مرتضی کاظمیان
morkazemian(at)gmail.com
دیگر کمتر کسی حوصلهی خواندن اخبار و مطالب مربوط به زندانیان سیاسی و عقیدتی را دارد. سوگمندانه اما، هنوز و ۱۱ دهه پس از خواست “عدالتخانه” در نهضت مشروطه، بسیاری راهها در ایران به دستگاه قضایی ختم میشود. در چنبرهای از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی، و در کشاکش با بحرانهای ملموس معیشتی و در متن تعلیق تلخ توافق معطل اتمی، هنوز شرّ اقتدارگرایان مسلط بر قوه قضاییه غیرمستقل و بیگانه با انصاف، جاری است. اجرای حکم زندان جدید (دو ساله) برای بهاره هدایت (فعال دانشجویی که از زمستان ۱۳۸۸ در اوین محبوس است) تنها یک شاهد اسفبار دیگر محسوب میشود.
دادستان جمهوری اسلامی در رفتاری سخیف و حقیر، بهانهی تداوم حبس بهاره هدایت را حکم صادر شده علیه وی بهخاطر حضور در تجمع اعتراضی زنان سال ۱۳۸۵ اعلام کرده است.
ناگوار و پرسشبرانگیز آنکه این سختگیری و آزار غیرانسانی در شرایطی اعمال میشود که اکثریت جامعه ـ بهعلل و دلایل گوناگون ـ و به شکل محسوسی نسبت به امور سیاسی ـ امنیتی و اخبار اینچنینی، بیاعتنایی نشان میدهد. پس مابهازاء و حاصل این دست مواجهههای سختگیرانه و غریب برای سرکوبگران حاکم بر دستگاه قضایی چیست؟
دیروز و همزمان با انتشار خبر تلخ صدور حکم دو سال زندان جدید برای بهاره هدایت، خبر اسفبار و مشابهی منتشر شد: بازداشت کیوان مهرگان، برای اجرای حکم حبس یکساله.
حکایت غریب و طنز تلخ را همسر وی چنین روایت کرده است: “کیوان امروز (۴ شهریور ۹۴) به اداره گذرنامه مراجعه کرد که به او اعلام شد طبق حکم قاضی، بازداشت است و به دادسرای اجرای احکام اوین منتقل شد… به او گفته شده باید سال ۹۱ حکم اجرا می شد و در واقع باید شاکر باشد که در این مدت هم از نعمت آزادی برخوردار بوده است.”
قربانیان مشهور و گمنام ستمپیشگی
فهرست قربانیان سختگیری و جفاپیشهگی دادگاه انقلاب و دادستانی مطول است. از موارد شهره (چون رهبران جنبش سبز: کروبی و موسوی و رهنورد) گرفته تا شهروندان گمنامی چون: مریم اکبری منفرد. بانویی ۴۰ ساله و خانهدار که از پس عاشورای خونین ۸۸ بازداشت شده و حکم ۱۵ سال زندان گرفته است. قاضی صلواتی به صراحت گفته که او “جور خواهر و برادر”هایش را میکشد (چهار برادر و خواهر او در سالهای ۶۰ و ۶۳ و ۶۷ بهخاطر همکاری با سازمان مجاهدین خلق اعدام شدهاند). او در دی ۸۸ و در پی تماس تلفنی با خواهر و برادرش که در اردوگاه اشرف مقیم و فعال بودند، بازداشت شد. ابتدا حکم اعدام گرفت و بعد با تخفیف، به ۱۵ سال زندان محکوم شد.
حتی نامهایی که بیشتر در رسانهها مطرح شدند نیز این روزها، در حاشیهی اخبار، با احکام سنگین خود در گوشهی زندانها صبوری میکنند. آتنا فرقدانی، کنشگر مدنی و فعال حقوق بشر با ۱۲ سال زندان؛ آتنا دائمی، کنشگر مدنی پیگیر حقوق بشر با ۱۴ سال زندان؛ رویین عطوفت، کنشگر مدنی و فعال ملی ـ مذهبی با ۱۰ سال زندان؛ و دکتر ناصر هاشمی، استاد دانشگاه و فعال ملی ـ مذهبی با ۱۱ سال زندان، چهار شاهد مهماند.
فهرستی برای انتقام و ارعاب و تمامیتخواهی
مستقل از زندانیانی که چون رهبران جنبش سبز میتوانند تغییرات اجتماعی ـ سیاسی معناداری را موجب شوند، یا تعداد معدودی از فعالان سیاسی که در تشکیلات خود، نقشی موثر داشتهاند و محبوس ساختن آنان به عزم ایجاد وقفه و رکود در کنش انتقادی و موثر یک جمعیت سیاسی صورت میگیرد، در اغلب موارد دیگر، قربانیان یا تاوان “عدمهمکاری” با بازجوها یا انتقامگیری بازجوها را پس میدهند؛ یا چونان مثالی برای ایجاد ارعاب در جامعه ـ یا یک گروه و لایه اجتماعی ـ در حبس ماندهاند؛ و یا قربانی پروژههای امنیتی باندهای تمامیتخواه قدرت ـ مستقر در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و قضایی ـ شدهاند.
در این بستر، یعنی تلاش برای ارعاب کنشگران جامعه مدنی و تهدید غیرمستقیم فعالان سیاسی، یا انتقامگیری از متهمانی که با سرکوبگران “همکاری” نمیکنند، و یا تکمیل پروژههای امنیتی تمامیتخواهان، آنچه لگدمال میشود، حقوق اساسی و مدنی شهروندان قربانی شده و خانوادههای ایشان است.
پردهبرداری از حقارت قوه قضاییه
از منظری متفاوت با آنچه توصیف شد، سرکوبهای یادشده و صدور احکام زندان گوناگون و سنگین علیه کنشگران مدنی و فعالان سیاسی، پردهبرداری از حقارت قوه قضاییه جمهوری اسلامی است. نهادی که باید ضامن عدالت و حامی حقوق بنیادین شهروندان باشد، با تمام عرض و طول و ادعای خود، به ستیز با شهروندان آزاده اما مظلومی چون بهاره هدایت رفته است.
ادامهی حبس این فعال دانشجویی برای دو سال دیگر، چه گرهی از بحران مشروعیت رژیم میگشاید؟ حبس کیوان مهرگان روزنامهنگار چه مشکلی از گریز روزافزون شهروندان از صداوسیما را حل و رفع میکند؟ مخالفت با مرخصی دکتر سعید مدنی، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی از کدام آسیب و ناهنجاری اجتماعی کشور میکاهد؟
پرسشهای بیپاسخی از این دست، پرشمارند. پرسشهایی که البته از حقارت نگاه مقامهای ارشد قضایی جمهوری اسلامی (کسانی چون: صادق لاریجانی، محسنی اژهای، ابراهیم رییسی و جعفری دولت آبادی) پرده برمیدارند. پرسشهایی که به تعبیر فاران حسامی* (شهروند زندانی بهایی) معلوم نیست باید بر آنها خندید یا گریست.
بازخوانی ابیاتی از شعر مشهور سیف فرغانی ـ که افزون بر هفت سده پیش سروده شده ـ برای کاربدستان قوه قضاییه خالی از فایده نیست:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد/ هم رونق زمان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام/ بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز/ این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد/ بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت/ این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان/ بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم/ تا سختی کمان شما نیز بگذرد
*پینوشت:
فاران حسامی، شهروند بهایی و مادر کودکی چهار ساله، بهاتهام همکاری با دانشگاه آنلاین بهاییان، از تابستان ۱۳۹۱، همچون همسرش، در حبس شد. او چند هفته پیش، در گزارشی غریب و اندوهبرانگیز از بند زنان سیاسی ـ عقیدتی و در مقام توصیف روزهای غریب مانده تا عید فطر سالجاری، و انتظار زندانیان برای آزادی به بهانهی عید فطر، نوشت:
«به روزهای آخر هفته که نزدیک شدیم همانقدر که التهابها بیشتر میشد آدمها ساکتتر میشدند. چند نفری تلاش میکنند بدون جلب توجه و ظاهرا! کاملا عادی و معمولی وسایلشان را مرتب و جمع و جور کنند. ولی مگر در سالنی که گوش تا گوش چشم است (عجب اصطلاحی شد!) میشود کار یواشکی کرد؟ همه میبینند و عموماً به روی خود نمیآورند. دو سه نفری هم که همیشه در مواقع دیگری که کسی مشغول جمع و جور و مرتب کردن میشود شوخی میکنند و متلکی میگویند ، یا ساکتند یا تلاش میکنند شوخیهایشان عادی شنیده شود: “کجا؟ حالا نرو … آخر هفته دور هم باشیم. قراره بریم جاده چالوس..”؛ “ساک میبندی؟ صبر کن یکشنبه به ملاقات برو بعد آزاد شو…”
جملات عادی و مثل همیشه گفته میشود ولی هیچ چیز در این چند روز عادی شنیده نمیشود. از ساعت ۲-۳بعد از ظهر تا ۶-۷ ضریب انتظار و التهاب بالا میرود. معمولا خبر مرخصی و آزادیهای غیرمنتظره این ساعتها میآید. هر زنگ آیفون مثل جریان برقی که به قلب آدم وصل باشد همه را تکان میدهد. تا کسی گوشی آیفون را بردارد۲-۳ نفری جملههای همیشگی خود را میگویند: “بگو من نمیآیم خوابم میآید”؛ “بهخدا اگر حاضر به آزادی باشم هنوز کارهایم تمام نشده”؛ “فردا نظافت و کارگری بند با من است وقت ندارم آزاد شوم”.
اگر نگهبان دفتر، وکیل بند را بخواهد و پیغامش را به کسی که گوشی را برداشته نگوید، فضا سنگینتر میشود. ۲۰ جفت چشم وکیل بند را تا کنار آیفون همراهی میکند و همانطور خیره به او میمانند تا عکسالعملی دریافت کنند و وکیل بند بیچاره هرکسی که باشد ناچار میشود با همان اولین جملاتی که میشنود با سر و دست علامت بدهد که خبری نیست تا چشمها رهایش کنند و آرام شوند؛ و این برنامه هر روز، از یک هفته قبل از عید فطر تا یک هفته بعد از عید فطر ادامه دارد. هنوز ۲-۳ روز تا پایان این فرایند هر ساله باقی مانده و هنوز تا پایان تیرماه یک سیم آیفون به قلب همهی ما وصل است. ظاهر آراممان که انگار نه انگار کسی منتظر چیزی است یا اصلا این روزها، روزهای خاصی هستند. برای خودمان هم بامزه است؛ همه ظاهرا مشغول کارهای همیشگی هستند. نمیدانم بخندم یا بگریم!
از: روزآنلاین