شکست اصلاح طلبان که عده زیادی از آنها همان فعالان دانشجویی دهه ۶۰ بودند، آبی بود بر آتش آن خیزش مبارک در کنار توقف فعالیت انجمنهای اسلامی، مجدداً محدودیتها وحبسها برای فعالان دانشجویی آغاز شد. پدیده ستارهدار کردن و ممانعت از تحصیل هم مزید برعلت بود
رویداد۲۴– باز شانزده آذر و باز روز دانشجو، و باز سه قطره خونی که تا ابد زنده ماند. جنبش دانشجویی در ایران قدمتی دیرینه دارد، از آن روز که مردم تصمیم گرفتند تا به رهبری محمد مصدق نفت را ملی کنند تا به امروز دانشجویان این مرز و بوم صدای حق خواهی مردم بودهاند و سعی کردند حداقل بخشی از مطالبات مردم را نمایندگی کنند. خصوصا در ایران در نبود احزاب و تشکلهای سیاسی منسجم در مقاطعی این دانشجویان بودهاند که بار احزاب را بردوش کشیدهاند و وارد بازیهای سیاسی شدهاند. در همین رابطه امتداد گفت و گویی با علیرضا رجایی فعال سیاسی داشته است.
قطعا تاریخ جنبش دانشجویی ایران را می توان از سالهای دور یعنی از همان زمان ملی شدن نفت محسوب کرد، اما در این جا برای آنکه بتوان چهارچوب مشخص تری داشت از دهه ۵۰ که مبارزات انقلابی اوج میگیرد را حساب میکنیم. در این ۵ دهه جنبش دانشجویی چه تغییراتی کرده و چه فراز و فرودهایی را داشته است؟
قدمت جنبش دانشجویی حتی به پیش از دوره نهضتملی شدن نفت برمیگردد، اما همانطور که اشاره کردید طی نیم قرن اخیر در ایران این جنبش دستخوش تحولاتی شده است. مهمترین بخش این تحول به وقوع انقلاب اسلامی برمیگردد که پس از دو سه سال اول انقلاب، بخشی از سنّت چپ انقلابی از بدنه دانشگاه حذف شد. از سوی دیگر آن دسته از فعالان مذهبی جنبش که پیش از انقلاب موضع ضد رژیم داشتند، جذب انقلاب و رژیم پس از آن شدند و عملاً نهادهای تازه تاسیس دانشجویی در دهه ۶۰ دنبالههایی از نظام جمهوریاسلامی بودند.
بدین معنا جریان مسلط دانشجویی در این دهه موضع اپوزیسیونی خود را از دست داد و در جایگاه یک پوزیسیون مهم که بتدریج به سوی مقامهای اداره کننده حاکمیت نیز رانده میشدند، تبدیل شد. البته فعالیتهای دیگری نیز در دانشگاه وجود داشت که چندان محسوس و علنی نبود.
خصوصیات جنبش دانشجویی در دهههای ۵۰، ۶۰، ۷۰ ، ۸۰ و نود را بفرمایید و تفاوتهایی که این دهه ها باهم داشتند؟
تنوع جنبش دانشجویی دهه ۵۰ که یکی از مهمترین خاستگاههای گروههای سیاسی برای جذب نیرو بود، چنان که گفتیم در دهه ۶۰ مارکسیسم زدایی-اپوزیسیونزدایی شد. اما از دهه۷۰ رفتهرفته نهادهای رسمی دانشجویی به سوی اَشکال انتقادیتر قدم برداشتند که این روند پس از خرداد ۷۶ سرعت بیشتری گرفت تا آنجا که در اواخر این دهه دفتر تحکیم وحدت از نظر بخشی از حاکمیت به طور کامل به سمت اپوزیسیون قانونی میل کرد و همین تلقی به محاکمه وحبس برخی از آنها منجر شد. این تحول در دهه ۸۰ وضوح بیشتری پیدا کرد به نحوی که در آن نهادهای دانشجویی که در دهه ۶۰ به انگیزه بازتولید ساختار مسلط سیاسی تشکیل شدند، اکنون همه گرایشهای فکری و سیاسی حضور پیدا میکردند و این نهادها را به سمت گونهای جنبش اعتراضی و البته قانونی هدایت کردند. این پدیده احتمالاً در آخرین سال حضور آقای خاتمی در سال ۸۴ به اوج خود رسید. شکست اصلاح طلبان که عده زیادی از آنها همان فعالان دانشجویی دهه ۶۰ بودند، آبی بود بر آتش آن خیزش مبارک در کنار توقف فعالیت انجمنهای اسلامی، مجدداً محدودیتها وحبسها برای فعالان دانشجویی آغاز شد. پدیده ستارهدار کردن و ممانعت از تحصیل هم مزید برعلت بود. روند سرکوب پس از وقایع ۸۸ شکل گستردهتری پیدا کرد و در کنار دستگیریها و زندانهای طویلالمدتتر، به طور کامل فاتحه فعالیت انجمنهایاسلامی را خواند. این داستان تا سال ۹۲ و مقطع انتخابات ریاستجمهوری ادامه داشت و تازه با انتخاب دولت جدید بود که بتدریج فشارها برداشته و فعالیتهای دانشجویی دوباره آغاز شد.
نماد جنبش دانشجویی در دهه ۶۰ یعنی دفتر تحکیم وحدت وارد ساختار قدرت می شود، این چه تاثیری بر فعالیت های دانشجویی می گذارد؟
تردید دارم دفتر تحکیم وحدت در آن دهه نماد جنبش دانشجویی بوده باشد. حداکثر نماینده گروهی از فعالان مذهبی پیش از انقلاب بود که سرسختانه از نظم جدید پس از انقلاب دفاع و حمایت و دانشجویان پس از انقلاب را هم با همین رویکرد جذب میکردند. فراموش نکنیم که جریان موسوم به انقلاب فرهنگی اساساً با هدف حذف بقیه شاخههای جنبش دانشجویی از دانشگاهها بود. معنای دفتر تحکیم وحدت چیزی بجز توقف موقت جنبش دانشجویی و انحلال خصلت اپوزیسیونی این جنبش نبود.
دفتر تحکیم وحدت در عین حال در دهه ۶۰ عامل سرکوب دانشجویان در دانشگاه ها هست، چه از بعد اجتماعی یعنی نوع پوشش و … وچه بحث های سیاسی؛ چقدر این مساله با نفس فعالیت یک جنبش دانشجویی همخوانی دارد؟
همانطور که گفتم طی این دهه تقریباً نمیتوانیم به روشنی از جنبش دانشجویی سخن بگوییم. البته در ذیل همان چهارچوبهای مستقر و بویژه به علت شکاف عمیق میان دو جناح چپ و راست حاکمیت که طبعاً تحکیم به جناح چپ تمایل داشت، فعالیتهای انتقادی محدودی صورت میگرفت و گاهی برخی انجمنهای اسلامی، مواضع تندتری داشتند اما در مجموع همان طور که گفتید این سطح از فعالیت، سنخیت ناچیزی با سنّت اعتراضی جنبش دانشجویی داشت.
از سال ۷۶ باز جنبش دانشجویی به متن باز می گردد و دفتر تحکیم وحدت در انتخابات مجلس حتی لیست انتخاباتی می دهد. اتفاقی که در دهه ۶۰ هم صورت گرفته، آیا این قبیل فعالیت ها را به نفع جنبش دانشجویی می دانید و یا یک جور سهم خواهی از قدرت است و اساسا جنبش دانشجویی باید وارد این سهم خواهی ها شود؟
در این که ارائه فهرست انتخاباتی در مجلس ششم با انگیزه سهمخواهی از قدرت صورت گرفته باشد اطمینان ندارم. برخی از افراد مورد حمایت در آن فهرست مانند من اصلاً سابقه تحکیمی نداشتند. جدا از انگیزههای فردی، ارائه آن فهرست بیشتر گونهای مشارکت در منازعه سیاسی گستردهای بود که پس از ۷۶ و انتخاب آقای خاتمی پدید آمد و تقریباً همه جریانهای سیاسی و فرهنگی ایران را درگیر مساله آزادی/استبداد کرد و این منحصر به تحکیم نبود. میدانیم در آن تاریخ دانشگاه مهمترین مکان سیاسی ایران بود و جنبش دانشجویی هرچقدر هم که میخواست نمیتوانست خود را از آن منازعه بزرگ برحذر دارد. این که باید یا نباید به این سطح از منازعه ورود میکرد جای بحث مفصلی است اما در این که دانشگاه و فعالان دانشجویی به طور اجتناب ناپذیری هزینههای سنگینی در تحولات پساز دوم خرداد نظیر حوادث هجدهم تیر پرداختند،بحثی نیست.
بعضا جنبش دانشجویی ایران در دهه ۸۰ یعنی تقریبا از سال ۸۰ تا ۸۸ متهم به تندروی می شود، نظر شما در این باره چیست؟
سرکوبهای شدید،مهار اقدامهای اصلاحطلبانه دولت خاتمی، وقایع هجده تیر، قتلهای زنجیرهای، ماجرای کنفرانس برلین، تعطیلی به قول میرحسین فلّهایِ مطبوعات، دستگیریهای وسیع سالهای ۷۹ و ۸۰ و بالاخره همه آن چیزهایی که آقای خاتمی بحرانهای ۹ روز یک بار نامید، جنبش دانشجویی را در کنار برخی چهرهها و جریانهای سیاسی از توفیق احتمالی اصلاحات مرسوم ناامید کرد و آنها را به فکر روشهای سیاسی دیگری از جمله مقاومت مدنی انداخت. نمیدانم آیا میتوان آن روند را تندروی نامید یا نه اما نمیتوانم به عکسالعمل آنها در سلب امید ناجوانمردانهای که از اصلاحات صورت گرفته بود، حق ندهم.
در حال حاضر وضعیت جنبش دانشجویی را به چه شکل می بینید؟
جنبش دانشجویی هنوز از زیر بار سرکوب و اختناق سالهای گذشته به طور کامل بیرون نیامده اما تا حدّی موفق به تثبیت بالندگی خود شده است. طبعاً این جنبش نمیتواند مستقل از هر جنبش وسیعتری تعریف شود که دو مساله اساسی عدالت و دموکراسی را در ابعاد ملی و سرتاسری خود مطرح میکند. بنابراین جنبش دانشجویی نبض تحولات ایران است و وضع فعلی و آینده این جنبش تا حد زیادی وابسته به این است که این نبض در اختیار کدام جریانها و چه گرایشهایی قرار خواهد گرفت.