنند؛ در این هوا کشته می‌شوند. مرگ تدریجی یک جامعه، فاجعه‌ای نیست که بتوان با عدد بنزین پنهانش کرد.

✍ مشکل ایران قیمت نیست، کیفیت است؛ ساختار است؛ لجاجتی است که به جای اصلاح ریشه، به ساقه ضربه می‌زند. مردم نگفته‌اند خودروی پرمصرف تولید کنید، نگفته‌اند فناوری روز وارد نشود، نگفته‌اند استانداردهای آلایندگی یک نسل عقب بماند. مردم فقط مصرف‌کننده نهایی تصمیماتی هستند که هیچ‌کس هزینه‌شان را نمی‌پردازد؛ شبیه صاحب‌خانه‌ای که خودش سقف را خراب کرده و حالا از مستأجر می‌خواهد پول تعمیر را بدهد، بی‌آن‌که حتی به دست خودش اشاره کند.

✍ افزایش قیمت بنزین نه مصرف را اصلاح می‌کند، نه آلودگی را، نه بحران را. فقط فشار را از ریشه برمی‌دارد و روی مردم می‌گذارد. راه‌حل واقعی جمع‌آوری فرسودگی است، نه جمع‌کردن توان خرید مردم. بازکردن درهای کشور به روی فناوری جهانی است، نه بستن دست جامعه. پایان دادن به انحصار است، نه افزودن بر هزینه‌های روزمره. هیچ سیاستی که ریشه را نبیند، از بحران چیزی کم نمی‌کند؛ فقط عمرش را طولانی‌تر می‌کند.

✍ جامعه ایران نه فرسودگی را انتخاب کرده، نه آلودگی را، نه مازوت‌سوزی را؛ این انتخاب ساختاری است که چهار دهه است کشور را در یک انزوای صنعتی و تکنولوژیک فروبرده و حالا انتظار دارد جامعه بار هزینه‌اش را دوباره به دوش بکشد. حکومت اگر دنبال اصلاح است، باید روبه‌روی ریشه بایستد، نه روبه‌روی مردم. در غیر این صورت، همان نسخه کهنه فقط یک کار می‌کند: بحران را پایدارتر، مردم را خسته‌تر و حقیقت را پنهان‌تر.

#حمید_آصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب

https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۲ نظر

  1. بر خلاف اروپا و آمریکا،طبقه متوسطی که در سال ۵۷ در ایران به وجود آمده بود،طبقه ای ریشه دار نبود که در پرتو تحولات و روابط درون زای تاریخی و در طی چند قرن مبارزه و برخورد با طبقات رقیب،از جمله اشراف و کلیسا به وجود آمده باشد.بلکه این طبقه تقریبا دولت ساخته بود و رشد و پیدایش آن به لطف درآمدهای نفتی و امتیازات بی حساب و کتابی بود که حاکمیت وقت به طور رایگان و مفت و مجانی به این طبقه داده بود.این امتیازات شامل مواردی همچون : تحصیلات مجانی،استخدام فوری در ادارات دولتی و خصوصی به لطف رونق اقتصادی،آزادی های فراگیر اجتماعی،آزادی فعالیت های اقتصادی برای همه افراد جامعه و اجازه رشد به بخش خصوصی واقعی،نرخ ثابت دلار ۷ تومانی از سال های ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۷،مسکن ارزان و قسطی،سفر بدون ویزا به کشورهای اروپایی و آمریکا،اجرای شایسته سالاری نسبی و نه تبعیض و سهیمه بندی در ادارات و شرکت های دولتی و خصوصی،اجرای حقوق زنان،حق رأی برای زنان و نیز پوشش اختیاری برای زنان و ده ها امتیاز ریز و درشت دیگر بود.از آنجایی که این طبقه برای کسب این حقوق و امتیازات متحمل هیچ رنج و زحمتی نشده و برخلاف همتایان اروپایی و آمریکایی خود، حتی یک خراش هم برای کسب این امتیازات مفت و مجانی برنداشته بود،لذا این حقوق و امتیازات را حقوق الهی و طبیعی خود و نه امتیازی حاکمیتی به حساب می آورد و همیشه از دولت و حکومت وقت از این بابت طلبکار بود.در واقع،حقوقی و امتیازاتی که در سالهای قبل از ۵۷ به طبقه متوسط اعطاء شد،این طبقه را به شدت متوهم و کم ظرفیت و پرخاشگر کرد و تعادل فکری این طبقه را از بین برد و واقع گرایی و آینده نگری را در این طبقه کشت و این طبقه را به طبقه ای فوق افراطی و آشوبگر و تخریب چی تبدیل کرد که حتی چشم دیدن پیشرفت های کشورش را هم نداشت.شاید اگر این طبقه مثل همتایان هندی و پاکستانی و بنگلادشی خود برای یک لقمه نان در خیابان ها می دوید و عرق می ریخت و خرید یک موتورسیکلت برایش آرزو بود،کمی بیشتر فکر می کرد و اینقدر افراطی و متوهم و واقع گریز نمی شد.طبقه متوسط سال ۵۷ فکر می کرد که می تواند با چند شعار و بیانیه پوچ و بی معنا و خواندن چند کتاب بی محتوا از نویسندگان متوهم و بی سوادی مثل شریعتی و آل احمد و بازرگان و صمد بهرنگی و امثالهم دنیا را عوض کند و یکشبه کشور خشک و کم آب و در حال توسعه ای مثل ایران را به کشورهای پیشرفته و پر آبی مثل کانادا و سوئد و فرانسه و سوئیس تبدیل کند و البته خودش و قبیله اش و ایل و تبارش،مفت و مجانی و بدون زحمت بر آن حکومت کند….
    البته لازم به توضیح هست که طبقه متوسط امروز ایران(سال ۱۴۰۴) نیز هنوز یک طبقه تخریب گر و غیر مسئول و متوهم هست،با این تفاوت که امروزه این طبقه با قدرت مشغول تخریب اقتصاد و محیط زیست و فرهنگ کشورهست و نسبت به تمامی معضلات و مشکلات جامعه بی تفاوت و بی خیال و بی رگ هست.طبقه متوسط امروز ایران به شدت طماع و دلال صفت و نفع طلب هست و جز خرید دلار و طلا و ثبت نام خودرو و احتکار خانه و زمین و کسب اقامت و ویزای اروپا و کانادا آرمان دیگری ندارد و در کل باید گفت که اکثریت طبقه متوسط ۱۴۰۴ به جز پول و سکس و ولگردی در خیابان و وقت کشی در شبکه های اجتماعی به چیزی دیگری فکر نمی کند.نبود یک طبقه متوسط سالم و وطن پرست و مسئول و واقع گرا یکی از مهمترین معضلات جامعه ایران در یک قرن اخیر بوده هست.زمانی این طبقه جوگیر شعر و شعار بود و امروز هم جوگیر سکس و دلار.

  2. «جامعه ایران نه فرسودگی را انتخاب کرده، نه آلودگی را، نه مازوت‌سوزی را؛ این انتخاب ساختاری است که چهار دهه است کشور را در یک انزوای صنعتی و تکنولوژیک فروبرده و حالا انتظار دارد جامعه بار هزینه‌اش را دوباره به دوش بکشد. حکومت اگر دنبال اصلاح است، باید روبه‌روی ریشه بایستد، نه روبه‌روی مردم. در غیر این صورت، همان نسخه کهنه فقط یک کار می‌کند: بحران را پایدارتر، مردم را خسته‌تر و حقیقت را پنهان‌تر»…..
    صد در صد با این نتیجه گیری نوینسده اصلاح طلب این مقاله از وضعیت امروز جامعه ایران مخالف هستم.اتفاقا این مردم ایران و به ویژه طبقه متوسط به اصطلاح تحصیلکرده و به شدت کم ظرفیت و پر ادعای آن بود که تحت تأثیر توهمات و عقده ها و خودبزرگ بینی های بیمارگونه خود در سال ۵۷ راه انزوای صنعتی و تکنولوژیک و عقب گرد تاریخی صنعت کشور را با اشتیاق و آغوش باز،تأکید می کنم با اشتیاق و آغوش باز،انتخاب کرد و صنعت مدرن ایران را از بقیه دنیا و به ویژه کشورهای پیشرفته و صنعتی غرب منزوی و زنجیره تولید و پیوند صنایع داخلی با بازارهای جهانی را تخریب و منهدم نمود.اتفاقا همین دوستان چپ گرا و ملی گرا و اصلاح طلب نویسنده بودند که در سال ۵۸ با تکیه بر نفرت ها و حسادت های طبقاتی و احساسات کور عوام بی سواد و لمپن تمام صنایع خصوصی ایران را با شعار قطع وابستگی و نابودی سرمایه داران وابسته،ملی نموده و با شعارهای احمقانه و خائنانه مدعی بودند که قادر به ساخت همه چیز در ایران با تکیه بر توان داخلی هستند،حتی کالاهای به شدت پیچیده ای مثل خودرو و هواپیما و کالاهای الکترونکی و غیره….جالب اینجاست که این شعارها در زمانی داده می شد که سیل متخصصان و کارآفرینان ماهر و با تجربه در حال مهاجرت به خارج از کشور بودند و دوستان نویسنده تمام فضای اقتصادی و صنعتی کشور را با شعارها و هیاهوی پوچ به شدت بی ثبات و متشنج کرده بودند.اجرای دقیق و سختگیرانه آن شعارهای پوچ و بی معنا و تخریب روابط و پیوندهای تولیدی ایران با کشورهای پیشرفته به انحصارگرایی و عقب گرد در تولیدات داخلی مان دامن زد و ما امروزه با تولید کنندگانی در کشور مواجهه هستیم که در انحصار و عقب ماندگی تکنولوژیک و ساخت محصولات بنجل در دنیا نظیر و همتایی ندارند و حتی صنایع خودروسازی در کشورهای آسیای میانه هم در در استفاده از تکنولوژی مدرن از ایران جلوتر هستند.نویسنده بهتر هست خودش و آن طبقه متوسط جوگیر و بی عقل و متوهم و کم ظرفیتی که آن فاجعه تاریخی را برای صنعت کشور را در سال ۵۷ رقم زدند را سرزنش کند و نه دیگران را.