جمال صفری: مدرّس نماد استقامت در سختیها (۱)

سه شنبه, 16ام مهر, 1392
اندازه قلم متن

mossadegh

۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین
سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۸۷)‏

سیّد حسن مدرّس رهبرمبارزه با استبداد رضا خانی در مجلس چهارم، پنجم و ششم شورای ملّی بود. به تعبیر ملک الشعرای بهار و سیف پور فاطمی، او از نظر اندیشه و تفکّر آخوند نبود. درمتن، از قول سیف پورفاطمی آورده ام: « با آنکه مدرّس مجتهد جامع الشرایط و آیهالله حقیقی و واقعی بود، هیچگاه مذهب را وسیلۀ پیشرفت مقام و سیاست خود قرارنداد واز ریا و تظاهربه مذهب متنفّربود. موقعی که حاج آقا جمال به او پیام می‌فرستدکه علما منتظردستور شما هستند چه کمکی ازما ساخته است؟ مدرّس درجواب می‌گوید:« بزرگترین کمک شما این است که درمسجد مردم را براه راست هدایت کرده و سیاست را به سیاستمداران واگذارکنید و از خدمت به خلق غفلت نورزید زیرا عبادت بجز خدمت خلق نیست.»

راهنمای منش و روش او در عرصۀ آزادی، استقلال، حقوق ملی و حقوق مردم، موازنۀ عدمی بود. مدرّس، در مواضعی که اتّخا ذ کرده و در آزمون‌های سیاسی که وارد شده‌، مصون از خطا نبوده‌است. او نقد نظر و عمل خویش و جامعه را، با بصیرت، هوشیاری و بردباری انجام داده‌است. خطاها و اشتباهاتش را در زمان و مکان خود، تصحیح کرده‌است.

اکثر اهل نظر معاصر مدرّس، معتقدند که رشادت، شهامت و فضیلتهای انسانی او در مبارزات اجتماعی و سیاسی و تسلّط وی بر فقه و تبحّرش درآن و درمعارف اسلامی، تاریخ و فرهنگ ایران، او را یکی از نمونه‌های بارز رهبران برجستۀ ملّی در تاریخ معاصر ایران کرده‌است. قدرت بیان و صراحت لهجۀ خاصّ وتأ ثیرگزاری مدرّس بر سیاست داخلی و خارجی ایران، استقامت و شجاعتش در برابراستبداد داخلی و نیروهای مسلّط خارجی و مخالفتش با قرارداد۱۹۱۹ وثوق الدوله در مجلس که در متن آورده ام، طى بیاناتى خاطر نشان ساخت: «هى مىآمدند و به من مى گفتند که این قرارداد کجایش بد است؟ بگویید تا برویم اصلاح کنیم, من جواب مى دادم آقایان من یک فرد آشنا به سیاست نیستم… اما آن چیزى که در این قرارداد به نظرم بد است, همان ماده اولش است که مى گوید ما (انگلیسى ها) استقلال ایران را به رسمیت مى شناسیم.» در این هنگام صداى خنده نمایندگان از همه جاى مجلس بلند شد, مدرس لحظه اى خاموش ماند. آن گاه سکوت را شکست و به نمایندگان گفت: «این حرف مثل این است که یکى بیاید و به من بگوید سید، من سید بودن تو را به رسمیت مى شناسم.» مدرس افزود: «این قرارداد استقلال مالى و نظامى ایران را از بین مى برد چون اگر بخواهیم ایران, مستقل بماند باید همه چیزش در دست ایرانى باشد. همه چیزش باید متعلق به ایران باشد, اما این قرارداد یک دولت خارجى (انگلستان) را در دو چیز مهم مملکت ما شریک مى کند: در پولش و در قوه نظامى اش این دلیل اصلى مخالفت من با این قرارداد است.» اینک، سیری در زندگی مدرّس با عنوان «مدرّس نماد استقامت در سختیها» را در اختیار خوانندگان ارجمند قرار می‌دهم:

modarres

٭ توطئۀ سوء قصد به جان مدرّس‏

روز هفتم آبان ماه ۱۳۰۵ یعنی درست همان روزی که در سال ۱۳۰۴ به جای ملک الشعراء ‏بهار، واعظ قزوینی مدیر روزنامۀ نصیحت قزوین را جلو مسجد سپهسالار سربریده بودند، ‏عدّه ای ترو ریست مأمور بودند مدرّس‏ را ترور کنند.‏

تروریستها چند نفر بودند و مدرّس‏ توانست با اغفال کردن آنها جان سالم بدر برد. فقط چند ‏گلوله به دست چپ و یک گلوله به دست راستش اصابت کرد. چگونگی این ترور را ابراهیم ‏خواجه نوری از صفحۀ ۱۵۹ به بعد کتاب بازیگران عصر طلائی، خوب تشریح کرده است. در زیر از نظرخوانندگان گرامی ‏می گذرد ( توضیح بایدم داد که نقل این قسمت از نوشته های خواجه نوری دلیل این ‏نیست که تمام مطالب آن کتاب مورد تأیید نگارنده می باشد بلکه پاره ای از نکات آن قابل ‏تردید است که در کتاب « مدرّس‏ قهرمان آزادی » بدان اشاره شده است):‏

«… چندی بعد، موقعی که رضا شاه در املاک اختصاصی مازندران گردش می کرد روز بعد ‏صبح خیلی زود، موقعی که مدرّس‏ سحر خیز برای درس گفتن به طرف مسجد سپهسالار ‏می رفت، در کوچۀ معروف به کوچۀ سرداری چند نفر غفلتاً حمله کرده و با هفت تیر به او ‏شلیک می کنند. مدرّس‏ هیچ وسیله و مجالی برای دفاع از خود نداشت. یک پیرمرد لاغر ‏ضعیفی فقط با یک پیراهن کرباسی یقه چاک و یک عبا و یک عصای کج و کوله در مقابل ‏چند نفر مسلّح مصمّم مأمور چه می تواند بکند.‏‏

سوراخی نبود که از او استمداد کند… معذلک این مرد عجیب دست و پای خود را گم نکرد. به جای التماس و تضرّع که طبیعی غالب اشخاصی است که دچار خطر حتمی شده اند، ‏فوری در صدد چاره بر آمد و منحصر راهی که شاید فقط باهوش ترین و کار آموزده ترین ‏کار آگاهان اسکاتلند یارد ممکن بود پیدا کند، در یک لحظه پیدا کرد و در همان لحظه به ‏موقع اجراء گذاشت.‏

مدرّس‏ فوری رو به دیوار کرد و عبا را با دو دست بطرف سرخود بلند نمود و زانوان خود را ‏خم کرد بطوری که بدن نحیفش در پائین عبا قرار گرفت و آنجائی را که قاتلین از پشت عبا محلّ ‏قلب و سینه تصوّرمی کردند جز دو بازوی مدرّس‏ وعبای خالی چیز دیگری نبود. نتیجۀ این عمل ‏ماهرانه وعجیب این شد که از شلّیک مفصل جانیان چندین تیر به ساعد و بازوان او اصابت نمود ‏و یکی هم به کتفش خورد و هیچیک خطرناک نشد. ‏

مدرّس‏ افتاد وقاتلین مأموریت خود را انجام یافته تصوّرکردند. ازصدای مردم عدّه ای مأمور ‏حاضروآمادۀ شهربانی! فوری جمع شدند و آقا را به مریضخانۀ نظمیه بردند. ‏
این خبرالبتّه مثل توپ در شهر صدا کرد، و مردم بازار و غیره مثل مورچه هائی که آب درلانه شان ‏ریخته باشند، بیرون آمده به جنب و جوش افتادند وعدّه ای بطرف مریضخانه وعدّه ای به طرف ‏منزل علماء منجمله حاجی امام جمعۀ خوئی ریختند.‏‏

حاجی امام جمعه در جلو، بازاریان درعقب، بطرف مریضخانه رهسپار شدند. خوشبختانه ‏وقتی رسیدند که علیم الدوله، دکتر مریضخانه می خواست به اصرار سوزن انژکسیون برای ‏تقویت به سیّد فروکند! ‏

اوّلین حرفی که مدرّس‏ به آنها زد این بود که ‹‹ مطمئن باشید من از این تیر نخواهم مرد زیرا موتم ‏هنوز نرسیده ›› و بجای اینکه دیگران به او قوّت قلب بدهند او با بازوان سوراخ سوراخش بدیگران ‏قوّت قلب می داد.‏

رئیس نظمیه که البتّه از این پیش آمد بی خبر بود! و سراسیمه به مریضخانه شتافته بود در ‏ضمن لعنت به مأمورین نالایق و ناماهر خود، اصرار می کرد که نگذارد مجروح را حرکت بدهند ‏و بجای دیگر ببرند. زیرا می ترسید این حرکت برای مزاج آقا بد باشد! و قلب رئوفش نمی ‏توانست مدرّس‏ را باز در حرکت ببیند، دلش می خواست همانطور تحت معالجات علیم الدوله ‏بی حرکت بماند… تا بی حرکت بماند…‏

ولی امام جمعه فرمان حرکت داد و مردم تخت مدرّس‏ را سر دست بلند کرده و همانطور او ‏را به مریضخانۀ احمدی در خیابان سپه بردند. تمام مدّت راه دکتر شیخ ( احیاءالدوله ) و ملایری ‏و خود امام جمعه وعدّۀ زیادی از دوستان مریدان آقا مراقبش بودند.‏‏

اعلیحضرت همایونی (!) که مثل سلطان عادلی از دور هم مراقب جان مدرّس‏ (؟!)بود از ‏مازندران تلگراف تفقدّی در احوالپرسی مدرّس‏ فرستاد و مدرّس‏ در جواب تلگراف ملوکانه تشکّر ‏کرده ضمناً( گویا) نوشته بودند به کوری چشم دشمنان مدرّس‏ نمرده است…»‏‏

در بارۀ این قسمت از نوشتۀ خواجه نوری مختصر توضیحی باید داده شود:‏‏

دکترعلیم الدوله همان رئیس بیمارستان شهربانی بود. غالب کسانی که باید معدوم می شدند ‏بوسیلۀ آمپول او هلاک می شدند. از زندانیان معروف، هر کس را که می خواستند ‏بگویند کشته اند، می گفتند فلان. .. از در علیم الدوله خارج شد یعنی جنازۀ او را از آن در بردند ‏که اموات را می برند.‏

بطوری که دکترمحمد خان خلعتبری که در آن موقع در بیمارستان احمدی مشغول بوده ‏برای نگارنده نقل نمود، در اطاق مدرّس‏ مشغول پانسمان بودم که سر تیپ محمّد درگاهی ‏رئیس نظمیه وارد شد و اظهار داشت که « اعلیحضرت همایونی هم اکنون تلگراف کرده و ‏از شما احوالپرسی نموده. مدرّس‏ در جواب گفت: « به کوری چشم دشمنان نمرده ام و هنو ز ‏زنده هستم.»

دیگر اینکه نقشۀ ترور که طرح شد رضا شاه عمداً به مازندران مسافرت کرده بود تا آنکه ‏گفته شود ترور مدرّس‏ در غیبت و مسافرت شاه بوده و ترور طبیعی و بدون دخالت شهربانی بوده است و موجب سوء ظن نگردد.‏

روزنامۀ ایران در شمارۀ ۲۲۳۹ مورخ هشتم آبانماه ۱۳۰۵ خبر ترور مدرّس‏ را چنین ‏درج کرده بود:‏

دیروز در ساعت هفت و ربع آقای مدرّس‏ به معیّت شیخ احمد نامی از منزل خارج و مطابق ‏معمول از کوچۀ مقابل کوچۀ میرزا محمود وزیر که پشت مدرسه ی سپهسالار سر در می ‏آورد به طرف مدرسه‏ عازم می شوند. در انتهای کوچه و نزدیک مدرسه به دونفر شخص ‏مجهول الهویّه مصادف می شوند، یکی از آنها که عبای مشکی بر دوش داشته و دست خود را از ‏آستین عبا بیرون آورده بود با هفت تیر به طرف اقای مدرّس‏ حمله می کند. شیخ احمد مچ ‏دست او را گرفته و تیر از بالای سر رد شده در این بین از طرف دیگر صدای شلیک بلند ‏شده و دوسه تیر به بازوی چپ آقای مدرّس‏ اصابت کرده مختصر صدمه ای هم به دست ‏راست می رسد.‏

آقای مدرّس‏ به معیّت شیخ احمد منزل آقای داور که در همان نزدیکی است رفته و پس ازمختصر توقّفی ایشان را از طرف مأمورین پلیس به مریضخانۀ نظمیه می برند. و بعد از نیم ‏ساعت و شتسشوی زخمها مجدّداً ایشان را به مریضخانۀ دولتی برده بلافاصله بازوی چپ ‏ایشان را که سخت مجروح و استخوانهایش خرد شده بود عمل نموده و می بندند و راحت می ‏کنند.‏

بعد از وقوع قضیّه بلافاصله امر از طرف مأمورین پلیس تعقیب و یکنفر از ضاربین دستگیر ‏و به نظمیه فرستاده می شود از طرف دیگر مدّعی العموم بدایت در قضیّه مداخله نموده و پس ‏از دستگیری ضارب شیخ احمد که در حین ارتکاب با مشار الیه دست به یخه شده بود به نظمیه ‏رفته و شخص دستگیر شده را بین چندین نفر از محبوسین گذاشته و به شیخ احمد می گوید اگر ‏کسی که با او دست به یخه شده بودی میشناسی و در این عدّه است دستش را گرفته بیرون ‏بیاور. شیخ احمد پس ازمختصر مشاهده دست همان شخص دستگیر شده را گرفته بیرون ‏می آورد و می گوید همین بود که حمله کرده تیر خالی کرد.‏

پس از مختصر استنطاقات مقدّماتی در ادارۀ نظمیه از شخص ضارب، معلوم میشود که مشارالیه ‏اسمش عزیز و ۲۲ ساله و نوکر صدیق حضرت بوده است. از طرف مدّعی العموم تعقیب ‏قضیّه به یکی دونفر از مستنطقین پیشنهاد و مشارالیهم رد می نمایند. سپس حاج میرزا ‏یوسف مستنطق تعقیب قضیّه را قبول نموده و مختصر تحقیقاتی نموده تشریف می برند! و ‏تا یک ساعت به غروب مانده کسی از ایشان اطّلاعی پیدا نمی کند که کجا هستتند. از طرف ‏ادارۀ نظمیه چند نفر مأمور می شوند که آقای مستنطق را پیدا کنند و بیاورند که به تحقیقات ‏خود ادامه داده و حالا که یکی از ضاربین دستگیر شده دیگران را هم تعقیب و دستگیر ‏نمایند. آقای معاون عدلیه و آقای مدعی العموم هم خودشان به ادارۀ نظمیه میروند که از ‏نتیجۀ تحقیقات و عملیات مستنطق مسبوق شوند ولی معلوم نبود مستنطق کجا بود؟!‏‏

تا غروب دیروز تحقیقات بیشتری نشده بود و اطّلاعات مقامات رسمی و غیر رسمی همین ‏بود که فوقاً اشاره شد.‏

٭ در مریضخانۀ دولتی ‏

بطوری که در فوق اشاره شد پس از اصابت تیر به آقای مدرّس‏ ایشان را اوّل به مریضخانۀ ‏نظمیه برده بعد به مریضخانۀ دولتی برده و از طرف آقای دکتر سعید خان لقمان ادهم فوراً ‏تحت عمل گذاشته شد و بازوی راست را هم که مختصر صدمه خورده بود می بندند.‏‏

متعاقب انتشار واقعه آقایان علماء و نمایندگان مجلس شورای ملّی و وزراء و محترمین به ‏مریضخانۀ دولتی آمده و کسب اطلّاع و احوالپرسی می نمودند وقتی که معلوم شد خطری ‏متوجّه نبوده و تنها صدمه به بازو رسیده مراجعت کردند. مقارن ظهرهم آقای رئیس ‏محترم مجلس و آقای رئیس الوزراء ( مستوفی الممالک ) برای عیادت، در مریضخانه حاضر ‏و احوالپرسی نمودند.‏

قربان خاکپای مبارکت شوم، برای سلامتی بستگان والاحضرت اقدس و مزید گردیدن ‏بردعاگویان آقای ریاست مقدّس مستدعی است که مرخصی تمام محبوسین را از هر طبقه که ‏باشند چه در مرکز و چه در خارج در این روز عید بزرگ اسلامی، عیدی به چاکر عطا ‏فرمانید.‏‏

چاکر حسن اجازه داده می شود – شاه

رحم اللهم عشرالماضین
‏ که به مردی جهان سپردندی
راحت جان بندگان خدا
راحت خویشتن شمردندی

سند فوق که به خط و امضای مستوفی المالک است، نشان دهندۀ حس انساندوستی و ‏وطنخواهی آن مرحوم است ( که رحمت بر آن تربت پاک باد).‏

وی در تمام مدّت زمامداری چون سدّی در مقابل اعمال مستبدانۀ رضا شاه قرار داشت و از ‏زندانی شدن آزادی خواهان و وطنخواهان جلوگیری می کرد.‏

فقط در دورۀ زمامداری مستوفی یک نوبت عمل خلاف قانون صورت گرفته که سوء قصد ‏به جان مدرّس‏ بوده است، آنهم بطوری که در همین جلد ملاحظه می شود با عکس العمل ‏مستوفی مواجه شده و هنگام طرح سوءقصد در مجلس نمایندگان را تشویق به پیگیری فاجعه ‏نموده است و در خارج هم قصد استعفاء داشته که عدّه ای اززعمای قوم از استعفا جلوگیری ‏کرده اند و دیگرنظیراین قبیل وقایع درکابینۀ او بوقوع نپیوسته است.‏

بسیار بودند کسانی که مورد بغض رضا شاه قرار داشتند و تصمیم به نابودی آنان داشت، ‏ولی تا مستوفی الممالک زنده بود، حتّی درایّامی که زمامدارهم نبود، متعرّض آنها نشد. به محض ‏آنکه مستوفی درگذشت و پس ازبخاک سپاری وی آنان همانجا دستگیر و روانۀ زندان شدند (با آنکه ‏بعضی ازآنها مصونیت پارلمان داشتند) مانند سردار عشایر صولت الدولۀ قشقائی و دیگران که با ‏فجیع ترین وضع در زندانها هلاک شدند.‏

٭ ملاقات با آقای مدرّس‏ ‏

دیروز۳ ساعت بعد از ظهر همینکه آقای مدرّس‏ پس از مختصر استراحتی حالشان برای ‏پذیرائی مساعد شده بود مدیر اداره به اتّفاق مخبراز ایشان ملاقات نمودند. ایشان را در‏مریضخانۀ دولتی در اطاق استراحتگاه روی تخت خواب فنر خوابانده و دست چپ ایشان را ‏کج گرفته روی یک میز گذاشته بودند. آقای دکتر خلعتبری با یک نفر پرستار مواظب ‏حال مریض بود و پس از احوالپرسی ازایشان سئوال و جواب ذیل ردّ و بدل گردید:‏

سؤال : حالت مزاجى حضرتعالى ‏فعلاً چطور است ؟

جواب : حالت مزاجیم فعلاً خوب است و عیبى ندارد.‏

سؤال : صبح چه ساعتى از منزل حرکت نمودید.‏و همراهتان کی بود؟

جواب : من همه روزه براى تدریس صبح قبل از آفتاب به مدرسه مى روم و امروز هم حسب ‏المعمول در همان موقع ‏از منزل حرکت کردم. ‏و شیخ احمد که غالباً همراه من است امروز هم ‏همراه بود.‏

سؤال : از کدام طرف سابقاً تشریف مى بردید و امروز از کدام سمت رفتید؟

جواب : همیشه از کوچه سردارى روبروى کوچه میرزا محمود وزیرى مى رفتم و امروز هم از ‏همان راه رفتم. ‏

سؤال : در کجا تصادف نمودید.‏

جواب : نزدیک اواخر کوچه و چیزى به کوچۀ پشت مسجد نداشتیم که این تصادف اتّفاق افتاد.‏

سؤال : از جلو حمله کردند یا عقب سر؟

جواب : بعد از آنکه من رد شدم فوراً حمله شد و از عقب سر، تیر خالى کردند؟

سؤال : ملتفت شدید چند نفر بودند؟

جواب : ملتفت نشدم ولى از اطراف بود و معلوم شد دو سه نفر بودند.‏

سؤال : آنها را دیدید و شناختید و سابقاً دیده بودید؟

جواب : آنها را دیدم ولى سابقاً ندیده بودم و نمى شناختم. ‏

سؤال : گلوله به کجا اصابت کرد؟

جواب : چندین تیر خالى شد، دو تیر به بازوى چپ اصابت کرد و خون خیلى جارى شد، مختصر جراحتی هم بدست راستم وارد شد.‏

س – آیا در همان موقع بود که آژان رسید؟

ج – بلی در همان موقع بود که آژان رسید و با یکی که مشغول فرار بود دست به یخه شد ‏که در همان موقع یکی را دستگیر کردند.‏

درکتاب « خاندان های حکومتگرایران» دربارۀ سوءقصد به جان مدرّس‏ مطلبی قابل توجّه نوشته است ‏و عیناً درزیرنقل می گردد:‏

«… دستگاه پلیس سردار سپه چند تن را به عنوان مرید مدرّس‏ در اطراف مدرّس‏ می ‏گمارد که یکی از آنان شیفتۀ اندیشه های پاک مدرّس‏ می شود، کار خود را چنان انجام ‏می دهد که با اغفال پلیس جلو صدمات زیاد به جان و زندگی مدرّس‏ را می گیرد.‏

این شخص بعداً با نام مستعار( م.ق.ش) تحت عنوان « خاطرات جاسوسی من، من مأمور‏مدرّس‏ بودم » از بسیاری رازها پرده برمیگیرد ازآنجمله نقشۀ تیراندازی بسوی مدرّس‏ را می ‏نویسد در این باره چنین شرح می دهد:‏‏

« من از مرحوم مدرّس‏ موضوع را استفسار کردم گفت به چشم خود دیدم که ادیب السلطنه و ‏یاورمحمّد علیخان به طرف من تیراندازی کردند و تیرآنها بود که به من اصابت کرد. من ‏از این جمله که یاور محمّد علیخان به طرف من تیراندازی کرد خیلی بر آشفتم و از روی ‏کمال عصبانیت ازمنزل مدرّس‏ خارج شده مستقیماً سراغ یاور محمّد علیخان رفتم و او را ‏نیافتم. تا آنکه روز شنبه در باغ حاج معین الدوله او را ملاقات کردم با نهایت تندی و ‏خشونت به او گفتم تو با آنهمه صمیمیّت و آنهمه عهد و پیمان این چه عمل بود که کردی و ‏چرا به من نگفتی ؟

یاور محمّد علیخان نگذاشت من دنبالۀ مطالب را به او بگویم با خندۀ تلخی گفت من می ‏دانستنم و انتظار آن را داشتم که تو بالاخره این سئوال را از من خواهی کرد. اگر هیچکس ‏نداند تو بخوبی می دانی که من با اسلحۀ کمری مرغ کوچکی را هدف قرار داده و میزنم و از طرف من به آقا بگوبه نشانی اینکه شما در موقع تیراندازی چهار تیر خالی کردم و ‏خودم محلهای تیر را بازدید کردم. دو تیر به بالای درب و دو تیر به پائین درب ‏اصابت کرده وجای آن باقی است و ممکن است الان برویم و جای آنها را معاینه کنیم. راجع ‏به ادیب السلطنه به جرأت می توانم بگویم و قسم بخورم و اطمینان بدهم که در دو ‏قدمی خودش شتر را نمی تواند بزند هم چشم درستی ندارد وهم دستش می لرزد تیر اندازی ‏با اسلحۀ کمری بدنامی اوست.‏

من از او سئوال کردم تو که میگوئی من او را هدف قرار ندادم ادیب السلطنه نمی تواند او ‏را هدف گیری کند، پس این تیرها از کجا به او اصابت کرده گفت آن تیرها از بالای بام ‏بود که مغزآقا را هدف قرار دادند، آنها مدرّس‏ را کشتند ولی خدا او را نکشت…»‏
‏ ‏
٭ انعکاس ترور مدرّس‏ درمجلس ‏

پس از ترور مدرّس‏ در اولین جلسۀ رسمی وهمچنین جلسۀ خصوصی موضوع ترور ‏مطرح گشت و حتّی تمام وقت یک جلسۀ رسمی صرف بحث و مذاکره و اعتراض ‏نمایندگان گردید که اگر به مذاکرات این جلسه و جلسات دیگر توجّه شود بسیاری مسائل ‏از لابلای کلمات و بیانات نمایندگان فهمیده می شود که چه دستی در این ترور بوده ‏است. مذاکرات این جلسه که روز بعد ازوقوع سوء قصد، در مجلس بعمل آمده، به قرار زیر است:‏‏

« مجلس نیم ساعت بعد از ظهر روز یکشنبه هشتم آبانماه تشکیل گردید( مکی صص ۲۱۱- ‏‏۲۰۱ )‏‏

– آقایان عراقی، یاسائی، بهبهانی، داور، محقّق وآقا سید یعقوب هریک شرحی مشعر اظهار تأسّف ‏از وقوع سو قصد روز گذشته نسبت به آقای مدرّس‏ وعلوّ مقام ایشان از حیث روحانیت سیاست ‏وخدمات ذی قیمت ایشان به مملک وحکومت ملّی وتوجّه عامّه نسبت باین قضیۀ هائله ولزوم ‏مصونیت نمایندگان ملّت وبالاخره عظمت این واقعه وسوء تأثیر این گونه حوادث برای مملکت ‏تقریر وتقاضا نمودند دولت دراین خصوص باجدّیت تام وتمام واهتمام فوق العاده واستظهار کامل ‏بتولیت مجلس شورای ملّی قضیه راتعقیب وبوسائل قانونی از هیچ نوع اقدام خودداری ننموده منبع ‏منشاء این جنایت کشف ومرتکبین رابه مجازات رسانده تا نظایر این قبیل وقایع درآتیه تجدید نشود. ‏

آقایان وزیر عدلیه و وزیر مالیه نیز شرحی مشعر به تأسّف تأثّر دولت از وقوع این امر تقریر واظهار ‏مینمودند از زمان وقوع حادثه قضیه تعقیب مظنونین درتحت استنطاق هستند و دولت از هیچگونه ‏اقدام خودداری نخواهد نمود تاحقیقت واقعه مکشوف وخاطر آقایان نمایندگان محترم از این رهگذر ‏آسوده شود.‏

آقای رئیس اظهار نمودند بدیهی است این رویّۀ غیر مطلوبه امنیت عمومی ومصونیت نمانیدگان ‏وبالاخره قانون اساسی مملکت را که متضمن مصونیت جامعه وافراد نمایندگان است مورد تزلزل ‏قرار میدهد ومقتضی است هیئت دولت با اطمینان واستظهار کامل بمساعدت مجلس شورای ملّی ‏قضیه راتعقیب وسرچشمۀ این موضوع راکشف ومرتکبین رامجازات نموده که دیگر این قبیل فجایع ‏در مملکت روی ندهد.‏

صورت مشروح مجلس یکشنبه هشتم آبان ماه ۱۳۰۵مطابق بیستم ربیع الثانی ۱۳۴۵ ‏

مجلس یکربع ساعت بعداز ظهر بریاست آقای تدیّن تشکیل گردید ‏

عراقی –البته خاطر محترم همه آقایان نمایندگان محترم هیئت محترم دولت از قضیّه ی دیروز کاملاً ‏مستحضر است. آقای مدرّس‏ درموقعی که به مدرسهۀ سپهسالار برای تدریس تشریف میبرده اند ‏مورد حمله یکی دونفر بی وجدان واقع شده اند و مجروح شده اند. بعد تاآن اندازه که من اطلّاع دارم ‏دولت هم تاکنون باکمال جدّیت مشغول تحقیق ورسیدگی به قضیّه بوده وقضیّه رادنبال کرده است ‏تااینکه منبع قضیّه کشف شود. ولی غرض بنده از آمدن اینجا وتصدیع آقایان این است که خواستم ‏بدولت که طرف توجّه عموم نمایندگانست عرض کنم که مطابق قانون اساسی وکلا مصون از ‏هرگونه تعرّض هستند وقوّۀ مجریه در مملکت که عبارت از هیئت دولت باشد باید مطابق قانون ‏اساسی بقدری که میتواند هم از نمایندگان محترم هم از قوانین جاریه مملکت محافظت کند و فعلاً ‏غرضم از این تصدیع این است که خواستم خاطرشان را متذکّرشوم که مجلس شورای ملّی وآقایان ‏نمایندگان با کمال بی صبری، جداً انتظار وتقاضا دارند از هیئت دولت که هرچه زودتر قضیّه را ‏کشف، منبع قضیّه رامعلوم کنند وهرچه هم به نظر بمبارکشان رسید وهرکس طرف سو ظن شد ‏تعقیب نمایند. ما هم با کمال جدّیت همه گونه همراهی و مساعدت خواهیم کرد تا زودتر منشاء ‏قضیّه معلوم شود و کشف گردد که قضیّه از چه ناحیه واقع شده است ( صحیح است ) ‏

رییس- آقای یاسائی (اجازه )‏

یاسائی –تأثّر وتأسّف فوق العاده که از قضیّۀ هائلۀ دیروز برای نمایندگان محترم وجامعۀ طهران ‏بلکه جامعه ایران دست داده محتاج به توضیح نیست( صحیح است) آقای مدرّس‏ قطع نظرازمقام ‏روحانیت واجتهاد واینکه از طراز اّول علمای ما بودند بعضی از نمایندگان هستند.‏

یاسائی – سمت همقطاری با ماداشتند. ‏

بعضی از نمایندگان –دارند.‏

یاسائی – درمسائل مهمّه ی مملکت ایشان یک قدمهای برجسته برداشته اند وهروقت یک قضایائی پیش ‏آمد میکرده که تصوّر میرفته است مخالفت با حیات سیاسی این مملکت داشته باشد ایشان برای نوع ‏خودشان درهرگونه مخاطره حاضر بوده اند( صحیح است ) زحمات ومشقّاتی که درراه تثبیت اصول ‏حکومت ملّی کشیده ومتحمّل شده اند قابل تردید نیست وما ها هریک بنوبه خود فوق العاده متأثّر ‏هستیم وتصوّر میکنم دولت حاضر هم که طرف اعتماد واطمینان ماهستند، آنها هم فوق العاده متأثّر ‏شده اند واهتمام و مقتضی است برای کشف قضیه منبع فتنه وفساد داریم.‏‏

چیزیکه لازم است بنده تذّکر دهم، این است که چند سال بود اصول ترور بازی دراین مملکت به ‏جدّیت اعلیحضرت همایونی (!؟) موقوف شده بود وبواسطۀ مساعی ایشان درزماان ریاست وزراء ‏ودرموقع سلطنت بخصوص هیچ گونه از این حوادث سوء به این صورتیکه دیروز اتّفاق افتاد، اتّفاق ‏نمی افتاد وما باید سعی کنیم که وضعیت سکونت وآرامش فکری وسیاسی برای مجلس وبرای دولت ‏وجامعه محفوظ بماند واجازه ندهیم از نو یک اشخاص ما جراجوئی نظریات شخصی یا نظریات ‏سیاسی خودشان را بطریق غیرمشروع بخواهند دراین مملکت اعمال کنند ویک چیزهائی را که ‏منسوخ شده است، دو مرتبه دراین مملکت باب کنند (بعضی از نمایندگان –صحیح است ) بعلاوه از ‏بدو مشروطه تاکنون دراین مملکت سابقه شده است که هر قضیّۀ مهمّ سیاسی که اتّفاق افتاده یا یک ‏قضیّۀ جنائی که محتملاً جنبۀ سیاسی داشته است به قضاوت رسمی نرسیده است وبه قضاوت فردی ‏برگزار شده وهر کس روی احساسات خصوصیت آمیزیا خصومت آمیز خودش یک قضاوتی کرده ‏است وهر قضیّۀ مهمّی که پیش آمده است به یک قضاوت رسمی منجر نشده است وما برای نوبه ‏اوّل جداً به نام مجلس شورای ملّی از آقای رئیس الوزرا ودولت حاضر تقاضا داریم که این قضیّه ‏بخصوص را از مجاری قانونی شدیداً وجداناً تعقیب وقضیّه راکشف وبمنصّۀ قضا برسانند ومطابق ‏قوانین مملکتی مرتکب را به مجازات برسانند.‏

‏(جمعی از نمایندگان –صحیح است )‏

و در اواسط جریان استنطاقی یا بدوی یا آن مراحلی را که قبلاً برای استنطاق یا درپارکۀ بدایت باید ‏طی کند وقفه پیدا نکنند واین قضیّه را تا آخرین مرحلۀ قضائی حتّی دیوان عالی تمیز برسانند معلوم ‏شود. یک اصل قضائی برای مسائل مهمّه دراین مملکت مستقر ومستمر است ومثل خیلی از قضایا ‏به قضاوتهای احساساتی طبقات وافراد برگذار نشود والبتّه دولت همین نظریه را خواهد داشت وما هم ‏اطمینان کامل بدولت حاضره داشته وداریم انتظار داریم که به سریعترین وسائل اقدامات خودشان را ‏تعقیب وزودتر منبع فساد را کشف کنند به هرکجا هم بخورد وبه هر جائی که منتهی شد. مقتضی ‏است که دولت قضیّه راتعقیب واز جریان قضیه مجلس شورای ملی را مستحضر وافکار عامّه راهم ‏درحال نگرانی واضطراب نگاه ندارند. ‏

رییس –آقای بهبهانی (اجازه )‏

بهبهانی – مطالبی که آقا بیان کردند مطالبی است که البته از نقطه نظر قانون وسیاست وحفظ ‏سیاست وصیانت مملکت وحفظ وکلا وعامّۀ مردم البته همینطور بود که فرمودند وعقیدۀ همۀ آقایان ‏هم همین بود که بیان کردند ولی باید یک قدری در اینجا باریکتر شد وتصدیق کرد که آقای مدرّس‏ ‏یک آدم فوق العاده ایست، یک شخص عادی نیست. زدن مدرّس‏ وترور کردن مدرّس‏ را دراین ‏مملکت ودر این موقع یک مسأله خالی از سیاست نمی شود تلقّی کرد (بعضی از نمایندگان –صحیح ‏است ) گذشته از اینکه مدرّس‏ درعملیات خودش یک آدم فوق العادّه است، اعم از وکالت ومقام ‏علمیت وسیاست شخصاً یک عنوانی دارد که درعراق عرب وعجم وکلیۀ مملکت ایران یک ‏شخصیت ومقامی برای خودش احراز کرده است که امروز محلّ غبطۀ همۀ مسلمین دنیا است واین ‏واقعه یک واقعه ایست آقایان وکلا هم هر یک بنوبه خود دراین قضیه اظهار تأثّر می کنند والبتّه ‏هیئت دولت هم دراین قضیّه اگر بیشتر از آقایان وکلا متأثّر نباشند، شاید کمتر متأثّر نیستند والبته ‏آنچه شایستۀ تعقیب باشد کرده اند و قدمهای مقدّماتی برداشته شده است ولی این نکته را باید گفت که ‏قریب سی ساعت است از وقوع قضیه می گذردو دولت هنوز یک راپورت ونتیجه از اقداماتش ‏ندارد که بگوید البتّه تحقیقاتی که تاکنون شده است درمقدّمات بوده است وامیدواریم به زودی کشف ‏قضیّه بشود. ولی یک مسأله هست که میخواهم تذکّر دهم که آمدن به مجلس ونشستن اینجا ودر ‏مطالب دولت وملّت وارد شدن، اینها فرع یک اطمینانی است. امروز این اطمینان برای ما متزلزل ‏است ودراین موقع باید عرض کنم که باید هیئت دولت با همراهی که با مجلس اظهار میکند ‏واحساساتی که مجلس نسبت به موقعیت دولت دارد وحقیقتا هم محلّ اعتماد همه مجلس است، باید ‏یک جدّیت فوق العاده درکشف حقیقت قضیّه ابراز کند که مجلس بتواند کاملاً اطمینان پیدا کند که این ‏قضیّه تا چند روز دیگر از روی حقیقت انشا الله کشف خواهد شد. البتّه بنده هم موافقم وعمل را هم ‏باید همینطور تعقیب کرد ولی اگر این اطمینان نباشد ودولت امروز این اطمینان را ندهد بنده تصوّر ‏میکنم داخل در امور مجلس شدن چندان صلاحیت نداشته باشد یاسائی –با کمال جدّیت انجام وظیفه ‏خواهیم کرد این قضیّه هم باید تعقیب شود.‏

٭ اظهارات وزیر عدلیه

البته وظیفه دولت است که درکوچکترین قضیّه که از این قبیل اتفاق می افتد تمام مساعی خودش را ‏برای کشف قضیّه بذل کند چه رسد به این قضیّه بخصوص چه از نقطه نظر دیانت، چه از جنبۀ ‏علمی وچه ازنقطه نظرسیاست یک اهمّیت فوق العادّه ومخصوص دارد (صحیح است ) بدیهی است ‏بمجرّد اینکه دولت مطّلع شد از این قضیه، اشخاص که صلاحیت داشتند برای تعقیب امر مشغول ‏اقدامات شدند واز دیروز تاکنون آنچه باید اقدامات بشود شده وفعلاً قضیّه تحت استتنطاق است والبته ‏قضیه که تحت استنطاق است علنی شدنش وزیاد درباب آن حرف زدن شاید صلاح نباشد بنده ‏هیمنقدراطمینان میدهم به آقایان محترم که دولت به هیچ وجه دراین قضیّه از وظایف خودش کوتاهی ‏نخواهد کرد وبا کمال جدّیت وتأثّرفوق العاده که ازاین قضیه برای دولت حاصل شده است، اقدامات ‏خودش راتعقیب خواهد کرد وامیدواری کامل دارد که انشاالله قضیّه کشف وخاطرآقایان نمایندگان ‏محترم ازاین رهگذر آسوده شود. ‏

جمعی از نمایندگان انشاالله ‏

رئیس – آقای داور (اجازه )‏

٭ نطق داور ‏

بنده همانطوری که درجلسۀ خصوصی به عرض آقایان رساندم، مسأله یک مسأله ایست که بدون ‏استثنا هر وکیلی با وکیل دیگرکه دراین باب دارای یک عقیده است واتّفاق مجلس دراین است که ‏اگر باب این گونه اعمال واین رویّه ها دو مرتبه دراین مملکت تجدید شود واقعاً بدون اغراق ومبالغه ‏برای استقلال مملکت یک لطمات وصدمات بزرگی تهیّه میکند. مملکت ایران چند سالی است داخل ‏دراصول حکومت ملّی شده است وچند سالی است که ما صحبت دراصول حکومت ملّی می کنیم ولی ‏متأسّفانه وبدبختانه نمی توانیم بگوییم که هنوز حکومت ملّی به معنای تام وتمام خودش درتمام ‏مملکت ریشه دوانده است، یک چیز تازه ونوی است. بنابراین بیش ازهرچیزی باید راجع به این ‏مسأله وراجع به موضوع حکومت ملّی مراقبت داشته باشیم واصول آنرا حفظ کنیم ویک از برجسته ‏ترین اصول این است که وکیل مجلس باید آزاد باشد ومطمئن باشد وبتواند آزادانه هرچه به نظرش ‏می رسد بگوید وهررویّه را که مصلحت میداند تعقیب کند واگر بنا باشد این اصل تزلزل برش وارد ‏آید آن وقت دیگر حکومت ملّی معنی ندارد. (نمایندگان صیحح است )‏

متأسّفانه درچند سال پیش وقتی که تازه جریانات انقلابی دراین مملکت پیش آمده بود یک اشخاصی ‏بین خودشان قراری میدادند، یعنی چهار پنج نفر این طور خودشان راقادر وذی حق میدانستند که ‏راجع به رویّۀ سیاسی وعقیدۀ سیاسی دیگران اظهار عقیده کنند مثلا وجود یک کسی را غیر لازم ‏بدانند یا یک کسی را مستحقّ اعدام بدانند وبعد هم یک اشخاص بی وجدان وبی دیانتی را وادار کنند ‏که بروند ویک اشخاصی را به قتل برسانند. ولی معلوم بود که بالاخره این حرکات چگونه مملکت ‏را متزلزل میکرد وچه خطراتی داشت وبحمدالله این اواخر میدیدیم از این مسأله یواش یواش خبری ‏نیست واوضاع یک اوضاعی است که میتوان گفت یک وکیلی به آزادی میتواند عقیدۀ خودش را ‏بگوید وماها هر کدام هررویه که داریم وهر عقیده که داشتیم وبالاخره اظهار عقاید سیاسی وزد و ‏خوردهای سیاسی ازهر طرف به هرشکل می شد. ولی هرچه میشد، دیگر از این صحبت ها واز این ‏شوخیها وبازیها دربین نبود.

ولی دیروز بدبختانه نسبت به یکی از مبرّز ترین وکلای این مملکت این ‏اتّفاق که آقایان خبر دارند افتاد وهمان طور که آقایان محترم بیان کردند این رانمی توان یک ‏مسألۀ عادّی تلقّی کرد. زیرا شخص آقای مدرّس‏ اختلاف معامله وملکی واز این قبیل مسائل با کسی ‏پیدا نکرده بودند که طرفشان بخواهد این طور خوش مزه گی ها بکنند. پس این مسأله بدون نظریه ‏سیاسی نبوده ونظریه درکار بوده که خواسته اند با یک طریق غیر مشروعی همچو عملی را مرتکب ‏شوند وبالاخره بنده وجنابعالی همه باید بدانیم که این نظرها از کجا ناشی شده وبکجا میرود ودنباله ‏اش بکجا خواهد کشید درممالک آزاد دنیا اگر یک وقتی این مسائل بشکل عادّی اتّفاق بیفتد، جزو ‏مسائل عادی محسوب است. ولی گاهی ممکن است صورت خاصّی پیدا کند، آنوقت است که مردم ‏خیلی متوجّه به او هستند وآنرا به شکل غیر عادّی تلقّی می کنند. ‏

البته آقایان از قضیّه ی شخصی که عرض میکنم موسوم به دریفوس مسبوقند که درچند سال قبل ‏درمملکت فرانسه یک اتّفاقی افتاد وچون پای اشخاص مهمّی درکار بود آمدند واین شخص را مظنون ‏ومتّهم کردند وآن بدبخت رامحکوم کردند ورفت پی کارش، تابعد یواش یواش مطلب کشف شد که ‏قضیّه اینطور نبوده ومطلب جای دیگر بوده وباید تازه شروع کنند چندین سال مملکت فرانسه متشنّج ‏بود وبالاخره گفتند باید حقیقت راکشف کرد چرا این کار را کردند، برای این که قضّیه درسر یک ‏مسائل اصولی واساسی بوده، زیرا قضات یک مملکتی نمی بایستی همدستی کنند بایک دولتی یا با ‏یک اشخاص مؤثّری وآنوقت پای یک بیگناهی را بکشند میان واو را متّهم ومحکوم کنند. برای ‏اینکه « ایز» گم کرده باشند، ما بعداز چندی که تازه خیال میکردیم یک نفس راحتی کشیدیم، ‏دیروز نسبت یکی از معروفترین رجال سیاسی ووکلای مجلس یعنی یک سیّد پیرمرد مجتهد این ‏اتّفاق افتاد، دراین کار باید یک قدری بیشتر دقّت کرد وبدون تعارف باید دراینکار اقدام جدّی کرد ‏وبنده چه خودم چه سایر رفقا که دراینجا صحبت کردیم، نخواستیم بدولت یک فشارهایی وارد آورده ‏باشیم خیر این مقصود نبوده است. دولت طرف اعتماد اکثریت مجلس است ومخصوصا دراین قضیه ‏طرف اعتماد همه است.‏

بنا براین باید دراین قضیه چشمشان را باز کنند وعینک هم بزنند وبه اینکار اقدام کنند وبعقیدۀ بنده ‏پس از اینکه درست دقّت کردند، بهر کس سوءظنّشان رفت وبهرمقام که این قضیه منتسب شده، باید ‏بدون ملاحظه وبااطمینان به اینکه تمام افراد مجلس بلا استثنا منتهی درجه مساعدت وهمراهی را ‏بادولت خواهد داشت، اقدام کنند وقضیّه راتحت تعقیب دارند، معلوم نمایند که این کانون فساد از ‏کجا بوده ودنباله اش چه خیال داشته اند ومیخواسته اند چه بکنند. تاهم قضیّه برهمه معلوم ومبرهن ‏شود، هم از این لوطی بازیها جلوگیری شود تا دیگر نظایر آن دراین مملکت معمول نشود بعضی از ‏نمایندگان –مداکرات کافی است ‏

رییس – آقای محقق (اجازه )‏

محقق – بنده خیلی متأسّفم که قضیّه به این بزرگی واقع شده وآقایان میفرمایند مذاکرات کافی است، بنده ‏از جمله اشخاصی هستم که اعتقاد نداشتم امروز مجلس علنی شود واز جمله کسانی هستم که قضیّۀ ‏دیروز را یک فاجعۀ بزرگی برای ایران و اسلام میدانم واین قضیّه رایک مطلب مهمّی میشمارم ومثل ‏همه آقایانی که درخارج می بینیم که خیلی متأثّر ومتأسّفند ومثل این است درآتش می سوزند وآرام ‏نمی نشینند. بنده هم خیلی متأسّفم البتّه همۀ آقایان میدانند که مدرّس‏ بودن کار کوچکی نیست، یک ‏وکیل محترم ایرانی که تمام اشخاصی که با اوهم عقیده هستند وتمام اشخاصی که با او هم عقیده ‏نیستند، میدانند که او به این مملکت علاقه مند بود واستقلال طلب بود ودلسوز زحمت کش ایران ‏بود ودرادوار گذشته ما میدیدیم که این آدم چه قدر صدمه دید و زیر بار صدمات و مشقّات میرفت. ‏بنده حرفی ندارم که آقایان هر روز هم به مجلس تشریف بیاورند ولی مراقب باشند که ببینند دولت ‏چه اقدامی میکند. البته وظیفۀ دولت این است که ریشۀ این مطلب را بدست بیاورد، زدن مدرّس‏، ‏زدن دونفر کاسب، نزاع کردن دونفر آدم عادّی باهم نیست. دولت باید ریشه این مسئله را بدست ‏بیاورد تا ببیند بکجا میرسد. تمام وکلا باید برای مجازات کردن ولو بهر جا که منتهی بشود، ‏حاضر بشوند. پس بنده آز آقایان خواهش میکنم همینطور که دیدیم درمجلس خصوصی هیئت محترم ‏دولت جدّیت دارند، آقایانهم بایدجدّیت بخرج بدهند واین یک هفته را تشریف بیاورند، ولی اعتقاد ‏ندارم که این یک هفته چیزی گفته شود، تامسئله کشف وخاطر آقایان راحت شود. ‏

رییس – آقای آقا سید یعقوب (اجازه )‏

آقا سید یعقوب – آنچه که بنده از احوال نمایندگان دردنیا دیده ام این است که نماینده های هرمجلس ‏آئینه احساسات وافکار آن ملّت است. یعنی احساسات وافکار ملّت را درمجلس علنی بیان کنند وقوّۀ ‏مجریه که مأمور اجرای قانون است حاضر میشود که افکار واحساسات ملّت را که اظهار می کنند ‏بشنود. بنده که باعدّه ای از آقایان از مقام محترم ریاست استدعا کردیم که به هیئت دولت اطّلاع ‏بدهند که امروز تشریف بیاورند برای این بود که بآنها بگوییم احساسات ملّی ایران امروز جریحه ‏داراست، ملّت ایران توسّط نمایندگان خودش امروز احساسات خود را بشما ها بیان میکند، امروز ‏احساسات ملّت ایران بواسطۀحرکت فوق العاده که درمرکز مملکت واقع شده است، جریحه دار شده ‏است. مردن کشته شدن یا فلانکس مرد یا کشته شد، اینها از امورات عادی است. ولی یک همچو ‏قضایائی که اتّفاق میافتد به حیثیّت مقامات یک ملّتی صدمه وارد میاورد. ملاحظه بفرمایید وقتی که به ‏تاریخ نظر کنیم می بینیم در ممالک بزرگ دنیا وتمام جنگهای بزرگ دنیا، برای خاطر ریشۀ ملّیت ‏یک ملّتی بوده یا برای ریشۀ مذهب یک ملّتی بوده است. همانطور که درجلسه خصوصی عرض ‏کردم بنده کاملاً مطمئن هستم که این هیئت دولت واین آقای رئیس الوزرا، مخصوصا آقای رئیس ‏الوزرا به آقای مدرّس‏ ارادت داشتند. همین طور آقایان وزرا آقای مدرّس‏ یک پیرمردی است از ‏طراز اوّل علما ومقام اجتهاد را دارد، تمام ماها دارای مذهب جعفری هستیم، مذهب ما این است ‏‏(نا ماالحوادث الواقعه نفارجعوا فیها الی روات حدیثنا )مدرّس‏ را اینطور تشخیص دادیم که درمواقع ‏سخت بایشان رجوع کنیم. این عقیدۀ مذهبی ماست، وزرای ماهم که مسلمان هستند بنابراین، این ‏عقیدۀ مذهبیشان است. مجلس خواست بدولت بگوید که ماآئینه انعکاس احساسات ملّت تهرانیم. بنده ‏خودم درشمیران بودم، وقتی آمدم رفتم بمریضخانه دیدم فوج فوج دسته دسته چه از طبقات علما ‏وچه از طبقات خودمان چه از طبقات دیگر با یک حال انکسار وتضرّع وقلب شکسته بقدری این ‏مسئله را بنحو نفرت نگاه میکردند که میخواهم بگویم مثل روز عاشورا برای مّلت تهران بود. یک ‏ملّتی که برا ی حفظ مقامات وقوّۀ تقنینیۀ خودش اینطور فداکاری میکند، التبه باید تصدیق کرد که ‏مّلت ایرا ن ملّت چیز فهم حسّاسی است ودریک جاهایی که به حیثیّت اوبرمیخورد از پا نمی نشیند ‏تا به مقصود خودش برسد. مجلس شورای ملّی هم بانهایت نفرت وانزجار این حرکت رذیل و ‏کثیف را نگاه میکند واین حرکت راخارج از مقام انسانیت میداند. دیگر اینکه ما بنام ملّت ایران ‏بنام مّلت اسلام بدولت میگوییم که این مساله را یک مسئلۀ فوق العادّه تلقّی کند و زودتر هم به مجلس ‏راپرت بدهد تااینکه ملت ایران ازاین نگرانی بیرون بیایند.‏

٭ اظهارات وزیر مالیه ‏

بدیهی است که هریک از افراد نمایندگان دراین قضیّه تأثّرات فوق العاده دارند وهمۀ آقایان هم شاید ‏بدانند که هیئت دولت دراین قضیّه فاجعه که اتّفاق افتاده است، اگر بیشتر از آقایان یا بقدر آقایان ‏متأثّر نباشد کمتر نیست. این مسئله راهمه میدانند که بزرگترین مسائلی که دریک مملکت باید ‏رعایت وحفظ شود حفظ امنیت است ویکی از مسائلی که درتمام دنیا به آن بچشم نفرت نگاه میکنند، ‏مسئلۀ تروریسمی است ومسئله تروریسمی هم اگر نسبت بیک شخصی خارج از مقام روحانیت یا ‏مقام نمایندگی مجلس شورای ملّی هم اتّفاق میافتاد برهیئت دولت مسلّم بود که باید این مسئله را جداً ‏تعقیب کند وطوری کند که نظائر آن اتّفاق نیفتد. خصوصا که این قضیّه نسبت به آقای مدرّس‏ آتفاق ‏افتاده که علاوه برمقامات علمی وسیادت آقای مدرّس‏ وطراز اوّل بودن جزونمایندگان محترم مجلس ‏هم بوده اند وهمیشه یکی از مسائلی که ملّت ایران درتمام مدّت ادوار اخیر خودش یعنی در ایّام ‏مشروطیت رعایت کرده بود، این بود که درهمۀ قضایایی که واقع میشد، نسبت بمقام نمایندگی ‏مصونیت کاملا محفوظ بود. بنابراین نسبت بیک شخص محترمی که دارای این مقام بود واین اتّفاق ‏افتاده است. بلاشبهه از دقیقۀ اوّلی که باطّلاع هیئت وزرا رسید، همگی متأثّر ودرکمال جدّیت ‏مسئله را تعقیب کردند که ریشه وحقیقت قضیّه کشف شود ونظائر این واقعه دیگر درمملکت تجدید ‏نشود و واقعاً برای ملّتی اسباب سرشکستگی نباشد. بنده تصوّر میکنم که آقایان نمایندگان محترم ‏باید مطمئن باشند وهیچ این مسئله اسباب تزلزل فکر آنها نباشند وهیئت دولت دقیقه ای دراینکار ‏فروگذار نکرده ونخواهند کرد تا حقیقت واقعه مکشوف ونتیجۀ مطلوبه بدست آید وبرای آقایان ‏نمایندگان هم حقیقت واقعه مکشوف گردد تا انشاالله این سرشکستگی از ملّت ایران مرتفع شود. ‏

٭ بیانات رئیس مجلس ‏

درخاتمه اجازه میخواهم چند جمله بعرض مجلس محترم برسانم. البتّه همۀ آقایان تصدیق میفرمایند ‏که این رویّۀ غیر مطلوبه امنیت عمومی را کاملاً متزلزل میکند (نمایندگان صحیح است )وبعلاوه ‏مصونیت نمایندگان مجلس و بالنتیجه قانون اساسی ما را که متضمّن مصونیت جامعه ومصونیت ‏نمایندگان قانون ومصونیت نمایندگان است، مورد تزلزل قرار میدهد. بااجازۀ آقایان واجازۀ مجلس ‏به هیئت محترم دولت عرض میکنم که مجلس حاضر است همه گونه تقویت وتأ یید از دولت حاضر ‏برای کشف این قضیه بکند. (نمایندگان صحیح است ) بنابراین، اینکه تجدید نظائر نشود واینطور ‏فجایع درمملکت حکمفرما نگردد. دولت حاضر با کمال قوّت قلب واطمینان خاطر باید این موصوع ‏راتعقیب ومنبع وسرچشمۀ این موضوع راکشف وتمام اشخاصی که مرتکب یا شریک جرم یا دخیل ‏بوده اند در مقامات صالحه تعقب و مجازات شوند. بنابراین تصورمیکنم برای هیئت دولت هم ‏نگرانی نباشد وبا کمال قوّت قلب باید این قضیّه راتعقیب بکند. اگر اجازه میدهید دیگربه این مذاکرات ‏خاتمه بدهیم (بعضی ازنمایندگان صحیح است )‏

سوء قصد به اقای مدرّس‏ ‏

از اخبار رویتر – ۳۱ اکتبر ۱۹۲۶ ‏‏

« طهران ۳۰ – مدرّس‏ که یکی از اعضاء مهمّ مجلس ایران است امروز صبح زود در‏موقعی که از خانۀ خود خارج شده بود از طرف کسی که تاکنون هویّت او معلوم نشده است ‏مورد حمله و تهاجم واقع گردید شخص مهاجم پنج تیر ششلول شلّیک کرده و دو دست مدرّس‏ ‏را مجروح ساخت. پلیسی که سعی کرد شخص قاتل را دستگیر کند بنوبۀ خود مضروب ‏و مقتول گردید. ضارب دستگیر شده علّت حمله تاکنون معلوم نشده است و مردم خیلی در ‏حال هیجان هستند.‏

خبر بعد: از قرار معلوم سه نفر به مدرّس‏ حمله کرده بودند که دو نفر از آنها تا حال دستگیر ‏شده اند مدرّس‏ را بدواً به مریضخانۀ نظمیه برده و از انجا به مریضخانۀ دولتی انتقال دادند و ‏چند نفر از اطبّا جراحات او را بستند. استخوان بازوی چپ مدرّس‏ خرد شده و دست راست او ‏هم مجروح گردیده است ولی حالت مزاجی او رضایتبخش است. کلیۀ اعضاء کابینه و ‏نمایندگان مجلس و علما شخصاً به عیادت او رفته تحقیقات به عمل آورده مدرّس‏ چنین ‏اظهار می دارد که ضاربین خود را می شناسد. علاوه بر پلیس که مقتول گردیده است یکی از ‏دوستان مدرّس‏ که همراه او بود و همچنین یک نفر کاسب مجروح گردیده اند.» ‏

◀جلسۀ دوّم مجلس در بارۀ سوءقصد ‏‏

روز سه شنبه ۱۰ آبانماه ۱۳۰۵ مجلس دو ساعت قبل از ظهر رسمیت یافت و در این جلسه ‏هم شدیداً به ترور مدرّس‏ اعتراض شد و هیئت دولت را خواستند تا در اطراف سوءقصد ‏توضیحات بدهد و بگوید نتیجۀ تحقیقات به کجا انجامیده است. پرواضح است که هر چه ‏نمایندگان داد و فریاد کردند به جائی نرسید و به قول یغمای جندقی: آنچه البتّه بجائی نرسد ‏فریاد است. وقتی رئیس مملکت یعنی رضا شاه به رئیس شهربانی دستور ترور را صادر کرده ‏باشد با آنکه رئیس دولت یعنی مستوفی الممالک از دوستان مدرّس‏ و مخالف ترور هم باشد ‏نتیجۀ رسیدگی به جائی نخواهد رسید.‏

نخستین نماینده ای که در بارۀ سوءقصد به ایراد سخن پرداخت حاج آقا اسمعیل عراقی ‏نمایندۀ اراک و یکی از افراد طرفدار مدرّس‏ بود که بعداً خودش بطوری که مشهور بود ‏هنگامی که دوره های بعد نما یندۀ مجلس بود به شهربانی احضار و بوسیله ای مسموم و به ‏محض آنکه به منزل رسید فوت کرد.‏

عراقی در این جلسه چنین گفت:. .. آقایان نما یند گا ن هر کدام نسبت به امور جاریه اعتراضاتی ‏دارند، در صورتی که بنده می خواهم در تعقیب عرایض روز گذشتۀ خودم عرض کنم که ‏اوّل باید نسبت به این قضیّه اقدام کرد بعد در سایر قضایا دید چه میشود. چند روز قبل ‏فاجعۀ مهمّی واقع شد، این واقعه را بنده نمی توانم یک واقعۀ عادّی تلقّی کنم. مدرّس‏ یکی از ‏وکلای عادّی نبود ایشان کسی هستند که برای حفظ استقلال مملکت همیشه سینۀ خود را سپر بلا ‏قرار داده اند. (صحیح است) حالا یک همچو قضیّه نسبت بایشان واقع شده است بنده می بینم ‏دولت بااینکه آن روز خیلی خیلی با کمال پاکیزگی بما میگفت که خیر من مشغول تهیّۀ مقدّمات ‏وکشف موضوع هستم. ولی از آن روز تابحال هنوز از طرف دولت اطّلاعی بما نرسیده که چه کرده ‏اند؟ وچه تحقیقاتی نسبت باین قضیّه بعمل آورده اند؟ آیا ضارب کشف شده؟ آیا استنطاقات او ‏معلوم شده یانه؟ وقتی مجلس شورای ملّی یک چیزی را از هیئت دولت می خواهد، دولت نباید ‏اینقدر مسامحه کرده باشد وجواب ندهد!‏

بنده عقیده دارم که باز دولت را بخواهند و از دولت بپرسند که در این دوسه روزه چه کرده ‏است و تا این قضیّه کشف نشده است بنده تصوّر می کنم که آقایان نتوانند با یک اطمینان ‏خاطری به سایر کارها رسیدگی نمایند.‏

٭ سپس محمد علی بامداد چنین گفت: ‏‏

« قبل از عرض عرایض خودم ازآقای عراقی تشکّر می کنم که در این خصوص مجدداً ‏تذکّردادند امروز چهار روز از واقعه می گذرد و از هر کس دراین خصوص چیزی ‏پرسیدیم اظهاربی اطّلاعی کرد. این مسأله بنده را وادار کرد که مجدّداً تذکّر داده ‏عرض کنم که اگر قضیّه همینطور بماند مطابق سوابق موجوده رفته رفته حرارتها کم ‏شده و از بین می رود و کم کم خواهند گفت حالا که اقای مدرّس‏ حالشان خوب است و خطری ‏ندارند دیگر اهمّیتی ندارد. در دورۀ قبل یکی دونفر وکیل را کتک زدند. و تعقیب نشد ‏حالا هم چنین قضیّه اتّفاق افتاده است. بنده نمی خواهم از مقامات آقای مدرّس‏ عرض کنم، ‏عرض بنده این است که ما باید پیش خود مان حساب کنیم و ببینیم قضیّه چه بوده است، ‏مدرّس‏ کسی را کشته بود و قصاص نشده بود که در عوض آن مبادرت به چنین اقدامی شود؟ ‏خانوادۀ کسی را از هستی ساقط کرده بود؟ اینها که نبود پس چه بوده ؟ بنده پیش خود حساب ‏کردم دیدم مدرّس‏ صراحت لهجه و یک شجاعت ادبی دارد. مدرّس‏ اگر به چیزی عقیده پیدا ‏کرد می گوید. مدرّس‏ یک دل دارد و یک زبان و این خصلت البتّه برای مملکت یک منافعی ‏دارد. اصل استفادۀ یک مملکت و ملّت از وکیل درهمین جا است که وکیل و نمایندۀ یک ‏ملّتی بتواند حرف خود را بزند. در دنیا پس از مطالعات زیاد اصل مصونیت نماینده را از ‏همین لحاظ قبول کرده اند. مدرّس‏ این صفت را داشت و این صفت و خصلت مدرّس‏ است ‏که مورد حمله شده است. بنابراین اصل آزادی عقیده مورد حمله شده است. در موقعی که ‏مدرّس‏ یک سید جلیل و پیر مرد عالمی است مورد حمله شود. من که چیزی نیستم چگونه می ‏توانم مطمئن باشم و عقاید خود را آزادانه درمصلحت مملکت اظهار دارم؟ بنده از آقایان ‏نمایندگان محترم بازمی خواهم استدعا کنم که سرد نشوند و قضیّه را تعقیب کنند، حتّی ‏اگر آقایان اجازه بدهند و موافقت بفرمایند مطابق اصل ۳۳ قانون اساسی که مجلس در تمام ‏کارها باید نظرداشته باشد ازخود مجلس چند نفر انتخاب شوند و همین نظارت را اعمال ‏بکنند و قضیّه را تعقیب و نظارت کنند و به دولت تذکّربدهند که اگر بناشد اصل ‏مصونیت از بین برود دیگر مشروطیت موضوعی نخواهد داشت ( نمایندگان – صحیح است) ‏

‏رئیس – اگر آقایان اجازه می دهند به آقای رئیس الوزراء و آقایان وزراء اطّلاع داده شود ‏که در مجلس حاضر شوند ( نمایندگان – صحیح است)‏

پس از چند فقره کارهای جاری تنفّس داده شد و مجدّداً مجلس نیم ساعت بعد از ظهرتشکیل ‏گردید و رئیس الوزراء وعدّه ای از وزراء درجلسه حضور یافتند و در بارۀ سوءقصد بدین ‏شرح مذاکراتی به عمل آمد:‏‏

رئیس – در نتیجۀ مذاکرات قبل از تنفّس به آقای رئیس الوزراء و آقایان وزراء اطّلاع داده ‏شد که در جلسۀ علنی مجلس شورای ملّی حضور بیابند که اگر آقایان مایل هستند اقدامات ‏دولت را نسبت به کشف قضیۀ هالکه بشنوند، سئوالی دارند بکنند که آقایان جواب بدهند.‏‏

فاطمی –بنده سه روز قبل درجلسه خصوصی درموقعی که هیئت محترم دولت حضور داشتند ‏عرایضی کردم منتظر بودم برای لااقل جلسۀ امروز درنتیجه جدّ یتی که قطع داشتم هیئت محترم ‏دولت دراین موضوع دارند و سرعت عملی که درسایر قسمتها قبلاً ازنظمیه دیده بودم راجع ‏بسرقتهای مهم ومشکلی که دراین شهر پیش میاید وبا یک عجله ودّقتی کشف میشد. یک چنین قضیّۀ ‏مهمّی که بنده میتوانم عرض کنم که دردرجۀ اوّل اهمّیت است، نتیجه اقدامات خود را در مجلس ‏اظهار نمایند. آقای مدرّس‏ اگر اینجا هدف تیر تروری واقع شدند اوّلا خودایشان البتّه چندین جنبه ‏دارند؛ از جنبه های مختلف دیانتی و شخصیت و وکالت که خودشان دارند. دراین موضوع بنده ‏میتوانم عرض کنم که درحقیقت مجلس شورای ملّی هدف تیر واقع شده است نه شخص آقا ی مدرّس‏. ‏‏(بعضی نمانیدگان –صحیح است )‏

تاکنون متأسّفانه بنده این قضیّه را یک طوری می بینیم که مثل خیلی قضایای عادّی کوچک فرض ‏شده وهیچ آثاری از کشف قضیّه نمی بینیم. درخارج هم یک انتشاراتی هست ویک حرفهائی زده ‏میشود که آنها را هم بنده چون سند ندارم، نمی توانم عرض کنم. مثلا شنیده ام میگویند بین ‏مستنطقین عدلیه ونظمیه اختلاف نظر هست اگر هست تکلیف دولت است که رفع این اختلاف نظر ‏را بکند که قضیّه درهر حال به جریان خود بیفتد واگرنیست، چرا تابه حال هیچ دلیلی برای کشف ‏قضیّه بدست نیامده؟ وباز بنده میخواهم عرض کنم که برای دولت تحقیقات وتفتیشات وهر اقدام ‏دیگری که بخواهد راجع به این موضوع بکند هیچ موقعی بهتر از حالا نیست، چون هیئت دولت جدّیت لازمه را دراین موضوع دارند. مجلس شورای ملّی هم باتّفاق کلمه حتّی یک چند نفری هم که ‏درمجلس شورای ملّی بودند ویکی از آنها خود بنده بودم که نسبت به سایر امورات دولت ممتنع ‏بودیم، مخصوصاً آنروز درجلسۀ خصوصی عرض کردم حالا هم درجلسۀ علنی عر ض می کنم که ‏آن امتناع خودم را برداشتم همه یک جهت ویک کلمه عموماّ متّفق هستیم درتقویب بدولت برای ‏کشف این جنایت از آنطرف هم البتّه از دولت انتظاراتی داریم وانتظارات ما این است که دولت با ‏تمام قوای خود سعی نماید وهرچه زودتر کشف این توطئه بشود چرا ؟برای اینکه ماها هم که شریک ‏ورفیق سیاسی مدرّس‏ هستیم، همۀ ما مطابق عقیده ایشان عقیده داریم وتصوّر نمی کنم ایشان یک ‏عقیده داشته باشند که ما نداشته باشیم اگر چه درمسائل جاری عادّی همیشه ممکن است اختلاف نظر ‏باشد. ولی در آن اصلی که هست وهمه معتقد هستیم آقا ی مدرّس‏ همان عقیده را دارند که بنده دارم ‏وبنده هم همان عقیده را دارم که آقای مدرّس‏ دارند. پس به این جهت باید یک طوری باشد که برا ی ‏ماها هم آزادی باشد که بتوانیم اظهار عقیده کنیم واصلاً با آمدن به مجلس شورای ملّی هم مخالف ‏هستم وبا کمال صراحت اینجا عرض میکنم بنده بعقیده خودم (آقایان را شریک نمی گیرم، خودم ‏شخصاً عرض میکنم که اگردولت تا سه روز دیگر این قضیّه راکشف نکرد، بنده دیگر درمجلس ‏شورای ملّی حاضر نمی شوم وتمام افکار عمومی را هم شاهد میگیرم که بچه دلیل بنده درمجلس ‏حاضر نمی شوم واینهم آخرین عرض بنده خواهد بود واگرتا سه روز دیگر هم از بنده کسی چیزی ‏نبیند یعنی دراین موضوع عرضی نخواهم کرد و بنده دیگر هم حاضر نخواهم شد وبه اصفهان اطّلاع ‏میدهم که بجای بنده یکنفر دیگررا معیّن نمایند. ‏

رئیس –آقای بهبهانی (اجازه )‏

بهبهانی –درمذاکراتی که امروزدرمجلس قبل ازدستورمی شد، یکی از نمایندگان محترم دراوّل ‏فرمایشاتشان فرمودند (که من عقیده ام این است که مذاکرات قبل از دستور اثری ندارد! ) بنده کم کم ‏دارم اعتقاد پیدا میکنم که مذاکرات دستوری هم اثرندارد. برای اینکه درجلسۀ گذشته بطوری مسئلۀ ‏واقعه نسبت به مدرّس‏ تهییج کرده بود مجلس وجامعه را تهییج کرده بود، مجلس که به کلّی ‏صحبتهای راجع بدستور را کنا رگذاشتند واین صحبت را دستور قرار دادند وبا کمال بی صبری از ‏طرف هریک ازآقایان نمایندگان چه آنهائی که صحبت کردند وچه آنهایی که صحبت آنها را تصدیق ‏میکردند یک بی صبری فوق العاده راجع به کشف این جنایت که نسبت به مدرّس‏ واقع شده است ‏نشان داده می شد. البتّه بنده باآن وضعیتی که درآنروز دیدم وبا آن التهابی که درخود هیئت دولت ‏دیدم وبخصوص مذاکراتی که آقای وزیر ما لیه فرمودند. بنده منتظر بودم که امروز قبل از ‏دستوروقبل از جلسۀ رسمی مجلس آقایان وزرا خودشان حاضر شوند واقدامات جدّی که دراین باب ‏کرده اند ویک کشفیاتی که دراطراف این کار در نظر گرفته اند یا دراین مجلس یا درجلسۀ‏خصوصی واگر واقعا هم مطلب خیلی سرّی بود ممکن بود مجلس سرّی تقاضا نمایند ودرآنجا مذاکره ‏نمایند. ولی متأسّفانه می بینم آقایان وزرا امروز را مثل روزقبل از وقوع قضیّه قصور فرموده هیچ ‏توجّه به این همه اصرارهای آقایان وکلا واین تشنجی که امروز درجامعۀ طهران بلکه درجامعه ‏ایران هست ترتیب اثری نداده اند!؟ بنده غرضم اعتراض نیست، غرضم این است که بزرگی ‏مطلب واهمّیت قضیّه را باز ثانیاً ومکرّراً بنظر آقایان برسانم وهم عرض کنم که آقایان خوب بود ‏بیشتر از این وبهتر از این درقضیّه وارد شده باشند ویک قدری خاطر وکلا ونماینگان مجلس شورای ‏ملّی بلکه جامعه مردم را یک تسکینی به عملیات خودشان داده باشند واز این تشریف نیاوردن ‏ومذاکره نکردن بنده همچو تصوّر کردم که شاید هنوز یک اقدامات کافیه دراین باب نکرده اند؟

‏علاوه براین بعضی مسموعات هم هست که آن مسموعات بیشتر اسباب تزلزل خاطر عموم را فراهم ‏میکند. بنده آن مسموعات را نمی خواهم عرض کنم، زیرا تصوّر میکنم اگر مسموعاتی هست بنده ‏تنها نشنیده ام همه شنیده اند فقط یک قسمت از آن مسموعات راعرض میکنم وتصوّر میکنم چون ‏این قسمت عمده است باید آقایان وزرا دراین باب یک توضیحی بدهند وآن این است که چون جامعه ‏خودشان نیمی توانند درجمع امور اطّلاعاتی پیدا کنند، مگر بوسیلۀ روزنامه متأسّفانه غدغن شده است. ‏روزنامه جات دراین خصوص چیزی ننویسند. درصورتی که اگر باید جلب نظریات مردم بشود ‏ومردم هم ازقضایا مطّلع بشوند، باید روزنامه جات دراین باب چیز بنویسند واقدامات دولت هم باید ‏بتوسّط جرائد منتشر بشود تا عامّه از وقایع مستحضر شوند وچنانچه بنده دیروز وامروز درجبهۀ ‏افراد مردم ملاحظه میکنم (ازبازاری وعمومی )می بینیم وافعاً یک موجبات تأثّری درآنها فراهم شده ‏است واین تأثّر را نمی توانم حمل بر کسالت آقای مدرّس‏ بکنم برای اینکه آقای مدرّس‏ بحمدالله حال ‏مزاجیشان خیلی بهتر شده است. امروز هم خبری نشده است که پریروز واقع نشده باشد پس تصوّر ‏میکنم این انتشار است. (البته وقوع این انتشارات دربین مردم خوب نیست ) ویک قدری طول مدّت ‏عدم معلومیت نتیجه مردم را بحال تأسّف انداخته ومتأثرّ کرده است از آن طرف هم جرائد دراین ‏باب چیزی نمی نویسند که مردم نتیجۀ اقدامات دولت را بدانند!؟ چون بنده نمی دانم حقیقتا جرائد ‏سانسور شده است یاخودشان نمی نویسند؟!‏

و البتّه اگر چیزی هست آقایان وزرا بهتر میدانند وخواهند فرمود درهر صورت مسئوول این مملکت ‏آقایان وزرا هستند وبواسطۀ آن شدّت علاقه مندی که مجلس شورای ملّی مخصوصاً دراین قضیّه ‏ابراز کرده و واقعاً اظهار یک احساساتی نسبت بدولت میکردند. بنده تصوّر میکنم این مسئولیت، ‏متوجّه دولت است ودولت باید پیش از همه چیز درصدد این باشد که زودتر یک نتیجه بدست بیاورد ‏ومردم رامطّلع بکند. متأسّفانه یا هنوز اقدامی نشده یا مارا مطّلع نکرده اند درجلسۀ گذشته مجلس چه ‏درجلسۀ خصوصی وچه درجلسۀ علنی اینجا عنوان شد که دولت هروسیله برای کشف این قضیّه ‏دارد، باید اعمال کند ومجلس باتمام قوا برای موافقت با دولت حاضر است. من تصوّر نمی کنم ‏درهیچ مواقعی یک مجلس شورای ملّی یک چنین کلمه جامع ویک همچو موقعی کی مجلس ‏شورای ملّی یک چنین ویک همچو اختیارات تامّه بدولت داده باشد دولت چه میخواهد، منتظر ‏چیست، چطور میشود تصوّر کرد که یک دولتی با یک اختیارات محرزه ویک وسائل مبسوطه از ‏قبیل نظمیه وغیره داشته باشد وبگوید تاکنون من دراین قضیّه نظری ندارم وچیزی نتوانسته ام کشف ‏کنم. آقای فاطمی فرمودند من تاسه روز دیگر منتظر میشوم واگر درظرف این سه روز نتیجه ‏حاصل نشد دیگر به مجلس نخواهم آمد! البته این فرمایش آقای فاطمی از روی احساسات واز روی ‏شدّت تأثّر است ولی بنده عرض میکنم از طرف خودم وسایر آقایان نمایندگان بایستی به هیئت ‏دولت عرض شود که ما امروز وفردا وهر دقیقه منتظریم نتیجۀ امر معلوم شود، اما اگرهم نشد بنده ‏تصوّر میکنم که بایستی آقای فاطمی دراین باب موافقت بفرمایند وجدّیت کنند تا بفهمیم موانع چیست ‏که موانع را از بین برداریم ومجلس هم بحال خود باقی بوده وامنیت هم بحال آزادی بماند والاّ بنده ‏که کنار رفتم یا آقای فاطمی کنار رفتند، بالاخره باید این کرسیهای مجلس را یک اشخاصی اشغال ‏نمایند ودخالت درامور این مردم بیچاره کنند وفقط امنیت جانی ومالی این مردم را تامین بنمایند ‏درهرصورت بنده تصّور میکنم اگر آقایان وزرا دراین باب اقدامی کرده ونیتجه گرفته اند خوبست ‏خاطر آقایان نمایندگان را مستحضر فرمایند وراجع بقضیّه سانسور هم اگر معلوماتی خدمتشان ‏هست، بفرمایند که این سانسور واقعیت دارد یانه واگر حقیقت دارد بچه مناسبت است ؟

٭ توضیحات وزیر مالیه ‏

آقای بهبهانی فرمودند به هیئت دولت اعتراضی ندارم ولی متأسّفانه فرمایشاتشان همه اعتراض بود. ‏دراین مسئله هیچ جای شبهه نیست که مجلس شورای ملّی ومردم منتظر نتیجه هستند، نه منتظر ‏اینکه ماهرروز بیائیم اینجا وبگوییم چه کرده ایم. پریروز بعدا ز اینکه هیئت وزرا از اینجا ‏مراجعت کردند، تا سه ساعت از شب گذشته مشغول اقدامات برای تعقیب این مسئله بودند ‏وتعیلماتی که لازم بود برای این مسئله دادند که اینکاررا البتّه مهم ترین کارها حساب کنند تانتیجۀ ان ‏بزودی حاصل شود وبعرض مجلس برسد. بنده تصوّرنمی کنم که مجلس منتظر این باشد ماهر ‏ساعت بیاییم اینجا وبگوییم چه کرده ایم، باید مجلس منتظر بشود تا نتیجۀ عملی این امر بدست آید. ‏دولت دستور العمل وتعلمیاتی که به مأمورین خودش داده است یک چیزی نیست که علنی ذکر بشود ‏یا دراینجا علنی ذکر کنند یا درجلسات خصوصی اسباب تصدیق آقایان را فراهم نمایند. دولت دراین ‏مسئله همانطور که پریروز عرض شد بقدری که آقایان نمایندگان عجله دارند، بیشتر عجله دارد. ‏برای اینکه مسئول امنیت مملکت است. وزرات عدلیه و اداره نظمیه هم هردو با تعلمیاتی که داده ‏شده درتعقیب کارهستند والبتّه اگردرضمن عمل موانعی پیش بیاید دولت آن موانع را حل ورفع ‏میکند واینکه آقای فاطمی فرمودند اگر تاسه روز دیگر نتیجه حاصل نشد، خودشان را کنار میکشند. ‏تصوّر میکنم این مسئله هم هیچ موردی نداشته باشد، زیرا مسائل البتّه ممکن است درتحت اقدام سه ‏روز، چهار روز طول بکشد واین دلیل نمی شود که نمایندگان محترم با کمال بی صبری که دارند ‏از کار کناره بکشند که یک نگرانی های دیگر ی هم فراهم بیاید. بنده عرض میکنم هیئت دولت هم ‏دیروز هم یریروز که از اینجا رفتند یعنی هم قبل از اینکه اینجا شرفیاب شوند وبعد از اینکه از اینجا ‏رفتند تمام اقداماتی که لازمه بوده است کرده اند ومشغولند والبتّه یک همچو قضیّه که اتّفاق می افتد ‏تصوّر نشود که درظرف یک روز دو روز بتوان از او نتیجه گرفت واینکه آقای بهبهانی فرمودند ‏روزنامه ها سانسور شده است. دولت هم در این باب دستوری نداده وموافق هم نیست جرائد سانسور ‏بشود. بجهت اینکه کارهایی که می شود قابل گفتن است، نه اینکه قابل سانسور باشد واگر عدلیه با ‏نظمیه خواسته اند خبرهای استنطاقات خودشان را محرمانه نگاه دارند برای تسریع درعمل بوده ‏است زیرا استنطاقات درمقدّمۀ کار بایدمخفی بماند ونمی توان این مسائل را نشرو انتشار داد واین ‏مسئله ازراه سرعت عمل وحصول نتیجه است نه از بابت این است که اقداماتی نشده باشد وبنده ‏تصوّر میکنم آقایان نمایندگان نباید هیچ نگرانی داشته باشند که دولت دروظایف خودش کوتاهی ‏میکند وتصوّر میکنم آنچه مقدور بشود خواهد کرد وهمینطور که آنروزآقای رئیس بطور خصوصی ‏فرمودند البتّه یک موانعی هم اگر باشد حتماً برمیدارند واگر باشدکه لازم باشد بعرض مجلس برسانند ‏خواهند رسانید وهیچ شبهه ندارد. ‏

رئیس –عدّۀ زیادی از آقایان اجازه گرفته اند بنده خیال میکنم بطور سؤال مطلب را بفرمایند ‏

رئیس –آقای فیروز آبادی (اجازه )‏

فیروز آبادی –بنده بعضی عرایضی داشتم که آقایان فاطمی وبهبهانی فرمودند وجواب هم داده شد فقط ‏بنده یک مطلبی را میخواستم عرض کنم وآن این است که امید همۀ ملت ایران درتحت لوای این ‏سلطنت جدید است واین کابینۀ جدید است این است که اگر در ته گردنۀ دزد آب که فرضاً دویست ‏وهشتاد فرسخ تا اینجا راه است یا دریک مکان بعید دیگری اگر یک نفر یک سیلی ناحقّی توی گوش ‏کسی بزند احقاق حقّ میشود، متأسّفانه می بینیم در پایتخت ایرا ن نزدیگ مجلس شورایملّی نیم ‏ساعت از آفتاب گذشته نسبت بآقای مدرّس‏ این قضیّه مهم اتّفاق افتاده است وچند روز است انتظار ‏تمام مّلت از دولت این است که کشف این مسئله شده باشد وبنده امیدوارم که بزودی موفّق بکشف این ‏مسئله بشوند که درواقع بحیثیات تمام این مّلت برمیخورد، بجهت اینکه یک همچو امر به این ‏بزرگی که درروز ونزدیگ مجلس شورای ملّی واقع شده، دولت ونظمیه نتوانند کشف کنند، در ‏واقع به حیثیات تمام مردم برمیخورد وامیدوارم یک جدّیتی بفرمایند که زودتر کشف این امر بشود. ‏

داور – مسئلۀ سانسور جرائد را که آقای وزیر مالیه فرمودند من اطّلاع ندارم بنده با کمال تأسّف ‏اطّلاع دارم وواقعاً اظهار تأسّف میکنم از اینکه دولتی که باید قضیّۀ به این مهمّی را کشف کند از ‏سانسور جرائد اطّلاع ندارد! سئوال بنده راجع به آژان مقتول وتردید دراین قضیّه است بنده می ‏خواستم ببینم هیئت دولت در این خصوص چه جواب میدهند؟ تابعد بنده توضیحات خود را عرض ‏کنم.‏

◀ اظهارات مستوفی الممالک رئیس الوزرا

اوّلاً بنده خیلی خوشوقت هستم از اینکه آقایان به قضیّۀ امنیت وقضایای تامینیّۀ مملکت این قدر ‏اهمّیت میدهند وتأکید میکنند به دولت برای حفظ امنیت وبا هرلحنی ویا هر شدّتی که آقایان دراین ‏باب فرمایشاتی نسبت به دولت بکنند بنده متأ ثّر نخواهم شد. (نمایندگان –صحیح است احسنت )‏

زیرا قضیّه امنیت مملکت است وآقایان حق دارند قضیّۀ امنیت مملکت رابخوهند (صحیح است) وبا ‏هرلحن اعتراض آمیزی هم اگر باشد حمل بر هیچگونه چیزی نکرده وحق میدهم به آقایان که شدیدتر ‏از آن هم صحبت کنند. (نمایندگان –احسنت ) ووظیفۀ دولت هم هست که درموضوع امنیت آخرین ‏اهتمام خودش را بکند وامیدوارهستم که بکند، مضایقه نکند. صرف نظر از مقامات آقای مدرّس‏ ‏مقام روحانی ایشان، مقام وکالت ایشان، مقام سیادت ایشان. اگر این قضیّه نسبت به یک فرد خیلی ‏عادّی هم واقع بشود دولت مکلّف است تا آخرین درجۀ امکا ن سعی کند برای اینکه آن شخص بد ‏کننده را به دست بیاورد وتأمین امنیّت عامّه را بنماید. این وظیفه دولت است تا چه رسد نسبت به آقای ‏مدرّس‏ که محتاج به ذکر نیست وهرچه بنده بگویم زائد است تأثّرات دولت را لازم نیست بنده ‏دراین باب عرض کنم که چقدر به دولت ناگوار است ولی فقط می خواهم یک چیز راعرض کنم ‏وتذکّر بدهم خاطر آقایان را وآن این است که همه آقایان میدانند اینگونه قضایای اسف انگیز که واقع ‏می شود، اگر درهمان ساعت ودرهمان محل عمل ضارب یا فاعل بدست نیاید، برای کشف او، ‏برای پیدا کردن او، حتّی درنظمیه های خیلی عریض وسیع سایر ممالک دنیا هم درعرض یک روز ‏دوروز اینگونه قضایا کشف نمی شود و اگر در آن موقع بدست نیاید شاید چند روز طول بکشد. باید ‏تحقیقات بشود، باید نظمیه دراطراف این کار به وسایل مختلفه یک علائمی بدست بیاورد وتعقیب ‏کند تا به مقصود برسد. متأسّفانه درآن ساعتی که این قضیّۀ ناگوار واقع شد ضاربین را نشد دستگیر ‏کنند. پس حالا اگر چند روزی طول بکشد تا اینکه کشفیاتی بکنند این را آقایان بایستی حق بدهند که ‏دیر نشده است، برای اینگونه کارها حتّی درجاهائی هم که خیلی نظمیه آنها از ما قدیم تر، وسیع ‏تر است، اینگونه قضایارا درظرف دوروز سه روز نمی توانند کشف کنند واین را حمل برقصور ‏نظمیه یا عدم جدّیت دولت ومراقبت دولت نباید بفرمایند. اما درخصوص روزنامه ای که اشاره ‏فرمودند بنده هیچ اطّلاع ندارم از اینکه منع شده باشد دراینکه روزنامه ها در این قضیّه چیزهایی ‏بنویسند وهمچو چیزی را بنده اطّلاع ندارم وگمان نمی کنم برای اینکه اگر بود می بایستی هرکس ‏که این کار را میکند. بنده رامطّلع کرده باشند ودرخاتمه هم عرض میکنم که آقایان مطمئن باشند که ‏دولت تا آخرین درجۀ امکان سعی کرده وخواهد کرد وقضیّه را یک قضیّۀ کوچکی تلقی نمی کند ‏وراجع به امنیت هم دولت نهایت اهمّیت را به نوع اینگونه قضایا میدهد تا چه رسد به این قضیّه که ‏مربوط به آقای مدرّس‏ ویکی از نمایندگان محترم است ویک مختصر اشاره هم که آقای آقا سید یعقوب ‏فرمودند راجع به اختیار تامّ همچو اختیار تامّی هم دولت از مجلس تقاضا نکرده است و انتظار ‏اختیار تامّ هم نداریم واختیار تامّ هم نمی خواهیم ما فقط درحدود قانون وظایفی داریم وبه وظایف ‏خودمان هم عمل می کنیم اختیار تامّ یک وقتی لازم است که بخواهد از حدود قانون تجاوز کند ‏ماازحدود قانون هیچوقت تجاوز نمی کنیم وهمان حدود قانونهم برای ما کافی است واختیارات تامّ ‏لازم نداریم ودرحدّ قانون هم قضیه را تاهرجا که لازم است تعقیب خواهیم کرد.‏

داور –بنده میخواستم همین را بشنوم یک آژانی که دریک محلّی که یک جرمی واقع شده تیر خورده ‏است وبدون اینکه طبیب قانونی عدلیه ومستنطق ومدّعی العمومی اطّلاع پیدا کنند دفن شده است. ‏درصورتی که البته وقتی یک چنین قضیّه واقع میشود، تمام جزئیات واطرافش باید مطالعه شود ‏ودقّت بشود وبفهمند وضارب یکی بوده دو تابوده واز آن گلوله که خورده یک تحقیقاتی باید بشود حالا ‏لازم نیست که بنده جزئیات آنرا دراینجا عرض کنم ولی البته قانوناً باید به اطّلاع مدّعی العموم ‏ومستنطق برسد. آیا این کارها را کرده اند از همین جاست که دارد کار به اشتباه میرود. ‏

رئیس الوزار –این قسمت هائی را که آقا داور اشاره کردند بنده اطّلاع ندارم که به عمل آمده یا خیر، ‏شاید به عمل آمده باشد ولی به طور قطع نمی توانم عرض کنم سئوال می کنم تحقیق می کنم و نتیجه ‏را اطّلاع می دهم.» ‏

مجلس در یکساعت و نیم بعد از ظهر خاتمه یافت.‏

در جلسۀ پنج شنبه ۱۲۱ آبانماه ۱۳۰۵ مجدّداً از طرف عراقی، بیات، بهبهانی و بامداد موضوع ‏سوء قصد مطرح می شود و هر چه از طرف نمایندگان اصرار در کشف ماجرا می شود به ‏جائی نمی رسد زیرا شهر بانی یکی از ضاربین را که دستگیر کرده بودند رها نمود و چون ‏رئیس شهربانی به امر شاه دست به این اقدام فجیع زده بوده به روزنامه ها هم اشاره شد که ‏دیگر در این باره مطلبی نوشته نشود.‏

سوءقصد به مدرّس‏ در بوتۀ اجمال و فراموشی ماند و دیگر تعقیبی نشد! و در مجلس هم ‏دیگر صحبتی در این باره بعمل نیامد، گویا به آنها فهماندند که کمر موضوع را درز بگیرند و ‏پس از ترور مدرّس‏ بود که حتّی مخالفین مدرّس‏ هم فهمیدند که آنچه مدرّس‏ در بارۀ مخالفت ‏با سردار سپه می گفت محقّ بوده و مملکت دچار چه دیو مهیب و خودسری و استبداد گردیده ‏است.‏

بطوریکه در آنموقع گفته شد، در بین نمایندگانی که در بارۀ سوءقصد به جان مدرّس‏ در مجلس ‏صحبت و این عمل را تقبیح کرده و جداً خواستار تعقیب عاملین بوده اند. نمایندگانی هم یافت ‏می شدند که کاملاً طرفدار و گوش به فرمان رضا شاه بودند و همگنان هم آنان را می شناختند ‏و اگر اشاره ای به انها نشده بود هرگز جرئت اظهار چنین بیاناتی را نداشتند. همدردی و ‏اظهار انزجار آنان از مسئلۀ ترور مدرّس‏ و تقاضای تعقیب موضوع صرفاً برای رد گم کردن ‏بوده است، تا افکار عمومی را که سخت به هیجان آمده بود و همه عقیده داشتند عامل اصلی ‏سوءقصد جزشاه دیگری نمی تواند باشد منحرف نمایند. البتّه در آن روز کسانی هم بودند که ‏در این مورد شکّ و تردید داشتند و رضا شاه را عامل اصلی نمی دانستند ولی بعداً که ‏مدرّس‏ دستگیر و تبعید شد و آن نمایندگان به مقامات بالاتر رسید ند آنها نیز حقیقت موضوع را ‏دریافتند، چون با توجّه به طبیعت کینه توز رضاشاه اگر آن نمایندگان بی دستوری در بارۀ ‏سوءقصد به مدرّس‏ چنان بیاناتی را ایراد می کردند الی الابد می بایستی مغضوب و بر ‏کنارباشند نه آنکه ارتقاء یابند.‏ ( ۱)

◀ زندگی نامه مدرّس‏ ‏

زنده یاد سید حسن مدرّس‏ می نویسد : ولادت من در حدود یک هزار و دویست و هشتاد و هفت هجری ‏که تقریباً فعلاً قریب شصت سال زندگی را طی نموده‌ام مولد من در قریه سرابه کچو از توابع ‏اردستان پدرم اسماعیل جدّم میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین که فعلاً هم اکثر آنها در آن قریه ساکن ‏می‌باشند از سادات طباطبائی و اصلاً زواره‌ای، شغل پدر و جدّ من منبر و تبلیغ احکام الهی، جدّ ابی من ‏میرعبدالباقی از زهّاد محسوب بودند مهاجرت به قمشه واقع در جنوب اصفهان در خط و طریق ‏فارس نمودند، مرا هم در سنّ شش سالگی تقریبا به جهت تربیت هجرت داده به قمشه نزد خود بردند.سنّ صباوت راخدمت آن بزرگوار بسر برده. ‏تقریبا ۱۴ سال از عمرم گذشت که جدّم مرحوم شد، حسب الوصیّۀ آن مرحوم تقریباً در سنّ ۱۶ ‏سالگی به جهت تحصیل به اصفهان آمدم. سیزده سال در اصفهان مشغول تحصیل بودم، در سنّ ۲۱ ‏سالگی پدرم مرحوم شد. مدّت توقف در اصفهان قریب ۱۳ سال شد، قریب سی نفر استاد را در این ‏مدّت در علوم عربیّه و فقه و اصول و معقول درک کردم که از برجستۀ آنها در علوم عربیّه مرحوم ‏آقا میرزا عبدالعلی هرندی نحوی بوده که تقریباً ۸۰ سال عمر داشت و صاحب تصانیف زیاد ولی از ‏بی‌اقبالی دنیا مهجور ماندند. در علم معقول مرحومین جهانگیر خان قشقائی و آخوند ملامحمّد کاشانی ‏که هر دو عمر خود را در مدرس‏ۀ صدر اصفهان به آخر رسانیده به وضع زهد دنیا را وداع فرمودند. ‏بعد از واقعۀ دخانیّه به عتبات عالیات مشرّف شدم بعد از تشرّف حضور حضرت آیت‌الله حاجی ‏میرزا حسن شیرازی رحمت‌الله علیه به جهت تحصیل توقّف در نجف اشرف را اختیار کردم‎.‎

علماء و بزرگان آن زمان را تیمّناً و تبرّکاً کلاً درک کرده و از اغلب استفاده نمودم ولی عمده ‏تحصیلات من خدمت مرحومین مغفورین حجتین کاظمین و خراسانی و یزدی بود‎.‎

تشرّف من در عتبات تقریباً هفت سال شد، بعد مراجعت به اصفهان نمودم در مدرسۀ‏ جدّه مدرسۀ‏ ‏کوچکی است به این اسم در اصفهان مشغول تدریس فقه و اصول شدم بترتیبی که فعلاً هم در مدرسۀ‏ ‏سپهسالار مشغولم و از خداوند توفیق می‌خواهم که به همین قسم بقیّۀ عمر را مشغول باشم. بعد از ‏مراجعت از عتبات در اصفهان فقط از امورات اجتماعی مباحثه و تدریسی را اختیار کرده بودم تا ‏زمان انقلاب استبداد به مشروطه مجبوراً اوضاع دیگری پیش آمد که می‌توان گفت (اتسع الخرق ‏علی الراقع) برحسب امر حجج اسلام عتبات عالیات و دعوت دوره دوّم مجلس شورای ملّی به عنوان ‏طراز اول نظارت مجلس شورای ملّی به تهران آمدم و دوره‌های مجلس تا حال ادراک کرده‌ام. ‏دیدنی‌ها را دیده‌اید و شنیده‌ها را شنیده‌اید. در مدت چند سال انقلاب از جمله وقایعی که بر من روی ‏داده دو سال مهاجرت است با مجاهدین ایرانی در جنگ عمومی که به مسافرت عراق عرب و ‏سوریه و استانبول منتهی شد که تفصیل آن را مجالی باید و نیز دو دفعه مورد حمله شدم، یکی در ‏اصفهان که در مدرسۀ‏ جده بزرگ در وسط روز چهار تیر تفنگ به من انداختند، ولی موفّق نشدند و ‏آنها را تعقیب نکردم، مرتبۀ دوّم سال گذشته بود که جنب مدرسۀ سپهسالار اوّل آفتاب که به جهت ‏تدریس به مدرسه می‌رفتم، درهمین ایّام تقریباً ده نفر مرا احاطه نمودند و فی الحقیقه تیرباران کردند ‏از تیرهای زیاد که انداختند چهار عدد کاری شد، سه عدد به دست چپ مقارن پهلو جنب همد یگر زیر ‏مرفق و بالای مرفق و زیر شانه، حقیقه تیراندازان قابلی بودند. در هدف کردن قلب خطا نکردند ولی ‏مشیه‌الله سبب را بی‌اثر نمود یک عدد هم به مرفق دست راست خورد ولاحول ولاقوه الّا بالله العلی ‏العظیم‎.‎‏ (فی شهر ربیع‌الثانی ۳۴۶ مدرّس‏- ( ۲)‏

ملک الشعرای بهار که از یاران مدرّس‏ بود بر این نظر است: مرحوم سید مدرّس‏ در نجف اشرف ‏و اصفهان تحصیل کرده بود. او در آغاز مشروطیت در اصفهان توقّف داشت و به هواداری ‏مشروطه مشهور بود و از طرف علمای نجف، جزو « طراز اوّل » معیّن شده بود. (۲ ) روزی که ‏وکلای مجلس برای شرکت در مجلس دوّم از اصفهان به طرف تهران حرکت میکردند، دیده شد که ‏سیدی ضعیف اسبا بهای ساده و مختصر خود را در گاری تک اسب نهاده و خود هم بر آن مرکب ‏ساده سوار شده، برای، شرکت در مجلس به طرف تهران حرکت کرد. این مرد عجیب، « سید حسن ‏مدرّس‏ » بود! به تهران آمد و در مجلس دوّم جزو حزب اعتدال بود. در بین مجلس دوّم و سوّم، در د ‏یکتاتوری ناصرالملک، در یکی از مجالس عمومی که دولت و نایب السلطنه به منظور سیاسی ‏تشکیل داده بودند، سیدحسن مدرّس‏ نطق کرد که مجلس به آن بزرگی برهم خورد. نطق او به ‏هواداری قانون اساسی و برضدّخ خیال ناصرالملک بود. مرحوم سپهسالار تنکابنی در مجلس به ‏مدرّس‏ حمله کرد و مدرّس‏ به تعرّض از مجلس برخاست و مجلس تقّ ولق شد؛ و خواستند او را ‏توقیف کنند که میّسر نشد. ازاینرو، شهرت سیاسی مدرّس‏ شروع شد و در انتخابات تهران و کیل شد ‏و وارد مجلس سوّم (۱۳۳۲ ه. ق./ ۱۲۹۳ ه. ش. ) گردید. ( ۳ )

◀ بهار پس از شهر یور بیست به مناسبت روز شهادت مدرّس‏ در روزنامۀ نوبهار مدرّس‏ را اینگونه ‏به تصویر می کشد: ‏

یکی از شخصیت های بزرگ ایران که از فتنۀ مغول به بعد نظیرش بدان کیفیت و استعداد و تمامی ‏از حیث صراحت لهجه و شجاعت ادبی و ویژگی های فنّی در علم سیاست و خطابه و امور اجتماعی ‏دیده نشده سیدحسن مدرّس‏ اعلی الله مقامات بوده است.‏

ما رجال اصلاح طلب و شجاع و فداکار مانند امیرکبیر و سیدجمال الدین افغانی… و غیر اینان بسیار ‏داشته و داریم که هر یک از این بزرگان شخصیت های برگزیده و تاریخی می باشند.‏

اما مدرّس‏ از حیث تمامی، چیز دیگر بود و در مدرّس‏ جنبه فنّی و صنعتی و هنری بود که او را ‏ممتاز کرده بود علاوه بر آن که از جنبه علمی و تقدّس و پاکدامنی و هوش و فکر نیز دست کمی از ‏هیچ کس نداشت و سرآمد تمام این خصال، سادگی و بساطت و شهامت آن مرحوم بود و مهمتر از ‏همه از خودگذ شتگی و فداکاری او بود که در احدی دیده نشد.‏

مدرّس‏ به تمام معنی عالمی فقیر بود؛ آن فقری که باعث فخر پیغمبر ما صلی الله علیه وآله بود و می ‏فرمود «الفقر فخری»، همان فقری که عین بی نیازی و توانگری و عظمت او بود. ‏

مدرّس‏ پاک و راست و شجاع بود و مقام روحانیت با سیاست نزد او از یکدیگر منفک و جدا بود. با ‏فناتیزم و خرافات دشمن بود. با اصلاحات تازه و نو همراه بود و بالجمله یکی از عجایب عصر خود ‏شمرده می شد. مدرّس‏ مجتهد مسلم بود، فقیه و اصولی بزرگ بود. ‏

به تاریخ و منطق و کلام آشنا و در سخنرانی و خطابه در عهد خود همتا نداشت و چون عوام فریب ‏نبود و غرور و پاکدامنی و ثبات عقیده در او بی اندازه قوی بود، هیچ گاه درصدد دفاع از حمله ها و ‏تهمتهایی که به او زده می شد برنمی آمد. ‏

همچنین هتّاک و بی نزاکت و مفتری نبود. حقایق در افکارش بیشتر متمرکز بود تا ظاهرسازی و ‏مردم فریبی و یکی از اسرار موفقیت های او در خطابه نیز همین معنی بود، کینه جویی در آن ‏مرحوم وجود نداشت.‏

به اندک پوزشی از دشمنان گذشت می کرد و از آنها به جزیی احتمال فایده عمومی حمایت می نمود ‏و احساسات را در سیاست دخالت نمی داد. ‏

مدرّس‏ در مجلس دوم جزو تراز اوّل و در انتخابات دورۀ سوّم تا دورۀ ششم از تهران انتخاب شد… ‏بعد از ختم دوره ششم مجلس دولت و شهربانی و شهرداری شروع به تجهیزاتی کردند و وکلای ‏دولتی دسته بندی هایی آغاز نمودند که تهران را هم مانند ایالات و ولایات در زیر یوغ اطاعت خود ‏درآورند چنانکه خواهیم گفت.‏

مدرّس‏ با تغییر قانون اساسی به آن طریق و حق دادن به مجلس که شاه را خلع کند، از لحاظ حقوقی ‏مخالف بود. مدرّس‏ از احمدشاه راضی نبود. در انتخابات دورۀ پنجم احمدشاه به درباریانی که ‏معروف بود هزار رأی دارند سپرده بود که به شاهزاده سلیمان میرزا رأی بدهند. ‏

مدرّس‏ که این را شنید، گفت پادشاهی که به حزب سوسیالیست رأی بدهد، منعزل است. این بود که ‏مدرّس تعمّدش برداشتن احمد شاه نباشد، چنان که شهرت داده اند؛ بلکه مراد مدرّس‏ این بوده است ‏که: هر پادشاهی که با مخالفان سلطنت همراهی و همکاری کند، طبعاً با عزل خود همراهی کرده ‏است.‏

سردار سپه مجلس مؤسّسان را انتخاب کرد و در آن مجلس، مدرّس‏ و اقلّیت رفقای او انتخاب نشدند ‏و هیچکدام در آن مجلس شرکت ننمودند و آن مجلس رأی به پادشاهی او داد و تاج پادشاهی ایران ‏زینت افزای فرق رضاخان شد. بعد از پادشاهی او مدرّس‏ خود را با امری واقع شده برابر یافت.‏

گفت: این کار نباید بشود، ولی سستی و اهمال هموطنان کار خود را کرد، ما هم تا جایی که بشر ‏بتواند تقلّا کند، سعی کردیم و حرف خود را گفتیم و کشته هم دادیم، دیگر دینی به عهده نداریم و ‏حالا باید با دولت و شاه موافقت کرد، بلکه خوب بشود و خدمتی کند.‏

این حرف را مرحوم مدرّس‏ با حضور من و آقای زعیم و سیدجلال الدین منجّم که از دوستان او بود ‏در خانه خود گفت.‏

همین قسم هم شد. مدرّس‏ و ما ترک مخالفت کردیم.‏

مجلس پنجم هم به زودی ختم گردید و مدرّس‏ به شاه در نتیجۀ اقدامات بعضی خیرخواهان نزدیک ‏گردید و در انتخابات دورۀ ششم به شاه نصیحت کرد که در انتخابات مردم را آزاد بگذارند. ‏

این پیشنهاد در ایالات مؤثّر نیفتاد، اما در شهر تهران نتوانستند از آزادی مردم جلوگیری نمایند. افکار ‏عمومی در نتیجۀ مشاهدۀ فداکاری ها و شهامت های بی مانند جمعی قلیل در برابر آن قدرت بی ‏باک… متوجّه مدرّس‏ و یاران او بودند و مدرّس‏ ۹ نفر از دوستان خود و اعضای فراکسیون اقلّیت را ‏کاندیدا کرده بود. ‏

روزی شاه به او گفته بود بعضی از رفقای شما نباید از تهران انتخاب شوند، بهتر آن است که از ‏ولایات آنها را انتخاب کنیم. او گفته بود: کاندیداهای من اگر انتخاب نشوند بهتر است تا به زور ‏دولت وکیل شوند.‏‏

۷ تن از ۹ تن کاندیدای مدرّس‏ از تهران انتخاب شدند و یک تن از آنها آقای زعیم از کاشان انتخاب ‏شد و مجلس ششم افتتاح گردید. ‏

دولت مستوفی الممالک با موافقت شاه و مدرّس‏ به روی کار آمد و روزهای پنجشنبه مدرّس‏ با شاه ‏ملاقات می کردند و در اصلاحات ضروریه همکاری می کردند.‏

آوردن آب کرج، افتتاح خیابان ها و خریداری کارخانۀ آهن ذوب کنی و خیلی نقشه ها و طرحها ‏ریخته شد و از مجلس گذشت و به سرعت به موقع اجرا درآمد. ۱ ‏

روزی از روزهای تابستان – روز پنجشنبه بود و مدرّس‏ با شاه صبح زود ملاقات کرده بود- مدرّس‏ ‏به من گفت: امروز به شاه گفتم مردم راجع به تهیۀ ملک و جمع پول پشت سر شما خوب نمی گویند ‏‏- شما پول میخواهید چه کنید، ملک به چه کارتان می خورد، اگر شما پادشاه مقتدر و محبوبی ‏باشید، ایران مال شماست هرچه بخواهید مجلس و ملت به شما می دهد، ولی اگر به پولداری و ملک ‏گیری و حرص جمع مال شهرت کنید، برایتان خوب نیست.‏

مردم که پشت احمدشاه بد گفتند برای این بود که گندم ملک خود را یک سال گران فروخت و شهرت ‏داشت که پول جمع می کند و چون مردم فقیرند، بالطبع از کسی که پول زیاد دارد بدشان می آید. ‏

شما کاری نکنید که مردم از شما بدشان بیاید. شاه فرمود: من پول زیادی ندارم. ولی منبعد هم ‏نصیحت شما را می پذیرم. مدرّس‏ گفت من به ایشان گفتم: پس، از حالا طوری کنید که این حرفها ‏گفته نشود، قدری پول به بهانه های مختلف خرج کنید، جایی بسازید، مدرّسه ای، مریضخانه ای، ‏کاری که بگویند اگر پولی هم داشت، برای این کارها بود و بعد از این مخصوصاً به املاک مردم ‏کار نداشته باشید.‏

ملک داری حواس شما را پرت می کند… پس گفت : تو فردا جمعه به سعدآباد خواهی رفت؟ گفتم: ‏صبح های جمعه امر فرموده اند خدمت ایشان برسم و می روم، مقصود چیست؟

گفت: می خواهم ببینم حرفهای من چه اثری در او کرده است. فردا صبح بسیار زود در سعدآباد، به ‏اتّفاق مرحوم مجلل الدوله به حضور شاه شرفیاب شدم.‏

داستان یعقوب لیث صفار و عیّاران و جوانمردان قدیم و اوّلین دفعه استقلال ایران بعد از تسلّط عرب ‏را نقل کردم… یک دفعه شاه گفت: بی پولی غریبی پیدا کرده ایم. سه روز است من و مجلل الدوله ‏می خواهیم پنج هزار تومان پول برای مصرفی راه بیندازیم، میسّر نشده است و رو کرد به مجلل ‏الدوله، او هم تعظیمی کرده عرض کرد بله واقعاً هنوز فراهم نشده…‏

بعد از این، حرف تاریخی عجیب را گفت: «می ترسم اگر بنا باشد ما از این مملکت بیرون برویم، ‏با این پیرهن برویم» و بعد با دو دست دامن نیم تنۀ نظامی خود را گرفته آن را به من نشان دادند.‏

بار دیگر فرمودند: راستی گفته ام بهرامی مقاله ای بنویسید از قول من بدهد مجلۀ قشون چاپ کنند. ‏آن مقاله را بگیر و انتشار بده ؛ و آن مقاله ای بود که به قلم استوار و ماهرانه آقای دبیر اعظم در ‏شماره ۱۱ سال ۵ مجلّۀ قشون مورّخۀ شهریور ماه ۱۳۰۵ از صفحه ۳۵۸ تا ۳۶۱ تحت عنوان ‏‏«حکم عمومی قشونی نمره۳۶۱. حسب الامر جهان مطاع اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ‏ارواحنافداه ابلاغ می دارد» منتشر گردید و من چون خود روزنامه نداشتم از مرحوم فرخی مدیر ‏طوفان خواهش کردم در سرمقاله یکی از شماره های طوفان نقل کرد، ولی بعد شنیدم بار دیگر امر ‏شده است که کسی آن مقاله را نقل نکند.‏

شاه در این مقاله به موجب توصیۀ مدرّس‏ صریح می گوید، پول جمع کردن وبه محاسبۀ بانکها ‏مشغول شدن، خاصه پول را در بانکهای خارجه جمع نمودن تولید بیماری خطرناکی خواهد کرد و ‏ما خود تجربه کرده ایم و از آن عمل منصرف شده ایم و بالاخره به افسران توصیه می فرماید که از ‏جمع ثروت دست بردارند و به حقوق خود و منافع مشروع قانع باشند و اگر پولی به قناعت به دست می‏آورند، در داخل کشور صرف آبادی کنند. الی آخر… ۲‏

بعضی را عقیده بر این است که شاه از این حرف مدرّس‏ بدش آمد و چندی نگذشت به سفر مازندران ‏عزیمت فرمود و شاه در سفر بود.‏

روزی اطرافیان شاه او را متغیّر دیدند، معلوم شد تلگرافی از تهران رسیده است که مدرّس‏ را تیر ‏زده اند. کسانی هستند که بعضی از سران شهربانی را در آن ساعت نزدیک قتلگاه دیده اند و خود ‏مدرّس‏ می گفت من قاتل را شناختم و او پلیس بود که بعدها در جنایات محکوم شد و از مردم کشان ‏معروف است.‏

٭ روابط تیره می شود ‏

به مدرّس‏ چند تیر زدند و قلب او را نشانه کردند، ولی به دست چپ اصابت کرد و به قلب وارد ‏نیامد. صبح سر آفتاب آقای رسا – مدیر قانون – به من تلفن کرد که مدرّس‏ را زده اند و او را به ‏مریضخانۀ نظمیه برده اند. من با عجله درشکه گرفته، به مریضخانه رفتم.‏

مرحوم مدرّس‏ روی آمبولانس دراز کشیده بود و از دست چپ او خون جاری بود و هنوز نبسته ‏بودند. علیم الدوله حلقه لاستیکی را که باید بالای زخم قرار دهند تا از جریان خون ممانعت کند، ‏برداشته، آن را کشید و پاره شد. گفت : اه، این که پوسیده است و یکی دیگر را گرفته با دو انگشت ‏کشید و قهراً حلقه پاره شد، آن را هم انداخت و یکی دیگر برداشت.‏

مدرّس‏ مرا دید و گفت: نترس طوری نشده است. بعد به درگاهی گفت: به شاه تلگراف کن و بگو ‏نزدیک بود دوست شما از میان برود، اما خدا نخواست. علیم الدوله مشغول لاستیک پاره کردن بود ‏که مردم آمبولانس مدرّس‏ را برداشته و به مریضخانه دولتی برده تحت نظر دکتر سعیدخان لقمان و ‏اعلم الدوله قرار دادند و زخم را بستند.‏

در مجلس بعد از این واقعه هنگامه راه افتاد. خاصه آقای آشتیانی و داور نطقهای مهیّج کردند. علت ‏تعقیب مرحوم داور این بود که همان روز تیر خوردن مدرّس‏، من وارد اتاق درگاهی شدم. جمعی ‏آنجا بودند.‏

رئیس نظمیه عقیده اش این بود که اگر دولت مصونیت را از یک نفر وکیل بردارد، ایشان دست قاتل ‏حقیقی مدرّس‏ را گرفته به عدلیه تحویل خواهند داد.‏

بعضی هم در کریدورهای مجلس گفتند که: داور محرّک اصلی است. عجب این است که بعد از ‏اطّلاع یافتن داور از این تهمت به شاه از درگاهی شکوه کرد و شاه از درگاهی بازخواست کرد و ‏درگاهی با آن که خود این شهرت را داده بود، آن را به گردن من انداخته، عرض کرده بود که: ‏ملک الشعرا چنین گفت.‏

بنابراین، من نیز در حضور شاه، سوابق بی مهری آقای درگاهی را از عهد حکومت وثوق الدوله با ‏خودم و داستان صحبت او را راجع به یک وکیل مورد سوءظن که در حضور جمعی گفته بود، شرح ‏دادم و بالاخره مرحوم داور قانع شد؛ ولی نطقهای او و سایر وکلا در پیدا کردن ضارب مدرّس‏ به ‏جایی نرسید و همه می دانستیم اما گفتن نمی توانستیم.‏

حتی مدرّس‏ نام کسی که {کلت} ماوزر را به او قراول {نشانه} رفته و تیر می انداخت مکّرر به ‏ماها می گفت:… این واقعه کدورتی بین شاه و مدرّس‏ ایجاد کرد و دیگر ملاقات های روز پنجشنبه ‏موقوف گردید و کابینۀ حاج مخبرالسلطنه به روی کار آمد و اطرافیان برای پیشرفت خود بار دیگر ‏مدرّس‏ را لولو قرار دادند و او را به مخالفت مجبور می کردند، اما مدرّس‏ دیگر آن دل و دماغ سابق ‏را نداشت و بوی دورویی و فساد و علایم ظلم و اجحاف را از در و دیوار می دید.‏

رفقایش روز به روز کاسته، به چند تن انگشت شمار منحصر گردید. من و یکی دونفر افتخار داریم ‏که تا ختم مجلس و بلکه تا شبی که مدرّس‏ را بردند، نسبت به او وفادار ماندیم و به نصیحت مکرّر ‏مرحوم تیمورتاش که آینده را کاملاً (غیر از واقعه خودش را) پیش بینی می کرد توجّه ننمودیم چه به ‏زندگی در زیر سلطۀ قدرت اراذل چندان علاقه نداشتیم.‏

٭ مجلس ششم تمام می شود

مجلس ششم به این طریق ختم می شد، دولت مقدّمات انتخابات را با قدرت و دسته بندی هر چه ‏محکمتر فراهم می کرد. مجلسیان و دولتیان، همه همدست شدند و به اتّفاق ادارات دولتی شروع به ‏کار کردند. ‏

مرحوم مدرّس‏ و دوستانش ناچار از شرکت در انتخابات دورۀ هفتم خودداری کردند، نامزد معیّن ‏ننمودند و کسی را به گرفتن تعرفه های اجباری اجازت ندادند؛ زیرا مسلّم بود که در نتیجۀ این عمل ‏بایستی جنگ شدیدی با دولت مقتدر پهلوی شروع نمایند که عاقبتش جز پامال شدن گروهی مردم ‏بدبخت و شاید دستگیری تمام نامزدهای وکالت چیز دیگری نبود!‏

تجهیزات دولت به اندازه ای قوی بود که در حملۀ اوّل هفتاد هزار تعرفه بین شهرداری و شهربانی ‏تقسیم گردید و معلوم است که سپورها و آژانها و جمعی عمله و مزدور با ملائکه و جن همراه بودند ‏و هفتاد هزار تعرفه به مصرف رسید و کاندیداهای دولت انتخاب شدند.‏

دولت و مرحوم تیمور تاش خیال کردند که صورت انتخابات تهران را به صورت ملّی جلوه دهند تا ‏مردم نگویند دولت مانع انتخاب مدرّس‏ و بهار و دکتر مصدّق و تقی زاده و بیات و غیر هم شده ‏است. و به این نیّت آقایان مؤتمن الملک و مشیرالدوله و مستوفی الممالک و وثوق الدوله را هم ‏انتخاب کردند. ‏

انتخابات تمام شد و وزارت کشور نمایندگان را دعوت کرد؛ اما این چهار نفر شرافتمند که از کمّ و ‏کیف زمینۀ انتخابات تحمیلی شهر مستحضر بودند، از وکالت استعفا دادند. ‏
این واکنش عجیب تأثیر بدی در دماغ دولت کرد و حتّی وادار کردند که در بعضی از جراید به این ‏آقایان بد بنویسند و همین طور هم شد. ‏

تصوّر نشود که استعفای این آقایان در دنباله تبانی یا اصراری بوده است که مدرّس‏ مرحوم به آنها ‏کرده است، لیکن تعجّب خواهید کرد اگر بگویم که نه تنها مدرّس‏ با آقایان در این باب صحبتی ‏نکرده بود، حتّی اطّلاع دارم که بین خود آنها هم تبانی و مشاوره ای در این امر به عمل نیامده بود و ‏صرفا″ برای حفظ آبروی ملّی خود جداجدا این تصمیم را اتّخاذ کرده بودند.‏

از آن به بعد دولت طریق انتخابات را یاد گرفت و این رویّه تا دورۀ چهاردهم که اکنون در آنیم، ‏دوام یافت.‏

◀ مدرّس‏ توقیف می شود ‏

مدرّس‏ در خانه نشست. بعضی به اروپا گریختند مانند آقای زعیم، بعضی به کارهای شخصی و ‏ملکی پرداختند مثل آقای دکتر مصدّق و بیات و آشتیانی، به بعضی هم کارهای عمده و مهم ازقبیل ‏ایالت و سفارت و وزارت دادند مثل تقی زاده و علاء و من هم به تألیف و تصحیح کتاب و تدریس ‏پرداختم و بعد از یک سال به زندان رفتم.‏
بنابراین، این مرد عجیب شبها خوابش نمی برد و با آن که صورتاً شکست خورده بود، باز هم روح ‏قوی او بیکار نمی نشست، می خواست جلوی این فتنه را یکّه و تنها سدّ کند. به هر چیز فکر می ‏کرد و عاقبت کسی نفهمید چه کرد… ولی اداره شهربانی مدّعی است که مدرّس‏ می خواسته است ‏مملکت را برهم زند!‏

‏… روزی مرحوم مدرّس‏ به من فرمود پنج هزار تومان پول لازم دارم، ولی نگفت برای چه ‏مصرفی لازم است و من این مبلغ را با سند از آقای س ب به وام خواسته توسط آقای جهاد اکبر و ‏آقای ا م فرزند داین برای ایشان فرستادم.‏‏

.. سرتیپ محمدخان درگاهی، رئیس شهربانی، عداوت و بغض مخصوصی با مدرّس‏ و ماها داشت ‏و محض الله در انهدام بنیاد حیات ما ساعی و جاهد بود.‏
او مدرّس‏ خانه نشین را نتوانست سلامت ببیند پرونده هایی ساخت و شبی با چند تن دژخیم واردخانه ‏سید شد آقا سید جلال الدین تهرانی قبلا آنجا بوده است محمد در گاهی وارد می شود و دشنام به ‏مدرّس‏ می دهد.‏

مدرّس‏ به او تعرض می کند. درگاهی خود را روی پیرمرد می اندازد و او را کتک می زند. در این ‏حین فرزند او سید عبدالباقی ازاتاق دیگر می رسد و با درگاهی طرف می شود. سپس امر می دهد ‏دژخیمان سید را سر برهنه و یک لاقبا دستگیرمی کنند و اتاق او را هم تفتیش کرده چهار هزار و ‏هشتصد تومان وجهیکه باقی ماندۀ پنج هزار تومان نامبرده بود از زیر تشک مرحوم مدرّس‏ بر می ‏دارند و به او می گویند: «این پولها را از کجا آورده ای، لابد از خارجی ها گرفته ای؟!…»‏

و با توهین های زیاد او را از خانه بیرون می برند. کیسۀ کرباسی آماده کرده بودند. بر سر آن ‏مرحوم می اندازند و او را از میان افراد پلیس و صاحب منصب پلیس که قدم به قدم مخصوصاً در ‏دکاکین گذر گماشته بودند، عبور داده به ماشینی که مهیّای این کار بود می رسانند و شبانه او را به ‏دامغان می برند و چون عمامۀ مرحوم در تهران مانده بود، بین راه کلاهی پوستی سیاه رنگ مندرس ‏برای آن که سرش برهنه نباشد و کسی هم او را نشناسد، بر سر او می گذارند و با این صورت او را ‏به یکی از قلاع مخروبۀ خواف در جنوب خراسان که اتاقی نیمه خراب و سراچه و دو درخت توت ‏داشته است حبس می کنند.‏

دو نفر عضو آگاهی و ده نفر امنیه و یک اتاق خراب مجموع زندان و زندانبانان او را تشکیل می ‏داده است. مدّتی کسی به فکر غذا و اسباب زندگی آنها نبوده، ولی بعدها مصارف همۀ اینها را ‏ماهی پانزده تومان معیّن کردند.‏

در واقع این مبلغ برای خرج سیّد بوده است، اما بدیهی است ژاندارم ها و دو عضو آگاهی تا سیر ‏نشوند، به محبوس بیچاره چیزی نخواهند داد…‏

٭ کارد به استخوان رسید ‏

روزی ورقۀ کوچکی به خط مرحوم مدرّس‏ در شهر مشهد به دست آقا شیخ احمدبهار مدیر روزنامۀ ‏بهار (دایی زاده حقیر) می رسد. این ورقه را یک نفر از آن امنیه ها محض رضای خدا آورده و به ‏آقای بهار داده بود.‏

مدرّس‏ در آنجا نوشته بود که زندگی من از هر حیث دشوار است حتّی نان و لحاف ندارم… این ورقه ‏رقم قتل آن امنیه و آن کسی بود که ورقه به نام او بود.‏

آقای بهار آن ورقه را به اعتماد مردانگی و وجدان داری، به آقای امیرلشگر جهانبانی می دهد و از ‏او اصلاح این وضع ناهنجار را درخواست می کند. جهانبانی قول اصلاح می دهد و به تهران می ‏نویسد و گفته شد که قدری حالش از حیث غذا بهتر شد، اما کسی چه می داند؟ ‏

زیرا دیگر نامه ای از مدرّس‏ به احدی حتّی به فرزند محبوبش هم نرسید. ‏

یک بار پسرش با شیخ احمد، دوست آن مرحوم به دیدن پدر رفتند، در بازگشت ما نتوانستیم خبری ‏جز عبارت «سلامتند» از ایشان کسب کنیم. فقط یک مشت توت خشکیده که آن مرحوم به دست خود ‏از درخت محبس چیده و برای من، یادبود فرستاده بود، از دستمالی سفید بیرون آوردند و به نام آن ‏مرد بزرگ به آخرین دوست او دادند.‏

آقا سیدعبدالباقی اظهار می دارد که رئیس شهربانی تربیت حیدریه که چندی مأمور مدرّس‏ بوده و به ‏او عقیده داشته، یادداشت هایی در شهر تربت، هنگام عبور به سوی خواف به من داد ولی من ‏نتوانستم با خود ببرم و گمان می رفت که تفتیش کنند و بگیرند؛ لذا گفتم در مراجعت از شما خواهم ‏گرفت. ولی در مراجعت نتوانستم او را ملاقات کنم و آن یادداشت ها نزد مشارالیه باقی ماند و هنوز ‏نزد آن شخص باقی است.‏

این است یادداشت های آن مرحوم که هنوز به دست نیامده است. مرحوم مدرّس‏ ۶۵ سال داشت که ‏دستگیر شد و ۸ سال زندانی بود و در زندان با بدن نحیف و دل شکسته روز می گذرانید و گاهی ‏چیزی می نوشت و اوقاتی به مأمورین شهربانی درس فقه می داد و کسی که یادداشت های مدرّس‏ ‏نزد او مانده است از شاگردان آن مرحوم بود.‏
این بود احوال مردی بزرگ که به سخت ترین احوال او را در زندان نگاه داشته بودند و حتّی نان و ‏ماست را هم درست به او نمی دادند. همه بدانند که مدرّس‏ در اواخر قلیان نمی کشید و به چای هم ‏معتاد نبود و غذای او غالبا نان و ماست بود.‏

باید دید با این مرد قانع چه رفتاری می کردند که با آن استغنا، مناعت و این نخوت و قناعت به قرار ‏گفتۀ مردی موثّق نامۀ محرمانه توسّط این یک نفر از آن امنیه ها به مشهد نزد آقای حاج شیخ احمد ‏بهار نوشته و از بدی وضعیت {ظ} شکوه کرده است… نوایی می گوید: من به دیدن او به خواف ‏رفتم، یک چشمش نابینا شده و موی سر و ریشش دراز و ژولیده و پشت او خمیده بود.‏

به تهران گزارش دادم. امر کردند: سلمانی برود و سر و صورتش را اصلاح کند… آیا چنین مردی ‏بزرگوار ۸ سال زجر دیده، پیر شده و نابینا گشته و ۷۳ سال از عمرش گذشته، چه خطری داشت؟ ‏کجا را می گرفت؟ اگر هم او را رها می کردند چه می کرد؟ چرا به او نان نمی دادند؟ چرا او را به ‏حمام نمی فرستادند؟

بعضی اشخاص می گویند: ما به خواف رفتیم، شبی که به حمام می رفت، پولی به حمامی دادیم و ‏در حمام، آن حضرت را زیارت کردیم ؛ ولی با آشنا بودن به عادات مردم که هر کس میل دارد به ‏یک وسیله خود را با مردان بزرگ آشنا و دوست جلوه بدهد و از قول آنان حکایت و احادیث نقل ‏نماید نمی توان این حکایت را نیز قبول کرد و روایت نوایی رئیس شهربانی خراسان صحیح تر ‏است که می گوید: موهایش دراز و ژولیده و بدنش نحیف و لباسش ژنده و پشتش خمیده و یک ‏چشمش از حلیه بینایی عاطل شده بود.‏
می گوید: گزارش دادم که این شخص خطرناک نیست. اما خدا عالم است که راست می گوید یا نه؟ ‏تنها وضع بدبختی مدرّس‏ را بدون شک از خود نساخته است، زیرا مسموعات دیگر این سخن نوایی ‏را تأیید می نماید…(۴ ) ‏

◀ نصرالله سیف پور فاطمی که از نزدیک مدرس را دیده و با او آ شنا بود، در بارۀ مدرّس اینگونه شرح می دهد : مدرّس درمیان طلّاب محضرآیت الله شیرازی سرآمد همه وآیت الله مدرّس رامردی وارسته، پاکدامن، با هوش و بافراست و سرآمد اقران نامیده است.

پدرم می گفت تمام طلّاب به مدرّس و قدرت بیان و حافظه و فهم اودردرک مسائل مشکل رشک می بردند و بهرکاری دست می زد با قوّت قلب و توانائی و اعتماد به نفس آن را به پایان می رسانید.

سیّد ازهمان روز های اوّل دوصفت برجسته داشت: بی اعتنائی به مال و مقام وعدم ترس و خوف از قدرتمندان. مدرّس پس از نیل بدرجۀاجتهاد از راه خوزستان و بختیاری به اصفهان برگشت در آنجا منزل محقری نزدیک مدرسۀ جدّۀ بزرگ اجاره کرد وسفری هم به قمشه رفت و مردم قمشه سعی کردند که او را به امامت مسجد آن شهرانتخاب کنند. مدرّس در جواب آنها گفت قمشه جای کوچکی است. متاعی که من دارم باید در بازار بزرگتری عرضه شود.

در اصفهان تدریس فقه را درمدرسۀ جدّه آغازکرد ودراندک مدّتی در شهرشهرت و احترام زیادی کسب کرده و بدعوت حاجی آقا نورالله مجتهد سیاسی و متموّل اصفهان، مدرس در امورسیاسی و اجتماعی شهر دخالت کرده و هنگامیکه انجمن ایالتی اصفهان تشکیل شد دو نفرازاعضای آن پدرم و مرحوم ثقه الاعلام ( شوهر خاله زادۀ ما ) مدرّس را به نیابت ریاست پیشنهاد کردند وبه اتّفاق آراء انتخاب شد. هنگام انقلاب مشروطیت حاجی آقا نورالله ومدرّس، صمصام السلطنه را به اصفهان دعوت کرده وبه اتّفاق بختیاریها کلک اقبال الدوله حکمران مستبدّ اصفهان را کندند (اقبال الدوله وسپاهیانش مقلوب شدند وحاکم به کنسول خانۀ انگلیس پناه برد). پس ازفتح اصفهان مدرّس به ریاست انجمن انتخاب وهنگامیکه صمصام السلطنه مالیات تازه ای وضع کرد مدرّس آن را غیرقانونی خوانده و برعلیه صمصام و بختیاریهاا سخنرانی کرد. صمصام دستورتبعید او را داد. مردم شهر دکّانها را بسته وبه مسجد شاه پناه بردند. بالاخره حاکم مجبورشد مدرّس را با احترام تمام به شهر برگرداند و از مالیات هم صرف نظر کند.

مخالفین مدرّس چندین مرتبه دراصفهان و تهران قصد ترور وی را داشتند ولی تیرشان بسنگ خورد.

این بیت همیشه ورود زبان مدرّس بود:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرّد رگی تا نخواهد خدای

هنگام گشایش مجلس دوّم، مدرّس از طرف علمای نجف اشرف و مراجع تقلید بنام یکی از پنج نفر علمای طراز اوّل به مجلس راه یافت.

مدرّس هنگام اقامت اصفهان برای آبادی اسبه و قمشه جدّیت کرد و کارهایی هم به نفع روستائیان آنجا انجام داد. از اصفهان با یک گاری پستی به معیّت فرزند ارشدش و یک نفر گماشته و سورچی گاری عازم تهران شد. در راه مردم او را با احترام و اکرام پذیرفتند. در تهران بدون سروصدا در اطاقی درکوچه باغ سراج الملک اقامت می کند. مرحوم مرتضی قلیخان نائینی که بوسیلۀ تلگراف پدرم از ورود مدرّس آگاه می شود. بنزد او رفته و با خواهش و تمنّای زیاد سیّد را به منزل خود در کوچه ظهیرالاسلام برده و مدّتی با کمال احترام از او پذیرائی می کند.

علمای تهران ازآنجمله امام جمعۀ خوئی از مدرّس دیدن کرده و او را بخانه اش دعوت می کند. مدرّس دعوت او را رد کرده و می گوید« برای افرادی مانند من که با لقمه ای نان و پکی قلیان قانع اند منزل و مسکن فراوان است.» درویش هر کجا که شب آید سرای اوست.»

مدرّس ازمنزل مرتضی قلیخان به سه راه امین حضور رفته و در آنجا اطاق محقّری اجاره کرده و زندگانی تازه را آغاز می کند. مدرّس در مجلس دوّم به هدایت و کلاء پرداخته و با بیان فصیح و منطق قوی و شمّ سیاسی خود وکلاء را مفتون و مسحور خود می سازد.

در یکی از جلسات مجلس که بودجۀ وثوق الدوله وزیر دارائی را با منطق و بیان کافی با قیام و قعود صحّه می گذارند می تازد. هنگام اولتیماتوم روس و اخراج شوستر، به ناصر الملک نایب السلطنه و صمصام السلطنه رئیس الوزراء حمله کرده و پس از آنکه بوسیلۀ کودتا مجلس را بستند مدرّس از طرف مردم به نمایندگی مجلس در دورۀ سوّم انتخاب و در ضمن در مدرسۀ سپهسالار به تدریس فقه و اصول مشغول شد.» ( ۵ )

« پس از پایان جنگ مدرّس به تهران برگشت و ابتدا با کابینۀ صمصام السلطنه و سپس با حکومت وثوق الدوله و قرارداد[ ۱۹۱۹ ] و کابینۀ کودتا و سردار سپه به مبارزه برخواست تا آنکه جان خود را در راه آزادی و آسایش مردم فدا کرد.

در یکی از جلسات مجلس چهارم چنین اظهار نظر کرد:

« گرفتاری داخله و فقر و فلاکت داخله و یکطرفی بودن همسایه جنوب ما را می کشید به قرارداد یعنی انحصار ایران به یک نفر دولت همسایه البتّه معلوم است رقیب بعد از آنکه طرفدار نداشت بهر شکل صلاح خود را ببیند رفتار می کند و آنها مقصّر نیستند. البتّه هرکس درمقام صلاح خود است باری به توفیق خداوند و بیداری ملّت ایران از چنگ قرار داد خلاص شدیم. ولی آنها دست از سرما بر نداشتند و حتّی آنها بوسایل مختلف هم که متوسّل شدند مثل کابینۀ سید ضیاءالدین که اسمش را می گذارند سیاه یا سفید یا همه رنگ، بازهم نشد تا این که مجلس تشکیل شد. از همان ساعتی که قرار داد منتشر شد با آن مخالف شدیم تا امروز. بالاخره خدا توفیقی به ملّت ایران داد به استثنای ۶۸۴ نفر که اصولاً و فرعاً، عملاً، ناصراً، منصوراً « سیاستاً» و یا کتباً در تمام مملکت ایران موافقت با قرارداد کردند باقی ملّت ایران مخالف با قرار داد بودند. اسامی این عدّه در کتابچه ی زرد ی که نزد من است و منتشر خواهد شد، ثبت است. دولت استعماری انگلستان پس از الغای قرار داد طرح تازه ای ریخت و کابینۀ کودتا را تحت ریاست مولانا رعدالدین ( سید ضیاء) و رضاخان بوجود آورد. بالاخره با مساعدت نمایندگان مجلس موفقیّت پیدا شد که آن آثار و خرده ریزهای قرار داد که با قیمانده بود از قبیل پلیس جنوب و مستشار و غیره بحمدالله تعالی رفت. ولی راجع به آثار کودتا :

باش تا صبح دولتت بدمد
کین هنوز از نتایج سحر است

نزدیکی و دوستی پدرم با مدرّس موجب شد که در آن موقعی که افکار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی من نضج می گرفت از خوان معرفت و دانائی و دانش این راد مرد تاریخ ایران بهره گرفته و ریز خواراو باشم. درسالهای قدرت مدرّس پدرم برای کارهای شخصی و موقوفات عمویش اغلب در تهران بسربرده و من هم هنگام تعطیلات مدرسه در خدمت او در محضر مدرّس افتخار زیارت او را داشته و ناظر بیانات و حرکات او بودم.

پدرم هفته ای یکی دومرتبه بسر وقت مدرّس می رفت. منزل مدرّس خانه محقری بود که با حقوق مجلس و قرض از مشیرالسلطنه خریداری کرده و مبل و اثاثیۀ خانه عبارت بود از چند فرش، نمد و گلیم مستعمل فقط دراطاق پذیرائی قالی کهنه اصفهانی دیده می شد. در آن اطاق درجلو محلّی که مدرّس روی زمین نشسته بود منقل و سماور و قوری و قلیان مدرّس دیده می شد کلّیۀ حضّاراعمّ از سردار سپه یا قوام السلطنه در روی زمین پهلوی مدرّس نشسته و با او صحبت می کردند. چائی برای همه مهیّا بود. برای افرادی مانند پدرم که معتاد به قلیان بودند، قلیان علیحدّه حاضر و یک نفر مستخدم یا پسرش عبدالباقی آب قلیان را عوض می کرد.

چای مدرّس همیشه براه بود. از این چای به کمتر کسی تعارف می کرد ولی هر کس دلش می خواست برای خود یک فنجان چای می ریخت برای دوستانش چای تازه دم می کرد. خودش چای را با نبات می خورد. ولی قند برای دیگران حاضر بود. با آنکه تولیت مدرسۀ سپهسالار با او بود و برای این مقام حقوقی در حدود ماهی پانصد تومان معیّن شده بود مدرّس دیناری از حقوق مدرسه استفاده نکرد.

مدرّس برای پدرم احترام زیاد قائل بود و او را همیشه پهلوی خود جا داده و به میهمانان بعنوان «شمشیربرنده» ( سیف العلماء) معرّفی می کرد و می گفت « این جناب سیف از همۀ ما عاقلتر است. از محیط سیاست و ریای تهران گریزان و در نائین به خدمت خلق مشغول است.»

درتابستان، لباس مدرّس عبارت بود از قبای کرباسی و متقال و در زمستان فدک کرمان بود. هنگام زمستان روی قبا، عبای نائینی و در تابستان عبای دزفولی می پوشید. پدرم هرسال یک عبای بسیار اعلا برای مدرّس و یکی برای سید ابوالقاسم کاشانی که متولّی موقوفۀ جدّ و عمویش بود می فرستاد. مدرّس عباهای خود را به سایر طلّاب هدیه می کرد.

با آنکه یکی از مقتدرترین افراد کشور بود، کمتر اعمال نفوذ می کرد. قدرتش را برای جلوگیری از زورگویان بکار می برد. در سیاست دوستی و دشمنی شخصی را دخالت نمی داد کمترمطالب خصوصی را با کارهای عمومی مخلوط می کرد و عقیدۀ خود را در سیاست کشور برای خصوصیت ها تغییر نمی داد.

پدرم پیوسته از سردار سپه طرفداری می کرد و چون از محیط تهران دور بود فریفتۀ تبلیغات و کارهای برجستۀ او بود ولی از مفاسد دستگاه بی اطّلاع و همیشه می گفت« در ظاهرش عیب نمی بینم و از باطنش غیب نمی دانم».

مدرّس که مرجع عموم و از مکر و کید رژیم آگاه معتقد بود که « رضا خان فقط برای وزارت جنگ ) خوب است آنهم بشرط آنکه بکار سر و سامان دادن به سربازخانه و تربیت سربازان به پردازد. حتّی در این کارهم باید قلّاده مجلس و روزنامه ها جلو او را گرفته و نگذارند که بند را پاره بکند.»

هنگامیکه روزنامه های انگلیس و سفارت انگلیس کارهای سردار سپه را می ستودند، مدرّس می گفت« من با هرکشورکه بخواهد رئیس الوزراء و وزرای مارا که نوکر مردم ایران هستند انتخاب بکند مخالف و معاند هستم. دولتمردان ایران باید نوکرایرانی باشند نه سفارت خارجی. »

هنگامی که پدرم به او می گفت: « کمی درگفتار و بیانتان جانب احتیاط را مراعات بکنید، مدرّس در پاسخ می گفت: « شغال و روباه اکنون درخانه و آشیانه ماهستند چه تفاوت می کند که سرشب یا هنگام صبح ما را خفه بکنند.

پدرم نقل می کرد که یکی از کارکنان منزل مدرّس به زعیم می گوید« من جاسوس شهر بانی هستم به آقا بگوئید درگفتارشان ملاحظه به فرمایند. چونکه افرادی که اینجا می آیند بعضی ها فرمایشات آقا را به شهربانی اطّلاع می دهند». مدرّس آن شخص را احضار می کند و می گوید « آنچه من در اینجا می گویم شما حتماً به شهر بانی خبربدهید تا بدانند مردم از ظلم و دزدی و جورآنها اطّلاع دارند.» ( ۶ )

با آنکه مدرّس مجتهد جامع الشرایط وآیت الله حقیقی و واقعی بود، هیچگاه مذهب را وسیلۀ پیشرفت مقام و سیاست خود قرار نداد و از ریا و تظاهربه مذهب متنفّر بود. موقعی که حاج آقا جمال به او پیام می فرستد که علما منتظر دستور شما هستند چه کمکی از ما ساخته است؟ مدرّس در جواب می گوید: « بزرگترین کمک شما این است که درمسجد مردم را براه راست هدایت کرده و سیاست را به سیاستمداران واگذار کنید و از خدمت به خلق غفلت نورزید زیرا عبادت بجز خدمت خلق نیست.»

هنگامی که چند نفر روحانی نما، سلیمان میرزا را تکفیر کردند مدرّس با آنکه در مجلس مخالف سلیمان میرزا و گروه سوسیالیستها بود، ازاو دفاع کرده و تکفیراو را عملی قبیح و ناشایسته و احمقانه نامید.

به گفتۀ ملک الشعراء بهار، مخالفت مدرّس با سوسیالیستها و طرفداری از قوام السلطنه موجب شد که سفیرروس شامیاتسکی در تهران مدرّس را مرتجع وطرفدارانگلیس بخواند.

ملک با شامیاتسکی دراین قسمت بحث مفصّلی کرده و می گوید : مدرّس نه کهنه پرست ونه طرفدار کشورخارجی است. او مردی روشنفکر وعلاقمند به ایران و با هیچ کشورخارجی سروسرّندارد.( ۷ )

٭ ناصرتکمیل همایون در مقالۀ « سیمای ملّی مدرّس‏ » مدرّس‏ را چنین معرفی می کند: « مدرّس‏ که علوم دینی را دراصفهان و عتبات پایان رسانده و دارای تبحّری زبانزد بزرگان علم و تقوی بود پس از پایان تحصیلات و رسیدن به مرحلۀ اجتهاد کامل و پذیرش مقام تدریس درهنگامۀ مشروطه خواهی، از ماجرای نهضت به دور نبود و با مرحوم حاج آقا نورالله و آزادیخواهان اصفهان رابطه هایی داشت. پس از پایان وقایع « مشروطه خواهی » و « مشروعه طلبی » و پدید آمدن اختلاف میان رهبرانی که، در آغاز، همه عدالت خواه و ضدّ استبداد ومخالفت نفوذ بیگانگان بودند، گستردگی تفرقه و چند دستگی مردم و کودتای محمّد علی شاه و بمباران مجلس، نشانه هایی در زندگی اجتماعی مدرّس‏ دیده شده که فروغ وحدت بخشی میان ملّت و تداوم نهضت استقلال طلبی و آزادیخواهی از آن ساطع است و به همین دلیل پس از پایان استبداد صغیر و پیروزی مجاهدان آزادیخواه و فرار محمّد علی شاه و انتخابات و گشایش دورۀ دوّم مجلس شورای ملّی ایران، به درخواست علمای عتبات عالیات و تقاضای مجلس وی ( = سید حسن مدرّس‏ اصفهانی ) به عنوان مجتهد طراز اوّل، طبق قانون اساسی، عازم تهران شد تا بر مصوّبات مجلس نظارت کرده و نمایندگان ملّت را رهنمونی دهد. پس از یکی – دو بار سخنرانی در مجلس، همگان دانستند که این « مجتهد طراز اوّل » از برجسته ترین سیاستگران ایران است.

وی با چند اظهارنظرمنطقی و قاطع در بارۀ نظامنامۀ داخلی مجلس، مخالفت با انحصار تریاک، قانون عتیقات، مسئلۀ موقوفات، قانون انتخابات، اقلّیتهای مذهبی، خاک سرخ جزیرۀ هرمز، مخالفت با اولتیماتوم روسیه، قوانین آیین دادرسی و سرانجام مخالفت با تعویق انتخابات دورۀ سوّم، به عنوان مرد دیانت وسیاست ایران و قهرمان مشروطۀ راستین نامش در سرتاسر ایران بلند آوازه گردید و مردم حق شناس و روشن بین تهران در دورۀ سوّم قانونگذاری وی را در سال ۱۳۳۲ قمری به نمایندگی خود برگزیدند وعلمای عتبات و روحانیت ایران نیز بار دیگر طراز اوّل بودن وی را مورد تأکید قرار دادند.

مدرّس‏ که درفترت میان مجلس دوّم و سوّم با مبارزه برضدّ استبداد وخودسری ناصر الملک شایستگی فراوانی از خود نشان داده بود، با آغاز جنگ جهانگیراوّل وکوتاه بودن عمر مجلس سوّم، متأسّفانه فرصت مبارزه پارلمانی رابه دست نیاورد و به سان همۀ ایرانیان میهن دوست و استقلال طلب، علیه خطّ انگلستان و روس ( و فرانسه و ایتالیا و امریکا) که دشمنان تاریخی ایران بودند(= متّفقین) قرار گرفت وبه حکم علائق دینی، با عثمانی و گرایش سیاسی، با آلمان و اطریش ( = متّحدین )، به سود گروه دوّم موضعگیری کرد و دولت ایران نیز به ریاست مرحوم مستوفی الممالک در دوازدهم ذیحجهالحرام ۱۳۳۲ قمری ( اول نوامبر ۱۹۱۴ میلادی ) « مسلک بی طرفی اتّخاذ نمودند».

مدرّس‏ و بعضی سیاستمداران و نظامیان ایران از تهران به سوی غرب ایران مهاجرت کردند و به ریاست رضا قلی خان نظام السلطنه مافی « دولت مهاجرت » را تشکیل دادند که در آن دولت، قهرمان ما به سمت وزارت عدلیه ( = دادگستری ) بر گزیده شد.

حرکتهای سیاسی مدرّس‏ دردورۀ مهاجرت و گفت و گوهای او با سلطان و صدر اعظم و رجال دولتی عثمانی، بخش درخشانی از زندگی سیاسی اوست که ازآن سخن به میان خواهد آمد. در مدّت پنج سال وهشت ماه دورۀ فترت کشور آسیبهای فراوان دید. مدرّس‏ پس از پایان جنگ و شکست متّفقین به ایران بازگشت و با کمک برادران کرد، از سنندج خود را به تهران رساند. دراین مدّت به علّت عدم رعایت بیطرفی ایران توسّط متّفقین، مردم به سختیهای طاقت فرسا گرفتار بودند. قحطی و شیوع برخی بیماریها سرتاسرمیهن را فرا گرفته بود و شورشهای محلّی و قیامهای آزادیخواهانه پیوندهای حکومتی را با مرکز کشور متزلزل ساخته بود. سرکوبی قیامهای آذربایجان ( به سرکردگی شیخ محمد خیابانی )، گیلان ( به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی ) خراسان ( به فرماندهی کلنل محمد تقی خان پسیان )، درگیریهای پلیس جنوب با دلیران تنگستان ( به زعامت[رئیس‌علی دلواری]و شیخ حسین چاکوتاهی ) و برخی حرکتهای سیاسی منطقه ای دیگر، همه در این زمان تحقّق یافتند. در مرکزنیزتشکیل احزاب و انتشار روزنامه های متعدّد و رواج پاره ای کارهای انقلابی با مسئولیت و بی مسئولیت ( = کمیته مجازات و…) شیرازۀ امور را ازهم پاشیده بود در تمام این بی سرو سامانیهای اجتماعی وسیاسی، سلطۀ بیگانه دخالتهای مستقیم وغیر مستقیم داشت شکایت ایران به مجمع اتّفاق ملل برای بیرون راندن نیروهای روسیه ازخاک ایران، توطئه های استعمار شوم بریتانیا و تهیۀ مقدّمات انعقاد قرار داد ایران بر باد ده ۱۹۱۹ میلادی و سرانجام کودتای سیاه ۱۲۹۹ خورشیدی استعمار انگلستان توسّط سید ضیاء و رضا خان قزّاق که طرح عملی قرار داد وثوق الدوله (= ۱۹۱۹ میلادی ) بود، از جمله رویدادهایی هستند که در دورۀ فترت میان مجلس سوّم و چهارم به وقوع پیوسته و در تمامی آنها، به ویژه دردفاع از جنبش های آزادیخواهانۀ دنبالۀ مشروطیت و مخالفت با گسترش سلطۀ استعمار و بساط استبداد سهم بسزائی داشت.

در دورۀ چهارم بازهم مدرّس‏ از سوی مردم تهران به نمایندگی مجلس شورای ملّی برگزیده شد. اوّلین کسی که در برابرعملیات سردارسپه (= رضاخان) به مناسبت دخالتهای ناروا درامورکشوری و مالی، زبان به اعتراض گشود مدرّس‏ بود، درمورد فشاربه روزنامه نگاران و آزادیخواهان، وجود اختلال و ناامنی در شهر تهران، به قتل رسیدن مردم بیگناه درکوچه و خیابان، چندین بار درمجلس داد سخن داد و سرانجام رضا خان را جهت ادای توضیحات به مجلس آورد.

مجلس چهارم با اینکه کارهای مثبتی، چون تثبیت بودجۀ کشور توسّط دکترمحمّد مصدّق وزیر مالیه را به تصویب رسانده است وپس از دورۀ فترت، نظمی را به کشور بازگردانده است اما به علّت تشتّت افکارو عقاید ازسوسیالیستهای انقلابی و اصلاح طلبانۀ میانه رو تا ارتجاعیان و قشریان افراد به انتقاد یکدیگرمی پرداختند. با اینکه مدرّس‏ رهبر اکثریت بود، اما بر مجلس شورای ملّی ایران، فکرانسجام یافته متعلّق به اکثریت حاکم نبود. در این مجلس درمخالفت با استعمار انگلستان درمورد بین النهرین وساختن کشورعراق؛ و درامورداخلی، در مخالفت با برنامۀ مستوفی الممالک استیضاح آن وپافشاری درسقوط دولت، مدرّس‏ تاریخی ترین نطقهای سیاسی خود را ایراد کرده است. دراین دوره، که شش کابینه عهده دار قوۀ مجریه کشورشدند، ساز و کار سلطه و دگرگونی برخی از شیوه های سیاست موازنۀ مثبت وضعی را پیش آورد که انتخابات دورۀ پنجم زیر نفوذ ارتش رضا خانی انجام گیرد و عناصرتسلیم طلب به مجلس راه یابند و رضاخان سردارسپه به ریاست شصت و یکمین کابینه مشروطه ایران گماشته گردد و با داشتن پست وزارت جنگ، زمینۀ قدرت مطلقه و وابستۀ خود را فراهم آورد.

در این مجلس باز هم مردم تهران با تمام سختیها مدرّس‏ را به نمایندگی خود برگزیدند و این بار برای نخستین باردکتر محمّد مصدّق نیز به پارلمان ایران راه یافت و از سوی مردم تهران، همگام و همراه مدرّس‏ شد.

دوره پنجم مجلس شورای ملّی ایران، دوره شکل دادن استعمار به نظام سلطنت استبداد جدید است دراین مدّت چهاربار رضاخان عهده دار ریاست کابینه بود. مردان میدان نبرد، اقلّیت مجلس بودند که رهبری آن را مدرّس‏ به عهده داشت. وی علیه جمهوری استبداد گرایانه رضاخانی به پاخاست و دکتر مصدّق در هماهنگی و همرزمی با او، زیانهای جمهوری بیگانه ساخته و دیکتاتوری را بر شمرد. مدرّس‏ علیه اعتبار نامۀ نمایندگان « انتصابی » داد سخن داد و درمجلس از بی حمّیّت ترین آلتهای استعمار سیلی خورد که صدایش در سرتا سر ایران پیچید و مظلومیت وی را همراه حقانیت فراوانش به همه مردم ایران آشکارساخت. در این دوره رضاخان از ریاست جمهوری انصراف پیدا کرد و مسئلۀ سلطنت او به میان آمد که این خواست با تظاهرات مذهبی رضا خان برای فریب مردم همراه بوده است اما درست هوشیارانه با تعهّد کامل بی هیچ هراس پایداری کرد، به حدّی که پس از قهرظاهری رضاخان، وی را فریبکارانه دزدیدند و به خانۀ قوام الدوله بردند و به عمد تا ساعت نه شب نگهداریش کردند تا مجلس به دور از مدرّس‏ و اثرات فکری و بیانی او دوباره به سردار سپه اظهارتمایل نماید.

برضدّ مدرّس‏ قهرمان و یارانش به شیوۀ مردم بد طینت وغرض ورزهمۀ زمانها « پرونده سازی ” آغازشد، اما آن راکه حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.
آنگاه دست به کارهای خشن تری زدند: ترورجوان آزاده و شاعرآزادیخواه میرزاده عشقی وسختگیری به مدیران جراید اقلّیت طرفدارمدرّس‏ و در نتیجه شکستن قلمهایی که زبان توطئۀ جدید استعمارگران را بر ملا می ساختند.

به دنبال تبلیغات مسکو که از مدّتها پیش، « ارتجاع مدرّس‏ و روحانیت» و« ترقیخواهی» رضا خان و « حکومت ملّی » را بر ملا کرد در ارتباط با قتل کنسول آمریکا، ماژور ایمبری، در تهران، نوع دیگری از روشهای « پرونده سازی » انجام شد که البتّه سودی برای دستگاه رضا خان جزاعلام حکومت نظامی به وجود نیاورد و مدرّس‏ در مجلس با اشارۀ دست به هیئت دولت، آشوبهای رضا خانی را با زمزمۀ یک بیت شعرچنین پاسخ گفت:

محتسب فتنه دراین شهرزمن داند و می
لیک من این همه ازچشم شما می بینم

مدرّس‏ درادامۀ مخالفت با رضا خان سردار سپه آمادۀ سلطنت، لحظه ای درنگ نکرد وبازهم استیضاح کرد و او را به مجلس آورد و در بارۀ« سوء سیاست نسبت به داخله و خارجه، قیام و اقدام برضدّ قانون اساسی وحکومت مشروطه وتوهین به مجلس شورای ملّی و تحویل ندادن اموال مقصّرین وغیره به خانۀدولت »، آنچه را باید بگوید، به تفصیل بیان کرد.

از سوی دیگر، با فرستادن سفیربه پاریس و گفت و گو با احمد شاه و تلاشش برای بازگرداندن وی به تهران و کوتاه کردن دست رضا خان از امور کشوری و لشکری، روش تند تری را به کاربرد که البتّه چندان سودی به بار نیاورد و در عوض، رضا خان را در سرکوب قیامهای مردمی و گرفتن سمت فرماندهی کلّ قوا، به رغم مخالفتهای اقلّیت، جسورتر کرد و سرانجام در نهم آبان ماه ۱۳۰۴ خورشیدی اکثریت مجلس ساخته و پرداختۀ نظامیان، با ۸۰ رأی در برابر۵ رأی، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام داشت. مدرّس‏ در حالی که مجلس را ترک می کرد، چنین گفت: « صد هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون است». پس از خلع احمد شاه، زیرهمان فشارارتش رضا خانی، مجلس مؤسّسان تشکیل شد و در چهارمین جلسۀ خود با اکثریت ۲۵۷ رأی از ۲۶۰ تن حاضر طیّ متن واحده ای سه اصل ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ قانون اساسی را دگرگون کرد و سلطنت را به رضا خان تفویض نمود. در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی مراسم تاجگذاری بر پا شد.

با همۀ تلاشهای مدرّس و یاران همگامش، از جمله دکتر مصدّق، سلسلۀ جدید ( = پهلوی ) که تنها نظام سلطنتی بیگانه ساخته در ایران است، بر پا گردید. نه مدرّس و نه مصدّق هیچکدام این تغییرجدید را نمی توانستند قبول نمایند، یا به سان بسیاری از « خوشنامان» دیگر، که با رضا خان سردار سپه هم مخالفتهایی داشتند، رنگ عوض کنند و به گونه ای وزارت و وکالت و سفارت بپذیرند.

درانتخابات دوره ششم قانون گذاری بازهم مردم تهران مدرّس ومصدّق را به نمایندگی خود بر گزیدند. درهمان جلسه های اوّل، درمخالفت با اعتبار نامه های برخی از نمایندگان « قلّابی » مدرّس چهرۀ ناآرام وخستگی ناپذیرخود را نشان داد.

رضا خان برقتل مدرّس وملک الشعرای بهار، تصمیم قطعی گرفت. به جای ملک الشعرا، واعظ قزوینی، مدیر روزنامۀ نصیحت، به قتل رسد ومدرّس نیز با زیرکی و زبردستی تمام وبرداشتن چندین زخم در ساعد و بازوان و کتف، از مرگ رهایی یافت و برای چندمین بار تیر رضاخان به سنگ خورد.

چو بر خویشتن مردن آسان کنی
زخود مرگ را هم هراسان کنی

پس از شصت و چهار روز غیبت استعلاجی، مدرّس عصا زنان به مجلس آمد و در همان روز که « لایحۀ خالصه جات » مطرح بود، اظهارنظر کرد و تا آخر مجلس چند بار در بارۀ « معارف»، «اعزام دانشجو»، « راه آهن » صحبت نمود ؛ و با روی کار آمدن مخبر السلطنه به عنوان رئیس الوزرا، شدیداً مخالفت کرد.

رضا خان که اهل سازش نبودن مدرس را در یافت، و به پاره ای از « تحریکات » او واقف شد، سرانجام درکشتن او عزم جزم کرد. در یکی از شبها ی تاریک ۱۳۰۷ خورشیدی، آن مجتهد پیکارگر توسّط مأموران نظامی ربوده شد، و پس از نه سال حبس وعذاب در آبانماه ۱۳۱۶ خورشیدی « حسب الامرجهانمطاع اعلیحضرت همایون شاهنشاهی » با نوشیدن زهر به جای افطار رمضان، چونان جویندگان حقّ به نماز ایستاد، اما دژخیمان او را در همان حال با بستن عمامه به گردنش، خفه کردند و بدینگونه مدرّس شهید به ملاقات آفریدگار رفت.

قسمت نگر که کشته عشق یافت
مرگی که زندگان به دعا آرزو کنند

٭ مدرّس در گسترۀ اندیشه و ابتکار

مدرّس آشنا به معارف اسلامی و آگاه براحوال زمان خود، خاصّه در منطقه ی مشرق زمین، شاهد بسیاری از وقایع در درون کشور و کشورهای همجواربود. وی با آن ذکاوت سیاسی وریزه یابیهای علمی و قوی، بر بسیاری از مفاهیم و مطالبی که بمرور بر سیاست شناسان وخبرگان حکومت روشن گردید، آگاهی داشت و دربارۀ آنها به گونه ای اظهار نظر کرد. بی تردید شناخت دقیق و نظامدار آرمانهای آن مرد بزرگ، در پیوند با نمایه سازی سخنان او در مجلس و پیش ازمجلس و پس از آن است واین شیوه درهماهنگی با راه و روش و رفتارهای وی، میدان اندیشه و ابتکار و خواستهای مبتنی برزمان را در او آشکارتر خواهد کرد.

در این بند به چند نمونه ی اساسی اشاره می شود و در پایان استنتاجهایی ارائه خواهد شد:

٭ ملّت و ملیّت

– « قوّۀ ملت است که می تواند با هر تهاجمی مقابله کند. مجلس شورای ملّی اگر همۀ وکلایش صاحب عقیده، محکم، اسلامی، سیاسی و وطنخواه باشند، در صورتی می تواند مقاومت در مقابل دنیا بکند که بالطبیعه ملّت موافق و پشتیبان وی باشد. پس قوّت با توجه به قلوب عامّه است.»

– « من یعنی همۀ ملّت، من اتّکاء به همۀ ملّت دارم چون : وسایل و روابطی دارم، چون اطّلاع از حالشان دارم و خوب مطلب آنها را تشخیص می دهم».

– « مملکت اصلش و بنیانش ملّت است. حقیقت مملکت عبارت است از ملّتی که خدمتی را وظیفه دار است. مجلس شورای ملّی عبارت از مجموع ملّت آن مملکت است که حقیقتاً تمام ملّت درمجلس شورای ملّی جمع اند و عظمت ملّت همان عظمت مجلس شورای ملّی اوست و هرملّتی بزرگواری و عظمت او به عظمت مجلس شورای ملّی اوست.»

– « باید قدمهایی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملّیت خودمان است برداریم وهیچ کاری و هیچ چیزی را مقدّم به این کار قرار ندهیم.»

– «قومیّت‌ هر قومی‌، بقای‌ هر قومی‌، شرافت‌ هر قومی‌ و ترقّی‌ هرقومی‌ به‌ چیست‌؟ قومیت‌ یک‌ قوم‌، از حفظ‌ جامع‌ آن‌ قوم‌ است‌ والاّ هر قومی‌ که‌ افرادی‌ هستند مختلف‌؛ اگر در تحت‌ یک ‌جامعی‌ نباشند، عنوان‌ قومیت‌ از افراد، منتزع‌ می‌شود. بقای‌ هرقومی‌ به‌ چیست‌؟ بقای‌ هر قومی‌ به‌ حفظ‌ جمع‌ بین‌ افراد آن‌ قوم‌است‌. اگر قومی‌ صدمیلیون‌ افراد داشته‌ باشد و حفظ‌ جامع ‌خودشان‌ را نکنند، آن‌ قوم‌ کالجراد المنتشره، یک‌ افرادی‌ هستند متشتّت‌ و هیچ‌ اثر و فایدۀ‌ اجتماعی‌ بر آن‌ کثیره‌ مترتّب‌ نخواهدبود. ترّقی‌ و تعالی‌ هر قومی‌ به‌ این‌ خواهد شد که‌ جامع‌ میان ‌خودشان‌ را نگهداری‌ کنند و به‌ واسطۀ ترقّی‌ آن‌ جامع‌، ترّقی‌کنند. هر قومی‌ که‌ جامع‌ خودش‌ را از دست‌ داد، حیثیتش‌ تنزل‌کرد. از باب مثال عرض می کنم، مکرّر در همین مجلس و مجالس دیگر گفتگوی لغت ولسان شده بنده موافقم که هر قومی لسان خود را حفظ نکرد، ضعف به قومیتش وارد می شود. لباس خودرا حفظ کند، صفات خلقی خودش را حفظ کند، بهر اندازه که جامع خودش را حفظ کند، به همان اندازه قومیتش باقی است ».

– متأسّفانه در قرون اخیره، از باب اینکه آن جامعۀ خودشان را بزرگان امراء خوب حفظ نکردند، ضعف بر این قوم پیداشد. بالاخره یک وقت باید بیدار شده و هوشیار شویم و جامعۀ خودمان را حفظ کنیم».

٭ ایران و جغرافیای فرهنگی و سیاسی آن

-« ایران تمامش مال ایرانی است، مالش، حالش، حیثیّتش، چه اش، چه اش، همه چیزش متعلّق به ایرانی است».

– « اگر یک کسی از سرحد ّ ایران بدون اجازه ی دولت ایران پایش را بگذارد در ایران، و ما قدرت داشته باشیم او را با تیر می زنیم وهیچ نمی بینیم کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شابگاه، بعد که گلوله خورد دست می کنیم ببینم ختنه شده است یا نه، اگر ختنه کرده است بر او نمازمی کنیم، او را دفن می نمائیم ولاّ که هیچ».

– « بنده نمایندۀپنجهزارعلما و روحانیون ایران وعتبات و قفقاز و افغان و هندوستان هستم».

– « بین النهرین چه نسبت دارد به ایران و ایرانیه؟ یک حقیقتی است که هرکس اطّلاعاتی از قرون سابقه داشته باشد، شاید یک استکشافاتی بکند که الان موقع ذکرآنها نیست و مسئله را مسکوت عهنا می گذاریم. اما ایران نسبتی دارد به بین النهرین ؟

البتّه اغلب مسلمانان دنیا، بالخصوص ایرانیها، قلبشان متوجّه بین النهرین است. بین النهرین روح ایران است و بلکه قطعۀ بین النهرین که امروز عراق عرب است و قبل از این مجاورت با جزیره العرب متعرّب شد؛ اساساً یک قطعه از ایران بود. ما روحاً و جسماً از هر جهت به آن زمین و اهالی آن زمین علاقه مندیم».

-« مقصود ازمهاجرت ما ایرانیان به این کشور این است که اولاً دولت عثمانی صحبت الحاق قسمتی از خاک آذربایجان را به خاک عثمانی موقوف نماید تا ثانیاً در موضوع صمیمت بین برداران مسلمان ایرانی و ترک مذاکراتی به عمل آوریم.»

– « بگوئی به جای کلمۀ« عجمی » لفظ « ایرانی » به کار ببرند زیرا مادۀ لغوی کلمه « عجم» از « عجمه» می باشد و اشتقاق آن به کلمات مختلف که حاکی از تحقیر نژاد غیر عرب و ایرانی است و ما ایرانیان که دارای نوابغ و مشاهیری بودیم که به زبان و تمدّن و فرهنگ عرب و اسلام خدمات شایانی کرده اند، سزاوار نیست که تحقیر شویم، لذا خواهشمندم لغت « عجم» را از قاموس زبان خود خارج کنید و به جای آن کلمۀ « ایرانی » را انتخاب فرمائید». ( ۸ )

٭ اتّحاد و بقای جامعه

– « غرض اصلی موقوف بر کلمۀ جامعه اتّحاد است، یعنی اتّحاد درغرض، اتّحاد در سلیقه، البتّه جماعتی ازعقلا سلیقه شان در مطالب مختلف است، اما در غرض یکی است ؛ باید حفظ آن مرتبه کرد».

– « باید به این نکته توجّه داشته باشید که ممکن است لباس همه یک شکل باشد ولی دلها یکی نباشد. اگر همه یک دل می شدیم. خیلی بهتر از آن بود که لباسمان یک شکل شود.»

– اگرمن عمامه سرم هست و دیگری کلاه ما باهم دوتا نیستیم. من یک صنعتی دارم که اقتضای صنعت من این است که عمامه سرم باشد. آن دیگری یک صنعتی دارد که اقتضایش کلاه است. اینها از تباین ما است، از اختلاف صنعت ما است، باید در اصل برابر، و اختلاف نداشته باشیم».

– « تعییر رژیم ایران در حال حاضر، مفهومش اخلال درمبانی دوام و بقای جامعه ایرانی است؛ هر گاه مقصود دیگران تنها این بود که اعلیحضرت را ازسلطنت برکنارسازند و دیگری را برسر تخت بنشانند، من که مدرّس هستم صریحاً می گویم که به مبارزه نمی پرداختم».

٭ احترام به قانون و حاکمیت نظام مشروطه

– « زمان ما، یعنی انقلاب ایران ؛ یعنی ملّت بیدار شد. طرز حکومت ازحکومت یک نفری و فردی به حکومت ملّی و تمام ملّت مبدل ومسمّی به اسم دولت مشروطه شد».

– « قدرتی که مجلس « نمایندگان حقیقی مردم » دارد، هیچ چیز نمی تواند درمقابلش بایستد شما تعیین صلاح بکنید، مجلس بر هرچیز قدرت دارد».

– « هرکس باید عقیدۀ خود را بگوید و حاکم قانون اساسی است، هر چه قانون اساسی گفته است باید عملی شود».

– « وکیل باید معروف به فساد و متجاسر به فسق نباشد و این اختصاص به وکلای مسلمین ندارد. وکلای سایرملل هم این طور است. اگر وکلای سایرملل دیگردین خود معروف به فساد عقیده باشند. بدانید که برای مّلت خویش کار نخواهند کرد».

– « ما یک آثار اخروی داریم و یک آثار دنیوی، در قانون انتخابات شرایط را باید بنویسیم که آثاردنیوی داشته باشد. می خواهیم بدانیم آن صفاتی که در امور سیاسی فایده دارد، کدام است، نمی خواهیم ببینیم در آخرت کی خوب است و کی بد…»

٭ فرهنگ و برخورداریهای علمی

در رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بی‌نوا طرح کرده‌اند نوعی از تجدّد به ما داده می‌شود که تمدن غربی را با رسواترین قیافه تقدیم نسل‌های آینده خواهند نمود. آن روز فرا خواهد رسید که چوپانهای قریه های ورامین و کنگاوربا فکل و کراوات خود نمائی می کنند.

ممکن است شمار کار خانه های نوشابه سازی روزافزون گردد، اما کورۀ آهنگدازی و کاغذ سازی پا نخواهد گرفت. درهای مسجد و تکایا به عنوان خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلها از رمان ها و افسانه های خارجی به وسیلۀ مطبوعات و پرده های سینما به این کشورجاری خواهد گشت و عقاید و اندیشه های پوچ را به عنوان فرهنگ غربی، آن هم با رقص وآواز و دزدیهای عجیب ارسن لوپن و بی‌عفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر به ما تحمیل خواهند کرد و اینها را لازمه تمدّن غربی می دانند».

– « اگربه علم ترتیب اثر بدهید، همه می روند و تخصّص پیدا می کنند؛ تا علم در مملکت ما قدر و قیمت پیدا نکند. مشکل ما حل نمی شود و از دنیا عقب می مانیم.

– « امروز که محتاج به علوم اروپا هستیم باید علم را به مملکت خودمان بیاوریم. عقیدۀ من این است که باید معلّم از خارج بیاوریم ولو اینکه سالی یک کرورمخارج او باشد.[ اگر] ممکن نباشد باید شاگرد برای معلّمی فرستاد والاّ ازکلّیۀ شاگردانی که به خارج می روند، ده یک عالم شده و برمی گردند و این به زیان مملکت است».

– « اوّل کلمه ای که می شود نسبت داد به صاحب شریعت ما، به علم است».

– « البته علم که بهترین چیزها است. اگر دست ناکس افتاد، یعنی بداخلاق، مضرّاست و فایده ندارد».

– « این یک چیزی است که محلّ احتیاج عمومی است و خیلی هم لازم است وما متخصّص زیاد می خواهیم».

– البتّه متخصّصین که خیلی در این کارها عمرصرف کرده اند، آنها می فهمند، ماها نمی فهمیم».

– « ما باید بگردیم آن ایرانی [ ای ] که یک بهره از این علم دارد، به علم او ترتیب اثربدهیم تا ایجاد متخصّص بشود».

٭ آزادی و اخلاق

– « من عقیدۀ خود م را اظهارمی کنم ولومخالف با تمام مردم رو ی زمین باشد».

– « باید جان انسان ازهرگونه قید و بندی آزاد باشد تا مراتب انسانیت و آزادگی خویش را حفظ کند».

– « اگر نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهارعقیده می کنم وهرحرف حقّی را بی پروا می زنم، برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم چیزی نمی خواهم، اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقّع را کم کنید، آزاد می شوید ».

– « عقیدۀ ایرانی پاک است، بنده از جانب تمام ایرانیها قلبم مطمئن است که عاشق ایرانند و نمی خواهند ایران را به کسی بدهند، لیکن افسوس شجاعت نیست. شجاعت که نیست، عقیده زود عملی نمی شود».

– « شما مگرضعف نفس دارید که درپرده سخن می گوئید. به سرهرکسی قدرت داریم. از رضا خان هم هیچ ترس و واهمه نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم. رئیس الوزراء را بیاوریم سئوال کنیم. استیضاح کنیم، عزل کنیم و همچنین رضا خان را استیضاح کنیم. عزل کنیم ؛ می روند و در خانه می نشینند».

– « من ده رئیس الوزراء و چهل، پنجاه وزیر را دیدم و رد کردم. اگرهرکدام از اینها در این مجلس مدّعی شد که مدرّس یک توقّعاتی از من کرده است، آن شخص خیلی مرد است. یک کاغذ در هیچ تقاضایی ازکسی نکرده ام».

– « حقیقت زندگی آزادی است. اگر انسان آزاد نباشد، مرگ و زنگیش یکسان است».

٭ اقتصاد و تولید

– « عقیدۀ من این است که ماهرخدمتی که درنظر داشته باشیم به این مملکت بکنیم، چه برای اقتصاد، چه برای سیاست، چه برای دیانت. باید یک کاری بکنیم که این مملکت رو به آبادی برود. بنده گمان می کنم تمام این مفاسد به سهولت درست شود و صورت بگیرد ولی مادامی که این مملکت خراب است و مبنای خرابی هم بی بضاعتی مردم است اصلاحات آن طوری که لازم است نمی شود».

– « مملکت ما که پرازعمله است، همه فقرا و ضعفا و کارگر و عمله هستند. ما که کارخانه نداریم پس بایستی یک کاری کرد که کاخانجات زیاد شود تا این عملجات هم منتفع شوند».

– « بلی در ممالکی هم این حرفها را زدند تا مثل روسیه خراب شدند. اما درمملکت ما هنوز کارخانه وجود پیدا نکرده است. بگذارید وجود پیدا کند، آن وقت به عملجات بگوئید این کارخانجات را از دست صاحبانش بگیرد. ولی روز اوّل که ما می خواهیم کارخانه تأسیس کنیم نبایستی این اشکالات را بتراشیم که دیگرهیچ کس به فکرتأسیس کارخانه نیفتد».

– رژیم آینده تصمیمی جزاین ندارد که ایلات ایران را تخته قاپو کند تا گوسفند و اسب ایران که برای تجارت تا قلب اروپا انتقال می یابد و سرچشمۀ عایدات هنگفت این کشوراست را به نابودی گذارد و روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارجه کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم». (۹ )

٭ عبدالله مستوفی، از یکی از گفتگوهایش با سید حسن مدرّس‏ چنین آورده است: معلوم است سوسیالیست ها هم برای کارچاقی سردار سپه در نوبت خود بی میل نبودند که مدرّس‏ را آرام کنند، تا کار به جاهای نازکتر نکشد. در یکی از مذاکرات سران حزب، که من هم حاضر بودم، در اطراف ضدّیت مدرّس‏، و در افتادن با سردار سپه و نتایج آن برای کشور، هرکس چیزی می گفت؛ و البتّه بیشتر، جانب مضرّ این پیشآمد احتمالی را گنده میکردند. ولی همگی، حتّی من، معتقد بودیم که حیف است این مرد فعّال با جربزه از بین برود. رفقای خوب، چون سابقۀ مرا با مدرّس‏ می دانستند، به من پیشنهاد کردند بروم با او صحبتی کنم، شاید از شدّت مخالفت او کاسته شود.

بعد از ظهر فردای آن روز، به منزل سیّد رفتم. مدرّس‏ در اطاق خود نشسته، چند نفری نزد او بودند، منهم بعد از ظهر در اداره محاکمه ای داشتم، و نمی توانستم در حاشیۀ مجلس منتظر وقت مناسبتری بشوم. از توی حیاط، بعد ازمبادلۀ سلام به آقا گفتم من به شما عرضی دارم. سیّد بزرگوار گفت الان بیرون می آیم، با هم قدری در حیاط قدم می زنیم. من به سمت دیگر حیاط که کسی آنجا نبود، رفته یک دو باری از بالا به پائین رفت و آمد کردم، سید رسید. پس از طیّ تعارفات معمول، وارد مقصود شدم.

به او گفتم: تصوّر نمیکنید برای متنبّه شدن سردار سپه این اندازه اقدام کافی باشد؟ گفت: خیر، باید لامحاله دستش از ریاست وزراء کوتاه شود! گفتم در این شش هفت ماهۀ ریاست وزرایش خوب کار کرده، و قدرت و عظمت قشون را خیلی زیاد نموده، و به واسطۀ قدرت نظامی، مالیاتهای عقب مانده هم وصول شده، و دوایر دولتی عظم واعتباری پیدا کرده اند که نظیر آن را مدّتها است دراین کشورکسی ندیده است. حیف است این قدرت و اختیار و وحدت و مرکزیّت از بین برود، و هرج و مرج و مزیّتهای سابق، جانشین آن بشود. امروز، به واسطۀ قدرت و مواظبت این مرد و مرکزگرفتن حکم دولت، هر تصمیمی در هر قسمت از کارها بگیرند، روی کاغذ نمی ماند و فوراً اجرا می شود. حکّام و عمّال از او ملاحظه دارند، کارها به لاقیدی و بی اعتنایی و سرهم بندی واگذار نمی شود، و نظم و نسق حسابی در کار آمده است.

سیّد گفت: سگ هرقدرهم خوب باشد، همینکه پای بچۀ صاحبخانه را گرفت، دیگر به درد نمی خورد، و باید از خانه بیرونش کرد. دیدم این مرد نطّاق، با یک ضرب المثل دهاتی، همۀ دلیل های حلّ قضیّه، که من آورده بودم، و خیال داشتم بازهم مقداری بر آن بیفزایم، گفته و نگفته همه را از پایه خراب کرد و روی هم ریخت! ولی من مأیوس نشدم، و از راه نقضی مقصود خود را دنبال کردم و گفتم: توجّه می فرمایید که بیرون کردن او چه زحماتی دارد. سیمیتکوهنوز چشم طمعش از کردستان برداشته نشده، و با وجود عدّۀ قوای دولتی، هر روز از خاک کردستان عراق به خاک ایران در تک وتاز است. اشراری که به واسطۀ قدرت این مرد درهمه جا ساکت شده اند، هنوز ریشه و مایۀ شرارت را از دست نداده اند. هنوز هم در لرستان سرجنبان هایی که مثل مار زخمی مترصّد وقت مناسب اند، زیاد هستند و اجمالاً ما کارهای زیادی داریم، که هنوز به آنها دست نزده ایم. بیست سال از مشروطه می گذرد؛ ما جز به این یک نفر، که از هر حیث مواظب همه چیز و همه جا هست، هیچ برنخورده ایم. برفرض، به قول شما، این سگ را به این جرم از خانه راندیم، کی را داریم جای او بگذاریم؟ از همه گذشته، با این نغمه های وحشی که از قشون جنوب و شمال و شرق و غرب می رسد و به یک ‌دیگر دستور تمرّد می دهند و همدیگر را اغوا میکنند، چه می خواهیم کرد؟ چیزی که باقی داریم، همین یک کار است، که اینها دو دسته شوند، و جنگ داخلی راه بیفتد، یا همه با هم متّحد شوند و ملّت را با اسلحۀ خودش زیرپا کنند، و…

سیّد مجال نداد که من باقی ادلّۀ نقض خود را بیاورم؛ حرف مرا قطع کرد و گفت: به همین جهت است که من معتقد شده ام ریشۀ این فساد را هرچه زودتر باید کند: « آخر آدم باید جرأت بکند بیست تا سوار دست یکی بسپرد، و از یاغیگری او در امان باشد؟! مرغی را که دم صبح شغال خواهد بُرد، بگذارید سرشب ببرد. لامحاله از کشیک کشی تا صبح خودتان را راحت کرده اید!» دانستم که سیّد در این امر کاملاً راد یکال است، و منطق و طرز فکرش در این زمینه قوّت گرفته است؛ که با هر بیانی از منظور اصلیش نخواهد گذشت. با هم به اتاق آمدیم. یک استکان چای برای من ریخت و بعد از صرف چای از هم جدا شدیم »( ۱۰ )

مستوفی، مدرّس‏ را در میدان مبارزه با استبداد تنها و بی یاور می داند. او بر طبیعت استبدادی و پرشتاب رضاخان واقف است و می داند که هنوز رضاخان همۀ سازوکارهای لازم دیکتاتوری را به چنگ نیاورده است که خواست خود را به شکل قانونی تحقّق بخشد. نظمیه و عدلیه در اختیار او نبود که منویات او به طور دلخواه برآورده شود( ۱۱ )

ادامه دارد


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.