رضا ثروتی: رفته بود ماهی ها را نجات دهد

جمعه, 1ام بهمن, 1395
اندازه قلم متن

رفته بود ماهی ها را نجات دهد
می خواست بالهای رنگی آنها آتش نگیرد
و لبهای کوچکشان نسوزد در آب
می خواست ماهی های رنگی پلاسکو را نجات دهد انگشت سبابه اش سوخت شانه اش سوخت گردنش سوخت گیسوانش سوخت پایش سوخت و ماهی قرمز کوچک را در کف دست گرفته بود و می دوید.
او به نجاتِ ماهی ها رفته بود
و خودش
و دوستانش سوختند در آتش
سوختن در آب
لذتِ دیگری دارد
مثل غواص هایی که می خواستند کرخه را پس بگیرند و در آبِ رودخانه سوختند پوستشان سوخت گوشتشان سوخت و استخوانهایشان در قعر آبها مثل مرجانها سرگردان شد مدفون شد می خواست ماهی های رنگی پلاسکو را نجات دهد مردانه می دوید و مردانه فریاد می زد جهنم را می دید.
و دوستانش را که در کنارش می سوختند
ابراهیمی در آتش می رفت
و
گلستانی پشت سرش
ما سوختن می دیدیم
او لا به لای گلهای اقاقی می رقصید…
بالهای رنگیِ ماهی ها سوختند
ابراهیم سوخت
مرجانها سوختند
پلاسکو با آن همه خاطراتش
با پیراهن هایش
با دامن های رنگی اش سوخت
و کویتی ها دیدند که کنارشان ایرانی می سوزد و تلخ تر آن؛ که آنکه آمده است که آتش را خاموش کند آنکه به ندایِ کمک گوش سپرده خودش طعمه ی آتش می شود در روزی که هیزم ها انسانها بودند و پیراهن ها و مانتو ها گُــر می گرفتند در راهروها پسر بچه ای را دیدم که ماهیِ قرمزی را در دست گرفته بود تا نجاتش دهد او به سمتِ خیابان می دوید و ساختمان پیراهنش را گرفته بود و نمی گذاشت دوباره به سمت آسمان باز گردد ساختمان او را در آغوش گرفت، ماهیِ قرمز پرواز کرد پسر بچه مثل یک پرنده از دریچه کوچک سوخته به آسمان پر کشید.
کرخه سوخت
پلاسکو سوخت
ماهی ها سوختند
آب سوخت
آتش نشانها سوختند
ابرها گر گرفتند
و بوی گوشت و استخوان تهران را پُر کرد.
این بخار که در هوا می بینی
مه نیست؛
دودِ استخوانِ برادرانِ من است…

رضا ثروتی

#رضاثروتى


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.