آن کس که این چنین ما را ترک میکرد، بیش از پنجاه سال حضور فعال در روزنامه و روزنامه نگاری ایران معاصر بود. مرزبان، در همۀ این سالهای دراز، چه فراوان آموخت و فرا گرفت و چه بسیار آموختهها و فراگرفتههای خود را از سر صدق و صفا با دیگران در میان گذاشت، خاصه با همۀ آن دائشجویانی که در طی سالها، در دانشکدۀ علوم ارتباطات اجتماعی توفیق مییافتند که از تجربهها و دانستههای او بهرهمند شوند و بهره گیرند. و این چنین بود که در تربیت نسلهای تازهای از اهل مطبوعات مشارکت جست.
رضا مرزبان (۱۳۹۲- ۱۳۰۷) ، پس از یک بیماری طولانی، در ساعات نخستین روز شنبه ۷ دی ماه / ۲۸ دسامبر در یکی از بیمارستانهای شهر سن دنی، در نزدیکی پاریس درگذشت.
آن کس که این چنین ما را ترک میکرد، بیش از پنجاه سال حضور فعال در روزنامه و روزنامه نگاری ایران معاصر بود. مرزبان، در همۀ این سالهای دراز، چه فراوان آموخت و فرا گرفت و چه بسیار آموختهها و فراگرفتههای خود را از سر صدق و صفا با دیگران در میان گذاشت، خاصه با همۀ آن دائشجویانی که در طی سالها، در دانشکدۀ علوم ارتباطات اجتماعی توفیق مییافتند که از تجربهها و دانستههای او بهرهمند شوند و بهره گیرند. و این چنین بود که در تربیت نسلهای تازهای از اهل مطبوعات مشارکت جست.
مرزبان، دلی پر طپش در سودای مردمان و سری پرشور در جستوجوی حقیقت و عدالت داشت و این چنین بود که از سالهای جوانی به سوی روشنگریها و خرافه زدائیهای احمد کسروی کشانده شد و هم این چنین بود که پندار و کردار بر آرمانهای جنبشهای ترقیخواه استوار کرد و در این راه رنج شکنجه و زندان را هم شناخت. مرزبان به اقدام مشترک و همکاری و همراهی جمعی باور داشت. او از جملۀ ۳۳ تن روزنامه نگارانی بود که در۲۱ تیر ماه ۱۳۴۱ با انتشار اعلامیهای تأسیس «سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات» را اعلام کردند. مرزبان تا آن زمان که درآزادی بود وسندیکا هم در فعالیت، هرگز و هیچگاه از فعالیت سندیکائی دست نکشید و از پذیرفتن مسئولیت درین کار جمعی سر باز نزد. این چنین بود که دو بار از سوی همکارانش به دبیری سندیکا برگزیده شد و در پائیز ۱۳۵۷ هم که اعتراض به سانسور و ممیزی در روزنامهها و توقیف و حبس روزنامه نگاران، مطبوعات را در خود گرفت و به اعتصابی ۶۱ روزه (از ۱۴ آبان تا ۱۵ دی) برای «آزادی قلم» انجامید، مرزبان همچنان از حاضران و فعالان بود و از جمله یکی از سه تن روزنامه نگاری بود که وظیفۀ تحریر و تدوین و تنظیم بولتن اعتصاب را بر عهده داشتند.
اکنون دیگر سالهاست که نام مرزبان با نام «پیغام امروز» در یادها آمیخته مانده است. او سالیان درازی این روزنامۀ عصر تهران را سردبیری کرد اما بیشک آنچه از همۀ این سالها، بیشتر در ذهنها و یادها خواهد ماند شمارههای دورۀ جدیدی ازین روزنامه است که چندی پس از پایان پیروزمندانه اعتصاب بزرگ مطبوعات، در ۸ اسفند ۱۳۵۷ آغاز شد. ازین پس بود که مرزبان در آن «بهار آزادی»، اختیار تام و تمام روزنامه را پذیرفت و این چنین شد که چند ماهی روزنامهای توانست هر روز به دستها برسد و دیدههایی را بر خود میخکوب کند که یکسره ناقوس خطر بود و هشداربه مخاطرات در راه و دعوت به بیداری و آزادی. این پیغام امروز دیگر فضای نقد بود و اندیشیدن و اعتراض به خودسریها وخودسرانگیها و همچنان این فریاد که هشدار، درین بهار آزادی، استبداد مطلق دینی است که در میرسد.
این هشدارها بود که نام مرزبان را از صدرنشینان فهرست بلندبالای «اعدام باید گردد»های حکومتیان و عملۀ قهر و قتل و قصاص ایشان گردانید. با گذشت روزها خطر بیشتر و نزدیکتر میشد. مرزبان خود مینویسد که در «روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، امام لباس سرخ پوشید» و در کنار احکام دیگر، فرمان تعطیل پیغام امروز وحکم قتل او را هم صادر کرد. «حکم را خلخالی درصحن قم برای مردمی که اجتماع کرده بودند خواند و رادیو خبرآن را منتشر کرد».
«آن» بهار «به پایان نرسیده بود که زندگی در نهانها و پنهانیها آغاز شده بود اما اکنون دیگر خطر میتوانست از هر سو برسد ودر پس هر لحظه باشد. این لحظههای بیم و امید زیستن در مرزهای لرزان بود و نبود،» تا اردیبهشت ۱۳۶۱ در تهران ادامه یافت «و پس از قریب سه سالی زندگی این چنینی بود که مرزبان گام درراه تبعیدی ناخواسته و ناگزیر گذاشت. او درین دیار غربت و بیگانگی هم هرگز مقهور بیعملی، نومیدی و انفعال نشد. همه جا درهمراهی اعتراضها بود. از جملۀ بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران در تبعید شد. یکی دوباری نیز به انتشار روزنامهای اقدام کرد که در دشواریهای دوران تبعید دوام طولانی نیافت و این همه مانع از همکاری گسترده او با نشریات در تبعید نشد. هیچ زمان از پا ننشست و قلم بر زمین ننهاد. همواره و همچنان مینوشت و میسرود.
مرزبان همواره با قلم و کلمه و حرف و حروف و کاغذ و چاپ و روزنامه و کتاب زیست: زیستن در میان حروفی ریخته از سرب، در انس و الفت با ضرباهنگ ماشین چاپ، نوشتن بر آن کناره کاغذهای بجامانده از برش کتاب و مجله و روزنامه، زیستن در تب و تاب خبر، در جستوجوی تازهها و در پرسیدن از چرایی رویدادها و در اندیشیدن به درد و شادی مردمان هر روز و همه روز. مرزبان با درد مردمان زیست و تلاش پر دوام ایشان را برای دست یافتن به آزادیها و برابریها و بهروزیها بزرگ و گرامی میداشت. مرزبان جهان را از نابرابریها و بهره کشیها و سلطه گریها و بیدادگریها، بیگانه میخواست. آزاده بود و آزادگی و آزادی را ارج میگذاشت.
مرزبان، دوست، همراه و همدلی صدیق و پاکباخته بود. هشیارانه سخن میگفت و ازایران که میگفت، هشدار میداد که» جایی، این کابوس هراسناک باید پایان پذیرد. به پایان پذیرفتن آن کمر بندیم و با هم به ایران آینده بیندیشیم «. با مناعت و صمیمیت و سربلندی مهاجرت و تبعید را زندگی کرد. این هردو را بخشی از مبارزهای سرنوشت ساز و پیکاری حیاتی میدانست. همه صبر بود و در فراز و نشیبهای زندگی این سالهای دراز مهاجرت و تبعید که نیمی از عمر فعال او را در خود فروکشید همچنان استوار و امیدوار ماند و پایدار و کوشننده.
این چنین بود که مرزبان، غربت را در هم شکست و بر تبعید پیروز آمد.
یادش بیدار.
۱۷ دی ۱۳۹۲ / ۷ ژانویه ۲۰۱۴
یوسف آبخون؛ ماشاء الله آجودانی؛ فرهاد آسور؛ رسول آذرنوش؛ نعمت آزرم؛ ابراهیم آوخ؛ حمید احمدی؛ مریم اسفاری؛ بانو اسکندانی؛ قادر اسکندانی؛ مریم اسکویی؛ مانوئل اسماعیلی؛ مریم اشرافی؛ ایرج اشراقی؛ یاور اعتماد؛ ناصر اعتمادی؛ محمد اعظمی؛ سعید افشار؛ رضا اکرمی؛ صادق امیدی؛ بابک امیرخسروی؛ علی امینی نجفی؛ فریبا امینی؛ جلال ایجادی؛ اصغر ایزدی؛ محمد ایل بیگی؛ مهرداد باباعلی؛ محمد بابکی؛ ارژنگ بامشاد؛ کمال بایرامزاده؛ منیرۀ برادران؛ مهدی برزین؛ بیژن برهمندی؛ احمد بناساز نوری؛ جمشید بویراحمدی؛ سهراب بهداد؛ روشنک بیگناه؛ سیروس بینا؛ شهرنوش پارسیپور؛ ناصر پاکدامن؛ باقر پرهام؛ ژینوس پزشکی؛ امیر پیشداد؛ سعید پیوندی؛ زری تآثریان؛ تقی تام؛ منیژه تام؛ نیره توحیدی؛ رضا تهرانی؛ فریبا ثابت؛ حمید جاذب؛ حمیدرضا جاودان؛ اقدس جاویدی؛ سیروس جاویدی؛ میهن جزنی؛ محمد جلالی (م. سحر)؛ فرشید جمالی؛ امیر جواهری لنگرودی؛ بهرام چوبینه؛ ویدا حاجبی؛ علی اصغر حاج سیدجوادی؛ فرنگیس حبیبی؛ علی حجت؛ حسن حسام؛ محسن حسام؛ شاهو حسینی؛ تراب حقشناس؛ ابراهیم حیدری؛ نسیم خاکسار؛ مهدی خانبابا تهرانی؛ هادی خرسندی؛ بهروز خسروی؛ محمد خزائی؛ اسماعیل خوئی؛ توران دانا؛ مهرداد درویشپور؛ علی دماوندی؛ حسین دولت آبادی؛ محمود راسخ افشار؛ قاضی ربیحاوی؛ ناصر رحمانینژاد؛ ناصر رحیمخانی؛ علی رضوی؛ هنگامه رفعت صفائی؛ محمود رفیع؛ فرهمند رکنی؛ احمد رناسی؛ میهن روستا؛ پروین ریاحی؛ حبیب ریاحی؛ فخری زرشگه؛ پیروز زورچنگ؛ اردوان زیبرم؛ هوشمند ساعدلو؛ رضا سپیدرودی؛ اکبر سردوزامی؛ جلال سرفراز؛ بیژن سعیدپور؛ فاطمه سعیدی (مادر شایگان)؛ هدایت سلطانزاده؛ اکبر سوری؛ فریدا سهرابیان؛ مرتضی سیاهپوش؛ اکبر سیف؛ محمدرضا شالگونی؛ علی شاهنده؛ شهلا شفیق؛ حماد شیبانی؛ علی شیرازی؛ صارم الدین صادق وزیری؛ کامران صادقی؛ منوچهر صالحی؛ حمید طباطبایی؛ علی طلوع؛ عباس عاقلیزاده؛ خسرو عبداللهی؛ حمید عروجی؛ خسرو عزیزی؛ نازی عظیما؛ ابوالحسن عظیمی؛ رضا علامهزاده؛ کاظم علمداری؛ مسعود علوی بحرینی؛ سرور علیمحمدی؛ آنا عنایت؛ مهرداد فتحی؛ فرشاد فرحسا؛ مسعود فروزش راد؛ فرهنگ قاسمی؛ شهرام قنبری؛ هایده قهرمانی؛ کیان کاتوزیان؛ مقصود کاسبی؛ فرشین کاظمی نیا؛ کاظم کردوانی؛ علی کریمزاده؛ اسفندیار کریمی؛ بهزاد کریمی؛ احمد کریمی حکاک؛ بهزاد کشاورزی؛ رئوف کعبی؛ رضا کعبی؛ جمشید گلمکانی؛ علی گوشه؛ رضا گوهرزاد؛ گیل آوایی؛ عبدالکریم لاهیجی؛ روبن ماکاریان؛ مهناز متین؛ علی متین دفتری؛ مریم متین دفتری؛ هدایت متین دفتری؛ پروین محسنی؛ مریم محسنی؛ نوش آذر مجللی؛ علی مختاری؛ سیرانوش مرادیان؛ باقر مرتضوی؛ منیژه مرعشی؛ محمد مروّج؛ نادر مزکی؛ حسین مشفق؛ بهروز معظمی؛ شیوا معیری؛ عباس معیری؛ محمدرضا معینی؛ مجتبی مفیدی؛ حسن مکارمی؛ ابراهیم مکی؛ امیر ممینی؛ محمد منتظری؛ عزیز منجمی؛ اسفندیار منفردزاده؛ حسین منفردی؛ باقر مؤمنی؛ ناصر مهاجر؛ علی اکبر مهدی؛ اردشیر مهرداد؛ انور میرستاری؛ جلال نادری؛ فولاد نادری؛ ناهید ناظمی؛ جمیله ندایی؛ بهروز نظری؛ فرهاد نعمانی؛ حمید نعیمی؛ زهرۀ نعیمی؛ مجید نفیسی؛ اسماعیل نوری علا؛ پرتو نوری علا؛ پرویز نویدی؛ شیدان وثیق؛ ایرج هاشمیزاده؛ فریبا هشترودی؛ محسن یلفانی؛ فاطمه یوری.
از: ایران امورز